حتما شنیده‌اید که «اگر قرار به فلان کار باشد، چه کسی بهتر از فلانی؟!» در همین راستا می‌توانیم جای فلان «ادوارشناسی شعر فارسی» را بگذاریم و جای فلانی «محمدرضا شفیعی کدکنی»! چه‌اینکه شفیعی کدکنی در کتابی به نام «ادوار شعر فارسی»، به صورتی جامع اما موجز به بازخوانی و بررسی و تحلیل ادوار شعر فارسی پرداخته است.

اما چرا این چنین تاکید داریم که شفیعی کدکنی برای این امر مناسب است؟ یکی از مهم‌ترین دلایل این موضوع گستره‌ی بزرگ و تقریبا جامع شفیعی کدکنی در ادبیات است؛ او هم شاعری را تقریبا تا سطح بالایی پیگیری کرده است، هم در حوزه‌ی نقد ادبی و تاریخ ادبیات دانش بالایی دارد و جدای از همه‌ی این‌ها همه‌ساله در بالاترین سطح ادبیات به تدریس دانشگاهی می‌پردازد؛ عاملی که باعث می‌شود تمام ریزه‌کاری‌ها را در ید خود داشته باشد و هم اینکه به واسطه‌ی ذات پویایی تدریس (و روحیه‌ی متعهدی که از او می‌شناسیم)، مدام به روز شود. خود شفیعی کدکنی هم در تقدیمیه‌ی ابتدای کتاب «ادوار شعر فارسی» به صورتی غیرمستقیم ادعای ما را تایید کرده و این اثر را به دانشجویان دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران پیشکش کرده است. از نکات قابل تعمق این تقدیمیه، دو جمله‌ی ظاهرا متناقض و تامل‌برانگیز از «ابوتمام» و «دایلن توماس» آورده است. اولین جمله تقریبا این معنا را می‌دهد که «سپس آن سال‌ها و مردمان آن زمان درگذشتند و گویی که رویا بودند» و دومی می‌گوید «مرگ، هیچ سلطه‌ای نخواهد داشت…» گویی که اولی می‌خواهد معاد را رد کند و دومی تایید؛ از طرفی اگر قالب محتوایی کتاب را درنظر بگیریم و بخواهیم این جملات را با ادوارشناسی تطبیق دهیم، به این نتیجه می‌رسیم که شفیعی خواسته نشان دهد نام‌ها و مردمان و سال‌ها می‌آیند و می‌روند اما واژه‌ها با مرگ، از بین نمی‌روند!

از سوی دیگر با علاقه‌ی خاصی که از شفیعی کدکنی به موضوع تعامل فرم و محتوا خبر داریم، می‌توانیم دوره‌ی شعر را فرم دانسته و بن‌مایه‌ی اشعار هر دوره و تاثیرشان را محتوایی بدانیم که اگر در راستای هم باشند چه‌قدر بهترند…

مشخصات کتاب ادوار شعر فارسی

ادوار شعر فارسی برای اولین بار در سال ۱۳۸۰ هجری شمسی توسط نشر سخن به چاپ رسیده بود. این اثر در ۱۷۵ صفحه از قطع رقعی منتشر شده و تاکنون ۱۱ بار تجدید چاپ گردیده است. شاید کوتاهی کتاب باعث شود تصور کنید که چه‌طور می‌شود یک ادوارشناسی را در این حجم، جمع و جور کرد؟ اما مطمئنا پس از مطالعه‌ی آن به جامعیت اثر پی خواهید برد! نکته‌ی جالب این‌جاست که نخستین نسخه از کتاب در سال ۱۳۵۹ گردآوری شده و تماما توسط دانشجویان شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران از روی فایل‌های صوتی برگرفته و تنظیم شده است.

مضمون اثر همان‌طور که بر روی جلد هم عنوان شده است، ادوارشناسی شعر فارسی از دوره‌ی مشروطیت تا سقوط سلطنت پهلوی را دربر می‌گیرد و شفیعی کدکنی با قرار دادن عکس چهار تن از شاعران بزرگ معاصر، یعنی ایرج میرزا، نیما یوشیج، فروغ فرخزاد و احمد شاملو بر روی جلد، تا حدودی سلیقه‌ی خود و سویه‌ی خود در نقاط مهم شعر معاصر را مشخص کرده است. کتاب حاضر، غیر از مقدمه‌ای با عنوان «قبل از هر چیز دیگر» و موخره‌هایی شامل «نمودار شعر فارسی در قرن اخیر» و «رهنمای الفبایی» از دو بخش کلی تشکیل می‌شود؛ در بخش اول با عنوان «ادوار شعر فارسی»، شفیعی به صورتی جامع و موجز، تاریخ‌نگاری فنی‌ای از شعر ایران در دوره‌ی مذکور کتاب را ارائه می‌دهد و در بخش دوم با عنوان «شعر فارسی بعد از مشروطیت» تمام توجه خود را به شعر آزاد و نیمایی که محصول پسامشروطیت و فرزند این زمانه هستند، می‌دهد.

اندیشه‌ی شفیعی کدکنی

نمی‌شود بخواهیم بنا را در یک ادوارشناسی، یا هر تحقیق و پژوهش دیگری مانند گلچین ادبی یا نشانه‌شناسی و… بر اندیشه‌ی کسی بگذاریم و اندیشه‌ی او یا حداقل مبنای اندیشه‌ی او را نشناسیم. در شناخت اندیشه‌ی شفیعی کدکنی به سه نکته‌ی مهم برمی‌خوریم. در درجه‌ی اول باید به صورت‌گرایی شفیعی توجه داشته باشیم. کتاب‌های «صور خیال در شعر فارسی»، «موسیقی شعر» و «بیدل، شاعر آینه‌ها»، آثاری از شفیعی هستند که علاقه‌ی بی‌حد و حصر او به فرمالیسم روسی را نشان می‌دهند. او در کتاب «رستاخیز کلمات» که توسط همین نشر سخن به چاپ رسیده، حتی پا را فراتر می‌گذارد و در رویه‌ای تطبیقی، به انطباق نظریات فرمالیسم با نمونه‌های ادبیات فارسی هم می‌پردازد. دومین نکته‌ی مهم در شناخت ادبیات مورد نظر شفیعی کدکنی این است که او بیش از هر چیزی به تاریخ‌نگاری ادبیات توجه دارد، زیرا معتقد است که «حرکت به سوی مدرنیته بدون شناخت سنت دشوار است!» او در راه تاریخ‌نگاری و تاریخ‌پژوهی ادبی به نظریه‌ی خاصی دلبسته نیست و بیشتر به مستندیابی و مستندسازی نزدیک است که بیش از ضعف محسوب شدن، یک حُسن است و صحت نتیجه‌گیری‌هایش را بالا می‌برد.

و در سومین نکته باید دیدگاه کلی او در مورد شعر معاصر را در نظر داشته باشیم؛ جایی که شفیعی کدکنی، شعر معاصر –و نه کلاسیک- ما را تابعی از متغیرِ ترجمه می‌داند؛ یعنی بیش از آن که شعر معاصر ما را تاثیرگذار بداند، تاثیرپذیر می‌داند؛ و یعنی بیش از اینکه در این مقطع جریان‌ساز باشد، پیرو محسوب می‌شود. این ادعاها توسط شفیعی کدکنی در کتاب «با چراغ و آینه، در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران» مطرح شده بود و بعضا انتقاداتی را هم برانگیخته بود.

ادوارشناسی با چاشنی روش تحقیق

در راستای نکات بخش بالا، شفیعی کدکنی هوشمندی خود را در این کتاب نشان داده و به نوعی با پیش‌دستی کردن، در مقدمه‌ی اثر، مانیفستی جامع از کاری که می‌خواهد بکند را ارائه داده است، تا کسانی که شناختی نسبت به اندیشه‌ی او ندارند هم بتوانند دقیقا کتاب را درک کنند. شفیعی کدکنی در بخش «قبل از هر چیز دیگر»، به طرزی صادقانه محق بودنش برای نوشتن این کتاب را اثبات می‌کند؛ او با تکیه بر جمله‌ی سید جمال‌الدین اسدآبادی که گفته بود «افراط در فروتنی، دلیلِ ادعاست» عنوان می‌کند که در پرونده‌ی قطور شعر معاصر، حداقل برگ کوچکی را به عنوان سهم خودش در نظر گرفته و با وجود آن‌که به قول نزار قبانی، با چنین سهمی نمی‌توان قاضی محکمه‌ی شعر بود، اما می‌توان در حضور جمعی پویا به بحث و داوری پرداخت. در همین راستا، شفیعی مباحث کتاب را گفتارهایی می‌داند که در کلاس درس بارها برای دانشجویانش مطرح کرده و طبعا فرصت سوال و جواب و چالش را داشته‌اند.

شفیعی، صبغه‌ی آموزشی، جنبه‌ی تعلیمی و دوری مباحث کتاب از انشابافی و نقد روزنامه‌گونه را حُسنی می‌داند که باعث می‌شود گزاره‌های عاطفی و نقد تأثّری از این کتاب حذف شود. او بیشتر قصد خود از کتاب حاضر را یاد دادن یک نوع روش منظم برای داوری در باب شعر دوران اخیر زبان فارسی می‌داند و نه تاریخ ادبیات و یا سبک‌شناسی و غیره. در هر صورت، شفیعی کدکنی ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط را شامل هفت دوره‌ی مهم اعم از «دوره‌ی قبل از مشروطیت [تاثیرات بازمانده‌اش]، دوره‌ی مشروطیت، عصر رضاشاهی، شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد، پساکودتای ۲۸ مرداد تا ۱۳۴۰، ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۹ و درنهایت از ۱۳۴۹ که اوج‌گیری مبارزات مسلحانه است تا سقوط سلطنت در سال ۱۳۵۷» می‌داند.

و نحوه‌ی داوری خود را مبتنی بر معیارهای کلی و قابل لمسی شامل «چهره‌ها، صداها، مسائل اصلی اعم از زمینه‌ها و درون‌مایه‌ها، خصائص تکنیکی و درنهایت عوامل تغییر مانند موثرهای فرهنگی و اجتماعی» عنوان می‌کند. ما هم سعی داریم تا در ادامه‌ی مطلب حاضر، به صورتی کلی به هر کدام از فصول کتاب و ایده‌های داوری شفیعی کدکنی بپردازیم.

دوره‌ی قبل از مشروطیت

کتاب به دنبال بررسی مشروطه تا سقوط است؛ پس چرا باید قبل از مشروطه در آن بررسی شود؟ پاسخ شفیعی کدکنی این است که او دوره‌ی مذکور را به عنوان مبدأ یا دوره‌ی صفری در نظر گرفته تا تحولاتی که در دوره‌های بعد رخ می‌دهد را در مقایسه با آن واکاوی کند. او عصر قبل از مشروطیت و شعری که در قرن دوازدهم هجری شمسی رواج داشت را «عصر مدیحه‌های مکرر» نام‌گذاری می‌کند. شفیعی کدکنی معتقد است که این دوره اساسا شاعر برجسته‌ای ندارد و تازه اگر چهره‌هایی مانند صبای کاشانی، سروش اصفهانی، یغمای جندقی و قآنی شیرازی –که قله‌های ادب این دوره بوده‌اند- را هم از تاریخ تکامل شعر فارسی کنار بگذاریم، مشکل خاصی پیش نخواهد آمد!

تمامی این شاعران به نوعی جزو شاعران دوره‌ی بازگشت ادبی محسوب می‌شوند؛ دوره‌ای که ما پیش‌تر آن را به همراه سایر دوره‌های ادبی شعر فارسی در مطلب «خاستگاه شعر در ادبیات فارسی» بررسی کرده بودیم. اما دلیل شفیعی کدکنی برای این مدعا چیست؟ او معتقد است که این شاعران کار بکری انجام نداده و تنها به مثابه کاریکاتوری از شاعران قرن پنجم و ششم بوده‌اند! شفیعی کدکنی ماجرای جالبی را پیش می‌کشد به این مضمون که مارکس سخنی از هگل را این چنین نقل کرده بود که «همه‌ی شخصیت‌ها و حوادث بزرگ تاریخ جهان دو بار ظهور می‌کنند» و اضافه بر صحبت هگل خاطرنشان کرده بود که معمولا این ظهورها یک بار تراژدی و بار دیگر کمدی‌اند!

در همین راستا شفیعی کدکنی معتقد است از آن جهت مدیحه‌های این دوره بی‌ارزش‌اند که ارزش افزوده‌ای ندارند و تنها بنا به زمانه‌ی خود معیار ارزش‌گذاری برای مدح یا هجو را تغییراتی داده‌اند؛ او در همین باب می‌گوید:

در یک دوره وقتی بخواهند کسی را ستایش کنند، می‌گویند تو انسان نژاده‌ای هستی، تو آدم ایرانی خالصی هستی، تو از نژاد آزادگان هستی! و در دوره‌ی بعد اصلا این معیار از بین می‌رود و می‌گویند تو دین‌داری، تو با دشمنان دین می‌جنگی!!!

دوره‌ی مشروطیت

دوره‌ی مشروطیت در نظر شفیعی کدکنی بیش از هر چیزی با چهره‌هایی مانند «شیبانی، قائم مقام، بهار، ایرج میرزا، ادیب پیشاوری، ادیب نیشابوری، ادیب الممالک، سید اشرف (نسیم شمال)، عارف قزوینی، میرزاده‌ی عشقی، لاهوتی و فرخی یزدی» شناخته می‌شود. این ادیب و منتقد بزرگ، صدای اصلی مشروطیت را میهن‌پرستی و انتقاد اجتماعی می‌داند و تجلی این مفاهیم را بیش از هر کسی در شعر ایرج میرزا و سپس ملک‌الشعرای بهار می‌داند. البته او معتقد است که بهار بیشتر به جنبه‌ی میهن‌پرستی توجه داشته و ایرج میرزا به عنوان یک بورژوای اشرافی، بیشتر منتقد روابط اجتماعی بوده است.

درون‌مایه‌های شعر هم در این دوره متفاوت می‌شوند و برخلاف پیشامشروطه که در مدح یا ذم محدود شده بود، مضامین متنوعی اعم از «آزادی، وطن، غرب و صنعت غرب، انتقادهای اجتماعی و دوری کردن از نفوذ دین [به مثابه سکولاریسم]، فقدان تصوف و صدالبته کلیت معشوق در آثار غنایی» به اشعار این دوره تزریق می‌شوند. شفیعی کدکنی از این جهت شعر دوره‌ی مشروطه را می‌ستاید که معتقد است سخن گفتن از آزادی با شعر این دوره آغاز می‌شود و این کلمه که مترادف دموکراسی غربی است، تا قبل از آن اصلا در ادبیات عامه و حتی روشن‌فکران ایرانی وجود نداشته و بنا به تاثیرگذاری انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی انگلستان در ادبیات ایران بازتولید شده است؛ چه‌اینکه لفظ آزادی در اشعار کلاسیک ایرانی دیده می‌شود اما برای مثال مسعود سعد سلمان از آزادی، وجهِ فردی آن که به معنای آزاد شدن خودش از زندان است را مد نظر دارد و معنای آزادی را مانند بهار، عارف قزوینی، نسیم شمال، میرزاده‌ی عشقی و… به جامعه بسط نداده است!

از سوی دیگر و بنا به منابع تاثیرپذیری‌ای که ذکر کردیم، قابل حدس است که ادبیات کارگری هم بتواند در شعر اجتماعی آن دوران ظهور پیدا کند؛ شفیعی کدکنی شروع چنین جریانی را در روزنامه‌هایی مانند آموزگار جستجو می‌کند. دیگر نکته‌ی مهمی که به واسطه‌ی شعر مشروطه پدید می‌آید، از نظر شفیعی کدکنی در قامت مطالبه‌گری چارچوب‌بندی می‌شود که طبعا در تداوم آرمان‌خواهی است و در مسائل ریز و درشتی فرش خود را پهن می‌کند؛ شفیعی کدکنی از مسأله‌ی زن و تعلیم و تربیت به عنوان دو نکته که از شعر مشروطه برمی‌آیند مثال می‌زند.

عصر رضاشاهی

عصر رضاشاهی از نظر شفیعی کدکنی در سال ۱۳۰۰ آغاز می‌شود؛ اما با وجود تغییرات مفهومی، او اکثر چهره‌های این عصر را بقایای شاعران مشروطه مانند فرخی، بهار، لاهوتی و… می‌داند به علاوه‌ی نسلی که در پایان مشروطه تازه وارد صحنه شده، کارنامه‌شان را باز کرده و تحت تاثیر بزرگان قبلی قرار داشته‌اند، مانند پروین اعتصامی، نیما یوشیج، رشید یاسمی، دکتر صورتگر، شهریار، مسعود فرزاد، دکتر رعدی و…

از جمیع صحبت‌های شفیعی در این فصل از کتاب «ادوار شعر فارسی» می‌توانیم برداشت کنیم که عصر رضاشاهی در همان نقطه باعث سکون و رکود غلیانِ شعر مشروطه می‌شود؛ اما با این وجود دو حُسن را دارد: یک اینکه آتشی را به زیر خاکستر برده و دو اینکه با اختناقی که در مسائل فرهنگی و اجتماعی پدید آورده عملا سنگ بنای حرکت شاعران به سمت فرمالیسم را پایه‌گذاری کرده است. در هر حال، شفیعی کدکنی معتقد است که شعر دوره‌ی رضاشاهی هم می‌تواند مهم باشد؛ زیرا در این دوره هم انتقادات اجتماعی در شعر شاعران حضور دارند؛ اما از آن جهت خیلی اهمیت نمی‌یابد که انتقادها به واسطه‌ی سانسور و اختناق شدید، متوجه چیزهای سطحی و روبنایی می‌شوند و مسائل عمقی جایی در شعر شاعران پیدا نمی‌کنند. از سوی دیگر با گسترش مدرنیته و شروع ارتباطات وسیع مانند روزنامه و سمینار و… مفهومی به عنوان «ادیب رسمی» تعریف می‌شود، یعنی شاعرانی که در روزنامه کار می‌کنند، تریبون به دست گرفته‌اند و… پدید می‌آیند و طبعا چنین شاعرانی مانند امثال بهار و ایرج، نه آن‌چنان درد وطن دارند و نه در زمینه‌ی شناخت قوی هستند و اگر هم بخواهند، بنا به دست و پاگیری جایگاه‌هایشان نمی‌توانند آزاد و رها قلم بزنند.

از سوی دیگر، شفیعی کدکنی به دلیلی بسیار بزرگ‌تر هم عصر رضاشاهیِ شعر را نکوهش می‌کند؛ او معتقد است که عصر رضاشاهی باعث شده تا ادبیات کارگری هیچ وقت در ایران رشد نکند و جایگاهی ثابت را به دست نیاورد. در سوی مقابل این منتقد معتقد است که نظام دیکتاتورانه‌ی فرهنگی رضاشاه، نه تنها جلوی رشد ادبیات وطن‌پرستانه‌ی مشروطه را گرفته است، بلکه سعی کرده تا با القائاتی زیرپوستی، آن را استحاله کرده و به سمت فاشیسم ببرد. برای مثال او معتقد است که عرب‌ستیزی گسترده و بنیادی برای اولین بار در این دوره پدید آمده و سابقه‌ای در شعر فارسی نداشته است.

از سقوط رضاشاه تا کودتای ۲۸ مرداد

گفتیم که شروع عصر ارتباطات گسترده خیلی به نفع جریان شعری ایران نبود، اما حداقل برای شناخت چهره‌های شعری هر دوره کار را راحت‌تر می‌کند؛ شفیعی هم معتقد است که با نگاه کردن به جنگ‌ها و مجله‌ها می‌توانیم افرادی مانند «نیما، پرویز ناتل خانلری، فریدون توللی، حمیدی، هوشنگ ابتهاج (سایه)، نادر نادرپور و…» را بیابیم. شفیعی کدکنی دو صدای مهم را شناسایی می‌کند که اولینِ آن در تداومِ رمانتیسم عصر رضاشاهی است اما خالص‌تر شده است؛ دومین صدای مهم اما صدایی اجتماعی است که با شعر نیماییِ علی اسفندیاری آغاز می‌شود و به سمت نمادگراییِ جامعه‌محور پیش می‌رود. البته غیر از این صداها، شفیعی کدکنی از اشعار عاشقانه‌ی سنتی امثال شهریار و عماد خراسانی هم نام می‌برد اما آنان را هم در مایه‌ی تجدد ادبی بررسی کرده و آن‌چنان اعتبار نمی‌دهد. در بررسی مضامین و درون‌مایه‌ها، شفیعی کدکنی معتقد است که این دوره به علت درهم شکستن نظامی استبدادی، پایه‌ی رشد اندیشه‌های سوسیالیستی در شعر ایران است؛ پس رئالیسم اجتماعی متولد می‌شود و ستایش صلح هویت ویژه‌ای را در شعر بروز می‌دهد.

در مساله‌ی فرم، اتفاق خوبی می‌افتد و با گذر از انتقادهای سطحی، انتقادهای بنیادی به فضای ادبیات برمی‌گردند تا زبان کنایی و کشف‌محور، بنای ساخت شاعرانی اجتماعی که تازه چشم و گوش‌شان باز شده، نشریه‌ها و حزب‌های آزادتر پیدا کرده‌اند و نسبت به جهان پیرامون‌شان احساس نگرانی پیدا کرده‌اند را بگذارد. دیگر نکته‌ی مهمِ این دوره از نظر شفیعی کدکنی، شروع تجربه‌گرایی است که از جسارت پیدا کردن شاعران برای رفتن به سمت سنت‌شکنی برای بدعت‌گذاری و جریان‌سازی است که ولو به تجربه‌ی ناموفقی هم منجر شود، ستودنی خواهد بود. اما آیا این تجربه‌ها از صفر و بدون هیچ منبعی می‌توانستند پدید بیایند؟ طبعا نه! شفیعی کدکنی ترجمه‌ی مقدار زیادی اشعار خارجی، از مایاکوفسکی بگیرید تا ناظم حکمت را در تاثیرگذاری روی شاعران این نسل، مهم تلقی می‌کند.

از کودتای ۲۸ مرداد تا ۱۳۴۰

دوره‌ی بعدی از نظر شفیعی کدکنی از کودتای ۲۸ مرداد آغاز می‌شود و تا حول و حوش سال ۱۳۴۰ ادامه دارد؛ او از فرض کردن پایانی دقیق دوری می‌کند زیرا معتقد است که اصلاحات ارضی، باعث تحول و اتمام شعر این عصر شده اما نمی‌توانیم این واقعه را مقطعی تاریخی بدانیم. این منتقد بزرگ، شاعرانی مانند «نصرت رحمانی، سیاوش کسرائی، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فریدون مشیری و…» را به علاوه‌ی پیشینیان، جزو مهم‌ترین چهره‌های این دهه می‌داند. شفیعی کدکنی صداهای دوره‌ی حاضر را اول از همه در تکامل رمانتیسمِ گذشته و در قامت شاعرانی مانند فریدون توللی، نادر نادرپور و… جستجو می‌کند. اما صدای بعدی، صدایی با زیبایی‌شناسیِ کنایی و معکوس است که سعی کرده تا رمانتیسم را با مضامین و بن‌مایه‌هایی در حول و حوش مساله‌ی مرگ، مساله‌ی یأس و ناامیدی و هر چیز منفی‌ای که فکر کنید، دربیامیزد.

البته این مساله از جنس پوچیِ نیهیلیسمی نیست و کارکرد ویژه‌ای دارد که حتی باعث می‌شود از متن هم بیرون آمده و در زیست شاعر هم پدیدار شود؛ برای مثال شاعری مانند نصرت رحمانی برای نشان دادن تاثیر منفیِ کودتا و عمق پلشتی حاکم بر جامعه، خودش را معتاد می‌کند تا نشان دهد که اوضاع خراب است و اصلا مانند آن گل و بلبلی که حاکمیت سعی دارد القا کند نیست! درواقع او زجر خودش را برای نشان دادن پوچی شادیِ حاکمیتی هزینه می‌کند. یکی از نکات بارز و جالب دیگر این عصر، حرکت معشوق از کلیت‌گراییِ اشعار کلاسیک غنایی به سمت واضح‌تر شدن چهره و نهایتا انسان‌گرایانه‌تر شدنِ انسان‌ها در اشعار عاشقانه است که برای مثال با عادی شدنِ شعر گفتن عاشقانه‌ی زن برای مرد (در اشعار فروغ)، یا دوری از عشق ذلت‌بار و پرده‌پوشانه در شعر عاشقانه‌ی شاملو برای همسرش نمود می‌یابد.

و درنهایت، زیرجریانی از این عصر هم با تکیه بر مزمزه کردن اگزیستانسیالیسم از ژان پل سارتر، به سمت شعر فلسفی می‌رود و بیشتر سعی دارد تا به جدال با جریان اصلی، یعنی ناامیدی پرداخته و راه نجات را در واقعیت‌زده کردن همه‌چیز معرفی کند؛ این زیرجریان که موفق هم نیست افرادی مانند مصطفی رحیمی و شرف‌الدین خراسانی را به یادمان می‌آورد.

از ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۹

دوره‌ی بعدی در کتاب «ادوار شعر فارسی» مربوط به ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۹ هجری شمسی می‌شود که شاعرانی هم‌چون فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، م.آزاد، مفتون امینی، منوچهر آتشی و… را دربر دارد و البته او تاکید می‌کند که شکفتگی شعر شاعران در این دوره مدنظر است، وگرنه اغلب شاعرانی که او نام برده، پیش از این دوره هم شاعر بوده‌اند. شفیعی کدکنی از فروغ به عنوان مرکزیت این دوره نام می‌برد و البته معتقد است که شعر فروغ در این دوره با دوره‌های پیشین تفاوت بسیار دارد و به سمت طبیعت‌گرایی (ناتورالیسم) حرکت کرده است. او معتقد است که در این دوره استمرار زمینه‌های مضمونی دوره‌های پیشین را می‌بینیم اما تفاوتی که باعث می‌شود از این سال‌ها به عنوان عصری مجزا یاد شود این است که علایق سنتی و قدمایی (آرکائیک) با شدتی بیشتر در دل نوگرایی‌ها هضم می‌شوند و از سویی دیگر، دلیل اتخاذ این رویه از سوی اغلب شاعران –نه یک گسیختن عاطفی و خشمگینانه- بلکه چیزی منطقی و برآمده از روشن‌فکری آوانگارد است که فلسفی و عمیق عمل می‌کند.

در راستای همین فلسفی‌نگری، اشعار غنایی هم با سرعت بیشتر و البته دلیل متقن‌تری به سمت دیالکتیک می‌روند و به جای اینکه معشوق، چیزی منفعل در شعر باشد، طرف خطابه قرار می‌گیرد و کنش انجام می‌دهد تا شعری یک‌طرفه را شاهد نباشیم. دیگر نکته‌ی مهم این دوره، ظهور نوعی جدید از عرفان است که برخلاف عرفان سنتی و سلفی ایرانی یا اسلامی و امثال مولانا، به تصوف شرق دور و عرفان بودایی علاقه‌مند است و وجهه‌ی بارز آن را می‌توانیم در اشعار امثال سهراب سپهری ببینیم.

از ۱۳۴۹ تا بهمن ۱۳۵۷

دوره‌ی پایانی مورد بررسی شفیعی کدکنی در کتاب «ادوار شعر فارسی» مربوط به سال ۱۳۴۹ تا سقوط سلطنت پهلوی در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ است. او سال ۱۳۴۹ را به مثابه قیام مسلحانه‌ی سیاهکل، شروع جدی مبارزه‌های مسلحانه در جامعه می‌داند و چپ‌گراییِ ناشی از آن باعث می‌شود تا در خود شاعران و ماهیت شعری، پوست‌اندازی شده و شاعران جوان‌تری سر کار بیایند. از نظر شفیعی کدکنی، علاوه بر گذشتگان، امثال اسماعیل خویی، سعید سلطان‌پور، خسرو گلسرخی، نعمت آزرم و مرضیه احمدی اسکویی را می‌توانیم مبشرانِ مبارزه‌ی مسلحانه یا ستایش‌گران آن به حساب بیاوریم و پرچم‌داران این جریان تلقی کنیم.

طبعا چنین دیدی باعث می‌شود تا شعر حماسی بازتولید شود و به قول شفیعی کدکنی، شعری تحت عنوان «زندگی‌نامه‌ی شقایق‌ها» متولد شود که بیشتر مضامینش در حوالی واژه‌ها، تصاویر یا ایماژهایی مانند «دریا، موج، صخره، بیشه، ارغوان، ستاره‌ی قرمز، توفان» و پیوند دادن همه‌ی این‌ها با تفنگ و اسلحه، هویت می‌یابد…

دسته بندی شده در: