چرا سبک استاپ‌موشن، این‌قدر جان می‌دهد برای داستان‌های غمگین را به تصویر کشیدن؟ حتی در همان Shaun The Sheep  معروف به برّه‌ناقلا که ماجرای شیطنت گوسفندهای یک مزرعه است هم انگار اندوه و تنهایی‌شان بیشتر از شرارت‌‌ها به چشم می‌آید. انگار خاصیت حرکت دادن فریم به فریم این عروسک‌های پارچه‌ای، خمیری و ساخته‌شده با هر متریالی به‌جز پیکسل و گرافیک کامپیوتری، این است که در نهایت یک داستان غمگین و محزون خلق بشود. در The House هم این وجه پررنگ‌تر است؛ البته نه فقط غم، بلکه وحشت، انزوا، و یک حس طنزآمیز و تلخ نیز در این کار مشاهده می‌شود که در پس چهره‌های نمدی عروسک‌ها، موج می‌زند.

این اثر، محصول سال ۲۰۲۲ و در سبک آنتالوژی، سه اپیزود دارد که به ترتیب، افراد زیر آن‌ها را کارگردانی کرده‌اند:

اما دی سواف و مارک جیمز رولز،

نیکی لیندروت فون باهر،

و پالوما بائزا.

هنرپیشگان شناخته‌شده‌ای مانند «متیو گود»، «میا گاث» و «هلنا بونهام کارتر»، از جمله صداپیشگان این اثر در اپیزودهای مختلف آن هستند.

رد پای کوبو آبه

من ترجیح می‌دهم این اثر را یک فیلم سه‌اپیزودی بدانم، اما دیده‌ام که «خانه» را مینی‌سریال نیز نامیده‌اند. باتوجه‌به کوتاهی زمان هر اپیزود، و اتصالی که در ادامه به آن اشاره یم‌کنم، به نظرم مدیوم «فیلم» مناسب‌تر از تماشای این اثر به شکل سریالی است. اپیزودهای این استاپ‌موشن از لحاظ روایی، به یکدیگر متصل نیستند و می‌شود هرکدام را جداگانه، به شکل یک فیلم کوتاه هم دید، اما بین این سه روایت، رشته‌هایی مشترک وجود دارد که از آن‌ها، یک کار بلند ساخته‌اند. هر سه ماجرا، در دوران‌های مختلف، در یک مکان واحد (خانه‌ای اشرافی) اتفاق می‌افتند.

در اپیزود اول، یک خانواده شامل پدر، مادر و دو دخترشان، به این خانه نقل مکان می‌کنند، در اپیزود دوم در آینده، یک موش‌خرمای ثروتمند این خانه را بازسازی می‌کند، و در اپیزود سوم که در آینده‌ای دورتر رخ می‌دهد، یک گربه و مستاجرهای او که اجاره‌شان را نمی‌دهند، ساکنین آنجا هستند.

فضای داستانی کلی حاکم بر این اپیزودها، در برخورد اول ممکن است برای بیننده، یادآور کارهای کوبو آبه باشد؛ برای مثال می‌توانم به «تجاوز قانونی» و «کشتی ساکورا» اشاره کنم، و البته چند اثر دیگر او که در تمامی آن‌ها، به شکلی نمادین، انسان در نسبت با جمع تعریف می‌شود و به «خانه» (اغلب ساخته‌شده با یک معماری عجیب) به‌عنوان حریم مستقلی می‌پردازند که با ورود بیگانگان، آسیب می‌بیند و یا از دست می‌رود. در نتیجه، فرد ناچار می‌شود به شبیه دیگران شدن، به همرنگ جماعت شدن تن بدهد و فردیتش را قربانی کند، اما باز هم راضی و خوشحال از این انتخاب، برنگردد.

ایده‌های دلهره‌آور کافکایی

از تم‌های اصلی دیگر استاپ‌موشن The House، بلعیده شدن شخصیت‌ها توسط سرمایه‌داری، و گیر افتادنشان در دام ارتباطات اجتماعی صوری و تهوع‌آوری است که بر پایه‌ی پول بنا شده‌اند.

برای مثال، در اپیزود اول، چند صحنه‌ی ناب وجود دارد که در آن‌ها، مادر خانواده تبدیل می‌شود به پرده‌های سبز سالن، و پدر به شکل یک صندلی در می‌آید. این تبدیل شدن آدم‌ها به اشیائی برای مصرف و نابودی هویت مستقل آن‌ها که ناچار شده‌اند از کلبه‌ی قدیمی‌شان به قصری کوچ کنند، از بهترین بخش‌های این اپیزود است که ساختار نمادین آن را در یک حد و اندازه‌ی قابل قبول و ملموس، بنا می‌کند. به لحاظ سلیقه‌ای نیز ایده، نمادگرایی و شکل عروسک‌های پشمی و نمدی حاضر در این اپیزود، برای من جذابیت بیشتری داشت. البته، لازم به ذکر است که همین بهترین بخش اپیزود اول، قابل حدس‌ترین قسمت آن است، اما باز هم نمی‌شود از زیبایی خلاقانه‌ی موجود در آن چشم‌پوشی کرد.

در ادامه، هنگامی که اپیزود اول تمام شده و دومی شروع می‌شود، مخاطبی که تا آن لحظه گمان می‌کرده کار به شکل آنتالوژی نیست و قرار است یک فیلم بلند ببیند، ممکن است توی ذوقش بخورد. من نیز چنین حسی داشتم چون انتظار نداشتم کار، ساختار اپیزودیک داشته باشد.

خانه‌ای برای تماشا کردن

اپیزود دوم به لحاظ ریتم، از سرعت کمتری برخوردار است و داستان، کندتر پیش می‌رود. برخی صحنه‌ها در آن، با وجود زیبایی بصری، اغلب کارکرد خاصی ندارند و حذف یا جابه‌جایی آن‌ها در طول اپیزود، به ساختار داستانی آسیبی نمی‌زند. حتی می‌توانم بگویم بعضی بخش‌های این اپیزود، در جاهایی تا حد و اندازه‌ی یک موزیک ویدئوی معمولی پایین می‌آید و داستان‌گویی به حاشیه می‌رود، اما حتی در چنین لحظاتی هم استاپ‌موشن همچنان خوش‌ساخت است. حضور کاراکتر موش کور در این اپیزود، بیشتر شباهت و وام گرفتن از کارهای کوبو آبه را تداعی می‌کند.

اپیزود سوم اما در مقایسه با آنچه قبل از آن دیده‌ایم، نمره‌ی کمتری به خود اختصاص می‌دهد. گویی در این اپیزود، زمان کافی برای داستان‌پردازی صرف نشده، ساختار نمادین خیلی قوی نیست و حتی رو و مستقیم است، و قصه‌گویی نیز سطحی‌تر است. اما پایان‌بندی این اپیزود نیز با وجود قابل حدس بودن، زیبایی نمادین و بصری خاصی دارد و نشان می‌دهد که این اپیزود، در جای درستی قرار گرفته است و با پایان خود، پرونده‌ی کل استاپ‌موشن و ایده‌ی آن را ینز به زیبایی می‌بندد.

The House در مجموع برای یک بار تماشا کردن، اثری پیشنهادی است. اگرچه ایده‌های خلاقانه‌ی موجود در آن، نتوانسته‌اند تمامی پتانسیل خود برای به تصویر کشیده شدن و قصه‌پردازی را به نمایش بگذارند، اما زیبایی بصری خانه انگار روی این موارد سایه انداخته است و باعث می‌شود کلمه‌ی «تماشایی» موقع توصیف این استاپ‌موشن، از ذهن بیننده بگذرد. شاید بیشترین چیزی که در «خانه» جای کار و پردازش دارد، فیلمنامه‌ی آن باشد. هر اپیزود با وجود روایت کوتاهی که دارد، انگار به خلاصه کردن قصه‌اش در دو یا سه خط قانع شده، و بیشترین چیزی که موقع ساخت مورد توجه قرار گرفته است، خلق اتمسفر، زیبایی بصری، عروسک‌ها، موسیقی و سایر آیتم‌های مشابه بوده است.

در یک برخورد سلیقه‌ای، من ترجیح می‌دادم آن تم معمایی و رازآلودی که در ابتدای این اثر با آن برخورد کردم، تا به انتها و در اپیزودهای دیگر هم حس بشود، و آن وهم و دلهره‌ی متناسب با سوژه، در کلیت اثر جاری و برقرار باقی بماند. فکر می‌کنم روی یک سری موارد نیز می‌شد سختگیرانه‌تر کار کرد؛ مثلاً اگر این قصر فانتزی‌ای که داستان در آن می‌گذرد را برداریم و به جایش خانه‌ای بزرگ با معماری دیگری قرار بدهیم، چه آسیبی به داستان وارد می‌شود؟ یا اگر موش و گربه را از داستان خط بزنیم و به جایشان، جغد و کلاغ بگذاریم، آیا ساختار روایی آسیب شدیدی می‌بیند؟ شاید این‌ها بحث‌هایی سلیقه‌ای باشند و مخاطب دیگری، کاملاً بتواند تعمد پشت این انتخاب‌ها را حل‌شده تصور کند. شاید باید فقط توجه داشت که این اثر، اولین تجربه‌ی کارگردانانش بوده. پس با در نظر گرفتن این مورد، می‌شود گفت کار در کل، کار نسبتاً موفقی است و سازندگان، امتحانشان را پس داده‌اند.

اما در پاسخ به اینکه آیا «خانه»، موردعلاقه‌ام بود یا نه؟ می‌گویم فقط اپیزود اول.

دسته بندی شده در: