«تنهایی پر هیاهو» عاشقانه‌ا‌ی است در باب کتاب و سرنوشت هراسناک آن در حکومت‌های استبدادی کمونیستی. رمانی کوتاه با بن‌مایه‌ای اگزیستانسیالیستی که روایتگر زندگی بشری و پوچی همراهش است.

«تنهایی پر هیاهو» تصویرگر تنهایی انسان در عصر مدرنیته، فوران کارخانه‌ها و دستگاه‌هاست. اثری است که علی‌رغم نبود انسجام داستانی از اتحاد محتوایی جا نمانده و به سبک مونولوگی برخاسته از درونیات توسط شخص اول داستان روایت میشود؛ یک کارگر. کارگری شاغل در یک کارگاه بازیافت کاغذ که دست بر قضا دور شدن از حدود مرسوم زندگی و گم شدن در رویا و تخیل را خوب آموخته است.

به عبارت دیگر تفتیش کننده‌های عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتاب‌ها را می‌سوزانند چون اگر کتاب حرفی برای گفتن و ارزشی داشته باشد در کار سوختن فقط از آن خنده‌ای آرام شنیده می‌شود چون که کتاب درست و حسابی به چیزی بالاتر و ورای خودش اشاره دارد.

و این کتاب چنین است. به هدفی والا میل می‌کند؛ جلوگیری از نابودیِ فرهنگی زنده. که البته در عصر کمونیستیِ اروپای شرقی، در چکسلواکی، کتابی این چنین را با طعنه‌ها و نشانه‌های به واقع ضدکمونیستی، منتشر کردن کار آسانی نیست.

تنهایی پرهیاهو

تنهایی پرهیاهو

ناشر : پارس کتاب
قیمت : ۱۳۴,۱۰۰۱۴۹,۰۰۰ تومان

هرابال؛ نویسنده‌ای پرکار و توقف ناپذیر

بهومیل هرابال(۱۹۹۷-۱۹۱۴) نویسنده، حقوقدان و از روشنفکران برجسته‌ی اروپایی و به زعم بسیاری پدرسالار سروران ادبیات معاصر چک است. کارگر-روشنفکری آکادمیک که دوره‌های مختلفی چون ادبیات، تاریخ و فلسفه را در سطوح دانشگاهی ‌گذراند. و سرانجام در سال ۱۹۴۸ میلادی موفق به اخذ دکتری حقوق شد.

هرابال نیز به مانند بزرگانی چون بولگاکف و ماندلشتام اسیر دستگاه سانسور کشورش بود. اسارتی که بر تمام دوران حیات ادبی‌اش سایه سیاهی افکند. ولی او به نوشتن ادامه می‌داد و کتاب‌هایش را به صورت نسخه هایی تکثیری و زیرزمینی در کشور خود منتشر می‌کرد، که البته به کشورهای دیگر نیز راه می‌یافت. به گونه‌ای که حتی پس از رفع ممنوع الفعالیتی او در سال ۱۹۷۵ میلادی و گرفتن جواز برای برخی از نوشته‌هایش، گاهی تیراژ آثارش در دیگر کشورهای اروپایی بیش از تیراژ آن‌ها در چک بود. آثارش تقریبا به تمامی زبانهای اروپایی ترجمه شده که این نشان دهنده‌ی محبوبیت فراوانش است.

او چند باری نامش در فهرست نامزدهای جایزه نوبل راه یافت ولی موفق به دریافت آن نشد. ولی او را کسی می‌دانند که ادبیات چک را به دو دوران قبل و بعد خود تقسیم کرد. و به گفته‌ی یکی از منتقدین ادبی چک:

با مرگ هرابال دوران یک نسل بزرگ ادبی قرن حاضر چک، به نحوی بی بازگشت به پایان می‌رسد

از دیگر نوشته های او می‌توان به “قطارهای به شدت مراقبت شده”، “همه ترس‌هایم” و”وحشی نجیب” اشاره کرد.

نابودکننده‌ای عاشق!

سرگذشت ماشینی شخصی که سی و پنج سال از عمرش را در کار کاغذ باطله بوده است. و دوران پنج سال مانده به بازنشستگی‌اش را طی می‌کند. در این مدت طولانی نه تنها کارش را خسته کننده ندانسته بلکه آن‌را قصه‌ای عاشقانه می‌خواند. خواندن کتاب‌هایی که دستگاه کمونیستی وجودشان را برنتابیده و به دست امحا سپرده شدند. و دیدن تابلوهای نقاشی فاخر از بزرگان آن حرفه که به سرنوشت کتاب‌ها دچار می‌شوند؛ خمیر شدن

هانتا، قهرمان داستان به طور متوسط، دو تن کتاب را در هر ماه خمیر می‌کند. و سالهاست که به تناوب دکمه‌ی سبز و قرمز دستگاه پِرِسش را فشار می‌دهد. دستگاهی واقع در زیرزمینی کثیف که کاغذ باطله‌های خیس و کپک‌زده به سقفش رسیده‌اند و آنجا محل کار اوست.جایی که به آن خو گرفته، به آن اندازه که تاب تحمل هوای آزاد را ندارد.

شخصی الکلی که از الکلی‌ها بیزار است و تنها به این دلیل می‌نوشد که بهتر فکر کند. در خانواده‌ی باسوادی رشد کرده است و از بزرگان ادبیات و فلسفه چیزها خوانده و رابطه‌ای عاطفی با کتاب دارد. کسی که در تمامی این سالها، شب‌ها به هنگام بازگشت چنتاییشان را نجات داده است. به نوعی که از زیرزمین و انباری تا آشپزخانه‌اش را مملو از کتاب کرده است.

ولی اگر کسی می‌خواست کتابی را خمیر کند باید سر آدمها را زیر پرس می‌گذاشت ولی این کار فایده‌ای نمی‌داشت چون که افکار واقعی از بیرون حاصل می‌شوند.

نثر هرابال در این کتاب بسیار آرام و حتی می‌توان گفت عاشقانه است که البته برای شخصیت‌پردازی شخصی که از موش‌های زیرزمینی محل کارش تا جوجه تیغی‌های حیات وحش دل می‌سوزاند و برایشان خوبی می‌خواهد جز این قلم انتظار دیگری نمی‌توان داشت. انسانی با وجدان و دغدغه‌مند. کسی که در هر موردی که در هرجایی اتفاق بیفتد شخص خودش را گناهکار دانسته و تمام اتفاقات را زیر سر خودش می‌داند! ولی او مردی تنهاست، در دل زیرزمینی نم‌زده و کثیف که تنها وسیله‌ی مقابله‌اش در مقابل ناملایمات زندگی الکل است. و در سر دارد که پس از بازنشستگی‌اش دستگاه پرس را بخرد و در باغ دایی‌اش قرار دهد؛ یک بازنشستگی رمانتیک!

و هیچ رأفتی در آسمان نیست!

نویسنده، زیرکی را در لفافه‌گویی به نهایت می‌رساند و دگرگونی طبقاتی را تنها آورده‌ی کمونیسم برای کشورش می‌خواند. جایی که طبقات به قوت خود همچنان باقی است و تنها ساکنان هر طبقه تغییر کرده‌اند، طبقه‌ی متوسطِ تحصیلکرده و اهلِ مطبوعات نزول کرده و طبقه‌ی کارگر از اعماق به سطح آمده است. و از طرفی نخبگان کارگر شده‌اند!

سطور کتاب مملو از جملاتی است که به فراخور روایت قهرمان کتاب از بزرگانی وام گرفته شده است. از هگل و کانت گرفته تا مسیح و لائوتسه. ارجاعاتی یقینا معنادار که در جهت تکمیل پازلِ محتوایی اثر گام برمی‌دارد.

هانتا در خیابان‌های پراگ قدم می‌زند و فکرش مملو از تقسیم بندی‌های پس از پایان جنگ جهانی دوم، دگرگونی‌های پیش آمده و حقوق پایمال شده‌ی ساکنان شهرش است:

زیرزمین‌هایش محل کار فرشتگان ساقط است؛ مردان دانشگاه‌دیده‌ای که در نبردی که هرگز درش نقشی نداشته‌اند شکست خورده‌اند. و با وجود این در کارِ پیشرفت به سوی تصویر روشن‌تری از جهان‌اند.

گردش در خیابان‌ها آرامش کرده و باعث راحت انجام دادن کارش شده است، و فرصت گشت‌زنی در خیالاتش را پیدا می‌کند. به سالهایی می‌رود که جوان‌تر بوده و به مجالس رقص می‌رفته است و به اسکی می‌پرداخته. کار می‌کند و هجوم خاطرات امانش نمی‌دهد، پِرِس می‌کند و در افکارش پرسه می‌زند.

روزها می‌گذرد و همچنان کتاب‌ها را به جایی می‌فرستد که کمتر از کوره‌های آدم سوزی نیست.

گویی این غم تا ابد دوام خواهد یافت.

از کتابهای اراسموس گرفته تا نیچه، سرنوشت همگی نابودی است. آن هم به وسیله‌ی دستگاه پرسی قدیمی با چراغ های سبز و قرمز. و هانتا در میان مگس‌ها و موش‌ها همچنان مشغول است و می‌نوشد و می‌نوشد و در توهماتش غرق می‌شود. مسیح را قهرمان تنیسی می‌بیند که در ویمبلدون پیروز شده و لائوتسه را به شکل تاجری بی نوا!

کار می‌کند و تا پایان روز دست از آن نمی‌کشد و در آخرِ وقت راهی میکده می‌شود، مردی افسرده و تنها با جمله‌ای همیشگی:

نه در آسمان‌ها نشانی از رآفت و عطوفت وجود دارد و نه در زندگی بالای سر و نه زیر پای ما و نه در درون من.

سنت یا مدرنیته؟ این جنگ ابدیست!

دایی‌اش می‌میرد و او بی کس‌تر از همیشه است. تنهاتر از قبل در زیرزمینی که البته موشها هم هستند! یک تنهایی پر هیاهو.

می‌نوشد و غرق تخیل است و همچنان آسمان عاطفه ندارد! و در این قسمت از «تنهایی پر هیاهو» راوی بیش از همه از کانت مدد می‌گیرد و نویسنده سطور بیشتری را به سخنان فیلسوف آلمانی اختصاص می‌دهد. کار و زندگی‌اش به همان شکل همیشگی در جریان است، تا این که هرابال قهرمانش را برابر چالشی قرار می‌دهد. چالشی ابدی؛ ستیزی بین سنت و مدرنیته، پیشرفت، تعالی و مصائبش.

با دستگاه پرسی رو به رو می‌شود بسیار مدرن، خودکار و البته بزرگ. که کارگرانی با دستکش‌های نارنجی و لباس‌های کار آبی رنگشان نشانه‌های آغاز عصری جدید در کارش را تکمیل می‌کنند. ایام خوشی‌های کوچکش سر رسیده و تلاطمی در درونش شکل گرفته است. به محیط کارش که بازمی‌گردد به کتاب ها اعتنایی نمی‌کند و آنها را مستقیم راهی سرزمین عدم می‌کند. حتی کتابهای محبوبش یعنی کتب فلسفی را. و توجیهش این است:

فقط کاری را که به خاطرش مزد می‌گرفتم انجام می‌دادم.

گویی روزهای هنرپروری و زیبایی شناسی‌اش به پایان نزدیک می‌شود و انتظار می‌کشد که ببیند آیا مدرنیته به آن زیرزمین نمناک متعفن هم خودش را می‌کشاند و اگر رسید کنش او در برابرش چه خواهد بود.

دسته بندی شده در:

برچسب ها:

,