این‌بار رمانی را با هم بررسی خواهیم کرد که مثل ستاره‌ی یک باشگاه فوتبال است. آن‌هایی که طرفدار باشگاه باشند عاشق آن می‌شوند و آن‌هایی که هوادارش نباشند از او متنفرند! برای ستاره‌ی باشگاه «مازوخیست‌ها» حد وسطی وجود ندارد.
«کتاب خشم و هیاهو» به عقیده‌ی بسیاری از منتقدین و کتاب‌خوانان، بهترین اثر ویلیام فاکنر، نویسنده‌ی آمریکایی برنده‌ی نوبل ادبیات است.
در توضیح جایزه‌ی نوبل او نوشته بودند: «به‌خاطر سهم منحصر به‌فرد، قدرتمند و هنرمندانه‌ی او در رمان مدرن آمریکایی….»
بی‌راه هم نبود؛ چرا که او بی‌شک بهترین رمان‌نویس آمریکایی بین دو جنگ جهانی است. البته او تا قبل از دریافت جایزه‌ی نوبل در سال ۱۹۴۹ میلادی، نسبتا ناشناخته مانده ‌بود. و اکثریت شهرتش را مدیون داستان‌های کوتاه و رمان‌هایش است اما به عنوان یک شاعر هم آثار خوبی دارد. و بعضا در آثار داستانی‌اش از زبان یا ماهیت شاعرانه استفاده می‌کند.

این شاعرانگی را در خطابه‌ی شخص او هنگام دریافت جایزه هم می‌بینیم:

احساس می‌کنم این جایزه را نه به شخص من که به آثارم –که حاصل عمری پر از عذاب و عرق‌ریزی روح آدمی است– داده‌اند. آن‌هم نه به قصد کسب افتخار و از آن کم‌تر مال. بلکه به این قصد که از مصالح روح آدمی چیزی آفریده شود که پیش از آن وجود نداشته است. پس این جایزه نزد من ودیعه‌ای بیش نیست…

خشم و هیاهو

خشم و هیاهو

ناشر : نگاه
قیمت : ۳۳۷,۵۰۰۳۷۵,۰۰۰ تومان

فاکنر در زمان نوشتار خشم و هیاهو جوان بود. و اغلب آثارش را برای درآمدزایی می‌نوشت. اما وقتی این کتاب را به اتمام رساند آن را برای خواندن به دوستش، بن واسون هدیه داد. و با ذوقی وصف‌ناپذیر گفت:

اینو بخون رفیق. یه حروم‌زاده‌ی واقعیه!!! این یکی شاهکارترین چیزیه که تاحالا نوشتم.

او عناوین کتاب‌هایش را از روی مسائل انتزاعی ذهن خود انتخاب می‌کرد. و بیشتر دنبال معنایی شخصی بود تا ارتباط مستقیمی با جایی از کتاب. اما در این‌جا عنوان خشم و هیاهو یک کلید از کشفی معنایی است زیرا رمان می‌خواهد بی‌معنا بودن زندگی را برجسته کند و با تاثیرپذیری‌ مستقیمش از نمایشنامه‌ی مکبث شکسپیر که می‌گوید: «زندگی قصه‌ای است که توسط ابلهی روایت می‌شود. سرشار از خشم و هیاهو ولی پوچ…» عنوان فوق را برگزیده است.

آثار فاکنر، اغلب توسط مترجمان برجسته‌ای چون صالح حسینی و نجف دریابندری به فارسی برگردانده شده‌اند. برای مثال همین رمان یا آثاری مانند «گوربه‌گور، حریم، برخیز ای موسی، روشنایی ماه اوت و …» که غالبا توسط ناشران مشهوری مانند چشمه، نیلوفر، نگاه و افق به چاپ رسیده‌اند.

خلاصه‌ای برای تقلب

به‌طور کل ویلیام فاکنر از آن دسته نویسنده‌هایی است که برای مطالعه‌ی یک اثرش باید ابتدا پیش‌خوانی کنید. و نباید بدون مقدمه سراغ کتابش بروید. در غیر این صورت با آثاری گنگ روبه‌رو خواهید بود و با شخصیت‌ها و فضای داستان‌ها ارتباط برقرار نخواهید کرد. بعد از مطالعه احتمالا نیاز به مرور دوباره‌ی کتاب، برای فهم بیشتر آن دارید و حین مطالعه هم احتمالا مانند آثار گابریل گارسیا مارکز مجبور می‌شوید شخصیت‌ها و ارتباطات ریز داستانی را نمودار کنید تا رشته‌ی پیرنگ برایتان گسسته نشود.

فرم بیرونی کتاب خشم‌ و هیاهو، استفاده از نگاه چهار نفر متفاوت در موضوع واحد فروپاشی خانواده‌ی کامپسون است. و با این رویه‌ هم به‌طور تدریجی با شخصیت‌ها آشنا می‌شویم. و هم در هر فصل روی یک شخصیت محوری تمرکز می‌کنیم و روایت متفاوت او را می‌شنویم: از ذهن ناتوان بنجی که معلول ذهنی است تا وسواس کونتین، حد کمال وسواس و روان‌پریشی جیسون و رسیدن به حقیقت در نگاه واقع‌گرای دیلسی. روایت زندگی خانواده‌ی کامپسون در سه دهه، موضوع اصلی داستان است. این خانواده‌ی سنتی آمریکایی که در سال‌های پس از جنگ داخلی آمریکا و الغای نظام برده‌داری، بر تفکرات کهنه و غلط خود پافشاری می‌کنند. در جنگ داخلی آمریکا، ایالت‌های شمالی به رهبری آبراهام لینکلن با کنفدراسیون جنوبی‌های شورشی مواجه شد و آن‌ها را شکست داد تا آزادی‌های مدنی را بتواند به تمام شهروندانش اعطا کند. آرمان جنوبی‌های داستان ما هنوز بر تعاریف طبقاتی گذشته بر بسترهایی چون نژاد، جنسیت، شرافت و… باقی‌مانده و از پای‌بست ویران است. فاکنر می‌خواهد با روایت این داستان سرنوشت محتوم به شکست جوامع و تفکرات مرتجع را بیان کند. و تصریح کند جوامع لج‌بازی که برسر عقب‌ماندگی خود بمانند زیر فشار اصلاحات ارزش‌های جدید و به‌روز هر تمدنی نابود خواهند شد.

در داستان با جیسون روبه‌رو هستیم که پدر الکلی و بددهن خانواده است. همسرش کارولین، یک انسان روان‌پریش و افسرده است. موری به عنوان دایی فرزندان با آن‌ها زندگی می‌کند. و با زن متأهل همسایه‌، خانم پترسون رابطه‌ی پنهانی دارد. فرزندان‌شان به ترتیب، کونتین، کَدی [کنداس]، جیسون [چهارم] و بنجی [بنجامین] هستند. و این خانواده‌ی نامتعادل بدون هیچ صلاحیتی، یک خانواده‌ی سیاه‌پوست را به عنوان خدمت‌کار خود به بیگاری گرفته و با آن‌ها مثل املاک شخصی خود برخورد می‌کند. سیاه‌پوستانی که از نظر قانونی و حقوقی دیگر برده نیستند. و می‌توانند آزاد شوند اما اسارت‌شان در جیب خودشان دست‌نخورده باقی مانده است. دیلسی به عنوان مادر، راسکوس همسرش و فرونی، ورش و تی.پی فرزندان این دو محسوب می‌شوند. و لاستر هم به عنوان فرزند فرونی، آخرین عضو خانواده‌ی سیاهان است.

به غوغای جهان مشغول

فاکنر در داستان‌های خود از سبک «جریان سیال ذهن» استفاده می‌کند. و اثر حاضر با توجه به مضمونش، نزدیکی بسیاری به شازده احتجاب، رمان کوتاه هوشنگ گلشیری دارد.

نویسندگان مبتنی بر جریان سیال ذهن برای انعکاس ذهنیات شخصیت‌های داستان و فضاهای بدیع موردنظرشان، از شیوه‌های متعدد و متفاوتی استفاده می‌کنند. مهم‌ترین این تکنیک‌ها عبارت‌اند از تک‌گویی، دیدگاه دانای کل و حدیث نفس. هرسه‌ی این تکنیک‌ها بر گسترش دادن مفهوم قضاوت در فضای برداشت مخاطب استوارند. و پیچیدگی کار فاکنر این است که بار راوی را در این تکنیک‌ها بر دوش شخصیت‌های گوناگون و عجیب گذاشته است. جدای از این پیچش‌ها، دو فصل داستان از زاویه‌ی دید دو انسانِ عقب مانده‌ی ذهنی و روان نژند بیان می‌شود. و تلاشی برای شخصیت‌پردازی اولیه هم صورت نمی‌گیرد تا مخاطب به صورت قطره‌چکانی با شخصیت‌ها اخت شود. مشخصه‌های اصلی جریان سیال ذهن، پرش‌های زمانی پی‌درپی، درهم‌ریختگی دستوری و زبانی، تبعیت از زمانِ تصورکردن –و نه واگویه‌ی- شخصیت داستان و گاه نوعی شعرگونگی است که به دلیل انعکاس ذهنیات مرحله پیش از گفتار شخصیت رخ می‌دهند. و این نکته خود باعث مرگ مولف در مقام خلق است. ضمنا نویسنده مدام در بین تمام این تعویض‌های زمان، مکان و حتی ایدئولوژی، سوال خلق می‌کند تا پویایی ذهنش لحظه‌ای متوقف نشود. با همه‌ی این تفاسیر، مخاطبان پس از خواندن رمان به دو دسته تقسیم می‌شوند: عده‌ای از نفهمیدن و ارتباط برقرارنکردن با اثر دچار خشم می‌شوند و عده‌ای دیگر پس از درک عمق کتاب با ذوق خود از اثر، هیاهو راه می‌اندازند؛ این هم تفسیر دیگری از اسم کتاب!

سبک‌شناسی فاکنر

ویلیام فاکنر را با این اثر می‌توانیم محمود دولت آبادی آمریکا بدانیم. چیدن ماجرا در محیطی سنتی، تاکید بر خانه، خانواده و جزئیات بسیار زیاد سبک زندگی از ویژگی‌های خشم و هیاهوی اوست. که ما را یاد اثری چون جای خالی سلوچ می‌اندازد!

درمورد زبان خاص و مضامین فاکنر باید بدانیم که او علاوه بر جریان سیال ذهن، مولفه‌های شخصی دیگری هم دارد که اگر درک نشوند، شناخت اثر را برای ما غیرممکن خواهد کرد. اول از همه استفاده‌ی زیاد فاکنر از تلمیح است. او که شاعر هم بوده در داستان‌هایش از ارجاعات فراوانی استفاده می‌کند و ایضا به دلیل مذهبی بودن، تاثیر بسیاری را از کتاب مقدس گرفته است.
بنابراین شاید لازم باشد درکنار مطالعه‌ی کتاب خشم و هیاهو، یک دایره‌المعارف هم داشته باشید یا اینکه ارجاعاتی که می‌بینید را در اینترنت جستجو کنید؛ چراکه هرکدام از احادیث یا اشعار استفاده شده برای کارکردی عمقی در طول اثر و نه محض زیبایی لحظه‌ای گنجانده شده‌اند. در نوع پی‌رنگ اما فاکنر با رئالیسم حاکم بر اثرش می‌خواهد یک زندگی عادی را روایت کند. این خلق مصنوعی زندگی عادی‌اش به‌جای غیرواقعی بودن، کاملا ادراک‌پذیر است. و شبیه به یک خاطره‌ی شنیده‌شده و به‌جای برانگیختن بی‌تفاوتی یا رخوت‌زدگی مخاطب، بعضا حتی از زندگی واقعی هم واقعی‌تر می‌شود و گذر زمان را برای مخاطب، خسته‌کننده نمی‌کند؛ برخلاف ایده‌ی خود فاکنر که می‌گوید:

پدرمان می‌گفت ساعت‌ها زمان را می‌کشند. می‌گفت زمان تا وقتی چرخ‌های کوچک با تق‌تق پیش می‌برندش مرده است. زمان تنها وقتی زنده می‌شود که ساعت بازایستد.

فاکنر در کل کتاب هم دنبال آگاه کردن بشر برای خلاصی از تقلای درک زندگی است. او که یک ابزوردیست است در جمله‌ای که از مهم‌ترین جملات کتاب است می‌گوید:

بدبختی آدمی آن‌وقتی نیست که پی‌ببرد هیچ‌چیز نمی‌تواند یاری‌اش کند -نه مذهب، نه غرور، نه هیچ‌چیز دیگر- بدبختی آدمی وقتی است که پی‌ببرد به یاری نیاز ندارد!

البته ابزوردیسم فاکنر قرار نیست به مرگ منتج شود. بلکه قرار است به زندگی آسوده و شاد برسد؛ ویل دورانت در کتاب تفسیرهای زندگی راجع به او می‌نویسد:

فاکنر فقط داستان‌سرایی نمی‌کرد، بلکه زندگی را به تصویر می‌کشید و فلسفه‌ای را مطرح می‌کرد. او همچون بافت‌شناس زندگی به کشورش می‌نگریست، آن را جسمی زنده می‌انگاشت و برای آزمایش و تشخیص بیماری از آن تکه‌برداری می‌کرد. او بدون تعصب اما با همدردی به حیوانات و گیاهان، مردان و زنان، سفیدپوستان و سیاه‌پوستان می‌نگریست…. او ما را ژرف‌اندیش‌تر از پیش برجای گذاشت.

دسته بندی شده در: