رمان «عقاید یک دلقک» یکی از معروف‌ترین رمان‌های «هاینریش بل» نویسنده آلمانی است. اثری که در سال ۱۹۶۳ نوشته شده است. هاینریش بل برای نوشتن این رمان در سال ۱۹۷۲ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل شد.

کتاب عقاید یک دلقک در ایران توسط «محمد اسماعیل‌زاده» ترجمه و توسط «نشر چشمه» منتشر شده است. کتابی که به چاپ پنجاهم رسیده است. شما با خواندن این کتاب با موضوعات مختلفی روبه‌رو می‌شوید که نویسنده در متن داستان به آن‌ها اشاره می‌کند. البته هدف اصلی نویسنده، نقد کردن جامعه‌ی کاتولیک است که یکی از اتفاقات مهم این رمان را رقم می‌زند.

براساس این کتاب، فیلمی با عنوان The Clown و به کارگردانی «وویکش یاسنی» در سال ۱۹۷۶ ساخته شده است. شاید جالب باشد که بدانید فیلم «سنتوری» به کارگردانی داریوش مهرجویی نیز اقباسی از این کتاب است.

موضوع کتاب عقاید یک دلقک

داستان، روایت مردی است به نام هانس شینر. کسی که خانواده‌اش را به خاطر تفاوت در طرز فکر و نگاه به اجتماع و مذهب، ترک می‌کند. شنیر با عقاید و دید متفاوتی که در مورد جامعه و زندگی دارد، نمی‌تواند خیلی از قوانین را قبول کنند. به طور مثال با وجود داشتن خانواده‌ای پول‌دار، خانواده‌ای که سهام‌داران معادن زغال سنگ است، یک دلقک شده تا مالیات نپردازد.

در این داستان، ماجراها را از زاویه‌ی دید اول شخص و زبان هانس شنیر می‌خوانید. هانس شنیر دلقکی که از شاخه‌ی پروتستان است. او دل‌باخته‌ی آنه ماری، دختری از شاخه‌ی کاتولیک می‌شود. در طول داستان دائما با شرایط و موقعیت‌هایی روبه‌رو می‌شوید که هانس با آن‌ها اختلاف نظر دارد. مسائلی که یا در انتقاد به مذهب است و یا اعتراض به موضوعات اجتماعی است.

دلقکی که دیگر نمی‌خندد

اگر کتاب را خوانده باشید کاملا با من موافق خواهید بود که رمان «عقاید یک دلقک» یک رمان رئالیستی و غم‌انگیز است. چراکه داستان با رفتن و نبودن ماری شروع می‌شود. ماری با تمام علاقه‌ای که شنیر به او دارد، بی‌هیچ توضیح و اطلاعی او را ترک می‌کند. پس از مدتی آنه ماری با مرد دیگری به طور رسمی ازدواج می‌کند.

عقیده‌ی شنیر درمورد ازدواج، درست برعکس ماری است. او عقیده دارد ازدواج فراتر از ثبت آن بر یک تکه‌ی کاغذ و سند ازدواج است. یکی دیگر از دلایلی که او تصمیم به ازدواج رسمی در مدت شش سال نگرفته، این بوده که تمایلی به بار آوردن و بزرگ کردن فرزندانش به عنوان یک کاتولیک نداشته است.

از این‌که می‌شنوم هنوز چیزی به‌نام «وظیفه‌ی زناشویی» وجود دارد و قانون و کلیسا زن را طبق قرارداد موظف به اطاعت از آن می‌کند، دلواپس می‌شوم و ترس وجودم را فرا می‌گیرد. محبت و صمیمیت را نمی‌توان با زور در مردم به وجود آورد.

هانس فقط به ماری فکر می‌کند. پس این اتفاق تلخ –رفتن ماری- باعث می‌شود شنیر به سمت مشروبات الکی برود و دچار افسردگی بشود و در همه حال خودش را در کنار ماری تصور کند.

من به ماری فکر می‌کردم. به صدایش، به گونه‌هایش، به دست‌ها و موهایش، به حرکاتش و به تمام کارهایی که باهم کرده بودیم.

احساسات یک مرد که به صورت جذاب و زیبایی در این کتاب توصیف شده، باعث شده تا زیبایی و تاثیرگذاری داستان دوچندان بشود.

عقاید یک دلقک

عقاید یک دلقک

نویسنده : هاینریش بل
ناشر : چشمه
مترجم : محمد اسماعیل‌زاده‌قندهاری
قیمت : ۲۱۶,۰۰۰۲۴۰,۰۰۰ تومان

افتضاحی در اجرا

هانس شنیر، که زندگی‌اش با درآمد ناچیز از اجراهایش می‌گذرد، حین اجرای یکی از نمایش‌هایش، بر اثر ضربه‌ای که به زانویش می‌زند، دچار مصدومیت می‌شود. این مصدومیت و ول‌خرجی‌های هانس باعث می‌شود که تصمیم بگیرد به خانه برگردد. هانس بعد از برگشتن به خانه، برای این‌که بتواند از دوستان و آشنایان پولی قرض بگیرد، سراغ دفترچه‌ی تلفنش می‌رود و با آن‌ها تماس می‌گیرد.

این موضوع باعث می‌شود که با هرتماس، هانس مروری بر خاطرات داشته باشد. هانس با خودش فکر می‌کند که چه‌طور از یک دلقک مشهور به دلقکی ساده تبدیل شد؟ چه‌طور در شغلش دچار شکست شد و این اتفاقات زمینه‌ساز تعریف کردن از دوران کودکی، دوران تحصیل، خانواده‌اش، از نحوه‌ی برخورد هانس با نازی‌ها، از این‌که چه‌طور به یک دلقک تبدیل شده و این‌که چه‌طور دچار شکست مالی شده است. به طوری که او مجبور می‌شود برای قرض گرفتن پول به سراغ دفترچه‌ی تلفنش برود.

الو الوی هانس

افرادی که هانس با آن‌ها تماس می‌گیرد، غالبا کشیش‌های کاتولیک و دوستان ماری هستند. افرادی که هانس را به خاطر مذهبی نبودن مورد قضاوت قرار می‌دهند. آن‌ها در ظاهر برایش دل می‌سوزانند و به جای کمک کردن به او ناامیدش می‌کنند.

در رمان «عقاید یک دلقک»، هانس شنیر، شخصیتی است که به طور جدی از کشیش‌ها انتقاد می‌کند.

…وقتی آدم وعظ‌های شما را گوش می‌دهد، خیال می‌کند که قلبی به بزرگی و پهنای بادبان دکل کشتی دارید. اما شما فقط می‌توانید در سالن انتظار هتل‌ها پرسه بزنید و مردم را فریب بدهید. درحالی‌که من دارم جان می‌کنم و عرق می‌ریزم تا لقمه‌ی نانی دربیاورم. شما با همسر من به گفت‌وگو می‌پردازید و بدون گوش دادن به حرف دل من، او را از راه به در می‌کنید. به این می‌گویند تزویر، ریا، حرکت ناصادقانه… در کتاب شما حرف از آب زلال است، چرا سعی نمی‌کنید به جای کنیاک تقلبی از این آب به مردم بدهید؟

اما هانس، علی‌رغم منتقد بودن به آن‌ها، ماری را، که به شدت مذهبی است تشویق می‌کند به دنبال اعتقاداتش برود.

هانس، دلقک لامذهب نیست

هانس معتقد است انسانیت هیچ ارتباطی به دین و مذهب ندارد و همه‌ی افراد یک جامعه می‌توانند حتی بدون داشتن مذهب، انسان‌های خوب، صلح‌جو، هنرمند و هنردوست باشند. یکی از دیگر دغدغه‌های مطرح شده است در این داستان، درک نکردن هنر توسط مردم جامعه‌اش است.

مدت‌هاست که دیگر با کسی دربار‌ه‌ی پول و هنر حرف نمی‌زنم. هروقت که این دو با هم برخورد می‌کنند، یک جای کار لنگ است. هنر را یا گران می‌خرند یا ارزان. در یک سیرک سیار انگلیسی، دلقکی را دیدم که کارش بیست برابر و هنرش ده برابر من ارزش داشت و روزانه کم‌تر از ده مارک می‌گرفت. اسمش جیمز الیس بود و نزدیک پنجاه سال داشت و وقتی او را به شام دعوت کردم، غذا عبارت بود از املت گوشت خوک، سالاد و شیرینی سیب. حالش به‌هم خورد. او در عرض ده سال گذشته این مقدار غذا را در یک وعده نخورده بود. از وقتی جیمز را دیده‌ام دیگر درباره‌ی پول و هنر با کسی حرف نمی‌زنم.

دلقک مست گیتاریست

هانس در انتهای داستان، با گیتاری که یک روز ماری خرید آن را کسر شأن دانسته بود، در ایستگاه راه‌آهن به آوازخواندن و گیتار زدن مشغول می‌شود، به این امید که ماری و همسرش را اتفاقی ببیند.

با این‌که با خواندن بعضی از جملات و سطرهای این داستان، خنده بر لب‌های‌تان می‌نشیند اما این رمان، قصه‌ی تلخ هنرمندی است که درگیر تضادهای فرهنگی و مذهبی جامعه و افرادی می‌شود که در آن محیط زندگی می‌کنند و تحت تاثیر قرار می‌گیرد. این تاثیرپذیری به او و مخاطب می‌فهماند که حتی با عشق فراوان هانس به ماری نمی‌توان ماری را –به طور کل، جامعه را- از آن چیزی که هست و می‌خواهد باشد منصرف کرد، یا راه‌شان را تغییر داد.

دسته بندی شده در: