اندازه‌گیری تقریباً همه‌ی کاری‌ست که تمام ما در طول روز انجام می‌دهیم. شاید خودمان متوجه نباشیم، اما در حقیقت همین‌طور است. همه‌چیز دائماً در حال تغییر است و ما برای ادامه‌ی زندگی، ناچاریم از این تغییرات باخبر باشیم؛ و مهم‌ترین همه‌ی فاکتورها، زمان است. از لحظه‌ای که از خواب بیدار می‌شویم زمانی که دوباره می‌خوابیم، زمان روی هر چیزی تاثیر می‌گذارد؛ ما حتی برای ساعت خواب طبیعی بدنمان هم محدودیت می‌گذاریم و با آلارم گوشی بیدار می‌شویم! وقتی زمان این است، طبیعتاً در هر کار دیگری هم، تصمیم‌های ما براساس مقیاس ذهنی‌مان شکل می‌گیرد. «چگونه همه‌چیز را اندازه بگیریم» نوشته شده تا دقیقاً همین را یادمان بدهد؛ تعیین میزان هرچه‌دقیق‌تر مقیاس‌های ذهنی. در برخورد اول دیدم با یک کتاب ۵۶۰ صفحه‌ای طرفم که خیلی خشک و رسمی، تماماً درباره‌ی اقتصاد اطلاعات کاربردی و آمارگیری و آنالیز کسب و کار بحث می‌کند! خود نویسنده هم در ابتدا توضیح داده که مخاطب خاص این کتاب، افرادی هستند که در هر مرحله‌ای از یک کسب و کار، نیاز به مشاوره و آموزش دارند. اما دو چیز توجه ما خواننده‌های معمولی را هم، شاید حتی به اندازه‌‎ی صاحبان کسب و کار، به این کتاب جلب می‌کند:

  • تک‌بعدی نبودن ذهن داگلاس هابرد در توضیح دانسته‌هایش.
  • اشاره‌ی او به این‌ مسئله که این کتاب می‌تواند روش اندازه‌گیری «هر چیزی» را به ما یاد دهد.

مورد اول را، خیلی ساده، از متن کتاب می‌شود فهمید. شاید خوبی یک نویسنده‌ی باسواد اما عملاً غیرآکادمیک، همین باشد. داگلاس هابرد در دانش فنی استاد است و در استفاده از تکنیک‌ها، استادتر. اما او یک businessman است؛ یک ایده‌پرداز و متخصص تحلیل داده‌های آماری. خوبی این نکته در این‌جاست که می‌توانیم بین لحن بیان و مثال‌های او، با نوشته‌های مشابهی از افراد مشابه، تفاوت قائل شویم. مثالش را می‌توانیم در کتاب‌هایی مثل «همه دروغ می‌گویند» اثر «ست استیونز-داویدوویتس» ببینیم. بله؛ این کتاب اساساً درباره‌ی موضوع دیگری‌ست، اما به روش نویسندگی در این دو کتاب توجه کنید. داویدوویتس بسیار نویسنده‌ی موفقی‌ست، کتابش یکی از پرفروش‌ترین آثار غیرداستانی در دنیاست و از بین کتاب‌هایی که درباره‌ی تکنولوژی روز حرف می‌زنند، قم بزرگ‌تری هم برداشته و آینده‌ی جهان دیجیتال را پیش‌بینی کرده.

اما تفاوت در این‌جاست که علم مدیریت و تحلیل هابرد، براساس سال‌ها تجربه به دست آمده و هزاران آزمون و خطا پشت آن است. به قول انیشتین «واقعاً چیزی رو نفهمیدی، مگه این‌که بتونی به مادربزرگت توضیحش بدی!». به همین دلیل است که هابرد می‌تواند هر چیزی را در عرصه‌ی عملی بیاموزد و اطلاعاتش را به‌طور کاربردی شرح دهد؛ تا اندازه‌‌ای که ریزترین جزئیات هم از قلم نیفتد و ادعا کند که هر چیزی با روش او قابل اندازه‌گیری‌ست. منظورم این نیست که روش ست استیونز بد است؛ صرفاً فکر می‌کنم تا این اندازه کاربردی نیست. این مقایسه باعث شد بتوانم پیش‌زمینه‌ی ذهنی مثبتی نسبت به کتاب هابرد داشته باشم و این «هر چیزی» مرا بیشتر برای خواندن کتاب ترغیب کند. البته بدیهی‌ست که نمی‌توانیم هر چیزی را اندازه بگیریم (حتی در روزمره)؛ اما کتاب هابرد کمک می‌کند از ابتدا بکوبیم و بسازیم.

