مطلب پیش رو پیاده شده‌ی صوت نقد آقای شروین وکیلی به کتاب انسان خردمند است. لازم به اشاره است که در مطلبی خلاصه کتاب انسان خردمند را برای شما تدارک دیده‌ایم.

چیزی که امروز براتون میخوام بگم معرفی و بیشتر نقد کتابی است به نام خردمند که به نام انسان خردمند به فارسی ترجمه شده. کتاب رو فکر میکنم خیلی از دوستان دیده باشند، در واقع اسم اصلی کتاب هست sapiens و نوشته‌ی یووال نوح هراری یک مورخ اسرائیلی که به تازگی خیلی کتاب مشهوری شده و خود نویسندش رو هم به ستاره رسانه های عمومی تبدیل کرده. کتاب سال ۲۰۱۲ به زبان عبری منتشر شد و خیلی مورد استقبال قرار گرفت در کشور اسرائیل و دو سال بعد به زبان انگلیسی ترجمه شد و نسخه ای که ما داریم از زبان انگلیسی به فارسی برگردانده شده. کتابی هم هست که در سطح جهانی و در ایران مورد استقبال قرار گرفت که چند مترجم و چند ناشر همزمان ترجمش کردند و منتشرش کردند.

این کتابی که در دست منه نیک گرگین ترجمه کرده کتاب رو و انتشارات نشر نو منتشر کرده. به نظرم ترجمه خوبی بود من البته انگلیسیش رو قبلا دیده بودم و همین یک عدد ترجمه رو به فارسی نگاه کردم که ترجمه روان و خوبی بود.

چیزی که میخوام خدمتتون بگم در واقع نقدی بر محتوای کتابه. خب موضوع کتاب یعنی همونطور که از اسم کتاب معلومه sapiens اشاره میکنه به homo sapiens یعنی انسان خردمند به اصطلاح که اسم گونه ی ما باشه. من یک کتابی در این مورد دارم سالها پیش نوشته شده اون زمانی که تکامل زیستی در دانشگاه تهران گروه تکنولوژی درس میدادم. اون موقع متنی نوشته بودم که به صورت کتاب فراگشت انسان منتشر شد. خیلی وقت هم هست الان فکر میکنم نزدیک ده سال میشه که منتشر شده و فایل پی دی اف این کتاب هم چون نایاب شده گذاشتم برای دوستان روی تلگرامم و سایتم. اون کتاب رو خیلی ها خونده بودن بخصوص توی فضای دانشگاهی موقعی که این کتاب منتشر شد خیلی از دوستان تماس گرفتند و نظرم رو درباره ی محتوای کتاب پرسیدند. به ویژه دوستانی که اون کتاب یعنی فراگشت انسان رو خونده بودن و من در واقع عقب انداختم ای کار رو فرصتی در واقع نبود برای اینکه نقدهام رو منظم کنم و منسجم بیانشون کنم.

انسان خردمند

انسان خردمند

نویسنده : یووال نوح هراری
ناشر : نشر نو
مترجم : نیک گرگین
قیمت : ۱۷۰,۰۰۰۲۰۰,۰۰۰ تومان

الان خوشحالم که چنین فرصتی دست داده و خدمتتون هستم برای اینکه چند نکته رو فقط در مورد این کتاب بگم و نکاتم عمدتا البته انتقادی هست چون دیدگاه خودم رو من در اون کتاب فراگشت انسان نوشتم این هم خدمتتون بگم فراگشت انسان یک کتاب تخصصی حوزه تکاملی در مورد تکامل زیستی در مورد تکامل گونه ی انسانه یعنی یک متنی خیلی مشخص در درون چهارچوپ زیست شناسی تکاملی در مورد گونه ی انسان بحث میکنه و چهارچوب نظری من هم همونطور که میدونید نظریه سیستم های پیچیده هست و از همون چهارچوب به موضوع نگاه کردم. موضوع با آنچه که هراری توی کتابش آورده یکی هست و هراری دوران تاریخی رو شاید بیشتر مورد توجه قرار داده و آنچه که من در کتابم گفتم تقریبا شکل گیری و تکامل گونه ی انسانه و با آغاز دوران تاریخی در واقع کتاب من ختم میشه و کتاب هراری به تعبیری شروع میشه این تمایز بین دو کتابه منتها ویژگی هایی که داره کتاب هراری اینه که یک کتاب میان رشته ایست یعنی از شاخه های مختلف و داده های مختلف استفاده کرده برای اینکه حرفش رو بزنه بنظرم نقطه قوت کتابه. نویسنده به طور مشخص خیلی آدم با سوادی بوده و در واقع داده های خوب رو با هم چفت و بست کرده. لحن کتاب به نظر من رندانه، زیبا و روان هست و نکاتش رو خیلی خوب صورت بندی کرده به همین خاطر خوندنش لذت بخش هست.

روی هم رفته من به یکی از دوستان موقعی که حرف مقایسه دو کتاب بود پرسید که نظرت چیه در مورد کتاب هراری؟ من گفتم که کتابش رو بخونید کتاب خوبیه بعد گفت اون کتاب بهتره یا اونی که خودت نوشتی گفتم خوشبختانه کتاب من خیلی بهتره ولی اون رو هم بخونید. الان در واقع من میخوام که چرا کتاب من بهتره چرا فکر میکنم کتاب هراری با این که بسیار خواندنی و بسیار جذاب و نکته سنجانه نوشته شده و بینش خوبی هم یک جاهایی میده ولی خطاهای فاحش هم داره و به عنوان یک کتاب علمی اختلالهایی داره و بهش خواهم پرداخت. پیش از اینکه ورود کنم به کتاب اجازه بدید راجع به خود هراری اشاره ای کنم چون راستش ما هراری رو نمی شناختیم تا موقعی که این کتاب منتشر شد یعنی تا سال ۲۰۱۴ که میشه سال ۱۳۹۳ خورشیدی من با اینکه یکی از شاخه های کارم تکامل انسان و نظریه های تحول نظام های اجتماعی هست اون شاخه ای که اصطلاحا بهش میگن world history یعنی توی شاخه ی تاریخ هم اتفاقا یه سرکی کشیدم و یه کارهایی هم کردم و آدمهاشو عملا میشناسم، هراری رو اصلا نشنیده بودم واقعا اسمش رو.

وقتی کتاب sapiens منتشر شد همون سال ۱۳۹۳، چهار سال پیش بود که اولین بار دیدم چه کتاب مشهور و جالبی شده و علاقم جذب شد بقیه کاراشم خوندم و سخنرانیاهش هم روی یوتیوب هست پیشنهاد می کنم اون هارو هم ببینید که خیلی جالب و بیانگره. در مورد خود هراری یه نکته بگم، هراری یک آدم تقریبی جوانه تقریبا همسن منه ۴۲ سالشه و یک مورخه و رشته ای که خونده در دانشگاه عبری اورشلیم تاریخ خونده و دکتراش رو از دانشگاه آکسفورد گرفته.تا جایی که من خوندم ازش یه چیزی عجیب بود اینکه انتشارات کمی نسبتا داره یعنی اولین کتاب جدی اون همین sapiens هست. یک کتاب دیگه به عنوان Homo Deus داره که خواندنیست خیلی بیشتر از اینهایی که من دارم میگم اون کتاب نقد داره و جای خیلی بحث داره. حالا من شاید من یه وقتی بذارم و اون رو هم جمع کنم. بهتون بگم یک کتابی هم تازه دآورده، ۲۱ درس برای قرن بیست ویکم که یه جورایی میشه گفت آینده پژوهانس شاید بشه گفت توی حوزه ی آینده پژوهی بگنجه. به نظرم خطاهای خیلی جدی داره اون کتاب منتها به اندازه Homo Deus تخیلی نیست ولی اون هم خطاهای جدی داره.

سابقه یووال نوح هراری

یووال نوح هراری چیزهایی که من ازش خوندم متنش جدی بوده به نظرم یک سری مقاله داره درباره تاریخ جنگ و تاریخ قرون وسطی و آن ها متن های خوبیه ولی واقعیتش رو من اگه بخوام بگم متن های متوسطیه یعنی پژوهش استخوان داری در یک شاخه ی جدی، چون جامعه شناسی جنگ و تاریخه جنگ هم از حیطه هاییه که مورد علاقه ی منه و من خوندم در موردش. این ها تراز اول نیست کارش ولی خواندنیست و بعضی کاراش و یکسری مقاله هاش که در مورد مفاهیم تاریخی شکل میگیره درباره مفاهیم تاریخ بحث کرده اونها واقعا مطالب خوندنی و جالبه. ولی خوب قابل مقایسه با آثار تراز اول این شاخه نیست. خب، هراری آدم غیر عادی هم هست. توی سخنرانیاش اگه گوش بدید خیلی فاش و روشن هم هست متوجه میشید که شخصیت غیر عادی هستش.

اولا که داره راجع به حوزه ای به نام حوزه تاریخ جهان مینویسه، این شاخه ایست نسبتا جدید در تاریخ، خیلی ها در موردش نوشتن. یک مقداری جامعه شناس ها، یک مقداری مورخ ها و مردم شناسان و انسان شناسان هم آثار زیادی در این مورد دارن و هراری هم این کتاب sapiens که ازش حرف میزنیم توی این شاخه میگنجه. برای این که شخصیتش رو بدونین چون مهمه وقتی که من دارم نقد میکنم کتاب رو، زندگی شخصی افراد البته به خودشون مربوطه ولی اونجایی که موضع گیری هاشون رو توی متونشون تنظیم میکنه به نظرم مهمه که توجه بشه بهش.

ایران‌ستیزی هراری در کتاب

مهمترین نکته اینه که هراری یک اسرائیلی هست و به نظر میاد خیلی وابسته به ایده اولوژی دولت اسرائیل کنونی هست در یک کلمه بگم ایران ستیز خیلی فاش وعیان هست. هیچ کتابی رو من ندیدم در مورد تاریخ جهان نوشته شده باشه و به اندازه کتاب sapiens از کلمه ایران پرهیز شده باشه توش یعنی این طوری براتون بگم این یه کتابی ست راجع به تاریخ جهان، که در مورد ستون فقرات تاریخ جهان که ایران زمین و تمدن ایرانیه سکوت کرده. بنابراین من اولش هم خوندم متن انگلیسی رو که در آمد و به دستم رسید خوندم چیزی که برام جالب بود این که اولش که شروع کردم که خب در مورد تکامل بود خیلی معلوم نبود یه خورده جلوتر گفتم این چجوری میخواد بیان کنه ایران رو داره نادیده میگیره چجوری میخواد قصه شو تعریف کنه و خیلی جالب بود که قصه شو تعریف میکنه یعنی هراری یک قصه ای در مورد تاریخ جهان به شما میگه که ایران توش نیست و کلا کتمان شده. خودش هم یک شخصیت غیر عادی هست که موضع گیری هاش توی کتاب رو تحت تاثیر قرار داده. یکی ماجرای موضع ملی هست به تعبیری میشه گفت، این رو هم بگم من معتقدم یهودیان یکی از اقوام ایرانی هستند.

هر مورخی به نظرم اگر تاریخ یهود رو خونده باشه خیلی براش روشنه که تا قرن بیستم میلادی یهودیان یک قوم ایرانی بودند که در اوروپا هم پراکنده شده بودند. بحثی که دارم راجع به یهود نیست راجع به صهیونیسمه، در مورد باور سیاسی و اینکه یهودیان یک دولت، ملت اند و از اول بودن که جعل تاریخی روشنی هست. هراری علاوه بر این یک سرس موضع گیری و یک سری ویژگی های دیگه ای هم داره یکی اینکه در مورد جنسیت در مورد زنانگی در مورد قدرت و مرد سالاری یک صحبتهایی میکنه که احتمالا از اینجا برمیخیزه که هم جنس گراست و شوهر داره یعنی ازدواج کرده سال ۲۰۰۰ در کانادا به طور رسمی با یک آقایی ازدواج کرد و در سخنرانی هاش هم گاهی میگفت شوهرم. شوهرش در واقع کارگزارش همون آقایی هست که باهاش ازدواج کرده.

بنابراین یک جنبه این طوری داره که نگاهش در مورد جنسیت رو ویژه میکنه و باید حواسمون بهش باشه که این آدم داره این حرفارو میزنه یک گرایش خیلی روشنی به سوسیالیسم داره یک جاهایی خیلی افراطی ولی غیرعادی هست مثلا نمونه بارزش اینکه تو کمون داره زندگی میکنه، خب کمونیستی بود در واقع. شروع پیدایش کشور اسرائیل هم این شکلی بود توی کمونهایی که الان در واقع شکلی که ازش مونده همون کمونهای کشاورزی هستند که همه با هم یکجا زندگی میکنند و مالکیت شخصی توش کمرنگه. یک نگاه انتقادی به کمونیسم شوروی داره که نگاه درستی هم هست به نظرم یک شیفتگی به قدرت خودکامگی و نظم آهنینی که شوروی تولید کرد به این هم یک شیفتگی نشون میده.

یک مورد دیگه اینکه گیاه خواره بنابرین سخنی که راجع به جانوران و اهلی و اهلی شدن میگه باز جایه بحث داره. یک گیاهخوار رمانتیک هم هست یعنی وقتی در مورد جانوران و گوشت خواری حرف میزنه جزو اون گروهیه که کم و بیش گمان میکنه خوردن گوشت و جانوران گناهه چون چند مدل گیاه خوار داریم و شبیه یک جور مذهب مدرنه، بعضی معتقدند خوب نیست از لحاظ بهداشتی چیز خوبی نیست و گوارش ما باهاش سازگار نیست، بعضی ها معتقدند که نجسه و گناهه چون جانوران آزار می بینند، یک مقدار جنبه مذهبی انگار قائلند برای گیاهخواری و هراری این شکلیه یعنی مدلش، مدل علمی نیست در مورد برخوردش با جانوران. بحثی که میکنه در دفاع از حقوق حیوانات بحث علمی ست ولی یک سایه رمانتیک این شکلی روش افتاده اون رو باید توجه کنیم.

یک نکته ی دیگه اینکه خب یهودی نیست به لحاظ دینی(هراری). به لحاظ نژادی یهودیست و از لحاظ حقوقی شهروند اسرائیلی هست ولی از لحاظ دینی پیرو یک راهب هندیست به نام گوئنکا. گوئنکا رو اونهایی که میشناسن، فوت کرده اخیرا سال ۲۰۱۳ فوت کرد. این اون کسی بوده که خیلی موثر بوده در پراکنده کردن مراقبه های بودایی، کلی مراکز مراقبه و مدیتیشن تو کشورهای مختلف درست کرد، توی اسرائیل هم درست کرد.

آدمی که شما میشناسید شاگردش بوده دانیل گلمن هست که هوش هیجانی رو نوشته یک مدتی پیش هراری تمرین مراقبه میکرد. اون هم آدم جالبیه ولی اینها یک فرقه بودایی هستند وابسطه به تراوادا که بهش میگن ریپاسانا که منکرمفهوم من هستند یعنی انسان دارای اراده آزاد رو انکار می کنند و این البته هستی مرکزی و علم بودایی هم هست یعنی گوئنکا در یک سری نوشته هاش معتقده که خیلی علمی هست حرفش و علاقه ای به علم داره و با دانشمندان مراوده داره، این نکته مثبتشه. دیگر اینکه معتقده این آیینی که داره تبلیغ میکنه سخن خود بوداست یعنی به عنوان راهبی نمود ارتودوکس داره . البته خیلی آزاد اندیشه و میشگه هر کس باید دین خودشو داشته باشه مراقبه هم انجام بده. هراری پیرو چنین آدمی هست که بوداییست که منکر مفهوم من هست و خب این مهمه که بهش توجه کنیم.

ریپاسانا سه تا رکن داره که بد نیست بدونید، یکیش دوکا هست که یعنی هستی، وجود. یکیش انیچا که یعنی گذرا بودن جهان. سومیش که خیلی جالبه، اناتا که یعنی نبودن من، یعنی غیاب من و نگاهش این شکلیه، نگاهیست که من رو انکار میکنه. خیلی هم تند رو هست هراری در مورد این مسئله یعنی اینکه اونطور که خودش میگفت دو ساعت در روز مراقبه میکنه که خیلی زیاده و شبیه راهبه های حرفه ای بودا هست و سالی ۳۰ روز هم کنج عزلت میگیره و باز دوباره به تمرینات ذهنی میپردازه که من هم با مراقبه هم رفتن به خلوت موافقم ولی کسی که اینکارها رو میکنه انتظار بیشتری از نظر فراورده های ذهنی ازش میره که نیست اینطور. بریم سراغ کتاب، این کتاب چی میگه، کتاب اولا که یک داستانی تعریف میکنه در مورد اینکه گونه ی انسان چگونه تحول پیدا کرد و چگونه به اینجایی رسیده که الان هست و بعد جلو هم میره یعنی پیش بینی در مورد آینده هم میکنه.

انسان خردمند کشکولی از داده‌ها

متن رو من اگه بخوام نقد کنم براتون، یک انسان شناس نسبتا مطرح توی روزنامه ها می نویسه برای همین مشهوره و نقدهای معمولا تندی میکنه و نقدهاش هم معمولا جالبه و دقیق. کتاب که در آمد راجع بهش یک نقدی نوشت که این کتاب حرف نویی نداره هر آنچه که درعلم درسته بدیهیه و هر آنچه تو کتاب از خودش گفته غلطه و فکر میکنم این تعبیر درستیه. یعنی کتاب رو شما نگاه میکنید یک کشکولی هست از داده های خیلی متنوع از جانور شناسی و تاریخ بگیرید تا انسان شناسی و جامعه شناسی و عصب شناسی این ها همه با هم ترکیب شدن و من هوادار چنین ترکیبی هستم. یعنی من گمان میکنم انسان یک موجود پیچیده ایست که باید با همه ی پیچیدگیش مورد توجه قرار بگیره بنابراین یک نگاه میان رشته ای براش لازمه و کتاب یک کتاب میان رشته ایه و این نقطه ی قوتشه و کتاب میان رشته ای سه تا شرط رو برآورده کنه: ۱- باید یک نگاه داشته باشه یعنی کسی که داره رشته های متفاوت را با هم دیگه جمع میکنه، به هم دیگه میدوزه داده های مختلف رو باید یک سرمشق نظری روشن و شفاف داشته باشه که از روی اون حرف بزنه توی اون سرمشق نظری این داده ها کنار هم بشینند، هم حرفی که میزنه معلوم باشه چیه هم بشه نقدش کرد که معلوم باشه از کجا این استدلالهارو میاره.

نداشتن سرمشق نظری

هراری این شرط رو اصلا برآورده نمیکنه یعنی اصلا سرمشق نظری نداره به نظرم خودش شخصا هم نداره ضد و نقیضه موضع گیریاش خیلی از حرفهایی که میزنه معلومه که سنجیده و اندیشیده نیست به اندازه کافی و کلیدیه برای اینکه شما یک دست به نظری داشته باشین بنابراین نکته اول رو نداره و بنابراین این داده ها کنار هم خوب ننشسته توی کتابش یک جاهایی بیرون زدگی داره داده ها.

نکته دوم، یک نفر که میا رشته ای داره کار میکنه باید به لحاظ علمی واقعا مسلط باشه به حرفی که میزنه یعنی من خودم میان رشته ای کار میکنم همیشه همه دوستانم رو و هر کسی که مخاطبم هست رو تشویق میکنم که با دقت بخونه کارای من رو و هرجایی که خطا میبینید لطفا گوشزد کنید چون آدم متخصص همه ی رشته ها نیست که، منتها آدم وقتی که یک متنی رو مینویسه داره ادعا میکنه که بیشتر از یک حدی سر در میاره در مورد اون شاخه وقتی جمله ای رو از جایی میاره و در موردش بحث میکنه و این خیلی مهمه. من افتخارم اینه که نقدهایی که میشه رو هم توی آثار منعکس میکنم و نقدها هم تغییر جدی ایجاد نکرده تا بحال توی کار. واقعیت اینه که آنچه که هراری توی کتابش آورده اگر نقد بشه خیلی از بخش هاش میریزه در واقع از کتاب، خیلی جملات کلان کلیدی غلط توی کتاب شما میبینید که به گمان من دلیلش اینه که مسلط نیست براون شاخه از دانایی به طور مشخص در مورد جانور شناسی، چون ببینید شما در مورد تکامل انسان حرف میزنید، جانور شناسی باید بخونید. مهم نیست برید دانشگاه تحصیل کنید در موردش ولی باید بدونید و باید بخونید در موردش.

وجود برخی اشتباهات واضح

یک جملاتی داره تو کتاب که غلطه رسما، مثلا میگه شامپانزه ها ۵ ساعت در روز غذا میجوند که خب اینطوری نیست و هیچ جانوری بجز سم داران که جویدن یکی از فرآیندهای گوارشی بیرونیشون محسوب میشه و غذا رو میبلعند و دوباره نشخوار میکنند، به جز نشخوار کنندگان هیچ کدوم از جانوانی که ما میشناسیم ۵ ساعت نمیجوند غذاشون رو و شامپانزه قطعا چنین کاری رو نمیکنه. شامپانزه خیلی شبیه به آدمه. بعد مثلا میگه که انسانهایی که مهاجرت کردند رفتند استرالیا یا سوماترا، جانوران بزرگ اون منطقه رو منقرض کردند چونکه اون جانوران آدم رو نمی شناختند و در نمیرفتن از آدم که تا حدودی درسته این حرف. منتها بعدش ادامه میده میگه چرا در نمی رفتن چون قیافش ترسناک نیست. خب اینطوری نیست یعنی انسان اتفاقا بین جانوران دشت زی، یک میمون درشت مهاجمه و جانوان یاد میگیرند این رو اصلا اینطوری نیست که تا ابد اعتماد کنند به یک جانور که ندیدند تا حالا. نسل اولشون احتمالا آسیب دیده و بقیه فرار می کنند از آدم.

دلیل اینکه این جانوران منقرض شدند این نیست که اینها اون طور که هراری میگه به آدم نگاه میکردند و دوباره ادامه میدادند به چریدن غذاشون و نمی گریختن دلیلش اینه که آدم ابزار داشت، نیزه و تیرکمون داشت شکارشون میکرد، دلیل فنی داره، دلیل رفتارشناسی نداره در واقع غلطه چیزایی که در این مورد میگه. این دومین نکته یعنی اینکه داده ها باید درست باشه و طرف باید مسلط باشه وقتی یه چیزی رو نقد میکنه، خب این اتفاق نیوفتاده توی این کتاب. البته این رو هم بهتون بگم یک جاهایی این اتفاق نیفتاده حاشیه ایه که دلایل ایده ئولوژی داره یعنی تحریف کرده تاریخ رو که مفصل در موردش میگم.

سومین شرطی که شما یک حرف میان رشته ای بزنید اینه که لازمه مفاهیمی که از یک رشته به رشته دیگه داره منتقل میشه پل ارتباطیشون معلوم باشه مثال بزنم خدمتتون، من میگم که homo sapiens یک کلمه هست در رشته جانور شناسی یعنی شما میگید homo sapiens منظورتون گونه ی انسان به مثابه یک جانور. بعد شما میگید تاریخ homo sapiens در قرون وسطی. وقتی این جمله رو بکار میبرید تاریخ قرون وسطی در مورد گونه ی آدم نیست، در مورد جمعیت ویژه ای در انسانهاست که در اروپا در یک دوره تاریخی خیلی کوتاهی زندگی میکردند. اگر کلمه homo sapiens رو اینجا داری بکار میبری باید معلوم باشه ارتباط میان آن گونه جانوری زیست شناختی با این دوره تاریخی دارای نوشتار و جامعه پذیر چیه، رابطه ی اینها باید معلوم بشه ولی خیلی وقتها معلوم نیست یعنی یک جاهایی هراری کلید واژه هارو لابه لای هم بکار برده که جذاب میکنه نوشته شو اما به لحاظ علمی غیر دقیق و یک جاهایی غلط میکنه گفتارش رو و یک خطاست در نگاه میان رشته ای یعنی میخوای حرف علمی بزنی باید خیلی دقیق و شفاف باشه حرفت.

این در مورد ساختار بود یعنی هراری به نظر من دو نقد خیلی جدی که بهش وارده به لحاظ علمی، یکیش اینه که نگرش میان رشته ای که ادعاش رو میکنه رو برآورده نمیکنه به این خاطر که دستگاه نظری نداره خودش به گمان من دستگاه نظری سیستمی باید داشت حتما وقتی حرف میان رشته ای داریم میزنیم ولی اگه کسی هم ادعای دیگری داره باید دستگاه نظری شو تعریف کنه به هر صورت. اینهایی که الان حرف جدی زدن در این عرصه اینها همه چهارچوب نظری و سیستمی حالا از موضع های مختلف ممکنه وارد شده باشن. یکی اینکه دستگاه نظری کلان رو نداره و بنابراین گفتار میان رشته ایش مبهمه و غلطه یک جاهایی نه همه جا ولی یک جاهایی غلطه. این هم خدمتتون بگم این نقدهایی که دارم می کنم در مورد حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد حجم کتابه این بخشش جای نقد داره به این ترتیب.

نگاه ایدئولوژیک هراری در کتاب

دومین ایرادی که داره این خیلی جدیه نزدیک ۵۰ درصد کتاب رو شامل میشه اینه که هراری یک نگاه اید‌ئولوژیک عجیبی یعنی خیلی بحث برانگیزی در مورد سیر تکاملی تاریخ Homo sapiens داره ببینید شما مثلا نمی تونید تاریخ اروپا رو رعایت کنید ولی از روم نام نبرید مثلا یک مسیحی متعصب باشید بعد بگید حضرت مسیح رو رومیان کشتند من با رومیان بدم تاریخ اروپا رو روایت میکنم ولی اسم روم رو نمیارم اسم زبان لاتین رو هم نمیارم هر چی مربوط به روم میشه رو یک چیز دیگه میگم در موردش بهشون گاهی وقتا میگم ایتالیایی گاهی وقتا میگم اتروس، اسم قوم هاشون رو میگم اسم جاها رو میگم، اسم لاتین و اسم روم و امپراتوری رو نمیارم. اولا که این کار غلطه یعنی تحریف تاریخه تحریف علمه. دو اینکه، کاریه که عملا نشدنیه یعنی به چرند گویی میوفتید بالاخره یعنی تاریخ اروپا رو نمیشه روایت کرد بدون اشاره به دولت روم.

تاریخ چین رو نمیشه روایت کرد بدون اشاره به قوم هان و دولتی که هان ها تولید کردند که البته یکی از دولیت های مهمه ولی مهمه نمیشه نادیده گرفت. تاریخ جهان رو نمیشه روایت کرد بدون اشاره به تمدن ایرانی. تمدن ایرانی قدیمی ترین تمدن کره زمینه، انقلاب کشاورزی اونجا شکل گرفته، انقلاب شهرنشینی اونجا شکل گرفته بخش عمده بحث هایی که داره هراری میکنه توی ایران شکل گرفته و هراری به شکل خیلی مصیبت برانگیزی یک جاهایی آدم دلش میسوزه براش، طرف خیلی اصرار داره که اسم ایران رو بکار نبره. کل کتاب کلمه ایران چندجا به کار رفته همش هم منفیه.

مثلا گفته راه آهن انگلستان انقد بود توی هند اونقدر بود که انگلیسها کشیده بودن چقدرعالی بود چقدر خوب بود چقدر پیشرفت بود یه تعداد عقب مونده فقط راه آهن نداشتند مثلا ایران، ایرانی ها اصلا استعداد دریافت تمدن رو ندارن و چیزهای این شکلی گفته. حرف هایی که مثبته و مجبور بوده بالاخره بهش اشاره کنه مثلا کوروش رو باید نام میبرده دیگه، گفته پارس یا چیزهای دیگه به کار برده بعضی هارم اصلا نگفته مثلا گفته زرتشت ولی نگفته برای کجاست. مثلا متن هراری رو میخونی به راحتی میتونی فرض کنی زرتشت چینی بوده مثلا. هیچ نوع اتصال جغرافیایی یا مکانی درش نیست مگر موارد خیلی استثنا و با تحریف زیاد به شدت در مورد خود زرتشت و کوروش.

بنابراین دومین ایراد اساسی که داره هراری اینه که تحریف کرده یعنی به عبارت دیگه داستانی داره تعریف میکنه که داستان یا روایت علمی نیست، یک قصه تخیلی ست. یک قصه تخیلی بسیار جذاب و خواندنی یک جاهایی روشنگر برگرفته از داده های متفاوتی که خیلیاش درسته و یک بینشهای عمیق درستی هم دیده میشه اما کلیتش رو وقتی نگاه میکنی یک داستان کاملا تخیلیه در کلیتش غلطه. مثلا یک فرض هایی داره در مورد تکامل و در مورد تحول جوامع گردآورنده شکارچی به جوامع یکجا نشین ولی خب غلطه رسما.

مثلا معتقده که سازماندهی رفتار بخش خودآگاهش که به اندیشیدن و فکر کردن و اینها مربوط میشه، این مهمتر از بقیه بخش ها هست و بنابراین یک پیش فرض اینطوری انگار توی متن دیده میشه وقتی اینطوری نیست یعنی بخش عمده مغز کارکردهایی که داره اصلا به خودآگاهی ربطی نداره، پشتوانه خودآگاهی یک جاهاییش یک شکلهای خود آگاه ممکنه پیدا کنه منتها معمولا نمی کنه. خود آگاهی یک حجم بسیار اندک از اطلاعات رو زیر ۱۰ بیت اطلاعات در هر ثانیه رو در هر لحظه رو پردازش میکنه و خیلی خیلی ناچیزه یک لکه ایه بر بدنه کلی پردازش اطلاعات. یعنی همه چیزهایی که در مورد عصب شناسی میگه نادرسته.

بر همین مبنا معتقده که گرد آورندگان شکارچیان داناترین و با مهارت ترین انسانهای روی کره زمین بودند چون اتصالشون با طبیعت نزدیکترین اتصال بوده خب واقعیت اینه که نمیشه این حرف رو زد. گردآورنده شکارچیان البته به سبک زندگی کهن میمونهای درشت نزدیکتر از همه بوده یعنی سطح زندگیشون همونیه که توی شامپانزه هم میبینید و خب البته که مهارت زیادی در مورد شناسایی درختان و گیاهان و جانوران و خوراکی و اینها داشتند. منتها اصلا به این دلیل نیستش که شما بگید که انسان وقتی گردآوری شکار رو کنار گذاشت و کشاورز شد دیگه ارتباطش با طبیعت قطع شد و دیگه مهارتهاشو از دست داد، این چنین نیست. اون مهارت های قدیمی رو از دست می ده و ارتباطش با یه بخش هایی از طبیعت خیلی بیشتر و پیچیده تر میشه و با جانوران و گیاهان اهلی یک ارتباط اکولوژیک نو برقرار می کنه که نادیده میگیرتش هراری و بدیهی فرض میکنتش و ازهمه مهمتر اینکه سازمان یافتگی اجتماعیش تحولی پیدا میکنه که هراری بهش اشاره می کنه منتها پیامدهای شناختی شناختی خیلی جدی داره.

یکیش پیدایش خطه که اشاره هم کرده اتفاقا بهش ولی خیلی ناقص و غلط بحث کرده در موردش. کاهش وزن مغز انسان در دوران جدید رو یعنی طی حدود ۱۰ هزار سال گذشته رو که یک الگوی تکاملی و جدیه هراری به کم شدن مهارت و شناسایی و ادراک انسان از طبیعت محسوب کرده در حالی که تقریبا قطعیه که ربطی به این موضوع نداره. کوچک شدن مغز چند دلیل براش مطرح شده مهمترینش اینه که سبک زندگی انسان یکنواخت شده و نوع سازماندهی رفتار انسان فرق کرده. این به این معنی نیست که انسان کمتر فکر میکنه، کمتر شناسایی میکنه. تقریبا قطعیه که بیشتر شناسایی میکنه و بیشتر مطلب حفظ میکنه و بیشتر مطلب میدونه در مورد جهان، انسان کشاورز یکجا نشین. منتها دامنه رفتاری که میکنه و نوع ارتباط با محیطی که داره کلا متفاوت شده وساده تره در عین حال از یک زاویه ای عمیقتره و مدارهای پردازشی زنجیرهاش طولانی تر شده و دامنش کمتر شده و این منتهی به کوچک دیده شدن مغز شد اگر نظر من رو بخواهید البته نظریه های دیگه هم فراوان هست.

منتها این دیدگاه که هراری گفته بود قدیمی فرض کرده آدمها خیلی ماهر بودند و خیلی با طبیعت عجین بودن و بعد از این کنده شدن مغزشون کوچک شد، کودن شدن این جمله ایست که به کار برده یک نگاه رمانتیک در مورد وحشیه نجیبه که دیگران هم نقدش کردن و خیلی غلطه پس اینجوری نبوده. یک اشاره هایی در همین امتداد داره که خیلی برای من شگفت انگیز بود که یک مورخی این رو نوشته یعنی اگر هراری مثلا یک جانور شناسی بود که در مورد تاریخ مینوشت شاید میشد بخشید این مواردی که من الان خدمتتون میخوام بگم، منتها خب اون مورخه و باید یک چیزهایی رو بدونه به عنوان مورخ. یک چیزهایی رو با استدلال به خطای استدلالی میشه نسبت داد، یک چیزهایی هم دانش عمومی و یک آدمی که لیسانس تاریخ داره هم باید اینو بدونه.

مثال میزنم خدمتتون: مثلا از ایران اصلا نام نبرده یعنی توی پیدایش و توی داستان تحول تمدنهای انسانی اصلا ایرانی در کار نیست. خب وقتی ایرانی در کار نیست میدونید که یک چیزهای عجیبی گفته، مثلا تاریخ خط و نویسایی رو بیان کرده تبعا به هیچ جایی نمی تونه ارجاع بده چون خط در دو نقطه شروع شده، اول اول ما دو تا تمدن داریم: مصر و ایران. مصرهم یک هوا متاخرتر از ایرانه به لحاظ پیدایش کشاورزی و به شدت وام دار تمدن ایرانیه یعنی همه ی گیاهان و جانوران اصلی رام شده از ایران زمین به اونجا منتقل میشن.

از ۲۰۱۰ به بعد هم ما مستندات فراوانی داریم که نشون میده تاسیس زندگی کشاورزان در شمال مصر که نقطه شروع انقلاب کشاورزی در شمال مصر هست، تمدن مصر نفطه شروعش با مهاجرانی که از میان رودان و فلسطین و سوریه مهاجرت کردند به قلمرو مصر شروع شده و این رو ما الان میدونیم یعنی به عبارت دیگه کانون آغازین پیدایش انقلاب کشاورزی بی برو برگرد ایران زمین هست. مصری ها البته خط خودشون رو تولید میکنند که میشه هیروگلیف که خطی بسیار ابتداییست و همونطور ابتدایی هم میمونه تا آخرش، تحول هم پیدا میکنه ولی ابتداییه یعنی خط اندیشه نگار هنرمندانه ی تقریبا غیر قابل یادگیریه. توی سنت راهبانه توی سنت کاهنانه فقط منتقل میشه و متن طولانی و مفصل هم به این خاطر توش نوشته نمیشه.

خط رو شما وقتی دارید ازش حرف میزنید کانون پیدایش خط ایران زمینه. هم خط هیروگلیف ویژه ایرانی داشته، هم همین خط اندیشه نگار تحول پیدا میکنه(هیروگلیف یعنی اندیشه نگار-تصویری) این تحول پیدا میکنه میشه خط میخی و خط خط میخی اندیشه نگار هست. خط اولیه ایرانی هم چنین بوده احتمالا. خط های عجیب غریب دیگه ما داریم، خط جیرفت داریم. این میخی خودش یه سبکه خطه. انواع و اقسام زبانها رو به خط میخی مینوشتند. از حدود ۳۱۰۰ پیش از میلاد تا حدود ۲۵۰ پیش از میلاد یعنی ۸۰۰-۲۷۰۰ سال شما خط های متفاوت و زبانهای متفاوتی دارید که درغالب میخی نوشته داره میشه و این خیلی مهمه یعنی در جهان باستان این کانون تحول خط بوده اصلا.

خط میخی که چون الان منقرض شده ما دیگه نادیدش میگیریم و نکته مهم اینکه تمام خط های کنونی دنیا همشون از خط الفبای فنیقی مشتق شدند که این هم برای رده دوم خط های تحول یافته در ایرانه یعنی یک رده دیگری ما داریم که خط الفباییه که نسخه فنیقیش فراگیر میشه در دوره هخامنشی چون یک شاخه از این خط یعنی خط آرامی سلطنتی میشه خط درباری و خط دیوانی ایران از دوره اردشیر هخامنشی به بعد و بنابراین زبانهای مختلف خط الفبایی اختیار می کنند که مثلا خط برهمی، خط پهلوی، خط سریانی همه این خطها از خط آرامی سلطنتی مشتق میشن. خود خط فنیقی هم مثلا خط اتروسکی که بعدا میشه لاتین و خط یونانی رو نتیجه میده. یعنی شما وقتی از خط حرف میزنید یعنی خط های شناخته شده ی کره ی زمین به جز خط هایی که از چین سرچشمه گرفتن و برای خاور دور هستن، همشون از ایران درآمدن.

چجوری شما بخوای تاریخ خط بنویسی و اصلا اشاره نکنی و اشاره هایی که می کنه مثلا میگه در خط میخی یک مورد اوروک اینطوری بود، خب اوروک یک دولت شهر کوچک بوده در تمدن ایرانی، همینطوری برای خودش تمدن نداشته که و در حد امکان هم خیلی جالبه که سانسور میکنه یعنی اسم رو نمیاره که همون میان رودانی بودنش هم معلوم نشه اینطوری بگم خدمتتون در این حد ناسپاسانه و پرت هست حرفی که در مورد خط میزنه. خود دوستمون آقای هراری که کتاب Sapiens رو اولین بار نوشت با خط عبری نوشت و با خط عبری چاپ کرد در سال ۲۰۱۲.

کتابی که به خط عبری چاپ شد، خط عبری اصلا خط آرامی سلطنتی هخامنشی هست ما خط عبری قبلش به این معنا نداشتیم. ما قبلش یک خطی داشتیم نزدیک به فنیقی، یک چیزی بین آرامی و فنیقی که متون قدیم اون دولت شهرهای اسرائیلی به این خط نوشته میشدن و خیلی هم جدیدند یعنی اینها قدیمی ترینش برای قرن هفتم و هشتم پیش از میلاده. تحت تاثیر پادشاهی آشور هم اینها نویسا میشن یعنی بعد از حمله آشوری ها بنابراین آشوری ها حمله میکنند و اینها نوشته میشن، خطشون کلا به خط الان متفاوت بوده خط فنیقی بوده بیشتر و خطی که الان دارید میبینید خود خط آرامی سلطنتی هست که الان باقی مونده تو دنیا و ابرانیان کتاب مقدسشون رو با این خط مینویسن نگهش داشتند و یک مقدار عجیبه کسی خط خودش رو ندونه از کجا اومده و پرهیز کنه از اشاره کردن به اینکه این خط در دولت هخامنشی در ایران اولین بار شکل گرفت و فراگیر شد و نویسنده یهودی Sapiens برای اولین بار این رو از اونجا آورد.

نادیده گرفتن نام ایران منتهی به این شده که یک کج و کولگی هایی در روایت تاریخ رخ بده که خیلی شگفت انگیزه. حالا ریزه کاری هاش رو دیگه کاری نداریم مثلا در مورد پیدایش پول حرف میزنه، وقتی در مورد تاریخ شما دارید مینویسید دقیق باید حرف بزنید، بگید اولین بار پول کجا به وجود اومد یک تاریخ مشخص. قدیمی ترین پولی که ما داریم برای کی هست؟ قدیمی ترین پولی که ما داریم ضرب دوران کوروش هخامنشی هست. اینها سکه هایی هستند که بهشون میگفتن سکه ی کرزوسی به غلط، چون فرض میکردند کرزوس لودیایی که همون شاهی هست که کوروش رو شکست میده و سرزمینش رو میگیره مدت کوتاهی هم سلطنت میکنه و سلسله اش هم خیلی کوتاه دولتش هم اصلا دولت خیلی مهمی نیست.

بین دولت هایی که کوروش میگیره یعنی دولت ماد، دولت بابل و دولت لودیه و احتمالا ادامه ی ماد، بلخ. بین تمام این ها لودیه کوچکترین و فقیرترین سرزمین هست و هیچ کدوم از این ها پول نداشتند در اون مقطع. هرودوت نوشته که کرزوس لودیایی خیلی ثروتمند بود و مورخان قرن هجدهم و نوزدهم فرض کردند که لابد پول رو اون ابدا کرده، زمانش هم در زمان کوروش هست. منتها من توی کتاب داریوش دادگر مفصل این رو تحلیل کردم. سکه هایی که پیدا شده و بهش میگن سکه ی کرزوسی، این سکه ها روش علامت شیر و خورشید هست و روش علامت شیر گاو کش هست یعنی علائم رسمی دولت هخامنشی که تو تخت جمشید میبینید، روی سکه های نقره هخامنشی در شهرهای مختلف اونهایی که سانتاپا میزدند فراوان این علامت رو میبینید و توی اون کتاب من مفصل نمونه هاش رو آوردم قدیمی ترینش هم قاعدتا برای دوره ی کوروش هست که دوره کوروش و دوره کرزوس یکیه. یعنی کرزوس قدیمی تر از کوروش نیست همزمان هست با کوروش و شکست میخوره و تسلیم کوروش میشه.

بنابراین قرن نوزدهم عجیب بوده اوایلش، این سکه هارو به کرزوس نسبت دادند نه به کوروش، که ما میدونیم اقتصاد پولی در زمان کوروش به لحاظ تاریخی شکل میگیره، منتها ادامه پیدا کردن همچین حرفی تا الان که اون سکه رو بهش بگی کرزوسی و اسم نبری از دولت هخامنشی و از ایران که اولین اقتصاد پولی دنیا رو تاسیس میکنه یک مقدار حرف عجیبیه و تاریخش رو مبهم میکنه.

این طوری بگم، هر چیزی که میخواد راجع به هخامنشی ها بگه، میگه هزاره اول پیش از میلاد. خیلی بامزست یعنی به عبارت دیگه ۵۰۰ سال خطای دقت داره موقعی که داره روایتشو بیان میکنه. شما وقتی میخوای بگی پول به وجود اومد باید بگی سال فلان اولین نمونه پول رو داریم دیگه، بقیه جاها هم همین کارو کرده جاهایی که به ایران مربوط نمیشه همین دقت رو خیلی روشن توی حرفاش میبینید.

درباره ایران خیلی معلومه که یک آلرژی یا یک اختلال بینایی، در واقع کوربینی وجود داره که باعث میشه نتونه نگاه کنه بهش. نمونه های اینطوری زیاد داریم حالا در مورد ایران دارم میگم مثلا سمرقند معلومه که یک شهر ایرانیه، میگه سمرقند شهری در آسیای مرکزیه، آسیای مرکزی نداشتیم اون موقع. آسیای مرکزی یک مفهوم مدرن برای قرن نوزدهم به بعد برای دوره استعمار هست. سمرقند یک شهره از اول تا آخرش ایرانی بوده، الان هم فارسی زبانن همه ی مردمش و همشون ایرانی هستند با این همه بلایی که روس ها و استعمارگرها سرش در آوردن.

سمرقند جایی در آسیای میانه نیست، سمرقند یک شهر بزرگ تجاری ایرانیه و خیلی قدیمی. تاج محل رو میگه فاتحان مسلمان درست کردند، فاتحان مسلمان درست نکردند. تاج محل رو دولتمردان گورکانی که ایرانی بودند با معماری ایرانی درست کردند. اسلام اصلا توش دیده نمیشه، تاج محل مقبره ای برای یک زن هست اصلا چه ربطی به اسلام داره؟ چه ربطی به فاتحان مسلمان داره؟ تاج محل در زمانی ساخته میشه که فتح هند توسط گورکانیان چند قرن ازش میگذره بنا کاملا غیر دینی هست و مقبره یک شاهزاده خانمی هست. دور تا دورش هم فارسی نوشته اگر نگاه کنید.

موقعی که شما میگید تاج محل رو فاتحان مسلمان نوشتند مثل این هست که مثلا بگید معبد پانتئون رو خانواده بت پرست مثلا فلان ساختن یا مثلا مثل این میمونه که بگیم نیوتن شارع کتاب مقدس چنین میگوید. خب بله نیوتن شارع کتاب مقدس هم بوده بیشترین متن هایی هم که نوشته تفسیر کتاب مقدس مسیحی ها هست منتها نیوتن به این خاطر مطرح نیست، نیوتن به خاطر فیزیکدان بودنش و مکانیکش اهمیت داره اگر توی متن مکانیک، نیوتن رو شارع کتاب مقدس بدونیم یک اختلالی توی روایت وجود داره.

نمونه های اینطوری هست، گورکانیان رو گفته مغول، در حالی که نه اونها خودشون به خودشون میگفتن مغول نه مردم به اونها میگفتن مغول، خودشون رو ایرانی میدونستند شاهنامه میخوندند، دربارشون مرکز فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی بوده. کلمه مغول رو انگلیس هایی که میخواستن این هارو بی اعتبار کنند در دوران استعمار بهشون نسبت دادند که این هارو یکجوری با مغول ها و وحشیگری مغول ها مربوط کنند الان هم مد شده آدمهای باسوادی که عموما اطلاع چندانی از تاریخ ندارند توی ایران هم گاهی اوقات به گورکانیان میگن مغول.

بنابراین میخوام بهتون بگم روایتی که از تاریخ داره میگه علاوه بر اینکه دقیق نیست یک جاهایی، غلطه یک جاهایی و خیلی روشن معلومه که چرا غلطه، بخاطر اینکه میخواد به ایران اشاره نکنه، به سهم تمدنیه ایران میخواد اشاره نکنه. علاوه بر این خطا ایرادهای دیگه ای هم داره که اجازه بدید دسته بندی شده این هارو بگم. ۱- در مورد دین توی یک حوزه ایی حرف زده که من فکر میکنم بیشر مطالعه میکرده در موردش. در مورد دین یک چیزهایی گفته تقریبا همش به لحاظ مفهومی اونهایی که حرف خودشه غلطه. حرفهایی که از اینور و اونور نقل میکنه درسته و یک نکته دیگه اینکه این کتاب در واقع رفرنس نویسی درستی هم نداره یعنی اینکه معلوم نیست چی رو از کجا داره نقل میکنه حرفهایی که میزنه بخش عمدش از مقاله ها داره نقل میشه یعنی شما اگر خوانده باشید متون رو متوجه میشید که داره حرف فلانی رو میگه، معمولا نمیگه از کی داره نقل میکنه یعنی کپی رایت ایده هارو اصلا رعایت نمیکنه.

یک جاهایی حرف خودش رو داره میزنه که اونجا تقریبا همش غلطه مثال بزنم براتون: یک تمایزی میان آنیمیسم و تئیسم قائله. این هایی که دارم میگم همه مربوط به اسطوره شناسی تاریخ دین هست. یک مورخ قائدتا اینهارو باید بلد باشه. مثلا در مورد آنیمیسم و تئیسم یک تمایزهایی قائل میشه مثلا میگه تئیسم عبارت است از اینکه یک شکافی بین انسان و طبیعت وجود داره و یک سلسله مراتبی در طبیعت هست که خدایان در اوجش هستن و محور تقدس خدایان هستند در آنیمیسم اینطور نیست و انسان مرزی با بقیه جانداران نداره و سلسله مراتب طبیعی هم نداره ولی آنیمیسم اصلا اینجوری نیست در آنیمیسم هم خدایان داریم، خدایان تعدادشون زیاده و روابط خویشاوندیشون متفاوته و سلسله مراتب هم دارند منتها سلسله مراتبشون بافت سیاسی پیدا نکرده بخاطر اینکه آنیمیسم برای قبایل گردآورنده شکارچی هست که دستگاه سیاسی ندارند اصلا.

یعنی اینها دوتا سبک چند خدایی اند مربوط به دوتا سیستم اجتماعی و پیچیدگی های مختلف. نظام اجتماعی که گردآورنده شکارچی هست جان انگاره معمولا، اونهایی که جوامع مستقر یکجا نشین دارند اونها معمولا اونیه که این آقا بهش میگه تئیسم که کلمه دقیقی هم نیست. تئیسم عبارتی است که از قرن هفدهم به بعد برای اشاره به خداپرستانی که از چهارچوب مذاهب رسمی خارج میشدند بکار میرفته یعنی کلمه تئیسم اصلا غلطه اینجا بکار بردنش. بنابراین چیزی که شما در اینجا دارید میبینید یک چیزهای تخیلی تقریبا از خودش گفته، تمایز این شکلی هم این دوتا به همدیگه ندارند. اون گذار مهم دینی که داره ازش حرف میزنه میگه انقلاب دینی شد اصلا اینجا رخ نداد. این انقلاب مربوط به ساخت اجتماعی و شیوه تولید غذاست، ربطی به دین نداره. دین گردآورنده شکارچیان تقریبا ادامه پیدا میکنه تو جوامع مستقر و یکجا نشین تا انقلاب زرتشتی یعنی اولین تحول نظام فکری مربوط به زرتشت هست و خب معلومه که اصلا اطلاعی در این مورد نداشته بعد یک چیزهای دیگه میگه مثلا میگه یونانیها و هندی ها رو مثال میزنه میگه یک خدای برتر انتزاعی داشتند ولی براش قربانی نمیکردند. میخواد در واقع بگه متعصب نبودن، جوامع مشرک اولیه. منتها خب مثالش غلطه دیگه یونانیان و هندیان انجوری نبودن، خدای برتر انتزاعی که قانون گذار گیتی باشه، از همه مهم تر باشه و براش قربانی کنی نداشتن اصلا اینکه خدا هر چی مهمتره بیشتر براش قربانی میکردند هم یونانی ها و هم هندیها.

بعد میگه که یونانی ها یک خدای سرنوشت داشتند که خیلی براشون مهم بوده، اصلا این چنین نبوده. خدای سرنوشت در یونان، مفهوم سرنوشت که در روم میشه Fortuna که جنبه تشخص پیدا می کنه این ها در دوره هخامنشی شکل میگیره در یونان. خدای مهم یونانیان هم زئوس بوده، خدای رومیان ژوپیتر بوده و برای هندیان ایندرا بوده و اینها همشون خدایان مقتدر و جنگ آور انسان ریخت آسمانی هستن برای همشون هم قربانی میکردند و این حرف کاملا نادرستیه.

نسبت کشتار در گذشته و حال حاضر

میخواد در واقع اینجا بگه که دگم نبودن اینها و به این خاطر تعصب دینی نداشتن به این خاطر جنایات دینی کمی داشتند.این البته درسته، دگم دینی بخاطر پیدایش کلیسا هست یعنی نظام دینی سازمان یافته ای که اولا ادعای حقیقت کنه دوما با سیاست پیوند برقرار کنه. که البته ادعای حقیقت یک دعوی فلسفی هست.بعد از انقلاب زرتشتی ممکن میشه بعد از یکتا پرستی. تعصب و دگم از اینجا میاد ولی آدمیزاد برای جنایت احتیاج به تعصب و دگم نداشته که، آدمیزاد جنایتشو میکرده. خود هراری هم این رو اشاره کرده بهش در جوامع گردآورنده شکارچی باستانی یعنی قبل از اینکه کشاورزی شکل بگیره احتمالا کشته شدن آدم به دست دیگری بین ۱۰ تا ۴۰ درصد بوده خیلی عدد بالاییه.

قرن بیستم که بیشترین حجم کشتار دوران مدرن رو داریم ۵ درصد جمعیت به دست دیگران کشته شدند یعنی بین ۲ تا ۸ برابر دوران پیشا کشاورزی خشن تر بودند مردم بیشتر همدیگر رو میکشتن برای همون دوره ی جاندارهایی هستن که هراری میگه. یا مثلا یونانی ها و هندی ها مگه کم میکشتن؟ شما وداها رو بخونید که برای چهارچوب دینی هندی هاست همش درمورد کشتار داستیه ها، مردم بومی هند هست. منابع یونانی رو بخونید. این آدم به عنوان مورخ دیگه باید اینهارو خونده باشه و اونجا میدونید که کشتن اصلا ربطی به یکتا پرستی نداره، ربطی به دگم دینی نداره. دگم دینی بعدا توجیح میکنه جنایت رو. موقعی که شما نظام اخلاقی دارید موقعی که خیر و شر تفکیک میشن ناچار هستی توجیحش کنی و این بعد از زرتشت ضرورت پیدا میکنه و همون دستگاه فلسفی که خیر و شر رو تفکیک میکنه دستمایه ای رو هم فراهم میکنه که با همون وسیله با همون دوز و کلکی که از توش بیرون میتونیم بیاریم جنایت رو هم توجیه کنی یعنی اخلاق رو یه جورایی دور بزنی منتها این دید اصلا وجود نداره توی کتاب.

تاریخ یکتاپرستی

حرفهای دیگه هم میزنه مثلا میگه یکتا پرستی از اول کار یک آیین محلی بود و رویه جهانی نداشت، کاملا غلطه این حرف. دلیلش اینه که میخواد بگه یکتا پرستی از قوم یهود شروع شده، خب اینطور نیست. یکتا پرستی از آیین زرتشت درست میشه، یکتا پرستی ساخت فلسفی داره نه آیینی. برای قرن یازدهم و دوازدهم قبل از میلاد هست نه قرن ششم و هفتم قبل از میلاد که متون یهودی گردآوری میشن. آیین های که از قوم یهود داریم قدیمی ترینش که مربوط به دوران داووده و به نظر من قدیمی ترین بخش های تورات به اونجا مربوط میشه قرن نهم و دهم پیش از میلاده، حدود ۴۰۰-۳۰۰ سال قبل از میلاد این ها اصلا شکل میگیرند. تا دوران هخامنشی یکتا پرست به معنای فلسفی یهودیان نبودند، یعنی یکتا انگار نبودند دست کم یعنی دستگاه نظری که یک خدا توش هست رو نداشتن خدایان دیگه هم بوده ولی یکتا پرست بودن یعنی میگفتن بین این همه خدایان باید یکی رو پرستید.

بنابراین تصوری که داره مثلا میگه یکتا پرستی یک آیین محلی موضعی بود بعد تحول پیدا کرد شد جهانی و با آیین مسیح چنین اتفاقی افتاد. کاملا غلطه، تاریخش نسبت به آیین مسیح هزار و خورده ای سال قبل تر و نسبت به آیین یهود چهارصد و خورده ای سال قبل تره، آیین زرتشتی هست خواستگاهش و آیین مسیحیت و آیین یهودی یکتا پرستیشون رو خیلی روشن از زرتشتی گرفتند که من بزودی در یک کتابی در مورد عهد عتیق دارم این رو نشون میدم، الان هم البته گفتم و یک بحث رایجی است.

خیلی بحث های اینجوری داره مثلا میگه تاریخ دین تاریخ خدایان نیست چون خیلی از ادیان خدا نداشتند مثلا دین بودا، دین کفیسیوس، دین رباغی، دین کلبی. خب اولا که اینایی که داره میگه اگه منظورش از خدایان، مراجع تقدس هست تاریخ دین همون تاریخ خدایان هست و این حرفش نادرسته کلا. مثالهایی داره میزنه که اولا غلطه بعد هم پراکنده و ناهمگن هست. در آیین بودا یک آیین فلسفی اولیه بوده و ضد خدا بوده نقد دین زرتشتی هست بازم بلافاصله تبدیل به یک دین میشه، خود بودا تبدیل به خدا میشه یکی از پر خداترین دین هاست دین بودایی که ما امروز داریم و دین بودایی که به لحاظ تاریخی می شناسیم یعنی ماهایاما که اصل بدنه ی دین بوداییه پر از مقدسات و قدیسین و بوداها در جلوه های مختلف و اینجور چیزهاست.

یعنی خدا پرستیده میشه و براش قربانی هم گذاشته میشه، خوراکی میبرن برای بتشون. من حتی تو مراسمشون هم شرکت کردم در هند یعنی چیز عجیبی نیست در نپال هم همینطوره یعنی خیلی روشنه یرای الان هم نیست از اول تقریبا اینجوری بوده.از اوایل دوران اشکانی این تحول رخ میده، کلا آیین بودا هم یک آیین ایرانی هست در ایران شرقی تحول پیدا میکنه، یک کتاب هم در این مورد من دارم که خیلی مفصل روی متون خود بودایی این رو نشون دادم، تاریخ خرد بودایی روی کانال هم موجود هست.

بقیه اش هم که اصلا دین نیست. آیین کنفسیوس یک آیین مدنی هست یک مجموعه قواعد عرفی اجتماعی هست، دین نیست. دین رسمی چینی ها آیین تائو هست که اون هم پر از خدایان هست اتفاقا.این ها اصلا مثال های خوبی نیست در این مورد خود موضوع هم که غلطه.

ببینید کلا در مورد دین که حرف میزنه به نظرم علاوه بر اینکه نادانی درش هست و ترکیب شده این نادانی با موضع گیری ایران ستیزانه و نادیده گیری دین زرتشت شاید این نادانی رو تشدید کرده یا علتش شاید بوده باشه، یک جور سطحی نگری هم در اون دیده میشه. مثلا در مورد آیین بودایی حرف میزنه یک چیزهایی میگه که تقریبا مثلا شبیه این جزوه هاییه که مبلغان دین بودایی در اروپا و آمریکا چاپ می کنند، مردم جمع میشن فکر می کنند یوگا هم بوداییه در حالیکه هندو هست، یکسری چیزهارو با هم قاطی میکنه فکر می کنه آیین بوداست در حالیکه این اصلا اینها ربطی به همدیگه نداره. پیام آیین بودا رو به نظرم اصلا نفهمیده.

بودا حرفش اینه که دستگاه فلسفی زرتشتی رو که میگه من خود مختار اراده مند هستی مرکزی آفرینش اخلاق هست و نیک و بد از توی من برمیخیزه و این من هم سرشت هست با خداوند با اهورامزدا و هستی مرکزی سرشتشون خرد هست عقلانیت هست. بودا با همون ابزار عقلانی نقد میکنه زرتشت رو و میگه این من یک امر موهوم هست و منی در کار نیست و من با شیوه ای که زرتشت می گفت و اون شیوه پیگیری خاص هست اراده گرایانه هست دین زرتشت، میگه خاص رو باید نادیده گرفت و هسته مرکزی خاص که میل هست زاینده ی رنج هست چون هرگز برآورده نمیشه و میل رو باید ریشه کن کرد و من رو منکره اصلا بودا دستگاه نظریش اینه کل دینش هم بر این مبنا ساخته شده.

آنچه که هراری از بودا نقل می کنه در واقع یک تعبیری است به نظرم حتی گوئنکا هم این رو نمی گه. ولی تعبیری نسبتا سطحی از حرف گوئنکا هست که میگه مراقبه کنید و خوش باشید و آروم باشید از تنش های روزمره بپرهیزید رستگار می شید. گوئنکا خودش مبلغ دین بودای تراوادا هست یعنی یک شاخه خاصی از آیین بودا هست که البته جنبه فلسفی هم داره منتها یک مقدار مناسک هست بیشتر و خودش هم مبلغ مناسک مراقبه هست، که مراقبه اصلی همه جا داریم و کانون اصلیش هم ایران هست و عرفان ایرانیه. در مورد دین یک همچین اختلالات جدی در کتاب دیده میشه.

در مورد تاریخ سیاسی وقتی حرف میزنیم این اختلالات وحشتناکه. مثال براتون بزنم، مثلا کلمه امپراتوری به کار گرفته شده در متن، خب کلمه امپراتوری یک معنی داره دیگه توی کتابای جامعه شناسی و توی کتابای تاریخ امپراتوری مهنی مشخصی داره تعریف هم کرده، میگه امپراتوری عبارت است از یک دستگاه سیاسی که خیلی تعداد زیادی اقوام در او هستن و بخواد به طور نامحدود گسترش پیدا کنه که این تعریف دقیق و درستی نیست ولی حالا فرض کنیم اینجوری باشه.

ولی با این تعریفی که داره میگه مثلا خب هون ها هم یک امپراتوری بودن. هون ها یک مجموعه از اقوام ناهمگن بودن که میخواستند گسترش نامحدود هم پیدا کنند قدرت سیاسی هم داشتند. هون هارو مثلا میخواهیم بگیم امپراتوری که خب آشکارا حرف غلطی هست. جالبه مثال هایی که خودش میزنه ازهون ها غلط تره. دوتا مثال زده میگه مثلا امپراتوری های کهن آتن و آزتک، این ها دوتاشون هم امپراتوری نبودن این ها هردو پادشاهی هستند. مفهوم امپراطوری رو همه در موردش نوشتند که تفسیرهای مختلفی شده در موردش آنچه که هراری میگه به هیچ کدوم از این ها نمی خوره یعنی بر مبنای همه دیدگاه هایی که دستگاه نظری تولیدش کرده آنچه که داره میگه غلطه.

من دیدگاه خودم رو بگم که متفاوته یک مقدار با دیگران ولی سازگار هست باهاشون امپراتوری یک سطح پیچیدگی نظام سیاسی هست. نظام سیاسی ابتدای کار دولت شهره، این که من دارم میگم یک مدل سیستمی در مورد تکامل نظام های اجتماعی هست. شما توسعه نظام سیاسی رو بعد از انقلاب کشاورزی ابتدا در قالب دولت شهرها دارین. دولت شهرها واحدهای سیاسی هستن که از یک سری شهر، یک سری شهرک و یک سری روستای اطرافش تشکیل شده. جمعیتش بین چندهزار تا چند ده هزار نفره و مساحتش هم نسبتا کم هست. مثلا خود شوش، جیرفت، شهرسوخته، آتن اینها همه دولت شهر هستند و ساده ترین سطح سازمان یافتگی اجتماعی هستند در دوران کشاورزی یکجا نشینی. بعد این ها توسعه پیدا می کنند یک دولت شهری میره و بقیه دولت شهرها رو میگیره و یک قلمرو بزرگتری که چند صد هزار نفر ممکنه جکعیت داشته باشه تا چند میلیون نفر شاید جمعیت داشته باشه، استثنایی هست ولی، ممکنه تشکیل بدن این ها میشن پادشاهی. تمدن مصر کلا پادشاهی هست.

تمدن آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی یعنی آزتک ها و اینکاها موقعی که اروپایی ها رسیدن اون جا در حد پادشاهی بوده، امپراطوری نبوده. دلیلش اینه که مساحت مهمه و جمعیت مهمه. این ها مساحتشون صدهزار متر مربع هست پادشاهی ها در در هم ادغام می شن و یک واحدهای بزرگتری رو می سازن که دو جورداره، یا شاهنشاهی هست اولین بار هم این اتفاق در ایران میوفته میشه دولت هخامنشی. یا شاهنشاهی هست یعنی نظم سیاسی ایرانشهریه یا توی بقیه تمدن ها دومی رخ میده یعنی امپراطوریه که به لحاظ اندازه و پیچیدگی یک مقدار شبیه شاهنشاهی هست منتها شاهنشاهی فقط در ایران تحول پیدا کرده. من مفصل راجع به تفاوتشون هم نوشتم و صحبت کردم قبلا. این طور خدمتتون بگم که دوتای این ها به لحاظ مساحت چند میلیون متر مربع رو ممکنه در بر بگیرند به لحاظ جمعیت چند میلیون نفر رو در بر می گیرند.

شاهنشاهی یا امپراطوری هسته مرکزی یک واحد تمدنیه یعنی تلاش میکنه که واحد تمدنی رو فتح کنه.ممکنه مثل ایران و مثل چین به تازگی، ایران از اولش موفق شد در این مورد. چین به تازگی موفق شده. ممکنه موفق بشه ممکنه موفق نشه یعنی روم امپراطوری داشت حوزه تمدن اروپایی یک دولتی به نام روم داشته موفق نشد هیچ وقت کلش رو بگیره. یعنی حوزه تمدن اروپایی امپراطوری فراگیر نداشته هیچ وقت.

امپراطوری روم خیلی شکننده هست و هیچ وقت هم نتونست به طور کامل این قلمرو رو بگیره، بنابراین امپراطوری یک تعریف روشن داره همینجوری به همه چی نمیشه گفت امپراطوری. آتن که دولت شهره، آزتک ها که پادشاهی هستند یعنی دوتا چیز بی ربط رو داری میگی. آزتک ها همون طور که خودش هم هراری به درستی گفته، مساحت دولت آزتک از کشور مکزیک الان کوچک تر بوده. اینکاها هم همین طور. اینکاها در واقع یک نواری روی رشته کوه های آند هستند و مساحت خیلی کمی دارند و جمعیت شون هم همینطور. قلمرو فرهنگی شون جمعیت زیادی داشته ولی قلمرو سیاسی شون جمعیت زیادی نداشته. پادشاهی بزرگی بوده مثل پادشاهی مصر. ساختارشون هم در حد پیچیدگی مصر هست یعنی پیچیده تر از اون نیستند.

این رو هم بهتون بگم مصر اواخر دورش بین دو و نیم تا سه میلیون آدم توش بوده ولی مساحتش کوچیک بوده فقط حاشیه رود نیل بوده و پیچیدگی کم، فن آوری پایین، پول نداشتند. پول یکی از نشانه هایی هست که ظهور شاهنشاهی امپراطوری رو نشون میده، تجارت نمادین شده.

مفهوم امپراطوری در نظر هراری

کلا به نظر میاد مفهوم امپراطوری در ذهن هراری یک مفهوم تخیلی و مبهمه عجیبی هست. مثلا میگه که آزتک ها و آتن امپراطوری بوده با تعریف خودش هم نمی خونده. آزتک ها و آتنی ها اولا که اصلا هیچ کدومشون چند قومی نبودند. آتنی ها که اصلا چند قومی نبودند همشون یونانی بودند. آتنی ها میان میرن دولت شهرهای اطرافشون رو یک مقطع خیلی کوتاهی چند دهه فقط میگیرن، اون ها هم همه یونانی بودن، مساحتی هم ندارند بیشترشون هم جزیره هستن. دولت شهرهای مهم یونان که طبس بوده، آرگوس بوده، کورینت و اسپارت بوده رو اصلا هیچ وقت آتن نمیگیره. یک سری دولت شهرهای کوچک دورو برش بودند چند هزار نفر هر کدام حداکثر ده هزار نفر جمعیتشون بوده، میره با اون ها میجنگه و اون هارو غارت میکنه بیرونش هم میکنن و ناپایدار هست دوباره اسپارتی ها میان شکستش میدن. یعنی میگه تاریخ بدیهیه، یک نفر اروپایی و یک نفر تو غرب این هارو میخونه و خیلی روشن هست این ماجرا.

آزتک ها که امپاطوری نبودند، کلمه امپراطوری رو اگر تعریف روش براش بکنیم به اون ها اتلاق نمیشه برای همین هم الان معمولا میگن دولت آزتک کتاب هایی که ۲۰۱۰ به بعد نوشته میشه. امپراطوری آزتک یک مقداری عامیانه هست عبارتش. از اون ور میگه که دولت آشور نو هم امپراطوری بود که خب اون هم نبوده و پادشاهی بوده. بعد میگه که خاور میانه، منظورش ایران زمینه، از دوره آشوریها تا قرن بیستم دست به دست بین امپراطوری ها می گشت. در حالی که اصلا این طوری نیست یک دولت مرکزی داشتیم توی خاورمیانه که میشه ایران زمین، اینجا از اول هم اسمش ایران زمین بوده، نه خاور بوده نه میانه بوده. ازاول پارس بوده و ما اینجا دولت داشتیم، بقیه اطراف این شکل گرفتند یعنی خیلی بی ربطه اینجا رو بخواهیم خاور جایی بدونیم یا میان جایی یا چیزهای دیگری بدونیم.

یک دولت همیشه اینجا بوده فرومیپاشیده، تجزیه میشده دوباره شکل میگرفته امپراطوری هم نبوده شاهنشاهی بوده. امپراطوری توی چین داریم و در اروپا که میشه امپراطوری روم. یعنی به عبارت دیگه اشتباههای دیگه هم داره مثلا میگه نهاد اجتماعی مبتنی بر خیال هست یعنی تخیلیه. که به تعبیری میشه گفت خیاله، همه چیز رو میشه گفت خیاله حرف علمی ولی نیست یک حرف فلسفی از موضع ایده آلیستی افراطی هست. میگه شرکت پژو مبتنی بر خیال هست و همه چیز بنابراین موهومه و این طوری نیست.

نهاد اجتماعی انسان یک سیستم تکاملی تنومند هست. کالبد درست میکنه برای خودش، کالبدش میشه شهر میشه روستا، میشه راه، میشه بناهای معماری. شبکه آدم هایی که روابط پایدار سازمان یافته دارن و از ۳ نفر بیشترند این میشه نهاد. قوانین خاص خودش رو داره همونطور که سلول های هم ژن که روابط پایدار سازمان یافته دارن میشن یک بدن. می تونی به این ترتیب بگی بدن انسان هم یک خیاله دیگه، خیالیه که سلول هامون دارن میکنن. این ها حرف های تخیلی و غیر علمی هستن. نهاد یک سطح تکامل سیستم های پیچیده است به همون ترتیبی که نظام روان شناختی انسان هست و هراری به شدت نادیده میگیره. هراری یک نگاه کاکلا جبر گرا، انسان زدوده و ضد اراده ی آزاد داره در مورد همه چی. به همون ترتیبی که ایران رو حذف میکنه، زرتشت رو نادیده میگیره ایده مرکزی ایران یعنی اراده ی آزاد من سازنده تاریخ رو هم کلا نادیده میگیره. کلا کتابش اصلا هیچ اشاره ای به چرخش های تاریخی که من ها درستش کردند نداره، یک نگاه کاملا جبرگراست. برای اینه که میگم یک مقدار جنبه ی سوسیالیستی توش دیده میشه یک جاهایی.

نگاه های جامعه شناختی دیگش هم که تو تاریخ تعریف میشه به همین ترتیب به شدت اشتباه داره. میگه اولین امپراطوری اکد هستش که کاملا غلطه. اکد اولین دولت پادشاهی ایران زمین هست. خیلی هم دولت کوچک و ناپایداری بوده و چهارتا پادشاه هم بیشتر نداشته که در چهارمی فرومیپاشه. میگه استعمار خیلی خوبه. میگه امپراطوری و از امپراطوری کلا منظورش همون چین و روم هست یعنی ایران رو اصلا نادیده میگیره. توی ایران هم البته امپراطوری نیست نظمش متفاوت هست. میگه امپراطوری کلا سرکوب میکنه فرهنگ های محلی رو، یک تفاوت اینه که شاهنشاهی این کار رو نمیکنه. شما کتیبه های هخامنشی رو میبینید و اشکانی و ساسانی رو میبینید میاید تا دوره صفوی حتی دوره قاجار میبینید که دولت مرکزی ایران اتفاقا پشتیبان زیر سیستم های قومی و دینیشه این ایده که سرکوب میکرده اقوام رو یا ادیان رو سرکوب میکرده یک ابداع نفرت پراکنان نو استعماری امروزه اصلا مبنای تاریخی نداره.

مفصل من در موردش نوشتم هرکسی که یک مقدار تاریخ خونده باشه فارغ از حرف های عامیانه روزمره این رو میدونه. میگه که امپراطوری ها که منظورش چین و روم هست میگه برای مغلوب ها خوب بودن این مغلوب ها رو هم سرکوب میکردند و فرهنگشون رو هم ریشه کن میکردن. دقیقا چینی ها و رومی ها این کار رو میکردن ولی آیا خوب بودن برای مردم مغلوب؟ بر چه مبنایی میگی خوب بودن؟ من مبنایی که دارم توی مدل نظریم برای اینکه بگم چیزی نسبت به چیزی خوبه، قدرت سیستم های اجتماعی، لذت من ها آدم ها، بقا یعنی میانگین سنشون و تندرستی شون و معنا یعنی پیچیدگی نظامهای فرهنگی زیاد باشه خوبه از دید من.

دولت شاهنشاهی ایران در طول تاریخش برای اقوام و برای ادیان ایرانی خوب بوده، جمعیت ادیان، لذتی که تولید میشده درشون که وضعیت اقتصادی یم نمودشه، مینگین سنشون، ساختارهای فرهنگی شون توسعه پیدا می کردن، دولت هخامنشی برای اقوام ایرانی خوب بوده. آیا امپراطوری روم هم برای مردم تونس، کارتاژ که رفت گرفت و شد استان آفریکا و بعد شد قاره آفریقا، آیا خوب بوده برای تونسی ها؟ تونسی هایی که توی کارتاژ زندگی میکردن. نخیر خوب نبوده، کارتاژ یک دولت شهر عظیم بود، سیصدهزار نفر جمعیت داشت، رومیان رفتند کارتاژ رو گرفتند و همشون رو کشتند سی هزار نفر موندن یعنی ۹۰ درصد جمعیت رو کشتند کجا خوب بوده همچین چیزی؟ آیا خوب بوده دولت روم برای فرانکها برای مردم بلژیک برای مردم فرانسه، برای مردم شمال اسپانیا خوب بوده دولت روم؟ امپراطورش نوشته و هراری به عنوان مورخ موظف بوده این کتاب رو بخونه کتاب جنگهای گل نوشته یولیوس سزار که میخواسته امپراطور بشه اولین سردار رومی که به طور سازمان یافته میخواست امپراطور بشه و نشد کشتنش و پسر خوندش اولین امپراطور شد. خب اون سردار بزرگ پیش امپراطور روم نوشته تاریخ جنگ هاشو بقیه هم نوشتند، کلودیوس هم تاریخ جنگ هاش یک متونی ازش مونده که در انگلستان بریتانیا رو میگیره چه کاری میکنه. این ها میکشتند مردم رو برده میکردند مردم رو کجا خوب بوده؟

موقعی که اون امپراطوری هارو نگاه می کنید چین هم همینطور بوده، چین هم حمله میکنه به جنوب مردمی که یک مقدار نژادشون شبیه به ویتنامی هاست، نژادشون شبیه به کره ای هاست میگیرن و همشون رو استثمار میکنن همشون رو برده می کنن. دوران مدرن رو نگاه کنید، امپراطوری ژاپن موقعی که کره رو گرفتن خوب بود برای مردم کره؟ رفتند شمال چین رو گرفتند دولت منشوری رو گرفتن با مردم منشوری تمرین پرتاب نیزه میکردند، سربازهای ژاپنی برای اینکه دستشون قوی بشه توی شمشیر زدن مردم رو همینجوری می گرفتن میاوردن و گردن میزدن همینطوری الکی برای اینکه دستشون قوی بشه، کجای این خوب بوده؟

شما تاریخ امپراطوری هارو وقتی میخونید میبینید که تاریخ تبدیل مردم مغلوب به برده یا جسد بوده، با هر معیاری بگید بد بوده بر چه مبنایی میگی خوب بوده؟ این دید نادرستی قاعدتا پشتش هست که همچین جمله ای صادر میشه. ایران که دولتش برای مردم تابع خوب بوده به خاطر اینکه تجارت رو توسعه میداده قدرتش مبتنی بر فتح نظامی نبوده اصلا، به همین خطاره که قدرت مرکزی و قدرت نظامی مرکزی کوچک بوده در ایران. ارتش ایران حدود پنجاه هزار نفر بوده توی کل دوره تاریخیش. ارتش روم و چین هر سپاهی که بسیج میکردن صد هزار نفر بودن اصلا قابل مقایسه نیست. قدرت امپراطوری مبتنی بر قدرت نظامی هست. قدرت شاهنشاهی ایران توی حوزه تمدن ایرانی مبتنی بر بازرگانی بوده اصلا شکلش فرق میکنه. از دوره ی داریوش که راه های سلطنتی درست می کنند بوده تا دوره شاه عباس که کاروانسرا درست می کنند، کلا شاهدانه تمدن ایرانی اینجوریه به این خاطر برای مردم تابعش خوب بوده، به این خاطر که فتح نمی کردن جایی رو اون مردم به نفعشون بوده به اینجور شبکه های تجاری متصل بشن و وفادار میموندن معمولا. ما یک جمله اینجوری توی کتابی در مورد تاریخ میبینیم از کسی که مورخه.

استعمار انگلیس و هند

متاسفانه یک جاهایی هراری لو داده که به نظرم نادان هست در مورد مفهوم امپراطوری و در مورد تاریخ امپراطوری. میگه امپراطوری خوبه بعد یک مثال معاصر میزنه، میگه امپراطوری انگلیس که رفت هند رو گرفت خوب بود برای هندی ها، چرا؟ چون راه آهن درست کرد، چون کشور رو متحد کرد، چون زبان انگلیسی صحبت میکنند، چای میخورند، دموکراسی دارند و سیستم حقوقی. آشکار هست که هراری تاریخ هند رو نمی دونه و این یک مقدار بده برای کسی که اولا استاد تاریخ هست بعد هم دو مورد تاریخ داره مینویسه و از هند مثال میاره.

دوتا ایراد من بگم براتون، یکی اینکه استعمار انگلیس در هند، هم هندی ها نوشتند هم خود غربی ها، به شدت غارتگر بوده یعنی ثروت امپراطوری بریتانیا، کشتی های توپ داره امپراطوری بریتانیا و خریدن سیاستمداران محلی رو ممکن کرد از هند در میومده. قبل از اینکه انگلیس ها بیان نظام سیاسی به ویژه در شمال هند، ایرانی بوده. جنوبش هم همینطور. تمدن هند انجایی که پیچیدگی سیاسی و فرهنگی میبینین ایرانی هست. تمدن بومی شون یک مقدار بدوی تر هست یک مقدار ابتدایی تره خیلی هم ارزشمند و مهمه و فرهنگ هم داشتن ولی معمولا شهری نبوده، معمولا نظام فلسفی و نظام دینی و سیاسی سازمان یافته تولید نمی کرده. قبل از اینکه انگلیس ها بیان مهمترین دولت هند گورکانی هست که دولت کاملا ایرانی هست و هسته مرکزیش هم شمال هند بوده. مالیاتی که سلاطین گورکانی میگرفتند از هندی ها ده درصد بوده یعنی در واقع ذکات میگرفتند.

انگلیسها که میان میگیرن چقدر مالیات میگیرن از هندی ها، سی درصد تا پنجاه درصد. در دوران گورکانی آیا قحطی رخ میداده در هند؟ بله قحطی بوده همیشه همه جای دنیا قحطی بوده دلیلش این بوده که محصول رو آفت میزده یا خشکسالی می شده. در هند به ندرت دوتای اینها رخ میداده. یعنی هند بر خلاف ایران اقلیم خیلی مناسبی برای کشاورزی داشته و به ندرت قحطی می شده. در دوران گورکانی تقریبا هیچ قحطی دامنه داری درهند نداریم و گورکانیان یک مدت طولانی نزدیک چهار قرن اونجا حکومت داشتند.

انگلیسها که میان غارت می کنند این مردم رو و قحطی مصنوعی درست می کنند. یعنی اقتصاد رو میبرن به سمت کشاورزی تک محصولی و مالیات زیاد می گیرند طوری که مردم نمی توانند غذا پیدا کنند، مردم قحطی میگیرند و میمیرند. این رو خود هراری هم جالبه که آورده توی کتابش. اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم یعنی آخر استعمار انگلیس همون دوره ای که دیگه خیلی گل و بلبل هست به نظر هراری، در اون دوران در بنگال که ثروتمندترین بخش هند هست قحطی میاد بلافاصله بعد از اینکه انگلیس ها میرن اونجارو میگیرن. اگر اشتباه نکنم ۱۷۹۴ انگلیسها بنگال رو میگیرند تا ۱۷۹۸ و فقط مالیات میگیرند و انقدر کمرشکن هست که قحطی میاد توی بنگال.

بنگال سی میلیون نفر جمعیت داشته، یعنی فقط بنگال جمعیتش دو برابر ایران اون موقع بوده و از سی میلیون نفر، ده میلیون نفر یعنی اندازه جمعیت ایران اون موقع میمیرند طی سه چهار سال. کجای این خوب بوده برای هندی ها؟ با معیارهایی که من دارم خیلی روشن هست که به ضررشون بوده یعنی بقا یعنی هسته مرکزی که لذت و قدرت و اینها روش سوار میشه از بین رفته. بر چه مبنا؟ بر مبنایی که راه آهن دارند خب راه آهن قبلش هم را ابریشم اونجا بوده دیگه. راه آهن نیروهای سرکوبگر نظامی انگلیسی رو برای کشتار هندی هایی که شورش می کردند جابه جب میکرده. شما شبکه راه آهن هند رو که نگاه کنید چون الان هم همون هست همچنان مونده، از مراکز قدرت نظامی، مراکز دیوانی و دولتی انگلیسی، مراکز استقرار اردوگاههای انگلیسی به مراکز مقاومت همش کشیده شده اصلا شکل گیریه راه آهن هند دلیلش این هست، راه آهن رو انگلیس ها برای

مردم هند نکشیدند الان هم مردم هند در و دیوارهای قطار رو میگیرند سوارش میشن. در آفریقای جنوبی هم رهبر همین هندی ها، گاندی وقتی میخواست جای سفید پوست ها بره بشینه توی آفریقای جنوبی از قطار انداختنش بیرون. کجا شما فکر می کنید به نفع مردم هند بوده مگه مردم اصلا قرار بوده سوار اون قطار بشن. تاریخ قطار در هند چیزی هست که نوشته شده در تاریخ چندین کتاب مهم راجع بهش داریم و عجیب هست همچین حرفی. کشور متحد شد، خب کشور هند هیچ وقت متحد نبوده این حرف درستیه. هند یک تمدن جدا نیست، تمدن هند یک مفهوم جدیده تمدن هند و تمدن ایرانی یکیه و به طور مشخص شمال هند هست. اون نوار باریک شمال هند که خود هندی ها بهش میگن سرزمین آریایی اون همیشه هم چفت بوده به ایران و جزئی از کشور ایران هم بوده همیشه. از دوران هخامنشی تا آخرش دوره نادر شاه هم چنین بوده یعنی هر موقع کم میاوردن میرفتن اونجارو میگرفتن و به عنوان بخشی از ایران بهش نگاه میکردن. شاهان اون منطقه هم حتا اگه مستقل بودن مثل گورکانی ها ایرانی بودند هم فرهنگشون و زبانشون و سنت سیاسی شون.

شما نگاه میکنید می بینید که کشور هند رو دوبار خواستند متحد کنند یکی اورنزیب هست که یک مقدار به خاطر جو جهانی اون دوران با بزرگترین ارتش اون دوران گورکانیان بود، حمله کرد تا جنوب هند رو فتح کنه و ناموفق هم موند در واقع فتح کرد ولی نابود شد ارتشش به خاطر تلفات زیاد و جاده ی استعمار رو صاف کرد و اشتباه بسیار بزرگی کرد اورنزیب که خواست هند رو متحد کنه. ایران زمین قبلا آنچه که بالا فقط متصل بود بهش چی بود هند؟ هند یکسری دولت های محلی داشت، چه ایرادی داره. اصلا هند یک شبه قاره هست و شبیه قاره میمونه، دلیل نداره یک کشور کامل همش رو زیر سلطه داشته باشه و عملا هم نداشت و کشور یکپارچه نشد اصلا یعنی هند، بنگلادش و پاکستانش جدا شد اون تیکه هایی که بیشتر متصل بودن به بخش شمالی و میلیون ها نفر کشته شدن به این خاطر و کشور متحد شد که میگیم دموکراسی داره، بزرگترین دموکراسی دنیاست منتها سیستم حقوقی هراری میگه داره، آیا واقعا داره؟

یک آمار عجیبی من میخوندم که میگفت الان نمایندگان هندی، نماینده یعنی کسانی که رای آوردند تو یکی از نهادهای سیاسی هند مشغول به کارند به طور رسمی. میدونید که هند لایه لایه هست خیلی مثلا شوراهای محلی داره تا مجلس ملی که خود مجلسشون هم چندتاست. کل آدمهایی که توی این نهادها هستند رو آمار گرفته بود، اون هایی که با رای مردم انتخاب شدند سی درصدشون سابقه ی جرائم اثبات شده داشتند و یک عدد عجیبی ده درصدشون جرائم سنگین از جنس کشتن، قتل یا آدم ربایی یا تجاوز داشتند. خب این ها بدیهی هست که رای نیاوردند و یک فسادی پشتش بوده و طرف رفته اون جا نشسته.

این رو ما میتونیم با دولت دوران گورکانی مقایسه کنیم، کلی ما تاریخ داریم. بسیار دولت سالمی بوده دولت گورکانی. حتی دولت های جنوبی تر که بعضی هاشون هندو بودند. دولت های هندو که میجنگیدن با انگلیسها، اونها هم خیلی سالم بودند. این فساد مدرنیته هست و استعمارگرها این رو آوردند. زبان انگلیسی این‌ها دارند، خب زبان انگلیسی چیز خوبی نیست، زبان انگلیسی سیصد ساله الان وجود داره. قبلا مگه اینها زبون نداشتند، زبونشون فارسی بود قبلا. چرا ما فکر میکنیم زبون انگلیسی خوبه برای هندی ها؟ چای داشتند و کریکت دارند، خب قبلا مگه شربت نداشتند مگه چوگان نداشتند چی باعث میشه که فکر کنه کریکت بهتر از چوگان هست مثلا. اون یک ورزشه این هم یک ورزشه دیگه حالا چوگان که پیچیده تر و جالب تر هم هست به نظرم.

خب چای دارند بله، ولی الان نیکوتین هم دارند، هروئین هم دارند و تریاک هم که قبلا به صورت انبوه نبوده دارند و حشیش هم که قبلا آیینی بوده الان همه حشیشی هستن و چه منطقی فکر میکنه که استعمار برای هند سودمند بوده؟ به جز منطق آدمی که تاریخ نمی دونه، یک جاهایی راستش من فکر میکنم هراری نمیدونه اگر بخوام صادق باشم. یا نمیدونه و تحریف میکنه توی ایران نمونه هاشو داریم اخیرا یک دوستی بود داشت میگفت که استعمار برای هند خیلی خوبه چون انگلیسی حرف میزنن که البته اون هم فکر میکنم نمی دونست ولی خب بالاخره تحریفی هم توش بود.

جمع‌بندی، انسان خردمند خواندنی‌ست

جمع بندی میکنم، کلا اینطوری براتون بگم کتاب هراری درعین حال با تمام این حرف ها خوندنیه. کتاب هراری یک کشکولی از داده های جالب تاریخیه که کنار همدیگه چیده شده بدون اینکه بینش خاصی پشتش باشه. این کشکولی که داریم ازش حرف میزنیم کارکرد روشن گرایانه ای داره ولی، یعنی شما میخونید یک بینش جالبی در مورد یک سری چیزها به دست میارین که این بینش یک جاهایی که مهم هم هست و به تاریخ مربوط میشه غلطه رسما.

عبارت های جذاب در کتاب هست، لحن کتاب شیرینه و روان هست، کتاب از جنس کتاب علمی نیست، از جنس کتابهای مثلا ژرژگاموف هست که دانشمند و فیزیکدان بزرگی بود و یک کتابی نوشته به نام یک دو سه بی نهایت، که خیلی هم کتاب خوبی هست. کوانتوم برای همه مثلا. این کتاب هراری چنین کتابی هست اما خطاهاش بیشتر از اون حدی هست که ما اتنظار داریم و جهت گیری سیاسی و ایده اولوژیک خیلی روشنی در اون دیده میشه. من فقط یک مثال دیگه هم بزنم، مثلا میگه آمار برای اولین بار در سال ۱۷۴۴ در یک کلیسایی در اسکاتلند آمار گرفتند، کاملا غلطه، یعنی علم آمار، علم مشاهده و ثبت رخدادهای تجربی واستخراج قوانین ازش برای تخمین احتمال بروز همون اتفاقات در آینده این میشه آمار. علم آمار اولین بار با اختر شناسی شکل گرفته و اولین بار هم بین قرن دهم تا هشتم پیش از میلاد احتمالا ایران شرقی هست. اولین جداول نجومی مربوط به مثلا رصد یک سیاره خیلی دوری مثل کیوان برای دوره کمبوجیه و شهر بابل هست.

یعنی وقتی که کمبوجیه شاه بابل میشه و هخامنشی ها میگیرن اون جا رو برای اولین بار چنین اسنادی اون جا نوشته میشه. احتمالا هم از ایران شرقی اومده اون جا قبلش در بابل شبیهش رو نداریم. در کل اسناد تاریخی ایران چه آن هایی که مستوفیان مینوشتند در مورد اینکه محصول چقدر خواهد بود چه آن هایی که دانشمندان می نوشتند منجمانی مثل بیرونی، آمار شما می بینید. این چه حرفیه که میگید آمار قبلش نبوده. اواسط قرن هجدهم شکل میگیره، حرف کاملا غلطی هست.

نمونه های اینطوری خیلی هست یعنی غلط های اینجوری انقدر زیاده که بحث رو طولانی میکنه و نمی خوام واردش بشم فقط این رو هم براتون بگم در مورد آینده هم یک که دیدی داره هراری که در کتاب Homo Deus بیشتر بهش پرداخته. خب دیدگاهش علمی تخیلی هست اگر بخوام بهش لطف کنم وگرنه میگم فقط تخیلی هست. مثلا معتقده یک پروژه ای به نام پروژه گیلگمش باید راه بیوفته، به این هم اشاره نمی کنه که گیلگمش سومری و اکدی بوده و برای قلمرو ایران زمین هست. و اصلا اشاره ای بهش نیست که گیلگمش برای اون جایی هست که پایتخت های مهم ایران غربی اون جا بوده برای مدت دوهزار و خورده ای سال یعنی بابل اون جا بوده، سلوکیه اون جا بوده، تیسفون اون جا بوده و بغداد اون جا بوده این هم که هیچ اشاره ای بهش نشده.

این پروژه ی گیلگمش به این معنی هست که انسان جاودانه بشه که در Homo Deus میگه که انسان جاودانه خواهد شد تا یک قرن دیگه. خب ببینید کسی که میگه انسان میشه، کلمه جاودانگی رو به کار میبره، زیست شناسی رو نخونده ظاهرا. حیات یک تعریفی داره، جاودانگی ناممکن هست. حیات اصلا یک موج ترمودینامیک توی یک سیستم عالی محلول در آب هست. مثلا در مورد یک پروژه فرانکشتاین حرف میزنه که انسان ها با ماشین ترکیب خواهند شد و شبیه فرانکشتاین میشن مثل خدایان خواهند شد. احتمالا میشه و اتفاقات خیلی جالبی خواهد افتاد همین الان هم گوشی همراه یه صورت یک بخشی از بدن خیلی از آدم ها در اومده و فناوری داره رسوخ میکنه در بدن، از قدیم هم کرده همین لباسی که تن من هست یک بخشی از رسوخ فناوری در بدن هست، منتها این که بدن یک میمونی مثل انسان انقدر متحول بشه تحت تاثیر این فناوری که دیگه بدن میمون نباشه الان که ما داریم حرف میزنیم علمی تخیلی هست، حالا ممکنه بعدا بشه این یکی رو من نمیگم ناممکنه.

حیات در ساختارعالی محلول در آبش ناممکنه جاودان بشه، اصلا قرار نیست جاودان بشه، قوانین طبیعی زیست شناختیش اجازه همچین چیزی رو نمیده. پیوند میان بدن و ماشین حالا به اشکال مختلف ممکنه و داره تحقق پیدا میکنه و نمی دونیم چی میشه ولی خب اینکه توی کتابی ادعا کنی که تا صد سال دیگه حتما این شکلی و اینجوری خواهد شد، جالبه و جذابه ولی علمی نیست. یا همون کتاب فراگشت انسان یک تیکه در مورد پیش بینی اینکه آینده بشر چگونه خواهد شد بحث کردم. خب یک بحثی که کردم اینه که قطعی هست که بشر منقرض میشه مثل همه گونه های دیگه چون همه ی گونه ها منقرض میشن، هراری به نظر میاد این رو درک نکرده که گونه ها منقرض میشن و جاودان نمی شن به ویژه گونه هایی مثل آدم که اصلا مثل بیماری می مونن برای همه گونه های دیگه و هراری این رو میدونه و اشاره کرده توی کتاب بهش.

خلاصه این که کتاب، کتابی هست که یک آدم کتاب خوان، رند، با زبانی شیرین، با احاطه به شاخه های مختلف علوم نوشته ولی اون آدم یک رویکرد خیلی ویژه ای به جنسیت، به سیاست، به تاریخ، به تمدن داشته. یک سطحی نگری توی همه ی این شاخه های علوم که میگم نشون داده و یک خطاهای چشم گیری در روایت خودش بنابراین گرفتارش شده و هیچ دستگاه نظری روشنی هم ظاهرا نداره.

کتاب رو در هر صورت بخونید چون این ها کتاب هایی هستند که دارن الان تولید میشن و کتابهایی هست که اگه بخواهیم حرف بزنیم ما به عنوان وارثان تمدن ایران هستیم، به عنوان آدم هایی که این کتاب هارو بخونیم وبتونیم نشون بدیم که آقا چرا چرند میگی! این رو باید گفت شاید با همین لحن. لازمه که این هارو بخونید و لازمه که خیلی بیشتر از نویسندگان این کتاب ها بخونید و بدونید و منصفانه تر و بیطرفانه تر و علمی تر توی دستگاه نظری روشن و شفافی با داده های عقلانی، داده های عینی و مسیر اخلاقی حرفمون رو بزنیم تا شاید این کتاب ها بعد از اینکه خونده میشه کمتر باور بشه.

با امید اینکه هممون بخونیم و هممون نمایندگان خوبی برای تمدن بزرگی باشیم که این روزها پیش از پیش نادیده انگاشته میشه.

دسته بندی شده در: