چه معجون عجیبی!
چاه‌های نفت در کنار حجره‌هاست و در حجره‌ها جوانان نشسته‌اند!
آه، چه نفتی‌! شیر ظلمت است این نفت!
و نفتکش‌ها در سکوت پر می‌شوند
و جوانان در سکوت پیر می‌شوند

رضا براهنی

۲۸مرداد، ۳۰ تیر، ۲۹ اسفند روزهای مهمی را در تقویم ما شامل می‌شوند که از قضا در تاریخ ما نیز پرده از دقایق مهم و سرنوشت‌سازی بر‌می‌دارند. اما علی‌رغم اهمیت بسیار بالای این روزها در تاریخ، به علت عدم اعتماد افراد به تاریخ‌نویسان و موضع‌گیری‌های فردی دخیل‌ شده در این امر کمتر کسی خصوصا میان جوانان و نوجوانان علاقه‌مند به مطالعه‌ی تاریخ است. در دوران تحصیل نیز تاریخ همیشه در زمره‌ی دروسی بود که خواندنش برای دانش‌آموزان سخت و غیر دلچسب بود. ذکر این نکته حائز اهمیت است که گرچه هر کس تاریخ را از دریچه‌ی دید خود روایت می‌کند، اما با شناخت موقعیت سیاسی-اجتماعی فرد روایت‌کننده می‌توان تا حدودی به صحت روایت او دست یافت و با کنار هم قرار دادن روایت‌های مختلف از موقعیت‌های گوناگون به یک جمع‌بندی کلی رسید. درباره‌ی کودتای ۲۸ مرداد تا به امروز بسیار گفته و نوشته شده است اما همزمان سوالات، ابهامات و نقاط مبهم این پرونده نیز با توجه به در دست نبودن تمامی اسناد هر روزه بیشتر می‌شود. این‌بار برای مرور این پرونده به سراغ کتاب کودتا اثر یرواند آبراهامیان و با ترجمه ناصر زرافشان رفتیم که توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. این کتاب در چهار فصل «ملی شدن صنعت نفت»، «مذاکرات انگلیس و ایران»، «کودتا» و «میراث» نوشته شده است.

یرواند آبراهامیان، تاریخ‌نگار برجسته متولد تهران و دارای درجه دکترا در رشته‌ی تاریخ است. او در دانشگاه‌های پرینستون و آکسفورد به تدریس تاریخ ایران پرداخته و هم‌اکنون در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک به تدریس تاریخ جهان و خاورمیانه مشغول است. آبراهامیان علاوه بر کتب تألیفی، مقالات بسیاری دربارهٔ تاریخ معاصر ایران نوشته است. . آبراهامیان که از منتقدان جدی سیاست‌های خاورمیانه‌ای دولت آمریکا است، معمولا در ارایه دیدگاه‌های خود در رسانه‌های مکتوب و تصویری منتقد و یا چپ‌گرا در سطح جهان مشغول است

نقطه تمایز و اهمیت کتاب

با توجه به اینکه آثار زیادی در این زمینه منتشر شده‌اند نویسنده هدف خود را از تألیف این کتاب این‌چنین می‌نویسد:

هدف این کتاب به چالش‌کشیدن دو موضوع جداگانه‌ی مطرح‌ شده در آثار قبلی در این‌باره است. یکی ادعای حسن نیت بریتانیا در مذاکرات نفتی با دولت مصدق و ادعای تلاش آمریکا برای ایفای نقش به عنوان یک میانجی صادق صلح و تلاش برای ناتوان نشان‌دادن مصدق از رسیدن به یک مصالحه، به دلیل لجاجت شخصی او. و دیگری به چالش کشیدن این تعبیر است که کودتا صرفا در مقوله‌ی جنگ سرد بود و ربط چندانی به منافع نفتی ایران و تسلط بر آن توسط قدرت‌های بزرگ غربی نداشت.

با توجه به اینکه بسیاری از تاریخ‌نگاران صرفا با توجه به تاریخ شفاهی نقل روایت می‌کنند شاخصه دیگر این کتاب، دسترسی نویسنده به اسناد و مدارک جدیدی است که قبل از این قابل دسترسی نبوده‌اند. از جمله آرشیوهای گستردۀ شرکت نفت انگلیس و ایران (بریتیش پترولیوم)، پرونده‌های هیئت دولت، وزارت خارجه، کنسولگری‌ها و وزارت سوخت و نیروی بریتانیا که مشمول مرور زمان سی ساله شده‌اند، بعضی اسناد مفید وزارت امورخارجه‌ی ایالات متحده که متأسفانه در خصوص ایران هنوز با افتادگی‌ها و گسست‌هایی مواجه‌اند، یک سند بسیار مهم دیگر بنام «سند ویلبر» با عنوان «سرنگونی مصدق، نخست وزیر ایران»، پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد که ۱۳۲ مصاحبه با چهره‌های برجستۀ رژیم پهلوی به کوشش حبیب لاجوردی است و تاریخ چپ ایران در برلین به کوشش حمید احمدی که ۱۲۶ مصاحبه با مخالفان در داخل و خارج کشور از جمله افسران حزب توده است. همچنین اضافه بر این اسناد تعداد زیادی از مصاحبه‌ها، بیوگرافی‌ها، یادها، خاطرات، سرگذشت‌های شخصی و اسناد خصوصی را می‌توان نام برد. مهمترین جنبه قوت کتاب آبراهامیان توجه دقیق به اسناد منتشر نشده خارجی و ضعف اصلی آن نیز غفلت منابع و اسناد مهم داخلی مربوط به آن روزگار است. تلفیق این دو نوع منبع برای هر محققی میتواند شرایط آرمانی برای ارایه یک پژوهش کامل و منصفانه را پدید آورد. (تاریخ شفاهی، مجید تفرشی)

قرارداد ناعادلانه

کتاب در بخش نخست با جزییات واگذاری امتیاز نفت به ویلیام ناکس دارسی، سرمایه‌دار بریتانیایی در سال ۱۲۸۰ چندسال قبل از مشروطه آغاز می‌شود. به مستوجب این قرار داد دارسی امتیاز  استخراج و بهره‌برداری از منابع نفتی بیشتر سرزمین ایران را برای مدت ۶۰ سال به دست آورد. بنا به قرارداد در بهترین حالت تنها ۱۶ درصد از منافع خالص کمپانی نفت به ‌دولت ایران پرداخت می‌‌شد.برخی روشنفکران از روز نخست با امتیازی که مظفرالدین شاه به بیگانگان داده بود، مخالف بودند و آن را مغایر منافع ملی می‌‌دانستند. کتاب با ارائه آمار چندوچون امتیاز را نشان می‌دهد که از یک سو سرشار از سود بود برای بیگانگان و از دیگر سو سراسر زیان برای مردم ایران.

در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی، که احساسات ملی در ایران بالا گرفته و منافع کمپانی نفت به خطر افتاده بود، دولت بریتانیا و گماشتگان آن در ایران به چاره‌جویی افتادند. در سال ۱۳۱۲ (برابر ۱۹۳۳) به دنبال هیاهویی مبنی بر لغو امتیاز غیرعادلانه، قرارداد تازه‌ای با تعدیلاتی اندک منعقد شد. با تشکیل شرکت نفت ایران و انگلیس، سلطه بریتانیا بر نفت ایران عملا برای ده‌ها سال دیگر تضمین شد.

در سال ۱۳۱۴ بنا به درخواست دولت ایران نام شرکت از انگلیس-پرشیا به شرکت نفت ایران و انگلیس (Anglo-Iranian Oil Company) تغییر کرد چرا که نام کشور از پرشیا به ایران تغییر پیدا کرده بود. این شرکت بعد از جنگ جهانی دوم به شرکتی حیاتی برای بریتانیا تبدیل شده بود چرا که با داشتن ۶ میدان نفتی در نزدیکی مسجد سلیمان، بزرگ‌ترین میدان نفتی خارج از تگزاس را در اختیار داشت که روزانه بیش از ۳۵۷۰۰۰ بشکه نفت تولید می‌کرد، این شرکت در کنار هفت شرکت بزرگ جهانی جایگاهی برای خود دست و پا کرده بود. شرکت نفت ایران و انگلیس سالانه ۲۴ میلیون پوند مالیات و ۹۲ میلیون پوند ارز خارجی را روانه خزانه بریتانیا می‌کرد که در شرایط بد اقتصادی بعد از جنگ رقم قابل توجهی بود.

حلقه‌ی استعمار بر گردن چاه‌های نفت

شرکت نفت از جنبه‌های دیگری هم باعث نارضایتی عمومی می‌شد، به ایرانی‌هایی شاغل در شرکت نفت اجازه نمی‌داد از سطح کارگر ساده رشد کنند و کارگرهای نیمه ماهر خود را از هند و فلسطین تأمین می‌کرد و حتی اجازه نمی‌داد کارگرهای فارسی زبان بصورت تمام وقت با شرکت قرارداد ببندند و کارگرهای تمام وقتش را از قبایل عرب محلی استخدام می‌کرد. بسیاری از کارگران پالایشگاه در حلبی‌آباد زندگی می‌کردند، وضع آنقدر خراب بود که کارگران بریتانیایی به طور محرمانه به وزارت امور خارجه بریتانیا شکایت کردند که شرکت نگاهی نژادپرستانه به ایرانی‌ها دارد و در ۱۵ سال گذشته تعداد خیلی کمی ایرانی استخدام کرده است. این نگاه نژادپرستانه که در نامه به آن اشاره شد چه در مسائل عمده مثل استخدام و مسکن و چه در استفاده از اتوبوس و سینما و باشگاه کاملا مشهود بود.

با این اوصاف تعجبی ندارد که در سال ۱۳۰۸، ۱۱۰۰۰ نفر از کارگران پالایشگاه با هماهنگی حزب کمونیست زیرزمینی دست به اعتصاب زدند و خواهان کار روزانه ۸ ساعته، دستمزدهای بهتر، مسکن، حق تشکیل اتحادیه و دستمزدهای برابر برای کارکنان هندی و ایرانی شدند. شرکت به شدت این اعتصاب را سرکوب کرد و از شاه به خاطر مدیریت سریع و موثر اوضاع تشکر کرد. خواسته‌های کارگران محقق نشد اما در سال ۱۳۲۵ این‌بار با هماهنگی حزب توده ۸۰۰۰۰ نفر در آبادان به دنبال راهپیمایی روز جهانی کارگر درخواست‌های سال ۱۳۰۸ را در کنار درخواست پرداخت حقوق برای روز جمعه و اجرای دقیق قانون کار که به تازگی تصویت شده بود، مطرح کردند. در این راهپیمایی یک سخنران زن با اعلام اینکه هزینه شرکت برای تأمین غذای سگ‌ها بیشتر از دستمزد کارپران ایرانی است خواستار در اختیار گرفتن صنعت نفت کشور شد و گفت: «ای برادران، تولید نفت در سرزمین ما مثل جواهر است، باید تلاش کنیم تا این جواهر را بازپس بگیریم وگرنه واقعا افرادی بی فایده هستیم.» این سخنرانی احتمالا اولین درخواست ملی شدن صنعت نفت بود که به طور عمومی مطرح می‌شد.

پس از سقوط رضاشاه به دنبال اشغال کشور در شهریور ۱۳۲۰، در ایران فضای بهتری برای طرح خواسته‌های ملی پدید آمد. دکتر محمد مصدق، حقوقدانی که از تبعید و انزوای سیاسی بیرون آمده بود، در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، در مقام رهبر فراکسیون اقلیت، طی نطقی در آبان سال ۱۳۲۳ به شدت به قرارداد ۱۹۳۳ حمله کرد و آن را خیانت به مردم ایران دانست.مصدق و یاران او در مجلس و بیرون آن، به تلاشی روشنگرانه برای افشای قرارداد دست زدند و شعار استیفای حقوق ملت ایران و «ملی کردن نفت» را به خواستی عمومی بدل کردند. در برابر، بریتانیا تلاش کرد با همدستی عناصر دست‌آموز در میان دولتمردان ایرانی، از سویی با سرسختی از کارزاری که به راه افتاده بود، جلوگیری کند و از سوی دیگر با ارائه پیشنهادهای «اصلاحی» که گویا از سر «خیرخواهی» صورت می‌گرفت، دوام قرارداد را تضمین کند.با پشتکار مصدق و هواداران او که در «جبهه ملی» گرد آمده بودند، سرانجام در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ قانون ملی شدن صنعت نفت از تصویب مجلس شورای ملی گذشت.

اعتصاب شرکت نفت

این اعتصاب از اواخر فروردین سال ۱۳۳۰ شروع شد، شرکت در اقدامی کوته‌بینانه برای کاهش هزینه‌ها تصمیم گرفت وام مسکن را کاهش بدهد و همزمان شایعاتی پخش شد که شرکت تصمیم دارد طی یک برنامه ۵ ساله ۸ هزار نفر را اخراج کند. کاهش هزینه‌ها باعث شد برخی ناسیونالیست‌ها به این نتیجه برسند که بریتانیا واقعا با همدستی حزب توده دنبال تفرقه افکنی در کشور است. آنها از خودشان می‌پرسیدند که در غیر این صورت چه دلیلی داشت که شرکت نفت در بحبوحه مناقشه داغ بر سر توافقنامه الحاقی به این موضوعات بپردازد؟

کاهش فوق العاده مسکن به بروز اعتراضاتی در بندر ماهشهر منجر شد که خیلی سریع به مناطق نفتی آغاجری، لالی و نفت سفید و نیز تعمیرگاه‌ها، کالج فنی و پالایشگاه نفت آبادان گسترش پیدا کرد. وقتی شرکت اعلام کرد روزهای اعتصاب از تعطیلات سالانه کارکنان کسر می‌شود، اعتراضات به اعتصابی سراسری در کل صنعت نفت تبدیل شد. دولت حکومت نظامی اعلام کرد و ۲۰ هزار نفر نیروی نظامی به استان فرستاد از آن طرف هم بریتانیا ۳ ناو جنگی در بندر آبادان مستقر کرد. بحران در ۲۵ تا ۲۹ فروردین ۱۳۳۰ به اوج خود رسید، وقتی که فرماندهی نظامی سعی کرد تا سران اعتصاب را دستگیر کند و دستور شلیک به سمت راهپیمایان و معترضان در آبادان و بندر ماهشهر را داد. در این راهپیمایی‌ها علاوه بر درخواست دستمزد بیشتر و شرایط زندگی بهتر، موضوع ملی شدن صنعت نفت هم مطرح شد، در بندر ماهشهر بر اثر تیراندازی نیروهای دولتی ۲ زن و یک کودک کشته شدند و در آبادان هم ۹ کارگر کشته و ۳۰ نفر زخمی شدند. این تیراندازی‌ها باعث شد مردم آبادان به انگلیسی‌ها حمله کنند و ۳ نفر -دو مهندس و یک ناخدا- را به قتل رساندند، ارتش مجبور شد از ۱۴ تانک، ۶ خودروی زره پوش و ۴۰ کامیون مملو از سرباز برای برگرداندن امنیت به شهر استفاده کند.

به گزارش یکی از مقامات شرکت به لندن، اعتصاب کنندگان مطمئن بودند که با طولانی کردن اعتصاب می‌توانند به مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت کمک کنند. در اوج این اعتصاب سراسری بیش از ۵۰ هزار نفر در مناطق نفتی شرکت داشتند و حزب توده در دیگر مناطق هم راهپیمایی همبستگی برگزار کرده بود و تهدید کرده بود که در حمایت از صنعت نفت در مراکز صنعتی اعتصاب راه خواهند انداخت. اعتصاب تا ۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ یعنی همان روزی که مصدق طرح ملی شدن را به کمیسیون نفت برد ادامه پیدا کرد. کارگران با وعده شرکت مبنی بر لغو تصمیم کاهش فوق العاده مسکن و همچنین افزایش حداقل دستمزدها و پرداخت دستمزد برای روزهای اعتصاب به سرکار خود برگشتند. اعتصاب نفتی کمک بزرگی به مبارزه برای ملی شدن نفت بود، اما تاریخ‌دانان ایرانی، حتی هواداران مصدق گرایش به لاپوشانی این موضوع داشتند. تنها کسی که اهمیت اعتصاب را ذکر کرده است مصطفی فاتح عالی رتبه‌ترین مقام ایران در شرکت نفت بود، او در کتاب پنجاه سال نفت ایران که هنوز هم بهترین اثر فارسی درباره این موضوع است نوشته است که اعتصاب عملا کشور را به لبه پرتگاه برد و در نتیجه به ملی شدن صنعت نفت و انتخاب مصدق انجامید. 

مصدق چهره‌ی مردمی

به دنبال ملی شدن صنعت نفت، گفت‌وگوها و مجادلات درازمدت، تنش‌آلود و سرانجام بی‌حاصل ایران و بریتانیا شروع شد که تمام دوران ۲۸ ماهه زمامداری مصدق را به خود اختصاص داد. نویسنده عقیده دارد که مذاکرات نمی‌توانست فرجام بهتری داشته باشد، زیرا دو طرف برداشت‌هایی به کلی متفاوت از مسئله داشتند: بریتانیا آماده بود که با ایران بر سر منافع موجود مذاکره کند و احتمالا مزایایی هم به ایران بدهد، در حالی که ایران نه «امتیاز» بلکه «تسلط کامل» بر نفت خود را می‌خواست و آن را لازمه حاکمیت ملی می‌دانست و حاضر بود بهای آن را نیز، که می‌توانست غرامتی سنگین باشد، بپردازد.

به نظر آبراهامیان، برخلاف آنچه بر سر زبان‌ها افتاده است، امریکا تنها از روی خیرخواهی یا با فشار بریتانیا به منازعه کشیده نشد تا نقش «میانجیگری خیرخواهانه» را ایفا کند. دولتمردان امریکا به خوبی به اهمیت منابع انرژی به ویژه در آینده پی برده بودند و خواه ناخواه به «بحران نفتی ایران» علاقه پیدا کردند. به نظر نویسنده: «بریتانیا و ایالات متحده احتمالا در برخی از مسائل جزئی اختلاف نظر داشتند، اما در ضدیت با ملی شدن نفت، میان آنها توافق کامل برقرار بود.»

نویسنده به تفصیل به فضای زهرآلودی می‌پردازد که در غرب پیرامون «بحران نفت» و مذاکرات مربوط به آن شکل گرفت. دولتمردان غربی برای فریب افکار عمومی به کارزار تبلیغاتی گسترده‌ای دست زدند تا همه چیز را به گردن ایران بیندازند.نمایندگان «شرکت» مدام تکرار می‌کردند که گفت‌وگو با مصدق بیهوده است، زیرا او بیش از آن که به دنبال مصالحه و توافق باشد، به دنبال اهداف شخصی خویش است و قصد دارد نقش «قهرمان ملی» را ایفا کند. دولتمردان غربی به مصدق هزاران لقب و دشنام می‌دادند تا او را سیاستمداری ناشایست بنمایند که با وجود او، با ایران به هیچ توافقی نمی‌توان رسید و نتیجه می‌گرفتند که بریتانیا باید منتظر بماند تا با دولت پس از مصدق وارد گفت‌وگو شود. آنها به این «امید» دامن می‌زدند که به زودی مجلس یا شاه، دکتر مصدق را برکنار خواهند کرد. با همین ترفندها بود که ایده کودتا رفته‌رفته در اذهان ریشه دواند.

توهم خطر از جانب کمونیسم

در سرویس‌های اطلاعاتی طرح‌هایی به نام «چکمه» و سپس «آژاکس» برنامه‌ریزی شد که دو بخش داشت: نخست ایجاد آشوب و ناامنی برای بی‌ثبات کردن دولت مصدق و دیگری اقدام کودتایی برای برانداختن آن.تمام این اقدامات در بسته‌بندی فریبای «نجات ایران از چنگال کمونیسم» انجام می‌گرفت. قدرت‌های بزرگ برای کتمان هدف واقعی خود، یعنی ادامه سلطه بر منابع نفتی ایران، مدام به شیپور «تهدید کمونیسم» می‌دمیدند، هرچند که خود کمترین اعتقادی به آن نداشتند و این را نویسنده با ارائه گواهی‌های بسیار نشان می‌دهد. آنها کسانی را اجیر می‌کردند تا قدرت و نفوذ حزب توده را بزرگتر از آنچه بود، جلوه دهند.

وزارت خارجه بریتانیا در فضای «جنگ سرد» از کارآیی این تبلیغات به خوبی آگاه بود: «ما باید به امریکایی‌ها تأکید کنیم که مصدق هرچه بیشتر در قدرت بماند، خطر کمونیسم در ایران بیشتر می‌شود.» بیشتر کتاب‌های تاریخی مربوط به جنبش ملی، درباره نقش حزب توده و روابط آن با مصدق به ذکر کلیاتی بسنده کرده‌اند، اما آبراهامیان در کتاب تازه خود به تفصیل وضعیت و مواضع حزب را توضیح داده است. نویسنده در بخش نخست کتاب بر نفوذ گسترده حزب در محیط‌های کارگری انگشت می‌گذارد و تصریح می‌کند که بیشتر کارگران صنعتی ایران، مستقیم یا غیرمستقیم زیر نفوذ «شورای متحد مرکزی» بازوی سندیکایی حزب توده بودند. حزب با سازمان دادن چندین اعتصاب و تظاهرات سیاسی، شرایط مساعدی برای پیکار با شرکت نفت به وجود آورد.

نویسنده در رد «استدلال» کودتاگران معتقد است که هیچ خطری از جانب حزب توده کشور را تهدید نمی‌کرد. مصدق به خوبی از فعالیت حزب آگاه بود و با هشیاری فاصله خود را با آن حفظ کرده بود. نویسنده تأکید می‌کند که حزب مسلح نبود و «برنامه‌ای برای تصرف قدرت نداشت.» حزب توده به ویژه با افزایش حملات محافل راست‌گرا علیه دولت، نسبت به مصدق لحنی ملایم در پیش گرفت، اما نمی‌توان این گفته نویسنده را باور کرد که «هدف اصلی حزب عبارت بود از تقویت مصدق و تشکیل یک جبهه مشترک با او.» در واقع حزب تشکیلات قوی و حتی «بازوی مسلح» داشت (سازمان افسران توده)، اما درست این است که گفته شود برای هیچ برنامه‌ای اراده و قاطعیت لازم را نداشت. رهبران نسبتا بصیر و آگاه حزب از ایران رفته بودند و چنانچه گفته‌اند، حزب در ایران پیکری غول‌آسا شده بود با سری بسیار کوچک.

پی‌آمدهای کودتا

بطور قطع شکست جنبش ملی نفت در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نتایج فاجعه باری در حیات سیاسی و توسعۀ اقتصادی بدنبال داشت. کودتا نه تنها توسعه اجتماعی لیران را از مسیر مدرنیته، دمکراسی و توسعه منحرف ساخت، همچنین؛

  • ملی کردن نفت را بی اثر و ملغی ساخت،
  • اپوزیسیون سکولار ایران را در هم شکست،
  • مشروعیت سلطنت را به شکل مهلکی از میان برد،
  • سوء ظن توهم آلودی را که از قبل هم بر عرصۀ سیاست ایران، سراسر و به شدّت مستولی بود، باز هم شدیدتر کرد. 

این تنها مشروعیت سلطنت نبود که به شدت خدشه دار شد بلکه همراه با آن مشروعیت ارتش ایران نیز زیر سؤال رفت. ایران که در این منطقه نخستین کشوری بود که نفت خود را ملّی کرد، تبدیل به یکی از آخرین کشورهایی شد که این روند را به سرانجام رساندند. دولت انگلستان تاکنون در ارتباط با نقش خود نه تنها عذرخواهی نکرده بلکه همچنان مشارکت اش را در آن واقعه انکار  میکند. هر چند که دولت آمریکا بطور تلویحی در سال ۲۰۰۰ بابت کودتای ۱۳۳۲ از ایران عذر خواهی کرده اما هنوز شکاف ژرفی این دو کشور را از هم دور داشته است.

دسته بندی شده در: