اگر دروغ نگویم و نخواهم بی‌خودی کلاس بگذارم، باید اقرار کنم که من یکی از شیفتگان «ماتئی ویسنی یک» هستم! اما از آن‌جا که همیشه سرِ علاقه و شیفتگی تصور می‌کنید، همه‌چیز گل و بلبل و آسان است، اما «بعدا مشکل‌ها می‌افتند!»، برای من هم در این موضوع مشکلی پیدا شد… خب طبیعی است وقتی از نویسنده‌ای خوشتان بیاید، سعی می‌کنید تا او را به دیگران هم معرفی کنید؛ اما نتیجه‌ای که من می‌گرفتم چه بود؟ اکثریتی بودند که اصلا اسم ویسنی یک را هم نشنیده بودند؛ اما آن‌هایی که شنیده بودند چه؟ غالبا همان‌هایی بودند که تا می‌شنیدند «ویسنی یک»، می‌گفتند «عه؟ همون که اسم خودش و کتاباش خیلی بلند و عجیب و غریبن؟!» خب اگر انصاف داشته باشم باید بگویم حق هم دارند؛ شما خودتان اسم کتاب‌های ویسنی یک را ببینید: «داستان خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست‌دختری در فرانکفورت دارد»، «چگونه تاریخچه‌ی کمونیسم را برای بیماران روانی توضیح دهیم؟»، «حالا کی قراره ظرفا رو بشوره؟»، «حواستون به پیرزن‌هایی که از تنهایی پوسیده‌ان باشه!» و… اما گذر از متن، آن هم صرفا به واسطه‌ی نام‌های عجیب و غریبی که یکی از بارزه‌های پست‌مدرنیستی بودن آثار است، واقعا یک بی‌رحمی در حق نویسنده است. چه‌اینکه اگر کتاب‌های ویسنی یک را بخوانید، می‌دانید که اتفاقا این نام‌های بالابلند، بی‌مصرف نیستند و ویسنی یک از تمام آن‌ها کارکرد می‌گیرد و مضمون داستان را با طنز همیشگی‌اش در عنوان آن توضیح می‌دهد. پس با همه‌ی این تفاسیر، سعی کردم ویژه‌نامه‌ای برایش بنویسم تا نشان دهم که این نویسنده‌ی جذاب، علاوه بر بلندی نام کتاب‌هایش، طبع بلندی هم دارد و علاوه بر عجیب و غریب بودن اسمش، آثار عجیب و غریب، خوبی دارد!

آن روی سکه

البته ذکر این نکته هم لازم است که ماجرا به سیاهی مدعاهای اغراق‌آمیز بخش بالا هم نیست و سکه‌ی ما روی دیگری هم دارد. درواقع ویسنی یک با وجود اینکه خیلی در حد بزرگان دیگری هم‌چون ساموئل بکت، ژان پل سارتر و آلبر کامو در ایران محبوب نیست، اما مخاطب حداقلی بسیار باکیفیتی دارد که او را کاملا درک کرده تا بتوانیم «صحابه‌ی ویسنی یک» بنامیمش!!! خود ویسنی یک هم احتمالا چنین چیزی را درک کرده بود که در سال ۱۳۸۹ به ایران آمد و مهمان دانشگاه سوره‌ی تهران شد… اما برای مثال بیشتر، محبوبیت ویسنی یک را در جایی می‌توانیم ببینیم که شمار مرورهای فارسی مخاطبان عامه بر روی بعضی از کتاب‌هایش، از مجموع مرورها به سایر زبان‌ها اعم از انگلیسی، آلمانی، عربی و حتی فرانسوی هم بیشتر است! و از سوی دیگر، با ترجمه‌های خوبی که از آثار او به فارسی برگردانده شده‌اند (عموما از سوی تینوش نظم‌جو) و قابلیتِ بازتولید آثارش به واسطه‌ی نمایش‌نامه بودن‌شان، تئاترهای فارسی زیادی را می‌بینیم که با اقتباس عینی یا وام‌داری از روی آثار ویسنی یک به روی صحنه‌ی نمایش رفته‌اند. برای مثال نمایش‌نامه «ریچارد سوّم اجرا نمی‌شود: یا صحنه‌هایی از زندگی مایر هولد»، توسط اصغر نوری برای نشر نی ترجمه شد و سپس به کارگردانی روح‌الله جعفری به روی صحنه‌ی نمایش رفت؛ اما با عدم پذیرش در جشنواره‌ی تئاتر فجر روبه‌رو شد!

زندگی‌نامه‌ی ویسنی یک

ماتئی ویسنی یک، ماتئی ویسنی‌یک، ماتئی ویشنی یک یا حتی ماتیی ویشنیک، نام‌هایی هستند که نام سختِ این نویسنده را از زبان رومانیایی (Matei Vişniec) به فارسی برگردانده‌اند و تقریبا همه هم در یک سطح از عرفی بودن در بین کتاب‌خوانان مشهور هستند. چیزی که باعث می‌شود تا علاوه بر نام کتاب‌ها، نام خود نویسنده هم محل مناقشه و عُجب باشد! ویسنی یک در سال ۱۹۵۶ میلادی در رومانی به دنیا آمد. او در رشته‌های تاریخ و فلسفه به تحصیلات آکادمیک پرداخت. ۲۱ سالگی و اتمام تحصیلات اولیه‌ی دانشگاهی برای ویسنی یک مصادف بود با آغاز نمایش‌نامه‌نویسی! جایی که او کارنامه‌ای را باز کرد و شاید خودش هم فکر نمی‌کرد در طول خلق آثارش فقط نمره‌ی بیست را دریافت کند!!! ویسنی یک تنها چند سال پس از شروع فعالیت ادبی، توانست جایزه‌ی اتحادیه‌ی نویسندگان رومانیایی برای عنوان بهترین کتاب شعر را دریافت کند. اما ماجرایی که شاید قرار بود به آرامی و خوبی و خوشی پیش برود با سنگ‌اندازی حاکمیت اختناق‌آلودِ رومانی در ابتدا تخریب شد و ازقضا عدو، سبب خیری بود که موجب شکوفایی بهتر ویسنی یک هم شد.

ماجرا از آن قرار است که به ناگاه و در سال ۱۹۸۶ دولت کمونیستی رومانی، همه‌ی نمایش‌نامه‌های ویسنی یک، یک رمان و دو فیلم‌نامه از او که تقریبا تمام فعالیت ادبی‌اش تا آن زمان را شامل می‌شدند- را به حالت توقیف درآورده و بدون سانسور گسترده ممنوع‌الانتشار کرد! اما طولی نکشید که ویسنی یک در ابتدا به دعوت بنیاد فرهنگی پاریس به کشور فرانسه رفت و سپس با قبول درخواست پناهندگی سیاسی‌اش توسط فرانسوی‌ها، در این کشور ساکن شد تا بتواند با فراغ بال، به نوشتن ادامه دهد. البته ویسنی یک هم قدرناشناس نبود و بعد از مهاجرت به فرانسه، آثارش را به زبان فرانسوی نوشت و حتی پس از سقوط دولت دیکتاتورِ رومانی و بازگشت به موطن خویش، باز هم آثارش را تا به امروز به زبان فرانسوی نوشته است. آثاری که در قوالب گوناگونی نوشته شده‌اند اما از نظر کمی و کیفی، نمایش‌نامه مهم‌ترین آورده‌ی ویسنی یک برای هنر و ادبیات رومانی، فرانسه و قطعا دنیا بوده است.

تفکر ویسنی یک

همان‌طور که می‌دانید، ویسنی یک با زخمی که از سانسور و تبعید کشیده، به طرزی آشکار تفکرات ضدکمونیستی دارد و بنا به همین قضیه، باید در تحلیل هر جنبه‌ای از تفکرات او، این موضوع را دخیل و موثر، درنظر داشته باشیم. این نویسنده در حوزه‌های مختلفی قلم زده اما آثارش از نظر مضمون کلی و بن‌مایه به دو دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند؛ سیاست و عرفان! شاید در ابتدا بگویید که سیاست و عرفان دو چیز منفک از هم و حتی متنافر با همدیگرند! اما اول از همه باید بگوییم ببینید ویسنی یک چه‌قدر هنرمند است که توانسته در این دو حوزه‌ی ظاهرا نامرتبط قلم بزند؛ دوم باید بگوییم که این دو ژانر از نظر ویسنی یک منفک نیستند و اتفاقا بسیار زیاد پیش می‌آید که این نویسنده دو مضمون خود را به هم می‌آمیزد؛ تا جایی که می‌توانیم در تفسیر هر یک از آثار او بگوییم که رگه‌ی سیاسی یا عرفانی اثر غلیظ‌تر است، اما بنا به پُلی‌ژانر (چندوجهی) بودن آثار ویسنی یک، نمی‌توانیم تفکیک دقیق یا یکّه‌شماری از مضمون اثرش ارائه دهیم! دید سیاسی او که مشخص است از کجا آمده و توضیح دادن بیشتر در این راستا اتفاقا فهم ماجرا را سخت‌تر می‌کند؛ با این وجود لازم به ذکر است که ویسنی یک با وجود نفرت از کمونیسم و بلشویک‌بازی‌های دیکتوران چپ، تعلقی به جهان سرمایه‌داری ندارد و مخالف هر مکتب، فلسفه و نظامی است که کرامت انسانی را خدشه‌دار کرده است. البته باز هم نیاز است شبهه‌ای را رفع کنیم و یادآور شویم که این مساله به معنای آنارشیست بودنِ ویسنی یک نیست؛ او یک اومانیست یا ساده‌تر بگوییم انسان‌گرای به تمام معناست و چگونگی مخالفت با چپ و راست و همزمان آنارشیست نبودنش هم در دید عرفانیِ او توجیه خواهد گردید!

و اما عرفان…

عرفان هم چیزی است که از مخالفت ویسنی یک با کمونیسم نشأت گرفته؛ جایی که بلشویک‌ها نه به هیچ رگه‌ای از باور و اعتقاد پای‌بند بودند و نه آزادی چنین چیزی را به هیچ یک از شهروندان خود می‌دادند! پس طبیعی است که کسی مانند ویسنی یک با غلیظ‌تر کردن نفرت ظاهری و سیاسی خود، تضادی ایدئولوژیک با این گونه نظام‌ها بسازد و در عمقِ داستان به سراغ فلسفه‌ی حقیقت برای تقابل با واقعیت‌های چرک و بی‌عمق کمونیستی بسازد؛ چیزی که خودش اولین پله‌ی درک و شناخت و هم‌چنین عرفان محسوب می‌شود. البته عرفان مدنظر ویسنی یک هم چیزی مانند فلسفه‌ی زندگی و حاکمیتی اوست که به منبع دقیق و مشخصی وابسته نیست؛ برای مثال وجه کابالایی، وجه اسلامی و یا شرقی ندارد و با وجود اینکه از عناصر و مولفه‌های هرکدام استفاده می‌کند، نتیجه‌های خود را لزوما از نتایج پشتوانه‌های عنصر عرفانی مورد نظرش نمی‌گیرد. جدای از این مسائل، طبق تحصیلاتش و زمینه‌ی تاریخی و فلسفی‌ای که از قبل نویسندگی و در تحصیلات آکادمیک خود داشت، دیدی کهن‌الگویی را در عرفان پیش گرفته و اساطیر و مولفه‌های زیادی را به صورت بینامتنی وارد آثارش می‌کند و جدای از این از خصیصه‌ی کهن‌الگویی دیگر، یعنی تاویل‌پذیری کهن‌الگوها هم استفاده می‌کند.

سبک‌شناسی ویسنی یک

خود ویسنی یک از فرانتس کافکا، فئودور داستایوفسکی، ادگار آلن پو، خورخه لوئیس بورخس و ساموئل بکت به عنوان افرادی که تاثیر شگفتی بر او داشته‌اند، نام می‌برد. البته او چون نویسنده‌ای تجربه‌گراست، غیر از رئالیسمِ سوسیالیستی –که طبق تجربه‌ی زیستی‌اش از آن متنفر است-، همه جور سبکی را دوست داشته و خود را در آن آزموده است! درواقع ویسنی یک ملغمه یا التقاطی از سبک تمام افراد بالا (و بسیاری از بزرگان دیگر) است، اما از آن جهت که اثر انگشت خود را در ترکیب سبک‌های بالا وارد کرده، سبکی دارد که انگار همه‌شان است و هیچ‌کدام‌شان است! در ابتدا بیایید تا جنبه‌های محتوایی ویسنی یک را بررسی کنیم و در همین راستا، قبل از هر چیزی می‌توانیم مدعی شویم که ساموئل بکت با ابزوردیسمِ بی‌نظیرش بر سبک ویسنی یک تاثیر گذاشته است؛ اما تفاوت این دو را جایی می‌بینیم که ابزوردیسمِ بکت، عرفان سلبی را در باب معنا پدیدار می‌کند اما ویسنی یک وجهِ صوفی‌گرانه‌تر و زیباتری از شناخت معنا را ارائه می‌دهد و به دنبال رسیدن به عرفان از طریق پل ابزوردیسم است؛ درحالی که بکت با سلبی‌سازی عرفان به دنبال رسیدن به پوچ‌انگاری و ناممکنی انسانیِ معناست.

طنز سیاه یکی دیگر از رشته‌های غالب در سبک ویسنی یک است که می‌توانیم آن را نشأت‌گرفته از کافکا تلقی کنیم. اما باز هم تفاوتی عظیم وجود دارد و هرچه کافکا از طنز سیاه خود، برای مثال در داستان مسخ، برای نیل به نیهیلیسم استفاده می‌کند، ویسنی یک سعی دارد تا طنز سیاه را اجتماعی –و نه فردی- ببیند و انتقاداتی متوجه به حاکمیت کلان را از دل آن پدید بیاورد. دیالکتیک اما وجه پررنگ دیگری از سبک ویسنی یک است که بیشتر مساله‌ای فطری و ناخودآگاه به نظر می‌آید؛ چه‌اینکه در دو فرهنگ و احساس متفاوت زندگی کرده است، کسی که در رومانی کمونیستی و خشک و خشن به دنیا آمد و رشد و نمو یافت اما در فرانسه‌ی بااحساس و رومانتیک به بلوغ خود در نویسندگی رسید. پس بدیهی است که با تضادهای درونی و دیالکتیک فلسفی قالب ذهنی (Structure) در آثارش هم دنبال ساخت همیشگی دیالکتیک باشد.

مسائل فرمی سبک ویسنی یک

حال بیایید تا جنبه‌های فرمی‌تر سبکِ ویسنی یک را بررسی کنیم. او نویسنده‌ای است که به صورتی متمرکز و ریشه‌ای، خودش و ایدئولوژی‌اش را به متن وارد می‌سازد؛ کاری که می‌توانیم مدعی شویم از تاثیرات داستایوفسکی بر روی ویسنی یک بوده است. با این وجود تفاوت‌هایی وجود دارد که امضاداری ویسنی یک را می‌سازد. داستایوفسکی سعی می‌کند اولا شخصیت‌هایش را با بی‌نامی و بی‌هویتی سراسر بسازد و ثانیا رفتارها و تفکراتی عینا مشابه خودش را به قامت آنان تزریق کند؛ برای مثال شبیه شخصیت اصلی داستان شب‌های روشن که مانند خود داستایوفسکی، عینا منزوی و دارای روحیاتی خاص و عجیب بود. اما ویسنی یک به گونه‌ی دیگری خودش را وارد متن می‌کند؛ او سعی می‌کند شخصیت‌هایی را خلق کند که در حالت متافیکشنی با او همانند نشوند و بیشتر از زوایای محدودکننده‌ی شخصیتی، چون نگاه جمعی دارد، در همانندسازی شخصیت‌ها با خودش، «خود» را به مثابهِ «منِ نوعی» می‌بیند و شخصیت را نمودی از نماینده‌ی جامعه بودن تصویر می‌کند. برای مثال شاعری که در «کی قراره ظرفا رو بشوره»، آثارش توقیف شده است و بسیار شبیه زندگی هنری شخص ویسنی یک به نظر می‌آید.

دیگر جنبه‌ی فرمیِ بارز ویسنی یک، توجه او به خرده‌پیرنگ‌هاست؛ چیزی که می‌توانیم در وجود نویسنده‌ی داستان کوتاهی هم‌چون خورخه لوئیس بورخس جستجو کنیم. بورخس در دیگر عناصر فرمی هم نویسنده‌ای پست‌مدرن به شمار می‌آمد و می‌توانیم تاثیرات او بر نوعِ فرم‌های متنوعِ غیرخطی، ستاره‌ای، دایره‌ای، مثلثی و غیره‌ی ویسنی یک ببینیم. همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، ویسنی یک علاوه بر نویسندگی شاعر هم بود. در همین راستا، او جزو نمایش‌نامه‌نویسانی است که به تأسی از ویلیام شکسپیرِ بزرگ، در نمایش‌نامه از شعر استفاده می‌کند؛ با این وجود بیشتر از استفاده‌ی عینی از شعر، او شعرگونگی را مدنظر دارد و می‌توانیم بنا به همین موضوع او را تاثیرپذیرفته از ادگار آلن پو بدانیم. وجهِ دیگری که همین شعرگونگی دارد آن‌جاست که ویسنی همانند ادگار آلن پو علاقه‌ی زیادی به ایجاد رازآلودی و فضای تعلیق در داستان‌هایش دارد و با نبوغ ذاتی خود با تلفیق این دو نکته از خاصیت اصلی شعرگونگی –که همانا کشف و در پسِ لایه بودن معناست-، برای تعلیق بهره برده است.

سبک نمایشی

وقتی که یک هنرمند سراغ قالب نمایش‌نامه می‌رود، باید مسائل بیشتری ورای شعر و داستان را مد نظر خود داشته باشد؛ چه‌اینکه نمایش‌نامه قالبی بینابینی از هنر است و برای مثال یک نمایش‌نامه‌نویس باید ناخودآگاه به فکر اجرا شدن احتمالی متنش در آینده و نوع پرداخت ثانویه‌ی اثرش هم باشد و بنا به این موضوع، مسائلی را رعایت کند. در اکثر آثار ویسنی یک، چنین دغدغه‌هایی را می‌بینیم؛ تمهیداتی که به مرور در بازخوانی کوتاهی از کتاب‌هایش به آن دست خواهیم یافت. اما مهم‌ترین و قابل ذکرترین هنر ویسنی یک در جایی است که او رابطه‌ی طولی و عرضی اثر را به خوبی چفت و بست می‌کند تا بر لبه‌ی تیغِ داستان بودن یا نمایش بودن حرکت کند! و از سوی دیگر، ویسنی یک، میزانسن و مسائل محدودکننده‌ی تئاتر را برخلاف اکثر نمایش‌نامه‌نویسان باز می‌گذارد تا قابلیت تاویل‌پذیری آثار عموما فلسفی‌اش را برای کارگردانان تئاتر باز بگذارد. البته این به معنای بی‌توجهیِ او نیست؛ اتفاقا ویسنی یک جزو معدود نمایش‌نامه‌نویسانی است که از اجزای بی‌جان صحنه هم کارکردی را مد نظر دارد.

جدای از این‌ها ویسنی یک از شعرگونگی که در بخش قبلی گفتیم، کارکردی نمایشی به مثابهِ تاکید بر وجه آوایی نمایش‌نامه هم می‌گیرد. نکاتی که پیش‌تر در آثار بهرام بیضائی، نمایش‌نامه‌نویس بزرگ کشورمان هم دیده بودیم و در مطلب «بررسی تحلیلی آثار نمایشی بهرام بیضائی» به تحلیلش پرداخته بودیم. حال در ادامه بدون در نظر گرفتنِ وجهِ نمایشی آثار، مروری بر چند کتاب مشهور و برتر از این نویسنده را به مثابه متن آن‌ها و جنبه‌ی داستانی‌شان خواهیم داشت. چه‌اینکه در مدت زمان زیادی که او درام می‌نوشت، نمایش‌نامه‌هایش در محافل ادبی رومانی پخش می‌شدند اما از صحنه‌پردازی منع شده بودند؛ پس طبیعی است که خود نویسنده هم ناگزیر یا ناخودآگاه به سمت خلق نمایش‌نامه‌هایی رفته باشد که حتی بدون اجرا شدن هم قابلیت مطالعه در قامت یک داستان را داشته باشند و لطمه‌ای نبینند…

داستان خرس‌های پاندا

همیشه گفته و شنیده‌ایم که «جنگ اول بِه از صلح آخر!» پس بهتر است که مرور آثار ویسنی یک را با برترین کتاب او شروع کنیم. «داستان خرس‌های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد»، عنوان نمایش‌نامه‌ای است که ویسنی یک در سال ۱۹۹۶ نوشت و یکی از برترین آثار پُلی‌ژانر و فراواقع‌گرا با مضمون کلی عرفان به حساب می‌آید. کمال‌طلبی انسان در طی طریق عرفانی خود، چیزی است که فرمِ روایی این نمایش‌نامه را تشکیل می‌دهد. ویسنی یک در این نمایش‌نامه تنها از دو شخصیت انسانی استفاده می‌کند؛ یک زن و یک مرد! این دو شخصیت معلوم نیست از کجا آمده‌اند تا عنصر آشنایی‌زدایی مطرح شود و ویسنی یک به نوعی آدم و حوا را برای ما تداعی کند؛ اما کاملا مشخص است که می‌خواهند به کجا بروند!

شخصیت مرد این داستان با اتکا به روان‌شناسی تحلیلی کارل یونگ، روان‌شناس مشهور طراحی شده است؛ اویی که معتقد بود هر زنی در درون خود، یک مرد دارد و هر مردی در درون خود، یک زن! در همین راستا شخصیت زنانه‌ی الهام‌بخش مردان را با «آنیما» و شخصیت مردانه‌ی الهام‌بخش زنان را «آنیموس» نام‌گذاری می‌کنیم. نام‌هایی که از اساطیر یونان گرفته شده‌اند و داستانی کهن‌الگویی را یادآور می‌شوند که انگار انسان موجودی چهار دست، چهار پا و دو سر بوده و خدایان با نصف کردن این موجود به خاطر تمرد او باعث می‌شوند تا همیشه سرگشته و حیران باشد و مدام دنبال جفت خودش بگردد! پس از نظر ویسنی یک، طی طریق عرفانی انسان‌گرایانه زمانی به نتیجه منجر می‌شود که آدمی‌زاد اولا بتواند نیمه‌ی گمشده‌ی درونی خود را پیدا کند و سپس برای درک و شناخت آن اقدام کند؛ خلاصه‌ی کلی بن‌مایه‌ی این اثر هم چنین چیزی است! البته ما پیش‌تر در مطلب «نقد و بررسی نمایش‌نامه‌ی «داستان خرس‌های پاندا»» به صورتی مفصل‌تر به تحلیل و بررسی تمام زوایای پنهان این اثر عمیق پرداخته بودیم.

چگونه تاریخچه‌ی کمونیسم را برای بیماران روانی توضیح دهیم؟

هرچه نمایش‌نامه‌ی خرس‌های پاندا از سوررئالیسم بهره می‌برد، این نمایش‌نامه از زمینه‌ای رئالیستی برخوردار است و هرچه خرس‌های پاندا به مفاهیم انسان‌گرایانه در باب عرفان و فردیت می‌پرداخت، این نمایش‌نامه می‌خواهد حقوق انسانی را در سیاستِ محض به تصویر بکشد! «چگونه تاریخچه‌ی کمونیسم را برای بیماران روانی توضیح دهیم؟» جزو آثار متأخر ویسنی یک محسوب می‌شود و برای اولین بار در سال ۲۰۱۵ به چاپ رسید. این کتاب می‌خواهد پادآرمان‌شهر کمونیسم را برای مخاطب خود به ساده‌ترین و رکیک‌ترین شکل ممکن بیان کند، اما ویسنی یک با وجود استفاده از زمینه‌ای واقع‌گرایانه از تزریق فلسفه‌ی شخصی خود هم غافل نبوده است. یکی از مهم‌ترین مدعاهای افسوس‌گونه‌ی ویسنی یک این است که سران فاشیسمِ نازی، بعد از جنگ جهانی دوم پای میز محاکمه کشانده شدند، اما چرا این اتفاق برای بلشویک‌های کمونیست نیفتاد؟!

او برای اثبات این موضوع، قهرمانان داستان خود را نه از بین افرادی خاص، بلکه از بین مردمِ عادی شوروی انتخاب می‌کند؛ مردمی که شاید خیلی از جهانیان ندانند نفوذ کمونیسم در کشورشان و حتی در لایه‌های ذهنی خود آن‌ها چه بر سرشان آورده بود! یکی از مهم‌ترین محاسن کتاب حاضر، کلی‌نگری ویسنی یک با استفاده از مثال‌هایی جزئی و موقعیت‌هایی خاص است؛ زیرا همان‌طور که می‌دانیم و پیش‌تر در بخش‌های بالا هم گفتیم، ویسنی یک با هر نوعی از توتالیتریسم (تمامیت‌خواهی حاکمیتی) مخالف است. بنابراین او نمایش‌نامه‌ی حاضر را به نحوی نوشته که بتوانیم با جایگزین کردن هر نظام دیکتاتور دیگری و هر مردم مظلوم دیگری هم آن را قابل تصور بدانیم و بالعکس، هر مخاطبی از هر نوع تفکر و سلیقه‌ای بتواند با آن هم‌ذات‌پنداری داشته باشد. از نکات جذابِ دیگر این نمایش‌نامه، ساختار فرم در فرم آن است؛ یعنی داستان از نظر موقعیتی در ساختاری مشابه خود وضعیت کمونیستی، برای مثال زندگی اشتراکی، فضای بسته و مولفه‌هایی این چنینی روایت می‌شود.

حالا کی قراره ظرفا رو بشوره؟

«حالا کی قراره ظرفا رو بشوره؟»، عنوان خاصی دیگر برای کتاب خاص دیگری از ویسنی یک! این اثر در سال ۲۰۰۹ میلادی نوشته شده بود؛ چیزی که باعث می‌شود این بار تاریخ انتشار کتاب هم خاص باشد! درواقع ویسنی یک، حالا کی قراره ظرفا رو بشوره را به مناسبت صدمین سالگرد تولد اوژن یونسکو، نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس هم‌وطنش نوشت؛ کسی که ماجرایی مشابه خود ویسنی یک داشت و مجبور شد به خاطر دیکتاتوری رومانی از موطن خود به فرانسه مهاجرت کند. در این اثر، ویسنی یک یادنامه‌ای برای استاد معنوی خود می‌نویسد و به کرّات از آثار بزرگی هم‌چون درس، آوازه‌خوان طاس و کرگدن یاد می‌کند. البته یونسکو در این نمایش‌نامه نمادی از تمام هنرمندان و روشن‌فکران نظام‌های توتالیتر به حساب می‌آید.

درواقع این کتاب هم مانند کتاب قبلی، بیشتر مضمون خود را پای سیاست گذاشته، اما اولا برخلاف نمایش‌نامه‌ی قبلی، به جای عوام، خواص را مد نظر دارد؛ ثانیا در کنار واقع‌گرایی سیاسی اجتماعی، به مسائل عمیقی از هنر، مانند زیست هنری، هنر متعهد و… می‌پردازد و ثالثا دوباره رگه‌هایی از سوررئالیسم را وارد متن خود دارد و از رئالیسمِ محض فاصله‌ای آشکارا می‌گیرد تا تعامل فرم و محتوا در بستر سیاسی این نمایش‌نامه که بیشتر هنر و فرهنگ را پیش چشم دارد، زنده شود. سانسور و اختناق حاکم بر روح هنری یک جامعه‌ی زیر حاکمیت نظامی توتالیتر، مهم‌ترین مضمونی است که در «حالا کی قراره ظرفا رو بشوره؟» دیده می‌شود و دوباره می‌توانیم این نمایش‌نامه را مانند «چگونه تاریخچه‌ی کمونیسم را برای بیماران روانی توضیح دهیم؟»، اثری قابل بسط به هر جامعه و هر فرهنگی بدانیم.

تماشاچیِ محکوم به اعدام

شاید بی‌راه نباشد اگر بگوییم که «تماشاچیِ محکوم به اعدام»، اثری در باب انفعال و تقبیح آن است! هرچه در دو نمایش‌نامه‌ی قبلی، ویسنی یک به شرح و توضیح مختصات کمونیسم پرداخت و انتزاعی عمل کرد، در این نمایش‌نامه سراغ عمل‌گراییِ کمونیسم می‌رود و بدترین چیزی که بتوانید از یک حکومت انتظار داشته باشید، یعنی حذف فیزیکی مخالف را به تصویر می‌کشد! دیگر نه کسی حق و حقوقش خورده می‌شود و سانسور می‌شود؛ بلکه قرار است اعدام شود! موضوعی که شاید با بارها تکرار شدن و شنیده شدن یا دیده شدن هر روزه مانند نظریه‌ی هانا آرنت در «آیشمن در اورشلیم» دیگر جزئی از ابتذال شر شده باشد و عادی به نظر برسد! اما ویسنی یک با توصیفات ناتورالیستی و دقیق خود از یک ماجرای اعدام و قبل و بعد آن، ماهیت لجن‌وارانه‌ی چنین فرآیندی را توی صورت مخاطب خود می‌زند! او در این نمایش‌نامه بیشتر از آن که خود حاکم توتالیتر را نکوهش کند، مردمِ منفعلی را تقبیح می‌کند که نسبت به گناهکار کردنِ بی‌گناهان توسط حکومت، سکوت پیشه می‌کنند، شاید با این دید که مبادا آن‌ها هم گناهکار شوند و پرِ حکومت به پرشان بگیرد.

درحالی که اصل چنین دیکتاتورانی بر گناهکار شناختنِ مرحله به مرحله‌ی مردم تا زمان سکوت آن‌هاست؛ پس نه‌تنها با این سکوت، باعث تداومِ بازی حاکمان می‌شوند، بلکه روزی دامان خودشان هم به مجازاتِ الهه‌های آتش آلوده خواهد شد! پس اسمِ کتاب هم دقیقا می‌خواهد به همین موضوع اشاره کند؛ تماشاچی بودنِ اعدام و حتی جیغ و هورا کشیدن برای اعدام، دلیلی بر اعدام نشدن در آینده نیست! از طرفی ویسنی یک سعی کرده تا هرج و مرجِ ساختاری محتوای نمایشش را به فرم آن هم تسری دهد تا دادائیسمِ جذابی به اثرش تزریق شده و بتوانیم آن را جزو موفق‌ترین نمونه‌های تئاتر ابزورد به شمار بیاوریم. چراکه او از هرج و مرج ساختاری‌اش برای نشان دادن این موضوع که هیچ چیز سر جای خودش نیست استفاده می‌کند و با طنزی سیاه، جدی‌ترین انتقادات اجتماعی‌اش را بروز می‌دهد. تماشاچی محکوم به اعدام برای اولین بار در سال ۲۰۰۶ چاپ شده بود.

آخرین گودو

اگر در آثار قبلی، ویسنی یک با تئاتر ابزورد به ساموئل بکت، شاعر، نمایش‌نامه‌نویس و رمان‌نویس ایرلندی، ادای دین کرده بود، در آخرین گودو به طرزی آشکارا از او یاد می‌کند تا به این نتیجه برسیم که ویسنی یک احتمالا بکت را هم به اندازه‌ی یونسکو دوست دارد! کتاب آخرین گودو مجموعه‌ی نمایش‌نامه‌ای است که از سه نمایش‌نامه تشکیل می‌شود؛ آخرین گودو نمایش اول و اصلی این کتاب است و دو نمایش‌نامه‌ی دیگر عبارت‌اند از: «صدایی از پس روشنایی» و «زیزفون از سمت چپ». در «آخرین گودو» ویسنی یک کاری می‌کند که از بکر بودن سوژه‌اش انگشت به دهان بمانید! اویی که می‌داند «در انتظار گودو»ی ساموئل بکت چه‌قدر محبوب و در عین حال، پر از زوایا و مفاهیمی مهجور و کشف نشده است، گودوی دیده نشده داخل در انتظار گودو را تجسم می‌کند و روبه‌روی خالقش، یعنی ساموئل بکت می‌نشاند! پس کل نمایش‌نامه چیزی نیست جز عینیت یافتن سوررئالِ گفتگوی خیالی میان خالق و مخلوق! پس همین‌طور که شخصیت خیالی با شخصیت واقعی صحبت می‌کند، باید انتظار داشته باشیم که مضمون اثر هم به چیزی در تقابل یا پیوستِ رویا با واقعیت نزدیک باشد… البته علاوه بر ماجرای بالا، می‌توانیم مدعی شویم که آخرین گودو، طعنه‌ای است به اینکه گودو پایانی ندارد؛ پس به طرز واضحی، ویسنی یک می‌خواهد اقتباسی آزاد و البته مفهومی از ماجرای معروف «افسانه‌ی سیزیف» هم داشته باشد.

آشغال مرد

یکی دیگر از بداعت‌های فرمی ویسنی یک را باید در کتاب «آشغال مرد» جستجو کنیم. کتابی که هم‌زمان با داستان خرس‌های پاندا منتشر شده بود تا سال ۱۹۹۶ را به عنوان سال طلایی و شاید غیر قابل تکرارِ کارنامه‌ی حرفه‌ای ویسنی یک معرفی کند! وقتی کتاب را ببینید، احتمالا از همان طرح جلد اثر و عنوان «تئاتر تجزیه شده» تعجب خواهید کرد و به این فکر خواهید افتاد که لابد چیزی پشت این عنوان غریب است؛ و درست هم فکر می‌کنید زیرا ویسنی یک سبک جالبی برای این نمایش‌نامه در نظر گرفته است. در عرفان یهودی، واژه یا بهتر بگوییم مفهومی به نام «تموره» وجود دارد که روشی برای بازچینی واژگان تورات است و توضیح می‌دهد چگونه می‌شود با آرایش مجدد واژگان کتاب، به تورات[های] جدیدی دست پیدا کنیم؛ زیرا ترتیب فعلی، تنها یک ترتیب از هزاران روش روایی برای فهم این کتاب اسرارآمیز دینی است. ویسنی یک هم با الهام از این شاخه‌ی نزدیک به کابالا، کتاب آشغال مرد را نظام‌بندی کرده است. او  مجموعه‌ای از قطعات نمایشی را به کارگردانانی که می‌خواهد از روی این کتاب، تئاتری را بسازند، تحویل داده است؛ اما ترتیبی برای آن‌ها قائل نشده و به قول خودش تکه‌های آینه‌ای شکسته را برای ساخت یک تانگو تحویل مخاطب خود داده است تا خود مخاطب وارد بازی شده و تئاتر دلخواهش را با امتحان کردن جایگشت‌های مختلف به دست بیاورد! تقابل با وجوه منفی مدرنیته که پدیده‌هایی مانند ازخودبیگانگی، تنهایی، انزوا و دور شدن انسان امروزی از معنا را در پی دارند، مضمون اصلی اثر حاضر است.

اسب‌های پشت پنجره

در بخش‌های ابتدایی این مقاله از ممنوعیت انتشار آثار ویسنی یک گفتیم؛ حال شاید کتاب «اسب‌های پشت پنجره» برای‌تان اهمیت بیشتری پیدا کنند اگر بدانید که یکی از اولین جرقه‌های ویسنی یک که باعث شد کارش به سانسور و توقیف از سوی حکومت کمونیستی رومانی بکشد، همین نمایش‌نامه‌ی حاضر بود. اسب‌های پشت پنجره متولد ۱۹۸۷ است؛ سالی که ویسنی یک دیگر مطمئن شد باید از وطن خود کوچ کند. این نمایش‌‌نامه یکی از کنایی‌ترین و نمادگرایانه‌ترین آثار ویسنی یک به شمار می‌آید و داستان سه زن در سه قرن مختلف را روایت می‌کند که هرکدام به نوعی قربانی جنگ بوده‌اند؛ پس دلیل مخالفت نظام رومانی با آن طبیعی به نظر می‌رسد. و ویسنی یک هم که از وطنش هیچ چیزی جز درد را نچشیده بود، در اثر حاضر به مخالفت با آن دسته از مفاهیم وطن‌پرستانه که باعث پدید آمدن جنگ‌ها می‌شوند، پرداخته است.

سه شب با مادوکس

عنوان اثر حاضر، ما را یاد داستان کتاب «داستان خرس‌های پاندا» می‌اندازد و احتمالا به همین دلیل است که در برخی نسخه‌های ترجمه شده، این دو کتاب در یک مجلد قرار گرفته‌اند. با این وجود، اگر داستان خرس‌های پاندا مضمونی انسان‌گرایانه داشت، سه شب با مادوکس با الهام از «در انتظار گودو»ی بکت و «مرگ در می‌زند» (اثر وودی آلن) به سمت نقد قرائت‌های موجود دینی می‌رود و اگر خرس‌های پاندا به دنبال سِفر پیدایش و شروع راه عرفانی انسان بود، سه شب با مادوکس به دنبال ارائه‌ی داستانی پساآخرالزمانی است که مفهوم منجی را به چالش می‌کشد. در این نمایش‌نامه‌ی جذاب که یک سال قبل از داستان خرس‌های پاندا (۱۹۹۵) منتشر شده است، چهار نفر دور هم گرد آمده‌اند و معتقدند تجربه‌ای از سه شب زندگی با فردی به نام مادوکس را داشته‌اند؛ تجربه‌هایی که بعد از بازخوانی می‌فهمیم مشترک بوده‌اند و همه در وعده‌ی مادوکس برای طراحی یک بازی که در آن برنده و بازنده‌ای وجود ندارد، طی شده‌اند. در این داستان آخرالزمانی، ویسنی یک با غلظت افرادی هم‌چون ساموئل بکت، دید مذهبی را زیر سوال نمی‌برد؛ بلکه معتقد است که منجی در درون هریک از انسان‌هاست…

دسته بندی شده در: