اساطیر برای ما زیباترین داستان‌ها را از چندین هزار سال پیش تا امروز حفظ کرده‌اند. قصه‌ها و شخصیت‌ها افسانه‌ای نویسنده ندارند. شخصیت‌های قهرمانان و خدایان این داستان‌ها در طول زمان در فرهنگ عمومی رسوب کرده‌اند و به بخشی از تفکر و ذهنیت و هویت مردم تبدیل شده‌اند. تمدن‌های باستانی مثل سومر و بابل به ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح و قبل‌تر برمی‌گردند و در این تمدن‌ها، اساطیر همه‌چیز را برای انسان‌ها روشن می‌کردند. نظام باورهای مردم بر مبنای تفکراتی شکل می‌گرفت که از دغدغه‌های روزمره حاصل می‌شد. دام‌داری و کشاورزی تمام دارایی‌های انسان‌ها را تشکیل می‌دادند و انسان‌ها خدایان را مسئول سود و زیان خود می‌دیدند. هر خدایی بخشی از زندگی انسان‌ها را در دست داشت و این نظام‌های معنایی بر مبنای آزمون خدایان از انسان‌ها شکل می‌گرفت.

با جلوتر آمدن در مسیر تاریخ، از تمدن‌های ابتدایی به اوج شکوفایی می‌رسیم؛ یعنی تمدن آتن که بزرگ‌ترین فلاسفه و دانشمندان و نویسندگان را به جهان معرفی کرد. در این دوره فلسفه شکل گرفت و مضمون اساطیر از جنگ خدایان، به جنگ انسان و خدا تبدیل شد و در آخر فقط انسان‌هایی ماندند که با یکدیگر می‌جنگیدند. داستان‌هایی که امروز نوشته می‌شود، همان اساطیر گذشته است و فقط در مسیر شناخت انسان نسبت به خود جهان اطرافش، مطابق با دانش روز عمل می‌کند. در این دوره از تاریخ یونان شهرنشینی رشد صعودی شدیدی داشت و وسایل سرگرمی همراه آن‌ها رو به گسترش گذاشتند. نمایش‌ها یکی از سرگرمی‌ها اصلی بودند؛ چرا که قصه می‌گفتند و هیچ چیزی مثل قصه برای انسان جذاب نیست. فلاسفه و شاگردانشان به نوشتن قصه‌هایی مشغول شدند و وقتی این متون با هنر نمایشی ترکیب شد، مدیوم تازه‌ای پدید آمد.

حالا نه تنها هنر نمایش تولدی دوباره را تجربه کرده بود، بلکه ابعاد تازه‌ای نیز به خود متون ادبی اضافه شد. تصویرپردازی یکی از نتایج این ترکیب‌هاست و داستان‌های موزون، برای روایت این قصه‌ها به وجود آمدند. شعرها در دو دسته‌ی حماسه و تراژدی نوشته می‌شدند و حالا در جهانی که در هر حیطه‌ای تازگی دارد، نوبت آن بود که نویسندگانی مثل «اوریپید» سهم خودشان را از داستان‌هایی که خوانده‌اند و شنیده‌اند روایت کند؛ همان داستان‌ها، اما با نگاهی تازه. در این مطلب به بررسی سه متن اصلی از کسی می‌پردازیم که به طور گسترده، در سطح دنیا به عنوان یکی از پدران قالب ادبی نمایش‌نامه، به صورتی که امروز از آن سراغ داریم، شناخته می‌شود. این سه اثر عبارت‌اند از «زنان تروا، مده‌آ، زنان فنیقی». اوریپید داستان‌های حماسی را از گذشتگان خود به امانت گرفت و با شناختی که دنیای تازه داشت، سرنوشت جدیدی برای شخصیت‌ها رقم زد. اجتماع انسانی در سطحی جدید در حال شکل‌گیری و گسترش بود و چیزی که نویسنده در آن می‌دید، تراژدی را در ذهنش به تصویر می‌کشاند.

مده‌آ

از نظر اکثر منتقدین و نظریه‌پردازان ادبی «مده‌آ» بهترین اثر اوریپید است. این نمایش داستان زنی را بازگو می‌کند که از دنیا بیگانه است و تنها چیزی که برای بازگشت می‌خواهد عشق است. مده‌آ یک جادوگر است و قدرت‌های فراانسانی او درکنار موجوداتی مثل اژدها و گنج‌های مخفی، زمینه‌ی اساطیری داستان را می‌چینند. مضمون این کتاب شاید عشق باشد، اما این فقط نمایی‌ست که نویسنده از داستان به ما نشان می‌دهد تا ما را از یک جهان واقعی، به زندگی و سرنوشت جنون‌آمیز مده‌آ بکشاند. مده‌آ همه‌چیزش را برای رسیدن به «جیسون»، قهرمان یونانی فدا می‌کند. ماجراجویی جیسون با کشتی آرگون و افرادش در راه پیدا کردن گنجینه‌ی «پشم زرین»، فداکاری‌های زیادی می‌طلبد و مده‌آ همه‌ را می‌پردازد؛ او تمام خط قرمزها را رد می‌کند و به فجیع‌ترین شکل برادرش را هم برای محافظت از جیسون می‌کشد.

اما داستان این نمایش از جایی شروع می‌شود که مده‌آ برای عشق از دست‌رفته‌ی همسرش گریه می‌کند، پس اوریپید از همین ابتدا مفهوم عشق را از واقعیت داستان خارج می‌کند و به جای آن، خیال عشق را به میان می‌آورد؛ آن هم یک خیال مرده. از آغاز داستان مده‌آ در حال نیرنگ زدن و کشتن و سوزاندن است، و تمام این‌ها از یک خیانت و انگیزه‌ای برای انتقام صورت می‌گیرد. تراژدی مده‌آ از نظر شخصیت‌های داستانی از دو اثر دیگر متفاوت‌ است و فلسفه‌ی جدایی را بررسی می‌کند. در این کتاب این شخص خود مده‌آست که تصمیم می‌گیرد با بی‌رحمی تمام بچه‌هایش را بکشد و ملکه و دخترش را مسموم کند، چون در این زمان دیگر شور عاشقانه‌اش به جیسون تبدیل به شعله‌های نفرت شده و فقط به فکر سوزاندن است.

مده‌آ شخصیتی‌ست به نمایندگی از تمام مادرها و همسرهایی که در یک جامعه‌ی مردسالار زندگی می‌کنند؛ زنانی که از این شرایط به ستوه آمده‌اند و شور درونی که خواننده را در بر می‌گیرد، برای این شخصیت‌ها جنون و عشق و انتقام را به همراه دارد. در آثار اوریپید به وفور از زنان و نقش آن‌ها در دنیایی می‌خوانیم که ظاهراً متمدن است، اما زیر لایه‌های بی‌‌شماری که جوامع را پوشانده، جنگی همیشگی و پایان‌ناپذیر میان فرهنگ و ضدفرهنگ در جریان است. مده‌آ شخصیتی‌ست که دیدگاه فمینیستی را در آثار اوریپید به اوج می‌رساند و با قرار گرفتن در شرایطی بازگشت‌ناپذیر، مخاطب به چالش بزرگی برای قضاوت اخلاقی و انسانی او دعوت می‌شود.

زنان تروا

اگرچه این نمایش‌نامه با دیالوگ دو الهه‌ی باستانی بر سر تنبیه نیروهای ارتش یونان آغاز می‌شود، اما داستان اصلی جای دیگری در جریان است؛ جایی‌ که زنان تروا عزادار عزیزانشان هستند و هیچ‌کس به اندازه‌ی هکوب، ملکه‌ی سابق تروا که حالا قرار است به بردگی گرفته شود، از این جنگ خسارت ندیده‌ است. پوزئیدون و آتنا، الهه‌ی دریا و جنگ، بر سر بی‌عدالتی و ظلمی که یونانی‌ها در این جنگ به زنان و کودکان و غیرنظامیان روا داشته‌اند، به توافق می‌رسند و بعد، با ورود هلن به ماجرا و بحثی که میان او و زنان تروا در می‌گیرد می‌فهمیم که جنگ و تراژدی و حتی خودِ فمینیسمِ موجود در این اثر، به درون‌مایه‌ای عمیق‌تر ارجاع پیدا می‌کند. داستان نمایش تروا در ادبیات مدرن از اهمیت بالایی برخوردار است و با تفسیرهایی که از جهات مختلف به همراه داشته، بازتاب گسترده‌ای در نمایش‌نامه‌های مدرن دارد.

اوریپید نمایشی را ترتیب می‌دهد که صرفاً روایت‌گر جنگ و آشوب و غصه است؛ اما در تصویر کردن آن از زبان مادران و همسرانی داغدار و زنی نیرنگ‌باز که مسبّب تمام این اتفاقات است، بسیار موفق‌تر عمل کرده. از ابتدای ورود هکوب به داستان، غصه و غارت در نمایش نقش می‌بندد و مراتب غمی که خانواده‌ی سلطنتی را دربر گرفته، برای ما آشکار می‌شود. اما این غم نه برای درآوردن اشک مخاطب، که دریچه‌ای احساسی‌ست به منظور رسیدن به درکی شفاف از مفاهیم و مضامین داستان. نقطه‌ی اوج داستان به نبرد افسانه‌ای هکتور و آشیل نمی‌رسد؛ بلکه هردوی آن‌ها حالا مرده‌اند و چیزی که به عنوان ثمره‌ی جنگ باقی مانده، اوریپید را در جای دیگری به روایت مشغول کرده است.

نقطه‌ی اوج این نمایش‌نامه جایی‌ست که برای پاک شدن نسل این خانواده، حتی به کوچک‌ترین‌ آن‌ها هم رحم نمی‌کنند و نوه‌ی کوچک هکوب را هم می‌کشند. در این بخش هکوب برمی‌خیزد و حالا که سنگین‌ترین بارها را هم به دوش کشیده، مستقیماً با هلن دیالوگ می‌کند. این مکالمه و خصوصاً مونولوگ‌های هکوب، در سطح ادبی و فکری بالایی قرار دارد و مضامینی مثل آزادی، جامعه و جنگ، در آن کارکردی فمینیستی به خود می‌گیرند. زنان تروا به داستان جنگی می‌پردازد که برنده‌ای ندارد؛ غارت‌گران یونانی با خشم خدایان در دریا از بین خواهند رفت و زنان تروا، باید ادامه‌‌ی زندگی خود را در خفت و در خدمت بیگانگان، عزادار خانواده‌شان باشند؛ و تمام این‌ها به‌خاطر عشق هوس‌آمیز پسر پریام‌شاه و دختر آگاممنون.

زنان فنیقی

بیشتر از هر نمایش دیگری، در این نمایش‌ تمرکز اصلی اوریپید بر خودِ مفهوم خانواده است؛ و اتفاقاتی که در پی حکومت‌داری می‌افتد، این مفهوم را از بنیان به چالش می‌کشد. اگر در زنان تروا این بیگانگان هستند که کشور را غارت می‌کنند و فجایع را رقم می‌زنند، در این نمایش، این پیوندهای خانوادگی‌ست که شرارت را از ابتدا در دل دو برادر بیدار می‌کند تا جنون قدرت به آن‌ها مسلط شود. ادیپوس پادشاهی پیر است که روزگاری گناه بزرگی را مرتکب شده و حالا که دیگر ضعیف و نابینا شده، فرزندانش او را از تخت به پایین می‌کشند و به زندان می‌اندازند تا بیماری شوم او دیگران را مبتلا نکند. اما این بیماری طاعون نیست که با دوری کردن از خطر آن کاسته شود؛ یک بیماری روحی‌ست که ریشه در عمیق‌تر بخش‌های وجود انسان دارد و دو برادر نیز بی‌آنکه بدانند به آن مبتلا شده‌اند.

قرار بر این می‌شود که دو شاهزاده، هرکدام به نوبت یک سال بر شهر تبای حکومت کنند، اما یکی از آن‌ها قدرت را در دست می‌گیرد و دیگری، با ازدواج با دختر پادشاه آرگوس، قوای لازم برای بازپس‌گیری حکومت را پیدا می‌کند. هزاران سرباز پشت دروازه‌های تبای صف کشیده‌اند و در داخل قلعه‌های آن، یوکاسته و دخترش آنتیگونه چشم‌انتظار فاجعه‌ اند. تمام تلاش یوکاسته در این داستان این است که پسرانش را از بیماری بزرگی که پدرشان را از پا درآورد و به جنون کشاند، آگاه کند و جلوی ریخته شدن خون هزاران نفر را بگیرد. اما این دو برادر آن‌قدر در آرزوی سلطنت بوده‌اند که دیگر اراده‌ای بر آن ندارند و به خون یکدیگر تشته‌اند.

اوریپید در این داستان بیشتر از هر نمایش دیگری به بی‌خدایی رو می‌زند و سرنوشت شوم و تلخ و تراژیک ملکه و دخترش و دیگر زنان تبای را، محصول دنیایی می‌داند که در دست‌های خون‌آلود و چرکین و فاجعه‌ساز انسان، به حال خود رها شده است. اوج تراژدی جایی‌ست که مادر بر سر دو پسرِ درحال احتضارش می‌آید و از فجایعی که قدرت برای خانواده‌ی آن‌ها رقم زده، در قالب یک مونولوگ طولانی گله و شکایت می‌کند. زنان فنیقی نمایشی‌ست که بیشتر از نقش زنان در شکل‌گیری یک جامعه و فرهنگی متمدن، به عدم حضور زنان در جایگاه‌های مهم اجتماعی اشاره می‌کند؛ هرچند فلسفه‌ی داستان برپایه‌ی پشت کردن خدایان به انسان‌ها نهادینه شده و تمام این رنج‌ها، بخشی غیرقابل اجتناب از سرنوشت غمگین این انسان‌هاست.

دسته بندی شده در: