وقتی که نام‌های «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» را پشت سر هم بشنوید احتمالا یاد دورانی که معلم انشاء به شما کلماتی مشوش می‌داد و شما جمله‌سازی می‌کردید می‌افتید! اما باید گفت که این عبارات، نام یکی از بهترین کتاب‌های سال‌های اخیر ایران و یکی از بهترین فیلم‌های سینمایی اقتباسی دهه‌ی گذشته‌ی ایران است. اما این دو اثر متعلق به چه کسانی هستند؟ اول از همه در بررسی عوامل این دو اثر به نام‌های بزرگ بهروز افخمی و مرجان شیرمحمدی برمی‌خوریم. نام‌هایی که جدای از همکاری در این دو اثر، رابطه‌ی بزرگ‌تری را در چارچوب ازدواج با همدیگر داشته‌اند و همسر دوم همدیگر محسوب می‌شوند.

درواقع شیرمحمدی کتاب آذر، شهدخت، پرویز و دیگران را در قالب یک رمان نوشته و همسرش بهروز افخمی، از روی این رمان و با اقتباسی تقریبا وفادارانه، فیلمنامه‌ی فیلم حاضر را به رشته‌ی تحریر درآورده و آن را کارگردانی نموده است. نکته‌ی جالب این فیلم (و رمان) آن‌جاست که تجربه‌ی زیستی هویدایی را می‌توان داخل آن دید. درواقع دو شخصیت اصلی داستان که سینمایی‌اند، تشابه بسیاری با دو لبه‌ی چاقوی اثر، یعنی نویسنده و کارگردان دارند. به نحوی که احتمالا در طول فیلم، شیرمحمدی و افخمی با دو شخصیت اصلی اثر بسیار ارتباط برقرار کرده و همذات‌پنداری کرده‌اند؛ یا بالعکس، شیرمحمدی به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه، اقتباسی آزاد از زندگی شخصی و حرفه‌ای خودش را در طول نگارش رمان حاضر بازتاب داده است.

معرفی کتاب آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

کتاب آذر، شهدخت، پرویز و دیگران، اثری در قالب رمان است که برای اولین بار در سال ۱۳۹۲ هجری شمسی به چاپ رسید. نشر ثالث انتشاراتی است که این کتاب نه چندان حجیم را در مجموعه‌ی ادبیات ایران خود به چاپ رسانده است. کتاب حاضر از ۲۱۶ صفحه از قطع رقعی تشکیل شده و با جلدی شومیز به بازار نشر ایران عرضه گردیده است. رمانی که تاکنون پنج بار تجدید چاپ شده است. داستان این رمان درباره‌ی بازیگری بزرگ و محبوب به نام پرویز دیوان‌بیگی است. این بازیگر در حال بازی در فیلمی مهم به نام «در تاریکی» است که ناگهان متوجه می‌شود همبازی او قرار است همسرش، شهدخت باشد! نکته‌ی جالب این‌جاست که همسر پرویز سابقه‌ی بازیگری ندارد و مهندس برق است، اما با بازی در فیلم در تاریکی، بیشتر از پرویز می‌درخشد و به چشم می‌آید؛ تا جایی که برنده‌ی جوایز متعددی می‌شود و شهرتی جهانی را کسب می‌کند.

پرویز از اینکه همسرش او را پشت سر گذاشته ناراحت می‌شود و به حسادت روی می‌آورد. در نتیجه، با رفتارهایی نامتعارف باعث می‌شود تا شهدخت از او دلخور شده و به باغ پدری خودش برود. اما بعد از این کشمکش اولیه، قرار نیست داستان پرویز و شهدخت به صورت مستقیم ادامه پیدا کند و با وارد شدن آذر به داستان، اتفاقات جدیدی می‌افتد. آذر که دختر پرویز و شهدخت است، مدت‌ها بوده در لندن زندگی می‌کرده و زمانی که به نزد مادرش می‌رود، مشخص می‌شود او از همسر انگلیسی‌اش طلاق گرفته است. در این حیص و بیص، سر و کله‌ی فردی به نام بهرام پیدا می‌شود که از همان ابتدا مشخص است ما بین او و آذر، غلیانی از احساسات دیده می‌شود… اگر فیلم‌هایی مانند سعادت‌آباد (اثر مازیار میری) را دیده (و پسندیده) باشید، با این داستان ارتباط خوبی برقرار می‌کنید؛ چرا که همین‌طور که می‌بینید، خط روایی اصلی و منسجمی در داستان وجود ندارد و خرده‌پیرنگ‌هایی سلسله‌وار و کاتوره‌ای هستند که داستان را جلو می‌برند. بنابراین نباید انتظار روابط علی و معلولی و پیشرفت یا کارکردگیری منطقی از داستان باشید.

معرفی فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران

شاید جالب باشد اگر بدانید که کمتر از یک سال از زمان انتشار کتاب تا انتشار فیلم سینمایی آذر، شهدخت، پرویز و دیگران طول کشید! نکته‌ای که نشان می‌دهد ساخت فیلم در سال ۱۳۹۲ صورت گرفته و پخش این فیلم در سال ۱۳۹۳ اتفاق افتاده است؛ پس احتمالا از همان ابتدای نگارش کتاب، افخمی قصد مشترکی با شیرمحمدی داشته تا رمان را به روی پرده‌ی نقره‌ای ببرد! علی ای حال، این اقتباس یکی از موفق‌ترین اقتباس‌های تاریخ سینمای ایران است که توانست در زمان خود با بودجه‌ای نامعلوم (که انگار عرف سینمای ایران شده!) به فروشی خوب در گیشه، معادل یک میلیارد و دویست و شصت میلیون تومان دست پیدا کند.

اما جدای از این استقبال مخاطبان عام، منتقدان هم غالبا این اثر را ستایش کردند و جشنواره‌ها هم روی خوشی به فیلم نشان دادند. برای مثال در سی و دومین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر (بهمن ۱۳۹۲)، فیلم برای بخش سودای سیمرغ انتخاب شد و در پنج رشته‌ی مهم، اعم از بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل زن نامزد کسب سیمرغ شد. نامزدهایی که در موارد اول و دوم به کسب جایزه منجر شدند. جدای از این تجلیل، در پانزدهمین دوره از جشن حافظ که جشنواره‌ای تخصصی‌تر متعلق به علی معلم بود، آذر، شهدخت، پرویز و دیگران به نامزدی در چهار عنوان اعم از بهترین فیلمنامه سینمایی، بهترین بازیگر زن، بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلم نائل شد که باز هم در دو مورد اول موفق به کسب جایزه شد. ضمنا لازم به ذکر است که این فیلم توسط سید جمال ساداتیان تهیه شده و تحت حمایت بشرافیلم ساخته و پخش گردیده است.

بی‌ستاره‌ی پرستاره

شاید بهترین توصیف برای آذر، شهدخت، پرویز و دیگران این باشد که با یک داستان بی‌ستاره‌ی پرستاره روبه‌رو هستیم. بی‌ستاره از آن جهت که تقریبا هیچ‌یک از شخصیت‌های فیلم، رجحان و چیرگی خاصی از نظر مدت زمان بازی و همچنین اثرگذاری خود بر قاطبه‌ی نقش‌ها ندارند و پرستاره را هم که می‌توانیم از همان پوستر فیلم دریابیم؛ به نام‌ها توجه کنید: مهدی فخیم‌زاده، گوهر خیراندیش، مرجان شیرمحمدی، رامبد جوان، مانی حقیقی، شهین تسلیمی، امیرعلی دانایی و… همه و همه بازیگرانی هستند که احتمالا در فیلم‌های دیگر، فقط نقش اول یا نقش مکمل را برای اجرا بپذیرند؛ اما اینکه بتوانید این حجم از بازیگر سوپراستار را متقاعد کنید تا نقش‌هایی فرعی، کوتاه مدت یا حتی غیر اصلی را بازی کنند، کاری بسیار سخت است. کاری که احتمالا به واسطه‌ی اعتبار بهروز افخمی شدنی شده است.

حجم بازیگران مشهور و کاربلد آذر، شهدخت، پرویز و دیگران، ما را به یاد فیلمی همچون پل چوبی به کارگردانی مهدی کرم‌پور می‌اندازد؛ با این تفاوت که در پل چوبی، سه بازیگر به عنوان شخصیت‌های محوری وجود داشتند و بازیگران مشهور دیگر من باب اثرگذاری بر داستان آنان می‌آمدند و می‌رفتند، اما در فیلم حاضر چنین چیزی را نمی‌بینیم و در فرآیندی ظاهرا شلم‌شوربا، هرکسی می‌تواند مضمون کلی را جلو ببرد و اثرگذار باشد. پس از سوی دیگر نباید تصور کنیم که انبوه شخصیت‌های فرعی زیاد، زاید به شمار می‌آیند و خرده‌پیرنگ‌های داستان عبث بوده‌اند. زیرا اگر با دید دادائیستی به آن‌ها نگاه کنیم، کارکرد دارند و پراکندگی یا از هم گسیختگی خودخواسته‌ی نویسنده و کارگردان در روابط انسانی این دوره را به ذهن مخاطب متبادر می‌کنند. پس می‌توانیم ادعا کنیم که افخمی تلاش داشته تا مانند صحنه‌ی نمایش، قاب دوربینش را به محله‌ی بروبیای شخصیت‌ها تبدیل کند و این‌چنین فیلم را به مدیوم تئاتری نزدیک کرده است؛ نکته‌ای که در تصویربرداری و تدوین اثر هم مشخص است.

بحران راوی یا فرصت راوی؟

در بین تمام افراد و منتقدانی که به فیلم، نظر مثبت یا منفی داشتند، تقریبا یک نظر واحد در مورد یکی از مهم‌ترین مسائل فرمی آذر، شهدخت، پرویز و دیگران وجود داشت؛ درواقع تمام افرادی که از سالن سینما بیرون می‌آمدند، با این پرسش درونی مواجه می‌شدند یا چنین نقدی را وارد می‌ساختند که داستانی به این روراستی راوی می‌خواهد چه‌کار؟! بله، آذر، شهدخت، پرویز و دیگران، فیلمی است که در روایت خود از یک راوی بالادستی (یا همان دانای کل در ادبیات) استفاده می‌کند و درظاهر، بازیگران خود را تا مقام یک عروسک خیمه‌شب‌بازی که در کنترل راوی (که نمود مولف است) هستند پایین می‌آورد. روایتی که با صدای جالب داوود نماینده اجرا می‌شود. اما اگر این‌قدر سیاه و تک‌بعدی نگاه نکنیم، متوجه می‌شویم که اتفاقا این حربه، یک مساله‌ی ضربه‌زننده به شخصیت‌ها نیست و می‌توانیم به خاطر این تمهید با دنیای ذهنی شخصیت‌های فیلم هم آشنا شویم؛ پس عملا یک امتیاز مثبت به بازی بازیگران اضافه شده است.

یکی از مسائلی که شاید کمک کند تا به این دید دست پیدا کنیم و تمهیدات افخمی را عبث نخوانیم، سبکی از روایت داستانی به نام «جریان سیال ذهن» است. سبکی که ما پیش‌تر در همین مجله‌ی کتابچی به صورت مبسوط توضیحش داده‌ایم و نه تنها در این مطلب تعریفش کرده‌ایم، بلکه نمونه‌های داستانی موفق خارجی‌اش، مانند خشم و هیاهوی ویلیام فاکنر و نمونه‌های موفق داستانی داخلی‌اش مانند سمفونی مردگان عباس معروفی را هم به اندازه‌ی کافی باز کرده‌ایم. در این سبک (جریان سیال ذهن یا سیلان ذهن)، شکست‌های پی‌درپی زمانی مکانی، شعرگونگی و تبعیت از زمان ذهنی شخصیت نقش مهمی را ایفا می‌کنند که آن‌چنان باغلظت مورد توجه افخمی قرار نداشته‌اند؛ اما مهم‌ترین نکته همان انعکاس ذهنیات مرحله‌ی پیش از گفتار شخصیت‌هاست که مهم‌ترین کارکرد افخمی از این تمهید بوده است.

تک‌بعدی بودن خودخواسته‌ی آقای افخمی

اگر مخاطب جدی سینما باشید، در بسیاری از نقدهای منفی سینمایی -علی‌الخصوص نقد در حوزه‌ی بازیگری و کارگردانی- این موضوع را می‌شنوید که افراد داخل داستان به حد شخصیت نرسیده‌اند و تیپ هستند! اما آیا این موضوع یک اصل اصیل و به مثابه فکتی دودوتا چهارتایی است که همه‌جا چشم‌بسته حسابش کنیم؟ قطعا خیر! درواقع ممکن است کارگردانی در یک داستان خاص بخواهد برای غیر ملموس‌سازی، اغراق‌آمیز کردن و یا هر تمهید خودآگاه دیگری، از بازیگرانش بخواهد مانند تیپ ایفای نقش کنند و یا دکوپاژ را به صورتی بچیند تا بتواند از بازیگران به این نحو بازی بگیرد.

از سوی دیگر، دلیل اجرای این امر در آذر، شهدخت، پرویز و دیگران توسط افخمی را می‌توانیم در جایی جستجو کنیم که با اجرای شخصیت‌گونه از سمت بازیگران، داستان به سمت رویه‌ی رئالیستی می‌رود؛ اما همان‌طور که گفتیم، اثر حاضر، فیلمی مشوش و غیر منطقی است که می‌خواهد افرادی مشوش و غیر منطقی را در دل برداشت دادائیستی خودش به چالش بکشاند. پس طبیعی است اگر افرادی را ببینیم که همیشه دیده‌ایم، آن افراد کارهایی را بکنند که برای ما ملموس است و می‌توانیم با آن‌ها همذات‌پنداری کنیم و اگر ماجراهایی اتفاق بیفتند که برای ما قابل لمس هستند، اتفاقا به تناقض بیشتری می‌رسیم و کار غلط در آن صورت انجام شده است.

ادبیات یا فیلم؟

یکی دیگر از نقدهای معمولی که دیدم توسط منتقدان سینما به فیلم تحمیل شده است و بارها هم تکرار و تکرار شده است، چربیدن ادبیات به سینما در آذر، شهدخت، پرویز و دیگران است. خب البته طبیعی است که افراد سینمایی بیشتر دوست دارند سینمایی که پیش‌تر درک کرده‌اند و بیشتر دیده‌اند را باز ببینند و نمی‌توان به آنان خرده‌ای گرفت. اما دو نکته در این‌جا لازم به ذکر است. اولین نکته آن‌جاست که این تسلط ظاهری ادبیات به سینما در فیلم حاضر، نمودی از اقتباسی وفادار به منبع خود، یعنی رمان شیرمحمدی است. و دومین نکته آن است که حتی اگر در یک فیلم، ادبیات به سینما چربید، با چه منطق و پیش‌فرض خاصی باید این را منفی برداشت کنیم و توی سر فیلم بزنیم؟

مگر بارها نشده که نویسندگان حوزه‌ی داستانی ادبیات، از سینما الهام گرفته‌اند و آثاری تصویرمحور خلق کرده‌اند؟ حالا چه اشکالی دارد اگر بخواهد در یک فیلم سینمایی، نریشن بر حرکات بصری شخصیت‌ها سوار شود و هر آنچه که آنان می‌گویند را در دل درام، به زبان بیاورد و توضیح دهد؟ شاید بهتر باشد که در انتهای مطلب حاضر، یادی از شعر سهراب کنم که می‌گفت: «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید…» بنابراین اگر به دنبال چیزی عامه هستید، احتمالا آذر، شهدخت، پرویز و دیگران برای شما یک فاجعه است؛ اما اگر سراغ هوای تازه را می‌گیرید، با چیزی بکر و پیشتر نادیده روبه‌رو خواهید شد. کسی چه می‌داند؟ شاید روزگاری آمد که آذر، شهدخت، پرویز و دیگران هم تبدیل به یک فیلم کالت شد…

دسته بندی شده در: