شاید از دیدن تیتر بالا و یا عکس مربوط به سریال «شب‌های برره» تعجب کرده باشید اما اشتباهی در کار نیست؛ اینجا ستون سینماکتاب است که به صورت عاریتی امروز «سریال‌کتاب» یا بهتر بگوییم «ایپزودکتاب» شده و قرار است تا اقتباس شب‌های برره از روی داستان «دکتر جکیل و مستر هاید»، اثر رابرت لوییس استیونسن را واکاوی کند. اقتباسی که در دو قسمت و مجموعا حدود ۷۰ دقیقه، با عنوان «دکتر جکول و آقای هدایت» ساخته شده بود.

شگفتی شما بیشتر (و همزمان حل) می‌شود اگر قبل از وارد شدن به موضوع اصلی، کمی حاشیه برویم. در فرهنگ سینماییِ جهان (منظور نه خود سینما که عمومیت دنیای تصویر است)، معمولا آثار کمدی به آثاری پوچ، بی‌هویت و محض خنده اطلاق می‌شوند که هدف والایی ندارند. در همین راستا، تقریبا غیر از زیرژانر کمدی سیاه که وجه خاصی از طنز است (تازه آن هم نه هر کمدی سیاهی، بلکه آثاری مثل وودی آلن یا تیم برتون)، مواجهه‌ی غریبی است که بخواهیم بنشینیم و یک کمدی –به مثابه کمدی ذاتی و صرف- را تحلیل کنیم!

دکتر جکیل و مستر هاید

دکتر جکیل و مستر هاید

نویسنده : رابرت لوئیس استیونسون
ناشر : مرکز
مترجم : مرجان رضایی
قیمت : ۵۸,۵۰۰۶۵,۰۰۰ تومان

این قضیه در قالب سریال‌ها حتی غلیظ‌تر هم می‌شود و برای مثال، ماندگارترین کمدی‌های تاریخ مانند سریال فرندز (Friends) هم با وجود جذابیت، از سطح کمدی‌های موقعیت (Situation Comedy) و یا شوخی‌های جنسی بالاتر نمی‌روند. حال تصور کنید که چه‌قدر احتمال کمی وجود دارد که یک نویسنده‌ی طنز بخواهد یک اقتباس را به دل یک ایپزود (قسمت) از سریال خود ببرد! آن هم نه اقتباسی معمول و طنز از جنس کمیک‌بوک‌ها یا پاورقی‌های بذله‌گو و فکاهی، بلکه اقتباسی از دل یک داستان روان‌شناختی و عمیق.

اما عنصر سناریو در طنزهای نود شبی (اصطلاحی که به سریال‌های طولانی‌مدت طنز ایرانی اطلاق می‌شد) در دهه‌ی هفتاد و خصوصا هشتاد، آن‌قدر عنصر مهمی بود که گروه‌های فیلم‌ساز دوران را به فکر چنین بداعت‌های جذابی بیندازد.

نودشبی چیست و چرا؟

درمورد سریال‌های نودشبی گفتیم؛ عنوانی که یکی از بهترین نمونه‌هایش همین شب‌های برره است. این گونه از سریال‌ها در دهه‌ی هفتاد و هشتاد شمسی با دیدی سطحی از سوی مسئولین صدا و سیما رونق گرفتند؛ اما در کمال تعجب، در دوره‌ای که قاطبه‌ی سریال‌های موسوم به الف‌-ویژه اعم از آثار محمدرضا ورزی و فرج‌الله سلحشور با بودجه‌های سنگین ساخته می‌شدند و در کسب اقبال مخاطب شکست می‌خوردند، سریال‌های نودشبی با پشتیبانی و کمک و بودجه‌ی پایین، قلب بینندگان سیما را تسخیر می‌کردند و تبدیل به یک فولکلور می‌شدند!

شروع موج که قابل ردیابی دقیقی نیست اما اگر کیفیت موج را درنظر بگیریم، می‌توانیم مجموعه‌ی زیر آسمان شهر را با سرپرست نویسندگانش یعنی رضا عطاران در یادها زنده کنیم. تقریبا از آن‌جا بود که نودشبی به عنوان یک ژانر خاص در صداوسیمای ایران مطرح که نه، تثبیت شد. زیرا عطاران در این راه تنها نبود و حلقه‌ی «ساعت خوش» اعم از خود عطاران، مهران مدیری، سعید آقاخانی، حمید لولایی و… افرادی بودند که این موج را ساخته، به اوج رسانده و جلو بردند. حتی هنوز هم اگر معدود اثر خوبی در تلویزیون می‌بینیم، نادیده و ناشنیده ایمان داریم که احتمالا یکی از بازماندگان ساعت خوش آن را ساخته است!

بعد از شروع این موج و در تعامل و همکاری با مهران مدیری، برادران قاسم‌خانی -علی‌الخصوص پیمان قاسم‌خانی- ظهور کردند و همراه با مرحوم خشایار الوند، سروش صحت، امیرمهدی ژوله و… توانستند کمال مطلب را در ژانر نودشبی ادا کنند. آن‌ها در سریال‌هایی مانند پاورچین و نقطه‌چین به وام‌داری از «سیت‌کام»های آمریکایی مشهور بودند؛ اما قطعا با شب‌های برره توانستند یک تالیف بی‌نظیر داشته باشند و خود را از زیر سایه‌ی هر سبک دیگری بیرون بیاورند…

شب‌های برره اولین جرقه نبود!

من که هرچه عقب می‌روم و در ذهنم دنبال اولین جرقه‌ی پیمان قاسم‌خانی می‌گردم، نامی بهتر از فیلم سینمایی محبوب و مهجورِ «مارمولک» را برای توضیح بزرگی این نویسنده پیدا نمی‌کنم. اثری که آن هم اتفاقا با اقتباسی آزاد و در لایه‌ی دوم فیلم از «شازده‌کوچولو»‌ی آنتوان دو سنت اگزوپری نوشته شده بود.

پیمان در شب‌های برره هم عیار خودش را نشان داده و کارهایی کرده که هرکدام‌شان برای ماندگاری یک هنرمند در تاریخ، به تنهایی بس‌اند! برای مثال اینکه یک کاراکتر ویژه (دکتر جکول)، عجیب و غریب و سوال‌انگیز را خلق کنی و ۶۳ قسمت فرصت دهی و به او استراحت دهی تا در قسمت ۶۴ ام کلید رمزگشایی از قفل سوررئالیسمِ کالبدش را باز کنی و یک شاه‌کار بسازی، احتمالا فقط از همین پیمان قاسم‌خانی برمی‌آید!

البته دید تارانتینویی (بعدها به مطلب فلسفه‌ی تارانتینو لینک شود) و بینامتنیِ قاسم‌خانی سابقه‌ی بزرگ‌تر و حجیم‌تری نسبت به مثال‌های حاضر داشته است؛ برای مثال خود سریال شب‌های برره در سطح بالایی، محصولی جانبی (اسپین‌آف) از روی پاورچین محسوب می‌شود؛ کاری که اغلب مخاطبین و حتی هنرمندان، اصلا در آن دوران، معنایش را نمی‌دانستند.

این کارکردگرفتن متاخر باعث می‌شود تا به دوراندیشی و ذهن بلندپروازانه‌ی پیمان قاسم‌خانی، به عنوان سرپرست نویسندگان سریال ایمان بیاوریم و ایستاده برایش دست بزنیم. گرچه که نویسنده‌ی قسمت‌ها یعنی مهراب قاسم‌خانی هم در وام‌گیری از اثر رابرت لوییس استیونسن و پرداخت ایده، بسیار خوب عمل کرده است.

مورد غیرعادی دکتر جکیل و مستر هاید

رمان «دکتر جکیل و مستر هاید» با نام اصلی «مورد غیرعادی دکتر جکیل و مستر هاید»، اثری پُلی‌ژانر است که به صورت همزمان در گونه‌های ادبی درام، معمایی، مهیج، گوتیک و علمی–تخیلی قرار می‌گیرد و مهم‌تر از آن، جنبه‌ی عمیقی از روان‌کاوی را دربر دارد.

درمورد این اثر به تفصیل در مطلب ماجراهای عجیب دکتر جکیل و آقای هاید گفته بودیم اما اگر بخواهیم خلاصه‌ی داستانش را مختصرا دوره کنیم، باید بگوییم که شخصی به نام دکتر جکیل، روشن‌فکری علاقه‌مند به مبحث دوگانگی شخصیت است که در حال تحقیق و پژوهش بر روی موضوع مذکور، موفق می‌شود تا یک دارو برای جدا کردن جنبه‌های خوب و بد انسانی بسازد.

در بین این تحقیقات، خطری جدی پیش می‌آید؛ خود دکتر درگیر جنبه‌های بد می‌شود و فردی به نام مستر هاید از روی کالبدش ساخته می‌شود که به اعمال جنایت‌کارانه دست می‌زند. دکتر جکیل از اختراع خود پشیمان می‌شود و نالان است؛ زیرا نه می‌تواند هاید را کنترل کند و نه حتی دیگر از پوسته‌ی دوگانه‌ی خودش دربیاید؛ پس تصمیم به خودکشی می‌گیرد…

این داستان بکر، ورای جذابیت خط اصلی، کشمکش روان‌کاوانه‌ی انسان بین خیر و شر درون خود را به تصویر کشیده و تبدیل به منبع ادبی غنی‌ای برای توضیح پدیده‌ی علمی دوقطبی شده است.

البته وام‌گیری از این اثر مانند بسیاری از آثار شاخص ادبیات، امری معمول بوده و به شب‌های برره منحصر نمی‌شود؛ برای مثال، فیلم‌های دیگری مانند اثر ویکتور فلمینگ هم از روی کتاب دکتر جکیل و مستر هاید اقتباس شده‌اند.

یکی از نکات جالب این داستان ماندگار، جایی است که رابرت لوییس استیونسون، نویسنده‌ی کتاب حاضر، ایده‌ی رمان را از کابوسی که دیده بود، نوشت و به همین دلیل بعد از نگارش، آن را  سوزاند! اما به سرعت پشیمان شد و دوباره آن را طی سه روز بازنویسی کرد و به دست ما رساند…

مورد کاملا عادیِ دکتر جکول و آقای هدایت!!!

ماجرای ایپزودهای مورد نظر ما در شب‌های برره از آن‌جایی آغاز می‌شود که می‌فهمیم، جکول (با بازی اصغر حیدری) سال‌هاست که عاشق بلقیس شده اما به علت زشت بودن ظاهر خود جرأت نکرده آن را ابراز کند و حتی مادر مرحومش حاضر نشده برای او به خواستگاری برود.

جکول به سراغ کیانوش (با بازی سیامک انصاری) می‌رود تا او و سحرناز (شقایق دهقان) برایش به خواستگاری بروند؛ اما مطابق انتظار، در خواستگاری از بلقیس، جواب رد می‌گیرند. جکول ناامید و با حالی نزار به سراغ قاب عکس پدرش می‌رود تا با او درد دل کند؛ داستان از این‌جا فراواقع‌گرایانه شده و مستر هدایت (با بازی سپند امیرسلیمانی) متولد می‌شود…

جکول طبق دستور پخت پدرش (که پشت قاب عکس پنهان شده) با چای نخود، گرد نخود و ترکیباتی دیگر، معجونی می‌سازد که او را تبدیل به آقای هدایت می‌کند؛ کسی که دقیقا متضاد جکول است؛ ظاهری زیبا دارد و خوش‌تیپ است، خوش سر و بیان است؛ با کلاس به نظر می‌رسد و خوانندگی بلد است و…

هدایت در اولین اقدام با گیتار به کافه‌ی روستا می‌رود و آهنگ معروف «آسمان چشم او» را برای اهالی اجرا می‌کند؛ موضوعی که باعث می‌شود تا به دل آنان بنشیند. او سپس خودش را پسرعموی دکتر جکول معرفی می‌کند که از فرنگ آمده است!

ابتدا اوضاع خوب پیش می‌رود؛ همه‌ی مردم شهر عاشق هدایت می‌شوند و خود او هم از چشیدن طعم شهرت و محبوبیت لذت می‌برد… اما یک مشکل اساسی وجود دارد که به مرور پیش می‌آید؛ این شخصیت دیگر سادگی جکول را ندارد و پشت ظاهر زیبای خود، باطنی حاوی خرده‌شیشه دارد که به صورت ناخودآگاه و خارج از اختیار بدذاتی می‌کند و در نتیجه، حال خود جکول را از خودش به هم می‌زند. پس از فراز و فرودهایی، جکول تصمیم می‌گیرد تا دیگر هدایت نباشد و به همان فطرت اولیه‌ی خود بازگردد.

می‌توانیم ادعا کنیم که برادران قاسم‌خانی در ساخت این دوگانه، از دوگانه‌های زشت و زیبای والت دیزنی مانند شرک و فیونا هم الهام گرفته‌اند و اثر را کمیک‌تر از استیونسن کرده‌اند.

حکومت نظامی برره!

همان‌طور که گفتیم شب‌های برره، اسپین‌آفی از زمان گذشته‌ی سریال پاورچین بوده است. سریالی که در سال ۱۳۸۴ به کارگردانی مهران مدیری و از شبکه‌ی سه سیما پخش می‌شد. حجم استقبال از این سریال آن‌قدر بالا بود که شاید نتوانیم برای مخاطب امروزی صداوسیما توضیحش دهیم؛ برای مثال، شب‌ها در زمان پخش سریال، مردم همه برای دیدن آن آب دست‌شان داشتند زمین می‌گذاشتند و سراغ تلویزیون می‌رفتند؛ حتی گاهی خیابان‌های تهران آن‌قدر خلوت و بهتر بگوییم سوت و کور می‌شد که گویی شهر در حکومت نظامی و منع عبور و مرور شبانه است!!!

تاثیر عمیق‌تر سریال را هم می‌توانیم در تثبیت فلسفه و زمینه‌اش در جامعه با زبان جدید، ضرب‌المثل‌ها، شخصیت‌ها و اصطلاحاتی مانند افعال معکوس، خرزو خان! و پاچه‌خاری که عملا در ادبیات فارسی صاحب هویت و ماندگار شدند، معرفی کنیم. مسائلی که از آن تاریخ تا به حال، همگی جزئی از فرهنگ عامه‌ی ما شده‌اند.

در قسمت ۶۴ و ۶۵ این سریال، ایپزودهای مذکور ساخته شده‌اند؛ گرچه که این سریال، بازهم از ایپزودهای اقتباسی دیگری بهره می‌برد و برای مثال از روی نمایش‌نامه‌ی «خرده‌جنایت‌های زناشویی» (لینک شود) اثر اریک امانوئل اشمیت هم وام‌گیری کرده است. با توجه به این اقتباس‌ها و البته تالیفات دیگر اثر می‌توانیم شب‌های برره را یکی از متنوع‌ترین و خلاقانه‌ترین آثار هنر ایران تلقی کنیم.

چند نکته راجع به اقتباس

نویسنده در این قسمت از سریال، پایان داستان را در اقتباس خود تغییر داده و برای دوری از کمدی سیاه، جکول خودکشی نمی‌کند. یکی دیگر از تغییرات هوشمندانه‌ی قاسم‌خانی هم این نکته است که او دوگانگی شخصیت داستان را ایرانیزه یا همان بومی‌سازی کرده و ریشه‌اش را در ادبیات ایران تعریف کرده است. درواقع بیش از ماهیت روان‌شناسی اگزیستانسیال که در منبع اثر بود، ضرب‌المثل‌ها یا اشعاری فارسی مانند «تن آدمی شریف است به جان آدمیت، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت» از سعدی یا «ما برون را ننگریم و قال را، ما درون را بنگریم و حال را» از مولانا به ذهن مخاطب متبادر می‌شود.

درواقع این دوگانگی بیش از آن که به پوچ‌گرایی (همان نیهیلیسم / لینک شود) منتج شود، یک ماهیت شرقی و از جنس نیل به معنا دارد؛ زندگی موازی جکول باعث می‌شود که او تازه نکات مثبت و تاثیرگذاری خود در جامعه را درک کند. پس پذیزفتن پسوندهای احمقانه‌‌ای هم‌چون زشت بودن و دهاتی بودن را نسبت به مخلوطی مغرور از رجاله بودن و سانتی‌مانتال بودن، ترجیح می‌دهد تا اینکه بخواهد در پوچی مدام زندگی کند و لوح وجودی‌اش را سیاه کند! البته که برملا شدن و افشای تقلب در داستان، به دست خودش نیست و اتفاقی پیش می‌آید؛ اما می‌توانیم به وضوح، ندامت او را درک کنیم.

مقداری بداعت فنی

اما چرا این اقتباس، به جای آن که تبدیل به آش شله‌قلمکار شود و اصطلاحا از اثر بیرون بزند، خیلی خوب از کار درآمده است؟ پاسخ این سوال را باید در تسلط نویسنده و کارگردان به ماهیت منبع اقتباس و مدیوم اثر ثانویه بیابیم. درواقع بستر فانتزی سریال برای اجرای سوررئال اثر فوق بسیار مناسب بوده است و حتی می‌توان گفت کار را نسبت به منبع اقتباس جذاب‌تر کرده است! مسائلی مانند لهجه‌ی خاص و ابداعی، دیوانگی و بلاهت بکر هر یک از شخصیت‌ها و… باعث شده‌اند تا شکاف بین شخصیتِ جذاب اما خبیث با سادگی خاص و احمقانه‌ی مردمان عادی بیشتر شود و نتیجه‌ی بهتری حاصل شود.

از سویی دیگر، درک ارزش‌گذار سازندگان نسبت به ماهیت طنز، قابل تحسین است. برای مثال، عموم مردم به بازیگرانی که طنز بازی می‌کند، اهمیتی نمی‌دهند و این نکته حتی در مقیاس جهانی و نگاه مردم به بازیگران بزرگی هم‌چون جیم کری هم هویداست. اما همان‌طور که جیم کری در آثاری مانند «درخشش ابدی ذهن پاک» (لینک شود) این قاعده را شکسته، در ایران هم عطاران با بازی در دهلیز یا مهران مدیری در پل چوبی، این باور که بازیگر طنز چیزی دست دوم است و نقش جدی بلد نیست را از اذهان پاک می‌کنند!

نکته‌ی آخری هم که می‌خواهم در تحسین این قسمت و در تعامل با نکته‌ی قبلی مطرح کنم، بها دادن مدیری به بازیگران فرعی هم‌چون ساعد هدایتی، مختار سائقی و… در آثارش است. نکته‌ای که باعث شده تا نویسنده‌اش بتواند دو قسمت از برره را حول محور بازیگری فرعی (اصغر حیدری) بنویسد. درواقع باور غلط دیگری که در ایران وجود دارد، این است که عموما به بازیگران نقش فرعی، بهای خاصی داده نمی‌شود؛ در صورتی که مثلا در فیلم هفت (Se7en) می‌بینیم بازیگری مانند کوین اسپیسی حاضر است نقشی چند دقیقه‌ای را به خاطر تاثیرگذاری قبول کند…

دسته بندی شده در: