“پرفروش‌ترین کتاب تک جلدی در تمام دوران” عنوانی که نه تنها برای هر اهل کتابی جذاب است بلکه هرکسی را که صاحب اندکی حس کنجکاوی باشد، تحریک می‌کند تا به سراغ «داستان دو شهر» برود.

کتاب در ستایش انسانیت و از خودگذشتگی است. با درونمایه‌ای از مفاهیم غلیظ عاطفی و خانوادگی که وقایع این رمان تاریخی را در لندن و پاریس، در قبل و بعد از انقلاب کبیر فرانسه در بر می‌گیرد.

این کتاب برخلاف سایر آثار دیکنز دو روایتی است. و جریانات را در دو شهر به صورت موازی پیش می‌برد که گاه هم‌پوشانی می‌کند. او انقلاب را روایت نمی‌کند بلکه با دیدی بدیع از زاویه‌ای متفاوت تنها به تماشا می‌نشیند. رفتار مردم فرانسه را در قبل انقلاب و در حین آن و پس از آن رصد کرده و از هیجانات، دردها، رنج‌ها و انتقام می‌نویسد. دیکنز اثری واقعی می‌آفریند و روایتی منحصر به فرد را از فتح باستیل با نثری تقریبا پیچیده ارائه می‌دهد.

کتاب از لندن آغاز می‌شود. و در سه بخش، به نام‌های «عمر دوباره»، «رشته زرین» و «مسیر طوفان» و در مجموع ۴۵ فصل به صورت پیوسته ادامه می‌یابد و سرانجام در پاریس پایان می‌پذیرد. گیرایی داستان سیر صعودی را طی می‌کند و مفاهیم آرام‌آرام به صورت پازلی هزارتکه در کنار هم قرار می‌گیرند. گاه نفس را در سینه خواننده حبس می‌کند و گاه از حوصله خواننده استمداد می‌طلبد. دیکنز سرشت آدمی را واکاوی کرده و شورش‌ها و طغیان‌های انسانی را به صورتی روان‌شناختی تحلیل می‌کند. و اثرش رابطه‌ای به شدت تنگاتنگ با مسائل آن دوران اروپا برقرار می‌سازد. به وادی اغراق نمی‌زند و بر حقیقت وفادار می‌ماند.

«داستان دو شهر» در سال ۱۸۵۹ میلادی منتشر و برای نخستین بار توسط ابراهیم یونسی در سال ۱۳۴۶ شمسی به فارسی برگردانده شد. هم اکنون بالغ بر ۱۵ ترجمه از این اثر موجود است.

چارلز دیکنز و هنری که در خدمت زندگیست

چارلز جان هوفام دیکنز(۱۸۷۰-۱۸۰۲) صاحب‌قلم بلند پایه‌ی انگلستان و به تعبیر کثیری از نظریه‌پردازان ادبی، به عنوان برجسته‌ترین نویسنده تاریخ بریتانیا پس از ویلیام شکسپیر شناخته می‌شود. نویسنده‌ای که در قرن نوزدهم و آغاز جریان رئالیسمی کار خود را در نوشتن با روزنامه نگاری آغاز کرد؛ در دوره‌ای که داستان‌نویسی در اوج شکوفایی خود به سر می‌برد.

دیکنز تحولات مدنی را دنبال می‌کرد و به شدت بر روی مسائل اجتماعی حساسیت داشت. فعال اجتماعی عصر خود و نقاد حوادث روزگارش بود. از اختلاف طبقاتی زمانه‌اش در انگلستان بیزار بود. و قلم را در خدمت طبقه کارگر و همچنین طعنه زنان به فعالیت‌های صنعتی متداول آن عصر می‌چرخاند. در رمان‌هایش از ایده‌آل دفاع می‌کرد و قهرمان‌هایی آرمان‌گرا می‌آفرید. خط احساسی و انسانی را در آثارش پررنگ نشان می‌داد و هنر را در خدمت زندگی می‌دانست. بیشتر آثار مطرح او به صورت داستان‌های دنباله‌دار باب میل مردمان آن روزگار به صورت پاورقی در روزنامه‌ها منتشر می‌شد. و بعدها در قالب مطالبی پیوسته به شکل رمان چاپ می‌گردید.

او با آثاری چون اولیور توئیست، دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، سرود کریسمس و داستان دو شهر نامش را در عالم داستان‌نویسان جاودانه کرد.

 عمر دوباره

نویسنده در نظر دارد که زمان وقوع داستان و اهمیت آن در ذهن مخاطب نقش ببندد. بنابراین بر به تصویر کشیدن حوادث جاری و تناقضات آن‌ها در جامعه تأکید می‌کند.

بهترین روزگار و بدترین ایّام بود؛ دوران عقل و زمان جهل بود؛ روزگار اعتقاد و عصر بی‌باوری بود و …

صحبت از قرن هجدهم میلادیست.

عصر ویکتوریایی بریتانیا با “پادشاهی درشت‌آرواره و ملکه‌ای زشت‌روی” و فرانسه‌ با “ملکه‌ای خوش‌سیما”. انگلستانی که اکثر شب‌ها درگیر سرقت‌های مسلحانه است. و راهزنی‌های شبانه، خیابان‌هایش را پیش از غروب آفتاب خلوت می‌کند. تا جایی که حتی پایتخت هم از این دستبردها در امان نیست. و در آن سو، فرانسه‌ای که حاکمانش بر مردم سخت می‌گیرند. اشرافیانش به شدت تجمل‌پرستانه زندگی می‌کنند و بیچارگانش در نکبتی ابدی به سر می‌برند؛ کشوری که سراشیبی سقوط را به سرعت طی می‌کرد.

در بخش اول که «عمر دوباره» نام دارد، در ابتدا آقای لوری کارمند بانک انگلیسی-فرانسوی تسلن با کالسکه‌ای مسافرتی مسیری گل‌آلود را در مهی غلیظ طی می‌کند تا به دوستی بپیوندد.

درهمین ابتدا دیکنز، خواننده را از رفت وآمدهای پیاپی از لندن به پاریس و بالعکس آگاه می‌سازد. آقای لوری هر چند، گذشت زمان خطوطی بر صورتش انداخته است ولی در سراسر مسیر با وجود رنج بسیار، متانت و آرامش چهره‌اش را حفظ کرده و به هتل رسیده بود.

«داستان دو شهر» سعی در نشان دادن ریشه‌های انقلاب، سال‌ها قبل از وقوع آن دارد. آنجا که پاریس را با کوچه‌های زشت و آلوده به زباله تصویر می‌کند. و گرسنگی را از “دودکش‌های بی دود” معنا کرده و بر هر چهره‌ای علائم بیماری و گرسنگی را واضح می‌داند. لوسی مانت ۱۷ ساله تنها جلوه‌ی زیبایی در آن فضای سراسر تعفن است؛ دوشیزه‌ای ریز نقش با گیسوان زرین و چشمان آبی.

آگاهی خوانندگان از شخصیت‌ها رفته‌رفته بیشتر می‌شود و در میکده‌ای در پاریس به مادام و موسیو دفارژ برمی‌خوریم. زن و شوهری که آنجا را اداره می‌کنند؛ زنی آرام و شوهری آتشین‌مزاج و پر جنب و جوش. به انتهای بخش اول نزدیک می‌شویم، و با معرفی پیرمردی از گور برخاسته و به شدت تکیده، طرح ابتدایی پرسوناژها کامل شده و نویسنده خود را آماده‌ی پرداخت آنها می‌کند.

بدون شک با کمی آگاهی از وضع تاریخی موجود در انگلستان و فرانسه، لذت خوانش اثر دوچندان می‌شود. و صحنه‌افزارها، لباس‌ها، دکور و… با مناسبات و مقتضیات زمان خود بر ذهن خواننده پدیدار می‌گردد.

چهره‌های جدید

به ۵ سال بعد پرتاب می‌شویم و خود را در لندن می‌یابیم؛ شهری شلوغ و پرهیاهو. مردمان با عجله و بی صبری به این سو آن سو در حرکتند و لندن در تلاطم است.

صحبت از دادگاه‌های روز و در جریان، نقل هر محفل شده است. صحبت از دزدی است، از باج‌گیری و از خیانت به مملکت؛ پس از توصیف‌های پی در پی و فضاسازی خاکستری توسط دیکنز، زمان آشنایی با شخصیت‌های جذاب و البته کلیدی رمان می‌رسد.

در ابتدا چارلز دارنی، جوانی در مظان اتهام، پسری ۲۵ ساله و خوش‌سیما، با متانت در دادگاهی مملو از جمعیت ایستاده است. جمعیتی که در باده‌خواری افراط می‌کردند و چنان بی‌عار، که آرزو داشتند دادگاه‌ها حکم مرگی بدهند تا اسباب تفریحشان فراهم شده و زمان بی ارزششان سپری گردد.

خواننده استرایدرِ وکیل و سیدنی کارتن -دوست وکیل- را از مقابل چشم می‌گذراند؛ وکیل را ماهر و خبره می‌یابد و در میان شهود خانواده‌ی مانت و آقای لوری را مشاهده می‌کند.

داستان بین دو شهر در نوسان است؛ لندنی با آن مردمان و پاریس که بوی انقلاب هر لحظه بیش از قبل به مشام می‌رسد. و نویسنده سعی در هشیار کردن خواننده دارد. و وعده‌ی کششی عجیب را در داستان می‌دهد.

دکتر مانت : قطرات درشت باران به صورت پراکنده اما به شدت فرو می‌بارند. طوفان آهسته نزدیک می‌شود.

سیدنی کارتن : آهسته اما پیوسته!

فصل‌هایی از بخش دوم سپری می‌شود. از اشرافی‌گری فرانسوی‌های ذی‌نفوذ به خشم می‌آییم و به حال بیچارگانش غصه می‌خوریم. بدبختانی که اگر اشراف‌زاده‌ای، کودکانشان را با کالسکه‌ای که با شتاب از کوی و برزن در حال تردد است زیر کند، حق اعتراض ندارند. و اگر ارباب منت بگذارد سکه‌ای سوی خانواده‌ی متوفی پرتاب می‌کند!

وضع روستاییان فرانسه نیز بهتر از شهری‌ها نیست. و مالیات‌های سنگین امانشان را بریده است. همه چیز خشمی پنهان را نشان می‌دهد. خشمی که به آرامی ریشه دوانده و تنومند شده است. و به وقت طغیان احدی جلودارش نیست. و بساط را چنان برمی‌چیند که زبانزد آیندگان خواهد شد. 

چارلز دارنی که خود ریشه‌ای فرانسوی دارد و در لندن ساکن است در سفری به پاریس به حال مردمانش افسوس می‌خورد و از سخت‌گیری‌های بیجا روح آزرده‌اش مشوش می‌شود:

ما در حق این مردم بسیار ظلم کرده‌ایم و کِشته‌های خود را درو می‌کنیم.

ولی هستند آن دسته که چشم بر اتفاقات بسته‌اند و نظام دیکتاتوری را ابدی می‌دانند؛ دسته‌ای که به عاقبت خوش نمی‌رسد. هر چند خود نیز در آزار کوتاهی نکرده‌اند:

خشونت و فشار تنها فلسفه‌ی پایدار است دوست عزیز. همین احترام ناشی از ترس است که موجب می‌شود مادامی که این سقف بر سر ما سایه افکنده است این مردم سفله از شلاق اطاعت کنند و فرمان ببرند.

پاریس در شعله‌های خشم

درمیانه‌ی بخش دوم شاید خواننده هنوز قهرمانش را نیافته باشد. و کتاب را با چند قهرمان متصور شود. دکتر مانت، پدر لوسی را محترم شمرده و از مبارزاتش تمجید کند، به آقای لوری و اراده‌اش دستخوش بگوید، با لوسی به آرامش برسد، چارلز دارنی را مردی آزاده بیابد و سیدنی کارتن را شخصیتی عجیب. کسی که میانه‌اش با الکل بسیار خوب است. ازآن دست انسان‌ها که اهمیتی نمی‌دهند و این بی‌تفاوتی نه از سرخوشی بلکه از دغدغه‌مندی است. کسی که آنچنان تارهای شخصیت پردازی‌اش با دقت و ظرافت تنیده شده که خواننده مبهوت می‌ماند که آیا بر او ترحم کند و یا از وجودش مغرور گردد.

در فصول انتهایی بخش رشته‌ی زرین، فرانسه حوادث خطیری را پشت سر می‌گذارد. شورش‌های خیابانی آغاز شده و میکده‌ی موسیو دفارژ رفت و آمدهای پر جنب وجوش زیادی را به خود می‌بیند. در خیابان‌ها گروه‌گروه از مردم با هرچه در خانه‌هایشان یافت می‌شد و محکم بود دیده می‌شوند. مردانی با بیل و تبر و زنان با اسباب آشپزخانه! فقیران و شکست‌خوردگان اکنون چنان احساس قدرت می‌کردند که باعث بی‌باکی آنها شده بود.

آتش زبانه می‌کشد و اشرافیان قالب تهی‌کرده‌اند. و به هر سوی این جهان یا گریخته یا در صدد آن بودند. به سال ۱۷۹۲ رسیده‌ایم و پای به بخش نهایی گذاشته و در “مسیر طوفان” قرار گرفته‌ایم. انقلابی را می‌بینیم که آوازه‌ی انتقامش به همه جا رسیده و به کوچک و بزرگ رحم نکرده است. و پرکارترین ابزار زمان وسیله‌ی نخراشیده‌ای است به نام گیوتین .

آزادی، برابری، برادری یا مرگ. مرگ آسان‌ترین چیزی است که بر من ارزان می‌داری، ای گیوتین.

دیکنز به زیرکی و البته به صراحت نشان می‌دهد منتقمین فعلی همان سرخوردگان گذشته‌اند. که در روزگاری نه چندان دور اگر بشکه‌ی شرابی در خیابان به زمین می‌افتاد بیچارگان به قصد نوشیدن محتویات آن، خیابان‌ها را زبان می‌کشیدند. و اکنون در ریاست دادگاه‌ها و مقام ژوری می‌نشینند و چنان مست قدرت هستند که احکام را به سرعت هر چه تمام تر صادر می‌کنند.

در این بخش از «داستان دو شهر» آتش کارزار به دامان چارلز دارنی و خانواده‌ی مانت می‌افتد و کتاب، خواننده را هنرمندانه‌تر از هر زمان با خود همراه می‌کند. و هر بار با حضور گسسته ولی پرمغز سیدنی کارتن لبخند رضایت بر لبانش سبز می‌شود. و این بخش را به شدت جذاب و گیرا قلمداد می‌کند. و به انتظار می‌نشیند که آیا آتش این انقلاب که به آسمان زبانه می‌کشد برای شخصیت‌های این رمان سوزان است؟ آیا خشک وتر با هم می‌سوزند؟

عبور از آتش ممکن است؟

دسته بندی شده در: