خوشی‌ها و مصائب کار کتابی است که اولین بار در سال ۲۰۰۸ میلادی چاپ شد و مهرناز مصباح آن را برای نشر چشمه به فارسی برگردانده است. مدت‌ها فکر کردم و برای سرتیتر این مطلب، عنوانی بهتر از خود کتاب نیافتم. چه اینکه”کار” به عنوان عنصر وجودی انسان از زمانی که آرام‌آرام تمدن‌ها شکل گرفتند و مبادله‌ی کالا با کالا رواج یافت به عنوان اصلی اساسی در زندگی جمعی مطرح شد و چه اینکه در غالب ادیان و فرهنگ‌ها به عنوان امری مثبت و حیاتی ستایش شده است.

برای مثال در فرهنگ اسلامی کار و تلاش «مانند مجاهدت در راه خدا» ارزش‌مند و مقدس شمرده شده است که اهمیت انجام فعالیت را برای اجتماع نشان می‌دهد. البته در بعضی تمدن‌ها مانند یونان باستان، “کار” خیلی پسندیده نبود که هیچ، توسط فیلسوفانی مانند سقراط، مضر و مبتذل شمرده می‌شد. آن‌ها معتقد بودند که تمامی کارهای روزانه باید توسط بردگان انجام شده و خودشان با دریافت محصولات و خدمات بردگان‌شان وقت آزاد برای تفکر و پرداختن به موضوعات هنری و فلسفی داشته باشند!

اما بعد از چند قرن، قضیه کاملا برعکس شد. اول با رخوتی که به خاورمیانه تزریق شد، دوم با پیشرفت‌های غرب به خصوص در رنسانس و انقلاب صنعتی و سوم با پی‌ریزی مفهومی به نام بانک بود که ارزش سرمایه و ارزش افزوده‌ی حاصل از “کار” بالا رفت. نتیجه‌ی این امر، تشویق اربابان و ثروتمندان به سرمایه‌گذاری گسترده در تولید و صنعت بود که امروزه این سرمایه‌گذاری به عامه‌ی مردم بسط پیدا کرده است:

آن‌ها (مردم) می‌توانند اجازه دهند سرمایه‌هاشان برای دهه‌ای یا بیشتر از جلوی چشم‌شان ناپدید شود، آن‌ها را به دستان ناخداها و افسران ارشد بسپارند، اجازه دهند از مدار راس‌الجدی و راس‌السرطان بگذرند…. در بندر کانتینرهای عدن و طنجه پهلو بگیرند و مطمئن باشند که سرمایه‌هاشان نهایتا نزدشان بازمی‌گردد، آن‌هم با بار پاداش صبر و پشتکارشان. آ‌ها می‌دانند که سرمایه‌گذاریشان در حقیقت نوعی دوراندیشی است و در قیاس با پنهان کردن پول زیر تخت که سرانجامی جز نابودی سرمایه و فقر ندارد بی‌خطر است.

کتاب در شمای کلی به صنعت جدید و تقابل سنت و مدرنیته در آن می‌پردازد و نتایج مثبت و منفی سنت و مدرنیته را نقد می‌کند. برای مثال می‌خواهد بگوید رویه‌ی سخت کار امروزی، برخلاف پوسته‌ی کریهش درون‌مایه‌ی زیبایی‌ هم دارد:

خلاقیت و هوش به همان اندازه که در به‌کارگیری تکه‌های غلیظ و برجسته‌ی رنگ در طرح عریان یک زن اهمیت دارد می‌تواند در نقل‌وانتقال میله‌ها به منتهی‌الیه غربی بیابان ساهارا هم نقش داشته باشد!

از طرف دیگر دوباتن یادآوری می‌کند که درمقام خریدار، اگر پوسته‌ی محصول یا خدمت زیبایی که به ما رسیده را کنار بزنیم، خواهیم دید که رنج‌ها و مصائب بسیاری در پروسه‌ی رسیدنش به ما وجود داشته است:

تعداد کمی از مصرف‌کننده‌ها به اینکه میوه‌هایشان از کجا آمده اهمیت می‌دهند و عده‌ی خیلی کمتری به اینکه لباس‌ها‌شان کجا تولید شده است…. اصل و منبع و راهی که خریدهای ما پیموده‌اند برایمان بی‌ارزش باقی می‌ماند.

آلن دوباتن نویسنده‌‌ای سوییسی است که بیشتر می‌خواهد بین مسائل اساسی فلسفه با جزئی‌ترین و سرراست‌ترین وجوه زندگی انسان، پل بسازد. او که به موضوعات انگیزشی، روانشناسی و سبک‌زندگی علاقه‌مند است در کتاب‌های دیگر و موسسه‌ی آموزشی‌اش هم چنین رویکردی دارد.
وقتی از دوباتن پرسیده شد که جرقه‌ی نوشتن این کتاب در ذهنش چه‌طور خورده است؟ جواب داد:

اگر یک مریخی به زمین می‌آمد و می‌خواست با خوندن ادبیات بداند مردم چه‌کار می‌کنند به این نتیجه می‌رسید که مردم وقت‌شان را صرف عاشق شدن، جر و بحث با اعضای خانواده و گاهی کشتن یک‌دیگر می‌کنند. اما ما سرکار هم می‌رویم و با این حال در آثار هنری به ندرت به کار پرداخته می‌شود.

دوباتن چشم‌های ما را به زشت و زیبایی و شوق و وحشت‌های دنیای کار باز می‌کند. او توجه آدمی را به جزییاتی جلب می‌کند که هرروز با آن‌ها سروکار دارد اما چون درک عمیقی نسبت به آن‌ها پیدا نکرده، بی‌توجه از کنارشان عبور می‌کند.

از دور نگوییم «لِنگش کن!»

یکی از انواع تحقیق –و به اعتقاد نگارنده بهترین‌شان- مشاهده است. فصول کتاب دوباتن عناوین «نظاره‌ی کشتی باربری، لجستیک (دریافت محصول، بسته‌بندی و پخش آن)، تولید بیسکوییت، مشاوره‌ی شغلی، علوم موشکی، نقاشی، مهندسی برق، حساب‌داری، کارآفرینی و هوانوردی» را شامل می‌شوند.

هر فصل حاوی یک مقاله‌ی شهودی است درمورد عناوینی که در بالا ذکر کردیم. درواقع تلاش نویسنده، بیان تحلیلی و منتقدانه‌ی مجموعه‌ای از مشاهدات منقطع در صنایع و مهارت‌های مختلف است که با دید وحدانی دوباتن جمع آمده‌اند و بر بستری داستانی روایت می‌شوند. در این بین، دوباتن درمورد شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد در فضای کار صحبت می‌کند.
فضای موطن کتاب در بریتانیاست، چرا که خود این نویسنده ‌ی سوییسی هم سال‌هاست در انگلستان اقامت دارد اما بارها از انگلستان خارج می‌شویم و به مناطقی دوردست مانند مالدیو می‌رویم.

شاید بیشترین حسن مقالات داستانی دوباتن هم این است که او از پشت میزش درمورد “کار” نمی‌نویسد، خودش وارد “کار” می‌شود و سختی‌ها را به جان می‌خرد و نه به عنوان یک نویسنده‌ی دور از جامعه بلکه به عنوان یک تجربه‌گر و یک طالب علم با کوچک‌ترین مسائلی که می‌بیند و می‌آموزد برخورد می‌کند. برای مثال وقتی می‌خواهد از صنعت لجستیکی که به عقیده‌ی او یک صنعت مرموز است صحبت کند پاشنه‌ها را وَر می‌کشد و دل به سفر به اقیانوس می‌سپارد. در خلال این سفر از پنهان‌کاری‌های صنایع و مضرات آگاه می‌شود و هشدار می‌دهد که محصول نهایی و زیبای در دست ما، به اتوکشیدگی‌ای که می‌بینیم تهیه نشده است.

البته دوباتن باوجود عملگرایی‌ تحسین‌برانگیزش خیلی اخلاق‌مدار نیست چون وقتی هواپیمایش از فراز ایران عبور می‌کند از تمدن ایران به نفع تمدن خودش و مسیح کارکرد می‌گیرد اما از نام جعلی «خلیج» برای خلیج فارس استفاده می‌کند که نشر را مجبور کرده تا نام فارس را پس از ترجمه به آن الحاق کند.

به حق چیزهای ندیده!

دیگر موضوع مورد بحث دوباتن نیاز انسان مدرن به ذخیره‌سازی برای آینده است. انسان نخستین از کار برای نیاز لحظه‌ی خود استفاده می‌کرد به این معنا که مانند حیوانات، برنامه‌ی رفتاری‌اش روزانه تدوین می‌شد. پس هر زمان نیاز به غذا داشت میوه‌ای می‌چید و می‌خورد یا فصل سرما که می‌رسید حیوانی را شکار می‌کرد تا از پوستش برای گرم‌کردن خود استفاده کند. اما انسان مدرن که حاصل تمدن است با گسترده‌شدن مفهوم پول به فکر ذخیره‌سازی برای آینده‌نگری افتاد و اصل اصیل کار همیشگی و ایجاد صنایع برای بهینه‌کردن زندگی در تقابل با زمان است. این نوع رفتار اگر در رویه‌ای درست انجام شود باعث امنیت روحی روانی انسان است. دوباتن می‌گوید:

این انبار غله‌ی غول‌پیکر شاهدی است بر اینکه ما بعد از چندین هزارسال تلاش حداقل در دنیای صنعت به تنها موجوداتی تبدیل شده‌ایم که خودمان را از چنگ جست‌وجوی مضطربانه برای منبع وعده‌ی بعدی غذا بیرون کشیده‌ایم و بدین ترتیب افق‌های تازه‌ای از زمان را به روی خود گشوده‌ایم. زمانه‌ای که در آن می‌توانیم سوئدی یاد بگیریم، در محاسبات به مهارت برسیم، نگران اصالت روابط‌مان باشیم و سر غذا از تنازع ویران‌گر و محتوم پنگوئن و غزال عربی اجتناب کنیم.

این نوع‌، آینده‌نگری در خود پروسه‌ی تولید امروزی هم نقشی مهم گرفته است. پس صنایع دیگر مثل قدیم خشک نیستند و برای بهبود عملکرد و بیشینه کردن راندمان، جنبه‌های انسانی با آن‌ها دخیل شده‌اند. اول اینکه ذائقه‌ی مخاطب چه محصولی را بیشتر می‌طلبد؟ برای مثال در کشور خود ما ایران، در شمال کشور ذائقه به شوری، در جنوب کشور به تندی و در مرکز کشور به شیرینی غالب است. پس احتمالا اگر بخواهیم یک همبرگر بفروشیم باید آن را در شمال کشور با خیارشور و پنیر زیاد، در جنوب با فلفل و سس تند و در مرکز با پیاز کاراملی و آناناس سرو کنیم!

دومین نکته اما درنظر گرفتن همین ذائقه برای کارگر است به این نحو که کارمند ما از چه خصوصیات جسمی، روحی روانی و رفتاری برخوردار است و در جغرافیای موردنظرمان برای برآورده کردن نیازی که بالا درمورد مخاطب شناختیم چه میزان از نیروی کاری وجود دارد؟

نویسنده البته پا را فراتر هم می‌گذارد و حتی صاحبان صنعتی را به ما نشان می‌دهد که روانشناسی غلیظ‌تری را هم در کار دخیل کرده‌اند:

لورنس فرمول این بیسکوییت را با نظرسنجی از تعدادی مشتری در هتل اسلاو به دست آورده بود؛ طی یک هفته از آن‌ها درمورد زندگی‌شان می‌پرسید و سعی داشت میل ویژه‌ای را در آنان بیابد؛ امیالی که می‌توانستند به اصول پدیدآورنده‌ی یک محصول جدید بیانجامند…. برای لورنس معلوم شد که بیسکوییتش باید گرد باشد نه مربع، قطعات کوچک کشمش و تراشه‌های شکلاتی داشته باشد تا حس دلخوشی مهربانانه‌ای منتقل کند و از خامه استفاده نشود تا تداعی‌گر زوال نباشد.

پس درواقع امروزه، “کار” چیزی فراتر از رویه و کارکرد اساطیری‌اش -که صرفا انجام فعالیتی برای به دست آوردن نیازهای اولیه‌ی زندگی بود- است و با بازتعریف شدنش می‌تواند برای هر انسانی به عنوان یک بخش جذاب و نه کسل‌کننده مطرح باشد.

دسته بندی شده در: