کتاب «در جست و جوی جامعه‌ی بلند مدت»، اثری در ژانر جامعه‌شناسی است که برای اولین بار در سال ۱۳۹۳ توسط نشر نی به انتشار رسیده و تاکنون هفت بار تجدید چاپ گردیده است. عنوان فرعی این کتاب چیزی نیست جز «گفت و گو با دکتر همایون کاتوزیان»؛ چراکه کتاب حاضر، بازتنظیمی است از مصاحبه‌هایی که کریم ارغنده‌پور، روزنامه‌نگار باسابقه‌ی ایرانی با دکتر محمدعلی (همایون) کاتوزیان انجام داده است. این مصاحبه‌ها حاصل سه جلسه گفت و گوی دو ساعته با کاتوزیان است که در سال ۱۳۹۲ و در حاشیه‌ی اجلاس سازمان ملل انجام گرفته است. محور تمام این مصاحبه‌ها موضوعاتی در باب اقتصاد، سیاست، جامعه و فرهنگ ایران هستند؛ مصاحبه‌هایی که در قالب کتابی در قطع رقعی و حدود ۸۰ صفحه تنظیم شده‌اند.

مضمون کلی کتاب در حول و حوش این پرسش است که «آیا تغییر در جامعه‌ی ما امر نامحتملی است؟!» طبعا پاسخ کاتوزیان به این سوال منفی است. او به عنوان یک پژوهشگر، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه که تالیف حدود ۴۰ کتاب را در کارنامه‌ی خود دارد، سعی می‌کند نقشه‌ی راه خودش را برای جست و جوی جامعه‌ی بلند مدت و ایضا رسیدن به چنین جامعه‌ای را تبیین کند. از نظر کاتوزیان، تغییر در جامعه‌ای جهان سومی و ظاهرا مرتجع مانند ایران هم نشدنی نیست؛ اما در عین حال به اراده‌ای که از روی آگاهیِ ناشی از تجربه‌گرایی برآمده است، متکی خواهد بود. در این راه، کاتوزیان چند نکته‌ی اضافی را هم مطرح می‌کند؛ اولین نکته مطالعه‌ی پیشینه‌ی جامعه و درک دقیق آن است؛ دومین نکته سنجیدن همزمان نکات مثبت و منفی این خوانش است و درنهایت نکته‌ی آخر و چیزی که دو مرحله‌ی قبل را کامل می‌کند، کاربردی دانستن مثبت و منفی ماجراست. چه‌اینکه نکات مثبت قبلی باعث چارچوبی مناسب و نکات منفی باعث درس‌آموزی و عبرت‌گیری خواهند شد.

جامعه‌ی کوتاه مدت

یکی از مهم‌ترین جوانب حاشیه‌ای کتاب «در جست و جوی جامعه‌ی بلند مدت» آن‌جاست که باید بدانیم این اثر، اثری تکمیلی و در تداوم کتاب قبلی کاتوزیان، یعنی «ایران، جامعه‌ی کوتاه مدت و سه مقاله‌ی دیگر» است. کتاب جامعه‌ی کوتاه مدت در سال ۱۳۹۰ توسط همین نشر (نشر نی) به چاپ رسیده بود. «ایران، جامعه‌ی کوتاه مدت و سه مقاله‌ی دیگر» آن‌چنان در بین روشنفکران اهمیت یافت که به سان یک نظریه (به نام نظریه‌ی جامعه‌ی کوتاه مدت) درآمد و موافقان و مخالفان بسیاری پیدا کرد. در همین راستا کاتوزیان در مصاحبه‌هایی که برای کتاب حاضر انجام داده، سعی کرده تا خلل و فرج نظریه‌ی گذشته را پر کرده، به شبهه‌های مطرح شده برای آن پاسخ داده و مهم‌تر از این‌ها، گام بعدی و تکمیلی را برای جامعیتِ مانیفست خود ارائه دهد.

کاتوزیان در توضیح مانیفست خود، یک اصل مهم دارد و آن هم این است که به هیچ عنوان در تبیین و تفسیر مسائل اجتماعی، نباید به رویکردهای ساده‌انگارانه‌ای مانند سیاه و سفید دیدن پدیده‌ها (دید صفر و صدی)، تئوری توطئه و چنین مسائلی دست بزنیم. زیرا دیدی که به واقع‌گرایی متکی نباشد، عملا پشتوانه‌ای ندارد و باعث دورتر شدن جامعه از پیشرفت خواهد شد. در هر حال با وجود کوتاهی کتاب حاضر (در جست و جوی جامعه‌ی بلند مدت)، مرور آن به دلیل گستردگی و وسعت مباحث داخلی اثر -که از بینامتنیت و ارجاعات فراوانی بهره می‌برند-، تقریبا غیرممکن است؛ بنابراین سعی داریم تا در ادامه‌ی متن حاضر، ۱۰ نکته‌ی مهم از اثر را دوره کنیم.

خروج از چرخه‌ی استبداد

اولین نکته‌ی مورد بحث دقیقا بحث امید است، چیزی که در جوامع شکست خورده تقریبا ناپیدا می‌شود. رویه‌ای که در روسیه‌ی قرن نوزدهم هم وجود داشت و نزدیک بود که جامعه را در نیهیلیسمی هرج و مرج طلب غرق کند؛ اما همان‌طور که امثال داستایوفسکی، سعی کردند تا با تلاش‌هایی ادبی و اگزیستانسیالیستی جامعه‌ی خود را نجات دهند، کاتوزیان هم سعی دارد با اتکا به جامعه‌شناسیِ روان‌شناختی و تجربه‌گرا، راه حلی ارائه دهد؛ او درباره‌ی شکسته شدن چرخه‌ی «استبداد- آشوب- هرج و مرج- استبداد» می‌گوید:

من پیشگو نیستم که بگویم این چرخه بسته است، یعنی تا ابد ادامه خواهد داشت. ما چوب تئوری‌های قرن نوزدهم را می‌خوریم که در قالب ظاهرا علمی تا روز قیامت را پیش‌بینی می‌کردند. حال آن‌که کار علم، پیش‌بینی‌های ابطال‌پذیر است و نه پیشگویی‌های ابطال‌ناپذیر. در قرن هجدهم دیوید هیوم تا آن‌جا پیش رفته بود که بگوید درست است که خورشید تا امروز طلوع کرده ولی ما از کجا می‌دانیم که فردا هم طلوع خواهد کرد؟! البته او مبالغه می‌کرد ولی قطعا نکته را دریافته‌اید. باری، پاسخ صریح و مستقیم این است که من هیچ دلیلی ندارم که این مدار بسته باشد. ببینید، ما تا انقلاب مشروطه این چرخه را در تاریخ‌مان مشاهده می‌کنیم. این چیزی نیست که از جانب خودم بگویم. اصل داستان این است که جامعه‌ی ایران، قانون‌مند نبوده و بر همین اساس قابل پیش‌بینی نبوده. البته برخی ایراد گرفته‌اند چطور قانون‌مند نبوده؟… در ایران چون جامعه نه به لحاظ حقوقی و نه اجتماعی قابل پیش‌بینی نبود، کوتاه مدت می‌شد.

پس عملا دلیل ناامیدی جامعه چیزی نیست جز القای اینکه چرخه‌ی استبداد بسته است و هیچ مفرّی برای آن وجود ندارد و دلیل این موضوع هم چیزی نیست جز اینکه جامعه در حد بالایی خودش قانون‌مند نیست، پس قابل پیش‌بینی نیست. قابل پیش‌بینی نبودن هم برابر است با بستن هر نقشه چیدنی برای اصلاح…

اولین قدم برای خروج

حالا که یک جامعه قانون‌مند نیست، جامعه باید در برابر قدرت چه کند؟ کاتوزیان این مساله را به قید شرایط زمانی و مکانی وابسته می‌کند و وفق‌پذیری با حالت فعلی و یا جدید را مهم می‌داند؛ او در همین راستا می‌گوید:

این بستگی به هر دوره‌ای دارد. [برای مثال] تا پیش از مشروطه، استبداد حالت طبیعی حکومت و قدرت بود و نظامی جز آن کلا شناخته شده نبود. در نتیجه نوعی پذیرش عمومی هم برای آن وجود داشت. اصلا کسی نمی‌توانست امکان چیزی به غیر از آن را تصور کند. بنابراین تضاد دولت-ملت که قدرت سرکوبگر باشد و جامعه نیز با قدرت حاکم همیشه حالت تخاصم داشته باشد، حالت طبیعی جامعه بود که در طول قرن‌ها در تاریخ ایران دیده می‌شود. البته در زمان‌های کوتاهی ممکن است قدرت تضعیف شده باشد، ولی پایدار نبوده و مجددا وضعیت به حالت استبدادی بازگشته است. پس مسئله‌ی اصلی عدم استمرار بود. اما بعد از مشروطه یک اتفاق بسیار مهم افتاد آن این‌که بالاخره تخم لق قانون در این کشور شکسته شد و این سرآغاز یک تغییر مهم بود. البته منطقی نبود انتظار برود سنتی که قرن‌ها حاکم بوده به یک‌باره تغییر کند. طول می‌کشد. طبیعی است که آشنایی با قانون و شرایط جدید زمان طلب می‌کرد. [در همین راستا است که] می‌دانید مدت کمی پس از مشروطه، بسیاری از متفکران و حتی مردم عادی به دلیل ناامنی‌ای که ایجاد شده بود، به کلی از مشروطه بریده بودند!!!

چگونگی اِعمال تغییرات

کاتوزیان با بسط شرایط فرهنگی اجتماع ما و مقایسه‌ی آن با ایده‌های مارکس، معتقد است که در جامعه‌ای جهان سومی هم‌چون ایران که هنوز درگیر انواعی از فئودالیته است، مارکسیسم جوابگو نخواهد بود. بنابراین کاتوزیان پیشنهاد می‌دهد که در ابتدا برای اصلاح، افرادی از طبقات و گروه‌های بالاتر جامعه پیش‌قدم شوند؛ او می‌گوید:

قبلا گفته شد که پس از مشروطه افتان و خیزان کارهایی شد، دیگر وضعیت کشور عین دوره‌ی شاه عباس و ناصرالدین شاه بود. اعمال تغییرات در یک پروسه‌ی درازمدت رخ می‌دهد. به عبارت دیگر، درازمدت شدن خودش به زمان طولانی نیاز دارد! البته این تا اندازه‌ی زیادی منوط به آگاهی و تجربه است… این آگاهی و تجربه هم بیش‌تر معطوف به طبقات و گروه‌های بالای اجتماع است. فرقی نمی‌کند از چه سنخی، تاجر و اداری و دانشگاهی و… یعنی آن تصور مارکسیستی حتی در غرب هم –که خاستگاه اصلی مارکسیسم بود- که طبقات پایین مهم‌ترین تغییرات را در فرهنگ و اقتصاد و سیاست پدید بیاورند واقعا خام‌اندیشی بود. چه رسد به جامعه‌ی ما که آن نوع ساختار طبقاتی اروپا را نداشته و ندارد.

مصالحه و رواداری

اما پیشنهاد کاتوزیان برای طبقات پایین‌تر جامعه چیست؟ او باب مصالحه و رواداری را باز می‌کند، اما به هیچ عنوان از این مفاهیم، منظوری هم‌چون «پذیرش توسری‌خوری از جانب طبقات پایین» را ندارد. درواقع کاتوزیان معتقد است که طبقات پایین‌تر باید ابتدا با طبقات بالاتر به ساخت دیالکتیک دست بزنند و در آن‌جا بدون اتکا به جدال، دنبال احقاق حق باشند؛ او در همین راستا، راجع به اهمیت تحزّب می‌گوید:

در ایران، تا به حال احزاب نماینده‌ی طبقات نبوده‌اند، بلکه نماینده‌ی انبوه توده‌هایی معمولا بی‌شکل با مطالبه‌ی یک سلسله اهداف کلی و آرمان‌گرایانه بوده‌اند…. بابت مواضع متفاوت است که اختلافات شکل می‌گیرد و این اختلافات، خود زمینه‌ساز نوعی پیشرفت می‌شود؛ ضمن آن‌که امکان همزیستی اجتماعی را نیز افزایش می‌دهد… در ادبیات سیاسی-اجتماعی ایران، سازش و سازش‌کار نوعی فحش بوده هست! این یعنی چه؟ یعنی اگر شما مایل به سازش نیستید پس می‌خواهید طرف مقابل را حذف کنید…. شما وقتی حاضر نیستید با طرف مقابل‌تان گفتگو داشته باشید، چیزی بدهید و چیزی بستانید، معنی‌اش این است که می‌خواهید او را حذف کنید. به عبارت دیگر او از نظر شما حق حیات ندارد. وگرنه که باید سازشی به هر حال در جایی ایجاد بشود. جامعه بدون مصالحه نمی‌تواند مستمرا در کنار هم زندگی کند و انسجام داشته باشد.

نقش محوری اصلاحات

کاتوزیان در پاسخ به این شبهه که «آیا مصالحه و رواداری به رکود، رخوت و همراهی با نهاد قدرت منجر نمی‌شوند؟» از اصلاحات و نقش محوری آن در برون‌رفت از چرخه‌ی استبداد دم می‌زند. از نظر او بسیاری از مشکلات جامعه‌ی امروز ما، هم‌چون نبود حافظه‌ی تاریخی، از دوگانه‌ی تِز و آنتی تزِ «استبداد و انقلاب» نشأت می‌گیرند. پس او معتقد است که باید میان این دو به ساخت یک سنتز مشغول شویم؛ زیرا استبداد و انقلاب، در لوپی نامتناهی، پس از مدتی مدام همدیگر را بازتولید می‌کنند! ضمنا کاتوزیان در همین پاسخش، عملا مفهوم اصلاحات را به صورتی شخصی‌سازی شده بازتعریف می‌کند:

پاسخش اجرای اصلاحاتِ گام به گام است. اولا صورت‌پذیری همه‌ی کارها در کنار هم امکان‌پذیر نیست. صحیح هم نیست و نتیجه‌ی مطلوبی هم نخواهد داشت. درواقع ما اصطلاحات را به جای دو آلترناتیو می‌بینیم: انقلاب و استبداد. اصلاحات یعنی یک سری کارها منظم و مستمر و گام به گام پیش برود و نتایجش بر روی هم انباشته شود. یکی از مهم‌ترین نکات که از خصوصیات جامعه‌ی کوتاه مدت است، مسئله‌ی انقطاع تجربه بوده. نتیجه‌ی اولیه و اصلی این انقطاع، از دست رفتن حافظه است…

شرط لازمِ اصلاحات

با وجود تمام نقشه‌های کلی روشنفکران و متفکران، بعضا هنوز هم باورهای عامه، مسائلی جزئی یا پایه‌ای را به عنوان مسیر اصلیِ بهبود نشان می‌دهند؛ برای مثال، یکی از این باورها این است که آموزش و باسوادی [صرف] راه حل تمام چیزهاست. کاتوزیان با این موضوع مخالفت می‌کند؛ البته او دانایی را شرطِ لازمِ اصلاحات می‌داند، اما آن را کافی تلقی نمی‌کند و هم‌چنان معتقد است که سواد، نهایتا پایه‌ای برای ساخت ایدئولوژی مشخص و قانون‌مند شدن است؛ او می‌گوید:

درباره‌ی آموزش شما سطح آموزش امروز کشور را قیاس کنید با صد سال پیش. وقتی رضاشاه از ایران رفت فقط ده درصد مردم باسواد بودند. آن هم سواد به معنی خواندن و نوشتن و نه به معنی درس خوانده و تحصیل کرده. ولی با وجود این، فراگیر شدن آموزش نتوانست یک دگرگونی عمیقی در اوضاع به وجود بیاورد. حتی از تجربه‌های گذشته هم به اندازه‌ای که باید درس گرفته نشد. من بارها و بارها برمی‌خوردم به افراد تحصیل کرده‌ای که این‌ها فهم سیاسی‌شان از یک نوجوان پانزده ساله در کشورهای دارای تجربه‌های دراز مدت کم‌تر بود. آموزش در مجموع خیلی فایده دارد و کشور را به جلو پیش برده و سطح بهره‌وری و کارآمدی را در جامعه بالاتر می‌برد، اما به تنهایی کافی نیست… در زمان کودکی‌ام در میان جامعه رایج بود که «تا مردم در این مملکت باسواد نشوند وضع درست نمی‌شود.» باسوادی البته خیلی عامل مهمی است در ایجاد پیشرفت در کشور، ولی تجربه ثابت کرد که صرف باسواد شدن لزوما باعث تحول اساسی در کشور نشد.

چه نیازی به غربی و شرقی؛ چه نیازی به نه غربی نه شرقی!

همان‌طور که در بخش‌های بالا هم خواندید، کاتوزیان با وجود تحصیل در خارج از کشور (خاصّه غرب) اصلا به سمت تئوری‌های غربی غش نکرده است و اتفاقا او الگوگیری چشم و گوش بسته از غرب را محتوم به شکست معرفی می‌کند. البته دلیل این موضوع، عنادی شخصی و یا تئوریک نیست؛ درواقع کاتوزیان در تحلیلی تطبیقی، نشان می‌دهد که چون برساخت‌های جامعه‌ی ما با جوامع اروپایی متفاوت است، پس باید نقشه‌ی راه‌مان هم متفاوت باشد و بر اساس تعارضات فرهنگ اجتماعی ایران با اروپا، روشنفکران ما نباید الگوهای غربی را راه نجات و سعادت جامعه‌ی ما بدانند. و باز هم لازم به ذکر است که او راهکارهای شرقی را هم خیلی کارساز نمی‌داند و درواقع، دلیل مخالفت او با غرب، باعث وابستگی‌اش به ایده‌های شرق نیست؛ او می‌گوید:

در تحلیل جامعه‌ی ایران باید در نظر داشت که این طبقات بالا بوده که همواره نوعا به دولت وابسته بوده و هنوز هم تا حدود زیادی هست. طبقات پایین‌تر نقش زیادی در تحولات اجتماعی نداشته‌اند. در اروپا اما ماجرا دقیقا برعکس بود و درواقع دولت نماینده‌ی طبقات و به ویژه طبقات بالای اجتماع بود و به این معنا وابسته به طبقاتی بود که آن‌ها را نمایندگی می‌کرد. در ایران همان‌طور که ذکر شد، قضیه برعکس بود. به این ترتیب اگر دولت مایل بود کسی می‌توانست ملک داشته باشد و اگر دولت نمی‌خواست، نمی‌توانست. یا همین‌طور قدرت و مقام و مسند افراد. در نتیجه دولت همواره تعیین کننده‌ی طبقات بود. به این معنا دولت یک موقعیت اساسی داشت درحالی‌که طبقات موقعیتی موقتی داشتند. نظریه‌ی جامعه‌ی کوتاه مدت هم تا حدی از درون همین استدلال بیرون آمده است.

توسعه‌یافتگی به معنای غربی شدن نیست!

در بخش‌های بالا دیدیم که کاتوزیان با مارکسیسم، زاویه دارد. اما او باز هم مفاهیم را بازتعریف می‌کند و این بار از آن وجهی از تعاریف که سرمایه‌داری القا کرده گریزان می‌شود. او برخلاف باور عمومی که غرب را عین توسعه یافتگی و رستگاری (و بالعکس) می‌دانند، می‌گوید:

توسعه یافتن الزاما به معنای غربی شدن نیست. بستگی دارد. غرب خود توسعه پیدا کرده و ما آمده‌ایم این توسعه را دیده‌ایم و حالا می‌خواهیم ما هم پیشرفت کنیم. من نمی‌دانم به چه دلیل نام این نهایتا می‌شود توسعه‌ی غربی؟! [برای مثال] نمی‌توان گفت چینِ توسعه‌یافته‌ی امروز دچار فرمول‌های غربی است. مگر این‌که ادعا شود نفسِ توسعه مفهومی غربی است. بر فرض هم اگر چنین باشد چه نتیجه‌ای از ان می‌توان گرفت؟

البته واضح است که طبق بند بالا، کاتوزیان توسعه‌ی غرب را زیر سوال نمی‌برد؛ بلکه شرطی کردن مفاهیم و کانالیزه شدن آن‌ها را نفی می‌کند.

توسعه چیست؟

شاید برای‌تان سوال پیش بیاید که پس توسعه چیست؟ کاتوزیان معتقد به تقلیل‌گرایی نیست و از مولفه‌های مختلف و متنوعی صحبت می‌کند، اما طبیعی است که یک دانش‌آموخته‌ی اقتصاد، بیش از هر چیزی، اقتصاد را در توسعه مهم بداند! کار به جایی می‌رسد که در پاسخ به سوال ارغنده‌پور مبنی بر اینکه «کشورِ بدون دموکراسی، می‌تواند توسعه یافته تلقی شود؟»، کاتوزیان می‌گوید «بله» و ادامه می‌دهد:

از لحاظ اقتصادی ممکن است. چنان که چین هست ولی از نظر سیاسی به طور نسبی توسعه نیافته است. سیستم سیاسی امروز چین البته منسجم و موثر است و کار می‌کند و خیلی جلوتر از آن چیزی است که مثلا پنجاه سال پیش در زمان وقوع انقلاب فرهنگی وجود داشت… باید در نظر داشت که دموکراسی یک برنامه نیست، بلکه یک فرآیند است. مثلا دموکراسی امروز انگلستان خیلی جلوتر از دموکراسی صد سال پیش آن است. بنابراین دموکراسی چون مراحل گوناگونی دارد واجد نسبیتی است و تقریبا هم بی‌انتهاست؛ مثل هر چیز علمی دیگر…

اما همان‌طور که در این پاسخ دیدید، علاوه بر اقتصاد –که امری لحظه‌ای‌تر است-، تاکید کاتوزیان برای نیل به دموکراسی -که وجه مهم دیگرِ توسعه یافتگی است-، طی طریق آن است. و تاکید بر طی طریق یعنی اینکه مقصد عینی و مشخص و پایانی وجود ندارد و حرکت در مسیر و پویایی همیشگی چیزی است که اصالت می‌یابد.

یک جوالدوز به دیگران، یک سوزن هم به خودمان!

در نهایت، با گذر از نقش تثبیت شده، پذیرفته شده و ملموسِ استبداد و عدم قانون‌مندی در پسرفت‌های جامعه و کوتاه مدتی آن، کاتوزیان سعی می‌کند بعد این همه جوالدوز، یک سوزن هم به خود مظلومی بزند که در مظلومیتش و تشدید این مساله و مهم‌تر از این دو -نهادینه شدنش برای نهاد قدرت- نقش دارد؛ او در همین باب، نمودی از ضرب‌المثل «از ماست که بر ماست»، را زنده می‌کند و می‌گوید:

[کلا] در جامعه‌ی ما حتی در روابط فردی یک مقداری رفتار استبدادی وجود دارد. مثلا در خیلی موارد حتی برای کار عادی که به اداره‌ای مراجعه می‌کنید، غالبا رفتارها استبدادی است. یک کارمند عادی جز آن‌که ممکن است چیزی بخواهد تا کار را راه بیندازد، رفتاری می‌کند تا شما ناچار باشید برای انجام کار نهایتا به او التماس کنید، او را قسم بدهید، برای سلامتی خودش و بچه‌هایش دعا کنید! تعجب زیادی هم ندارد، کافی است شما در این زمینه کمی تاریخ بخوانید…

دسته بندی شده در: