کشتن کتابفروش؟ شاید پیش خودتان بگویید این هم شد اسم؟ مگر همان مرگ مولف رولان بارت بس نبود که حالا باید از کشتن کتابفروش بشنویم؟ احتمالا فکر می‌کنید این اهالی ادبیات هم عجب آزار یا خودآزاری‌ای دارند و به ترکیبی از بیماری‌های سادیسم و مازوخیسم دچار شده‌اند که در دل داستان‌هایشان، فرت و فرت ملت بدبخت را می‌کشند یا به بدبختی‌های مختلف دچار می‌کنند و زمانی که برای فلاکت‌هایشان سوژه کم می‌آورند، حتی از قربانی کردن و کشتار خودشان و هم‌صنفی‌هایشان هم ابایی ندارند!

اما اگر یکی از جذابیت‌های شاعران و نویسندگان که همانا همین ازخودگذشتگی و تواضع بیش از حدشان است را کنار بگذاریم، به این نکته می‌رسیم که هر اسمی را نباید در ادبیات آن‌قدرها جدی بگیریم؛ یا بالعکس، شاید بیشتر بایستی هر اسمی را جدی بگیریم! چه‌اینکه از بسیاری از اسامی ادبیات، معنای لفظی ندارند و معنای اصطلاحی دارند؛ یا اینکه معنای لفظی‌شان همینی است که ظاهرا فکر می‌کنیم، اما در عمق خود معانی بیشتری به همراه دارند. همان‌طور که قبلا در مطلبی همچون «آشنایی با غزل پست‌مدرن» و در توضیح مفهوم مرگ مولف برایتان توضیح داده بودیم و قابل مطالعه است که منظور از اسامی این‌چنینی را چگونه باید برداشت کرد…

پس حتی می‌توانیم مدعی شویم که فروغ فرخزاد باید در آن شعر مشهور خود که می‌گوید:

شاید این را شنیده‌ای که زنان
در دل آری و نه به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی‌سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه! من هم زنم، زنی که دلش
در هوای تو می‌زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال

بایستی از شاعران و نویسندگان به جای زنان استفاده می‌کرد! چه‌اینکه این قشر هم از لطافت و پر و بال داشتن برخوردارند و هم به رازداری و لو ندادن ایده‌هایشان شهره‌ی شهر؛ حالا با این پیش‌زمینه بهتر است سراغ کتاب کشتن کتابفروش برویم…

مشخصات کتاب کشتن کتابفروش

کتاب «کشتن کتابفروش»، (با عنوان جهانی The Bookseller’s Murder) اثری در قالب رمان است که توسط سعد محمد رحیم، نویسنده‌ی برجسته‌ی ادبیات عرب نوشته شده است. محمد رحیم اصالتا عراقی است و علاوه بر داستان‌نویسی به عنوان دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی اقتصاد و همچنین مدرس و روزنامه‌نگار مطرح است. این نویسنده علاوه بر پژوهش‌های سیاسی خود، همیشه در فضای داستان مشغول به فعالیت بوده است و تاکنون شش اثر داستانی مکتوب را در کارنامه‌ی خودش ثبت کرده است. از مهم‌ترین افتخارات این نویسنده‌ی مطرح می‌توانیم به کسب جایزه‌ی نخست نوآوری رمان عراق در سال ۲۰۰۰ میلادی، جایزه‌ی خلاقیت در داستان کوتاه در سال ۲۰۱۰ و راه یافتن کشتن کتابفروش به نامزدهای نهایی جایزه‌ی بوکر عربی در سال ۲۰۱۷ اشاره کنیم.

کشتن کتابفروش برای اولین بار در سال ۲۰۱۶ به انتشار رسید و استقبال از آن در حدی بود که در مدت تنها یک سال، ۱۰ بار تجدید چاپ شد! سایر فرهنگ‌ها هم به خوبی با این اثر ارتباط برقرار کردند و متن رمان کشتن کتابفروش به بسیاری از زبان‌های خاورمیانه و زبان‌های زنده‌ی غربی برگردانی شد. در ایران هم محمد حزبائی‌زاده به ترجمه‌ی کشتن کتابفروش همت گماشت؛ مترجمی که نقل می‌کند آن‌قدری برای این کتاب وقت گذاشته که حتی قرار بوده برای ترجمه‌ی آن، قراری حضوری با ناشر عربی و شخص سعد محمد رحیم داشته باشد؛ اما سعد به دلایل کاری این قرار را ملغی می‌کند و چندی بعد به دلیل حمله‌ی قبلی فوت می‌کند! به هر حال چیزی که مهم است این است که حزبائی‌زاده نه تنها یک یادگار همیشگی از سعد را با خودش به همراه دارد، بلکه آن را به ایرانیان فارسی‌زبان هم هدیه کرده است. این یادگار توسط نشر نیماژ به انتشار رسیده است. ناشری که با وجود سال‌های کمی که از تاسیسش می‌گذرد، با هدف‌مندی خوبی توانسته تمام تمرکز خود را بر نشر آثار ادبی، شامل داستان، رمان و شعر بگذارد و به موفقیت‌ها و از آن مهم‌تر اعتبار زیادی دست پیدا کند. نسخه‌ی نشر نیماژ از کتاب کشتن کتابفروش، مشتمل بر ۲۰۰ صفحه از قطع رقعی است که با جلدی شومیز به بازار نشر عرضه شده است. ضمنا درخواهیم یافت که مخاطب فارسی هم استقبال کمی از کتاب نشان نداده است، اگر بدانیم که در همین مدت کوتاه انتشار (از سال ۱۳۹۹) کشتن کتابفروش به چاپ چهارم خود در ایران رسیده است.

خلاصه‌ی داستان کشتن کتابفروش

همان‌طور که سعی کردیم تا در بخش اول این مطلب، حسابی صغری کبری بچینیم، باید گفت که طرح داستانی کشتن کتابفروش، یک پیرنگ اساسی جذاب و بکر را دربر دارد. به طرزی که حتی اگر سوژه‌ی ابتدایی آن را برای شما اسپویل کنیم (= لو بدهیم) عملا چیزی را از دست نداده‌اید که هیچ؛ احتمالا بیشتر مشتاق مطالعه‌ی این رمان خواهید شد! داستان کشتن کتابفروش درمورد روزنامه‌نگاری به نام ماجد بغدادی است؛ ماجرای ماجد از زمانی شروع می‌شود که مردی ناشناس و ظاهرا ثروتمند –به سان دست‌های پشت پرده‌ی مشهور خودمان- با او تماس می‌گیرد و با دادن پیش‌پرداختی کلان به این روزنامه‌نگار، از ماجد می‌خواهد تا تمام وقتش را روی یک قتل بگذارد و سلسله‌گزارش‌هایی جامع و کامل را درباره‌ی قتل یک کتابفروش هفتاد ساله بنویسد!

ماجد بغدادی راهی بعقوبه، یعنی شهر کهن و اساطیری «خانه‌ی یعقوب» می‌شود؛ جایی که قتل اتفاق افتاده است. او از تمام نزدیکان، دوستان و آشنایان مقتول پرس و جو می‌کند و نهایتا دفترچه‌ای را پیدا می‌کند که بستر ماجرا را می‌سازد. این دفترچه، دفتر یادداشت‌های روزانه یا همان دفتر خاطرات مقتول است که در آن مکالماتی همیشگی و مداوم با زنی فرانسوی به نام ژانت داشته است. این نوشته‌ها به مهم‌ترین سرنخ روزنامه‌نگاری تبدیل می‌شود که دیگر حالا در مقام کارآگاه قرار گرفته است؛ اما با وجود لو رفتن حیثیت و سابقه‌ی بزرگ مقتول، که گویی شخصیتی مبهم از حوزه‌های سیاست و هنر و تفکر بوده است، همچنان گره‌های زیادی در داستان وجود دارند که مخاطب را با خود تا انتهای داستان خواهند کشاند…

فرم رمان کشتن کتابفروش

کشتن کتابفروش از یک روایت پلیسی بهره می‌برد که به خودی خود جذاب است؛ البته چه‌اینکه ماجراهای مربوط به حوادث و جنایت، از دیرباز نه در ادبیات که حتی در مطبوعات و گفته و شنیده‌های اصطلاحا خاله‌زنکی هم جذاب بوده‌اند؛ اما قابل ذکر است که علاوه بر مضمون داستان، فرم روایت کشتن کتابفروش هم پلیسی است. درواقع پلیسی بودن یک روایت، صرفا به ماجرایی جنایی و پلیسی ارتباط مستقیمی ندارد. در مهم‌ترین نکته‌ی روایت پلیسی باید فرم انتقال اطلاعات به مخاطب را یادآور شویم؛ درواقع ساخت یک هاله‌ی ابهام، تداوم تعلیق و تزریق اطلاعات برای فهم پیرنگ به مثابه تکه‌تکه‌های پازلی که خود مخاطب (و شخصیت‌های سیّال) باید آنان را کنار هم بچینند تا اصل قضیه را درک کنند، اصل اصیل یک داستان به شیوه‌ی روایت پلیسی است!

برای مثال دیدید که در طرح اولیه‌ی داستانی (همان پیرنگ اصلی) خیلی حرفی از پلیس زده نمی‌شود؛ اما گوش‌ها و چشمان مخاطب با یک خبرنگار جویای حقیقت همراه شده‌اند تا به صورت شهودی، به جستجوی این مساله بپردازند که آن مقتول کیست؟ چه کارهایی کرده و چرا به قتل رسیده است؟ گاهی مانند همین داستان، سوال‌های بیشتر و فرعی‌تر (یا عمیق‌تری) هم وجود دارند؛ برای مثال شاید بپرسید آن فردی که به صورت ناشناس زنگ زده تا این ماجرا کلید بخورد چه کسی بوده و سوالاتی دیگر از این قبیل… نکته‌ی جذاب فرمی دیگر داستان آن‌جایی است که سعد محمد رحیم این فرم بسترساز را با مسائلی مابه‌ازایی پیوند داده است و داستان را از یک روایت پلیسی صرف به مروری بر فرهنگ‌ها و سبک زندگی مردم عرب هم بسط داده است؛ توجه به تاریخ، مساله‌ای است که در این داستان به شدت دیده می‌شود و نویسنده از نقد اجتماعی بر خوب و بد این مبحث غافل نیست؛ برای مثال نقد به مسائل قومیتی و اهمیت نژادی در لایه‌های زیرین کتاب به طرزی مشهود دیده می‌شود.

در پایان بد نیست خاطرنشان کنیم که از نمونه‌های وطنی روایت پلیسی می‌توانیم به کتاب‌هایی همچون رمان چشم‌هایش اثر بزرگ علوی و یا نمایشنامه‌ی سرگذشت عجیب خانم دبیری، اثر محمد چرمشیر اشاره داشته باشیم.

ادبیات عرب دیگر چیست؟

اگر مخاطب جدی ادبیات نباشید که هیچ، اما اگر واقعا کتاب‌خوان باشید هم ممکن است با عبارت «ادبیات عرب» خیلی انس نداشته باشید و کمی غریبی کنید! مگر اعراب همان‌هایی نیستند که مدام در تصاویر صدا و سیما آنان را به عنوان شکم‌باره و بی‌فرهنگ می‌بینیم؟ پس آن شیوخ پولدار مازراتی‌سوار بره‌ی درسته‌خور را چه به ادبیات؟! این هم شاید یکی دیگر از خرافات موجود در جامعه‌ی ما باشد که ما را از فهم و پیگیری ادبیات عرب محروم ساخته است. اما سال‌های اخیر وضع کمی بهتر شده است و آثار بیشتری از ادبیات عرب‌زبانان به فارسی برگردانده شده‌اند. توجه به ادبیات عرب، به معنای ادبیات معاصر عرب و وجه واقعا ادبی از مکتوبات عربی از جنگ دهه‌ی گذشته‌ی سوریه آغاز شد.

چه‌اینکه تا قبل از آن، تصور هر کتاب عرب‌زبانی، یا ما را به یاد کتب اسلامی، شامل فقه و شرع و مقاتل می‌انداخت و یا اینکه نهایتا آثار ایرانیانی که مجبور بودند در دو قرن سکوت خود، دانش و عقایدشان را عربی بنویسند را به یاد می‌آوردیم. جنگ سوریه شاید اولین جایی بود که یک مولفه‌ی ناهمگون شهری، در دل ویرانه‌های فوق ناهمگون جنگ، زیبا به نظر رسید؛ آن عنصر ظاهرا نازیبا چیزی نبود جز جملاتی شاعرانه و موزون در باب عشق و وطن که در ایران به «دیوارنوشته» معروف شده است. زیبایی زبان عربی و لطافت آن با دیوارنوشته‌های عشاق و وطن‌دوستان عرب به ما منتقل شد و شاید بعد از آن بود که با کمی بازخوانی تاریخ دیدیم ادبیات عرب چه شاهکارهایی داشته است.

نزار قبانی، محمود درویش، فدوی طوقان، عبدالوهاب بیاتی، عدنان الصائغ، جبرا ابراهیم جبرا از شاعران بزرگ عرب‌زبان و غسان کنفانی، جبران خلیل جبران، ادوارد سعید، نجیب محفوظ و… از نویسندگان بزرگ عرب‌زبان محسوب می‌شوند. در همین راستا پیشنهاد می‌کنیم که کشتن کتابفروش را مطالعه کنید؛ شاید بعد از مطالعه، سعد محمد رحیم را هم به سان یکی از افراد برجسته‌ی بالا به یاد بیاورید…

داستانی نوآر

در آخرین بخش از مطلب حاضر شاید بد نباشد اندکی به فضای ژانری و سبک رمان کشتن کتابفروش بپردازیم؛ سبک «نوآر».

شاید مفهوم نوآر در داستان را نشناسید، اما اگر مثال‌های آن را نشانتان بدهیم، احتمالا نام آن را بر اثری می‌گذارید که از نظرتان کمی ناملموس است؛ در حدی که اگر مختصات و مولفه‌های آن را نشناسید، ممکن است آن را پس بزنید و با آن ارتباط نگیرید یا حتی از آن متنفر شوید! بهترین مثال برای این قضیه هم شکل بصری نوآر در سینما و شخص کوئنتین تارانتینو است که همه‌ی مخاطبانش یا عاشقش می‌شوند و یا از آثار او متنفر هستند؛ حد وسطی وجود ندارد! البته لازم به ذکر است که فیلم نوآر، خودش اقتباسی از گونه‌ی داستانی نوآر در ادبیات بوده است. به هر حال که این مساله در کشتن کتابفروش هم هویداست و به این دلیل شاید بهتر است تا قبل از مطالعه‌ی این رمان، کمی با مولفه‌های نوآر در ادبیات داستانی آشنا باشیم. به طور کلی داستان نوآر (به انگلیسی: Noir fiction) تقریبا همان داستان جنایی و کارآگاهی رازآلود است؛ با این تفاوت که قهرمان نوآر، یک کارآگاه معمول و بارها دیده شده نیست؛ معمولا شخصیت اصلی این گونه از داستان‌ها قهرمانی خودساخته است که از بین مردم عادی انتخاب می‌شود؛ پس با عدم وابستگی خود به هیچ حزب، جریان یا سازمانی، می‌تواند مستقل‌تر عمل کند و حتی به فردی تبدیل شود که با نظام‌های قانونی، الیگارشی‌ها و حتی حاکمیت‌ها درگیر شود و بیش از هر چیزی منفعت ملت خود را در نظر داشته باشد. پس شاید به همین دلیل است که نوآر از داستان‌های جنایی کلاسیک پیشی گرفته است و بستری برای نقد اجتماعی را هم همراه خود دارد.

دسته بندی شده در: