تا به حال با چند کتاب برخورد کرده‌اید که در عمق ذهن مردم ریشه کرده باشد؟ طبعا آثار داستایوفسکی، جرج اورول و ساموئل بکت می‌توانند جزو داستان‌هایی باشند که باید به عنوان شاهکارهایی فراموش نشدنی از آن‌ها یاد کرد. اما برخی کتاب‌ها هستند که انگار در کنار تاثیر شگرفی که در ذهن مخاطب دارند، به یک ملت خاص هم تعلق دارند. برای مثال ما ایرانی‌ها «دایی جان ناپلئون» را داریم، آمریکایی‌ها هم «در راه» جک کرواک را دارند!

البته نکته‌ی جالب اینجاست که خود جک کرواک یک نویسنده‌ی فرانسوی تبار است که در سال ۱۹۲۲ به دنیا آمد! حالا می‌توانید به قلم اعجاب آمیز او ایمان بیاورید! از آثار او می‌توان به ولگرد‌های دارما، اشراق در پاریس، زیرزمینی‌ها، در از بودا، مگی کسیدی، مسافر تنها و چشمانم به زندگی چسبیده بود اشاره کرد.

در راه؛ اثری که بی‌شباهت به آهنگ پاپ و جاز نیست!

جالب است بدانید که این اثر، مثل اثر هنری متعالی مانند نامه‌ی اسکارلت نیست و حتی سهم خود در آگاهی اجتماعی یا سیاسی را برآورد نمی‌کند. این اثر حتی خیلی «مدرن» یا «پست مدرن» نیست. عادات ذهنی آن عاشقانه است و کنایه‌های آن موقعیتی، لحظات بامزه‌ی زیادی هم در آن وجود دارد که جذابیت آن‌ها گذرا بودن آن‌هاست:

پدرش در رو باز کرد، یه مرد قد بلند درست حسابی در پینز-نز. وقتی دیدمش به فرانسوی گفتم: «آه. روز بونژور، حالتون چطوره؟ من الان خیلی بالا ام!» که البته یعنی «خیلی منگم، چون داشتم می‌نوشیدم»، اما خب به زبان فرانسه اصلا معنی خاص و معادلی نداشت!»

این مقدمه‌ی «سل» مست برای ناپدری دوستش رمی بونکور است. چیزی که خنده‌دار است، شوخی نیست. بلکه روشی است که سل در بیان حرف‌هایش است: «دکتره گیج شده بود. گند زده بودم. از دستم داشت خجالت می‌کشید.»

رمان را که می‌خوانیم به یک نتیجه می‌رسیم. نویسنده واقعا حین نوشتار آن خستگی خاصی روی دوشش احساس می‌کند. برای همین همه چیز را گذرا و متزلزل نشان می‌دهد. دنیای کرواک، دنیایی است که در آن هر مکاشفه‌ای یکبار مصرف است-و همه چیز برای یکبار مصرف بودن آن ارزشمند است-زیرا هر چیزی  چون خود جاده (یا همان راه که در عنوان کتاب آمده) بی پایان هستند.

بسیار خوب، بیایید ما هم قدمی به جاده‌ی کرواک بگذاریم که این کتاب را نوشته است. در زمستان ۱۹۴۷، دین موریارتی بی پروا و شاد، تازه از زندان آزاد شده و تازه ازدواج کرده، به شهر نیویورک می‌آید و با سل پارادایس، نویسنده‌ی جوان، و گروهی روشنفکر از دوستان، از جمله شاعر کارلو مارکس آشنا می‌شود. دین، سل را مجذوب خود می‌کند و دوستی آن‌ها شامل سه سال سفرهای بی‌قرار در سراسر کشور و به حالت جاده‌ای است. سل با اتوبوس و فرارهای ماجراجویانه با اسب (!)، به غرب آرزوی خود می‌رود تا به دین و دوستان دیگرش در دنور بپیوندد. او سپس خود به تنهایی به غرب‌تر پیش می‌رود و مدتی دیگر در کالیفرنیا به عنوان کارگر میدانی کار می‌کند. سال بعد، دین دوباره به شرق می‌آید و زندگی پایدار سل را یک بار دیگر بهم می‌زند. آن‌دو دوباره با هم به غرب می‌روند و ماجراهای دیوانه‌کننده بیشتری در راه نیواورلئان تجربه می‌کنند. این بار سفر آن‌ها در سان فرانسیسکو به پایان می‌رسد. زمستان پس از آن، سل به دیدن دین می‌رود و آن‌ها در سراسر کشور دوستی هیجان‌انگیزی را تجربه می کنند. دین نیز برای مدتی در نیویورک ساکن می‌شود. در بهار، سل به تنهایی به دنور می‌رود، اما دین به زودی به او ملحق می‌شود و آن‌ها این بار به جنوب تا مکزیکو سیتی می‌روند.

در تمام مدت سفرشان، مجموعه‌ای از شخصیت‌های رنگارنگ، مناظر، درام‌ها و پیشرفت‌های شخصیتی وجود دارد. دین در این سه سال صاحب سه زن و چهار فرزند خواهد شد. سل که در ابتدا ضعیف و افسرده است، شادی و اعتماد به نفس را به دست می‌آورد و در پایان عاشق می‌شود. در ابتدا سل به کمک دین به شور و هیجان خاصی می‌رسد. زیرا ظاهرا دین اشتیاق فعال و تکانشی دارد که سل فاقد آن است. اما در پایان کتاب، همه چیز برعکس خواهد شد.

نثری که هنوز هم هیجان‌انگیز است

با وجود اینکه جک کرواک در نگارش این داستان به یک سبک‌سری آمریکایی گونه‌ی خاصی دچار است که با ملیت فرانسوی خودش کاملا در تضاد است، ولی این کتاب را نبوغ آمیز نوشته است! نثر کتاب «در راه» با گذشت سالیان سال از انتشار آن، هنوز غنی و هیجان‌انگیز است. قلم کرواک یک نفس و جذاب، و هنوز هم غیر متعارف است. سبکی غیر متعارف که به خاطر نوع گفتار سل ایجاد می‌شود:

اولین باری که دین موریارتی را دیدم خیلی وقت نبود که با زنم به هم زده بودم. تازه از یک مرض سفت‌وسخت جان سالم به در برده بودم که فعلا بی‌خیال گفتنش می شوم، فقط این را بگویم که یک‌جورهایی مربوط می‌شد به طلاق پرفلاکتم و این احساس که فاتحه‌ی همه‌چیز خوانده است. با آمدن دین موریارتی آن قسمتی از زندگی‌ام شروع شد که می‌توانید اسمش را بگذارید زندگی‌ام در راه.

صدای سل بی‌ریشه و بی‌جسم است و از منطق‌گرایی نشأت می‌گیرد. ظاهراً هدف کرواک آنقدر محکم بود که بتواند به طور همزمان غنا و ابتدایی بودن تجربه‌ی سل را تضمین کند. در نتیجه، صرف نظر از طنز کتاب، با روایتی روبه‌رو هستیم که انگار کاراکترش نمی‌تواند چیزی را که نمی‌خواهد، فراموش کند.

جالب است بدانید که با وجود تمام طنزهای تند کتاب، «در راه» نه به طور مداوم کمیک است و نه تاییدی پرشور از یک داستان «جاده‌ای». در هر صورت، این یک مرثیه‌ی خاموش است که از ابتدا تا انتها توسط برآورد اشتباه سل از دین پیش می‌رود. سوتفاهمی ​​که حتی در پایان رمان، همچنان برای سل به عنوان یک بن‌بست روانی مشکل ساز خواهد بود. مثل یک خاطره‌ی افسانه‌ای از این که چگونه هویت مرد آمریکایی هنگام شکست می‌تواند به هم ریخته و از هم شکافته شود. در کنار آن، می‌توان به این نکته اشاره کرد که در راه، کتابی است که در آن مردان همیشه زنان را برای مردان دیگر رها می‌کنند-سل، یک زن ناشناس را برای دین می‌گذارد، دین چند زن را برای سل کنار می‌گذارد و اوضاع به همین روال پیش می‌رود. در پایان کتاب، این سل است که با رسیدن به حقیقت، خودش را نجات می‌دهد.

جریان سیال ذهن، به شیوه‌ای متعارف

سوال این است که سل چقدر وضعیت خود را درک می‌کند. در رمان، همیشه می‌توان با خیال راحت تصور کرد که شهود انسانی از پتانسیل فکری انسان پیشی می‌گیرد. به نظر می‌رسد بحثی که در طول رمان شنیده می‌شود این است که ما همیشه بیشتر از آنچه می‌توانیم بیان کنیم، می‌دانیم. این همان سرمایه‌گذاری یکپارچه‌ساز با رویکرد رومانتیک در بیانگی است که در اشعار معاصر گینزبرگ مانند «آفتابگردان سوترا» یافت می‌شود.

دین به خاطر اعتقادات واقعی، عقلش از کار افتاده بود. «البته که هیچ‌کس نمی‌تواند به ما بگوید که خدا وجود دارد یا نه. ما از هر شکلی عبور کرده‌ایم. می‌دونی سل، وقتی من اولین بار به نیویورک اومدم، از چاد کینگ خواستم تا بهم راجع به نیچه بگه. می‌دونی مال چند وقت پیش بود؟ همه چیز روبه‌راهه، خدا وجود داره، ما زمان رو می‌شناسیم. هرچیزی که یونانی‌ها پیش بینی کرده بودن اشتباه بود. تو نمی‌تونی چیزیو با سیستم فکری هندسی پیش بینی کنی. همه‌اش همینه!» و انگشتش رو توی مشتش حلقه کرد.

این‌ها تفکرات خاص بلیک، شاعر معروف دوره‌ی رمانتیسم است. «انسان در باغی آماده به دنیا می‌آید؛ این جهان برای تولید یک دانه بسیار فقیر است.»  چیزی که او می‌گوید، نسخه‌ای از نیهیلیسم اخلاقی است که حتی سل را می‌ترساند. با شروع بخش سوم داستان، سل می‌گوید «دیگر به هیچ چیز اهمیتی نمی‌داد … اما اکنون او نیز به هیچ‌چیز اهمیت نمی‌دهد.» سل احتمالاً مدت‌ها بعد از خواننده هوشیار و آگاه می‌شود. او مدت‌ها طول می‌کشد تا بفهمد که دین موریارتی، تصویر دیگری از مرد آمریکایی جاه طلبی است که سرسخت و کودکانه رفتار می‌کند. مردی مثل تام سایر، آماسو دلانو و جی گتسبی، که نمی‌توانند بزرگ شوند و جهان را مجبور به پرداخت اشتباهات خود می‌کنند.

سفرنامه یا مراقبه؟مسئله این است

نبوغ این رمان در این است که چگونه کرواک عواقب را پیچیده کرده و آنچه را که ممکن است سفرنامه باشد به یکی از مراقبه‌های عمیق‌تر آمریکایی در دوران بلوغ تبدیل کرده است. سل بالاخره کتاب خود را می‌فروشد، بین خود و دین (که او را به عنوان «موش» تصور می‌کند) فاصله میندازد و بزرگ می‌شود. موفقیتی که او در پایان کتاب پیدا می‌کند، مطمئناً دارای یک ویژگی درخشان است. زیرا رمی دوباره یک کراوات رنگی ویژه پوشیده است و از بازکردن در کادیلاک خود برای دین امتناع می‌کند. این در واقع آخرین نگاه ما به دین است که دیگر نمی‌تواند چیزی نمی‌گوید.

زیرا دین فقط یک «احمق» است. احساسی که ممکن است سل با آن شریک نباشد، اما هیچ کاری برای از بین بردن آن نیز انجام نمی‌دهد. بنابراین دین نتوانست با ما تا بالای شهر بیاید و تنها کاری که توانستم بکنم این بود که بنشینم صندلی عقب کادیلاک و برایش دست تکان بدهم. مردک پشت فرمان هم نمی‌خواست دخلی به دین داشته باشد. دین، ژنده، با اورکتی بیدزده که مشخصا برای سرمای یخ‌بندان شرق با خودش آورده بود، تنها قدم‌زنان دور شد، و آخرین چیزی که از او دیدم این بود که نبش خیابان هفتم پیچید، چشم‌دوخته به خیابان پیش رویش، و دوباره راهش را ادامه داد. لورای طفلک، دلبرکم، که همه چیز را در مورد دین بهش گفته بودم، تقریبا شروع کرد به گریه کردن.

در این رمان، هر اتفاقی میفتد تا مخاطب گیج‌تر و گیج‌تر شود. سردرگمی‌ خاصی که اوج‌ قدرتمند داستان و پژواک‌های ادبی سنگین‌تر خواهند کرد. اما به طور کلی، انگار کرواک اصرار دارد بگوید از دست رفتن معصومیتی که همیشه غم‌انگیز هست (به خصوص در اشعار ویلیام بلیک)، در آمریکا پدیده‌ای فوق‌العاده خواهد بود، جایی که همیشه می‌توان از هر ضرری به منفعت رسید. حالا باید تصمیم بگیریم که می‌خواهیم شبیه چه کسی باشیم. مانند دین، بی‌گناهی و معصومیت خاصی را بدون آنکه بدانیم تجسم می‌کنیم، یا از بچه بودن دست بر می‌داریم و وارد جریانات و آگاهی سیاسی کامل می‌شویم. آیا این عجیب است که قبل از به پایان رسیدن رمان، سل حداقل دوبار بگوید که دین نمی‌تواند آنچه را که می‌خواهد بگوید، به خاطر بسپارد؟ سرقت صدای دین، ​​که تمام چیزی است که سل می‌خواست، در این رمان اتفاق میفتد.

دسته بندی شده در:

برچسب ها:

,