فصل‌بندی و روش‌ها

همان‌طور که اشاره شد، شما ممکن است مثل من، با انگیزه‌ی شخصی سراغ این کتاب بروید و صرفاً هدفتان کسب اطلاعات برای برنامه‌ریزی تغذیه، خواب یا ورزش باشد. در حقیقت همه همین‌طورند؛ اما هابرد که جادوگر نیست! قرار نیست محاسبه‌ی تعداد ماهی‌های اقیانوس اطلس یا میزان خوش‌حالی ما در یک روز عادی را در این کتاب بخوانیم. البته؛ هابرد از هیچ ابزار و ترفندی که برای تفهیم بهتر موضوع نیاز است، دریغ نمی‌کند. اندازه‌گیری در مقیاس‌های کوچک و دقیق، با آمار سر و کار زیادی دارد، آمار با احتمال و شانس پیوند خورده، و احتمال یک مفهوم فلسفی‌ست؛ بنابراین نباید تعجب کرد که در اکثریت حجم کتاب، با مفهوم عدم قطعیت و احتمال مواجهیم.

هابرد در بخش اول کتاب از سه روش مدیریتی که در اندازه‌گیری بیشترین کاربرد را دارند یاد می‌کند و آن‌ها را به خوبی شرح می‌دهد. اهمیت ساده‌گویی و مثال‌های خوبی که در ابتدا اشاره کردم را، در این بخش به‌خوبی می‌توانیم درک کنیم. در این بخش ما با نمونه‌های مختلف برخورد با هر مسئله‌ی آماری که ممکن است منجر به خطر کردن شود، برخورد می‌کنیم. مثلاً در بخشی که هابرد ایرد دقت در آمارگیری را از زبان افراد مختلف می‌گوید، نویسنده از هیچ محاسبه و فرمول خاصی استفاده نمی‌کند؛ بلکه پاسخ چالش‌های کار را با تکیه به پایه‌های منطقی این علم می‌دهد. البته که باز هم غیرممکن است بخواهیم تجربه و ساختار ذهنی نویسنده برای توجه به جزئیات را، نادیده بگیریم.

نمودار آماری ذهن و فلسفه

در بیشتر کتاب‌هایی که امروز می‌خوانیم، حرف از فرار است. فرار کردن از نقاط تاریک ذهن و روان، فرار کردن از مشکلاتی که جزئی از روابط انسانی‌ست، و فرار کردن از فلسفه. البته نویسندگان درجه‌دو حق هم دارند این‌طور بنویسند؛ چون خود فلاسفه و نویسندگان دست‌به‌قلم نیز، به فکر پیدا کردن راه فرار منطقی‌اند! اما این کتاب درباره‌ی اندازه‌گیری در دنیای واقعی‌ست و نویسنده به خوبی از اهمیت راه‌حل پیدا کردن باخبر است. برای همین فکر می‌کنم یکی از نکات مثبتی که به این اثر نسبت به کتاب‌های هم‌سطح و هم‌موضوع خود برتری می‌دهد، پیشنهاد کردن شیوه‌ی استدلالی و راهیابی تازه است.

از «چرا» تا «چگونه»

وجه مثبت اصلی که داگلاس هابرد در شکل‌دهی به کتابش رعایت کرده، به ذهنیت و نگاه او نسبت به مسائل برمی‌گردد. پیش‌تر اشاره کردم که نگاه فلسفی در آمار و احتمال بسیار مهم است و اندازه‌گیری پیش‌آمدهایی که هنوز پیش نیامده، تماماً به احتمال وابسته است. خوش‌بختانه سلاح اصلی نویسنده تجربه است؛ و راهکارهای عملی که در درازمدت به دست آمده، اغلب نتیجه‌ی بهتری می‌دهد. مسئله‌ی مهمی که در فلسفه وجود دارد و به تمام تریبون‌های نقد هنری نیز راه پیدا کرده، ارتباط «چه» و «چگونه» است. وقتی بیشتر دقت می‌کنیم، می‌بینیم هر کاری در حقیقت یک هنر است. هابرد برای نوشتن این کتاب، نیاز داشته که بین مباحث و مفاهیم موجود در آن ارتباطی منطقی ایجاد کند؛ اما منطق به تنهایی کافی نیست. اگر مدیر یک شرکت که به اقتصاد وابستگی نزدیکی دارد، بخواهد به این کتاب نمره‌ی مثبتی بدهد، قطعاً معیار ارزش‌گذاری را در کلیّت آن می‌بیند. این‌جاست که نکته‌ی این بخش اهمیت پیدا می‌کند؛ هابرد به تجربه، می‌داند که اندازه‌گیری «چه‌چیزی» مهم نیست و باید همه‌ی تمرکز و خلاقیتش را روی پیدا کردن یک «چگونگی» بگذارد. به‌همین دلیل است که در عنوان کتاب هم ذکر کرده که می‌توانیم هر چیزی را اندازه‌گیری کنیم؛ و مسئله فقط پیدا کردن یک راه حل است.

دسته بندی شده در: