اگر تصور می‌کنید که کتاب «ماهی سیاه کوچولو» برای بچه‌ها نوشته‌ شده است؛ سخت در اشتباه هستید. صمد بهرنگی یا همان هانس کریستین اندرسون ایرانی، این کتاب را درست برای بزرگسالان نوشته است. کتابی که با وجود زبان کودکانه، به شما تلنگر محکمی می‌زند.

ماهی سیاه کوچولو

ماهی سیاه کوچولو

ناشر : نودا
قیمت : ۱۳,۵۰۰۱۵,۰۰۰ تومان

چند کلامی راجع به صمد بهرنگی

صمد بهرنگی یکی از پرتلاش‌ترین و حرفه‌ای‌ترین نویسنده‌هایی بود که ایران به خودش دیده است.  او علاوه بر نویسندگی، شاعر، منتقد و مترجمی بود که زمانی در لباس عنوان معلم به جامعه خدمت می‌کرد. بهرنگی را می‌توان نابغه‌ی نویسندگی در ایران نیز به شمار آورد. نابغه‌ای که درست مثل شاعر معروف، جان کیتس زیاد عمر نکرد؛  ولی توانست اثری چون «ماهی سیاه کوچولو» خلق کند. اثری که با بیست صفحه، شما را حسابی تکان می‌دهد.

جالب است بدانید که او با همین اثر، جوایز زیادی را از آن خود کرد. برای مثال، کتاب «ماهی سیاه کوچولو» به عنوان کتاب برگزیده‌ی کودک در سال ۱۳۴۷ شناخته شد. علاوه بر این، این کتاب جایزه‌‌ی ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا را از آن خود کرد. از آن جا که این کتاب شاهکاری کودکانه برای بزرگسالان است، به چندین زبان دنیا ترجمه شده است و جایزه‌ی بی‌ینال براتیسلاوای چکسلواکی را نیز به دست آورد.

البته کتاب «ماهی سیاه کوچولو» جایزه‌ی دیگری نیز دریافت کرد که ربطی به متن داستانش نداشت. این کتاب به خاطر تصویرگری زیبا و منحصربه‌فردش که توسط فرشید مثقالی انجام شده بود، ‌برنده‌ی جایزه‌ی «هانس کریستین اندرسون» نیز شد.

از سایر آثار صمد بهرنگی می‌توان به «کوراغلوو کچل حمزه»، «الدوز و عروسک سخنگو»، «الدوز و کلاغ‌ها»، «کچل کفتر باز»، «افسانه محبت»، «یک هلو و هزار هلو»، «افسانه‌های آذربایجان» و … اشاره کرد.

ماهی سیاه کوچولو، تلنگری برای رسیدن به آزادی

ماهی سیاه کوچولو مثل یک فریاد بلند است. فریاد بلند در صورت کسانی که همیشه‌ از ریسک کردن می‌ترسند. کسانی که به کنج کوچک خانه‌ی خود چسبیده‌اند و از زندگی، یک قفس بزرگ ساخته‌اند. قفسی که اسم آن را «سرنوشت» گذاشته‌اند و برای تحمل اوضاع، می‌سوزند و می‌سازند…یا شاید هم می‌ترسند!

تا‌به‌حال شده کسانی را ببینید که از سفر کردن، کتاب‌خواندن یا فیلم دیدن واهمه داشته باشند!؟ البته آن‌ها معمولا با خواندن «شاهکارهای ادبی» یا تماشای «شاهکارهای سینمایی» مشکل دارند. آن‌ها از اینکه حقیقت را بدانند واهمه دارند. آن‌ها آنقدر با این واهمه سازش می‌کنند که در آخر، دچار توهم می‌شوند. توهمی که شاید به خاطر ترس از حقیقت به وجود می‌آید. توهمی که به آن‌ها می‌گوید:«زندگی همین است» و «من کامل‌ترین انسانی هستم که دنیا به خودش دیده است!».

داستان ماهی سیاه کوچولو، ماجرای همین آدم‌ها است. آدم‌هایی که نه تنها خودشان بلکه فرزندان و اطرافیان خود را نیز مجبور می‌کنند تا در آن قفس کوته‌بینی خود را حبس کنند. قفسی که به نظر «خانه‌ی امن» است و خروج از آن به منزله‌ی «مرگ». قفسی که شاید عمری طولانی برای شما به ارمغان بیاورد. ولی در کنار آن، کوته‌فکری، نادانی و خودبزرگ‌بینی را نیز به همراه داشته باشد.

ماهی سیاه کوچولوی داستان، قهرمانی کوچک است که دیگر از زندگی کردن در زیر خزه‌های جویبار خسته شده است. پس «دل را به دریا می‌زند» و برخلاف خواسته‌ی مادرش، رهسپار سفری خطرناک می‌شود. سفری که در آن با مرغ سقا، قورباغه‌ی بد ادا، مرغ ماهیخوار و … سروکله می‌زند؛ ولی بدون ترس به مسیرش ادامه می‌دهد.

در ادامه بخش کوتاهی از کتاب را می‌خوانیم و به قلم هنرمندانه و رندانه‌ی بهرنگی پی می‌بریم:

یکی از ماهی‌ها گفت: «همین زودی‌ها به آرزویت می‌رسی، حالا برو گشتت را بزن، اما اگر روی آب رفتی، مواظب ماهیخوار باش که این روزها دیگر از هیچ کس پروایی ندارد، هر روز تا چهار پنج ماهی شکار نکند، دست از سر ما بر نمی‌دارد.» آنوقت ماهی سیاه از دسته‌ی ماهی‌های دریا جدا شد و خودش به شنا کردن پرداخت. کمی بعد آمد به سطح دریا، آقتاب گرم می‌تابید. ماهی سیاه کوچولو گرمی سوزان آفتاب را در پشت خود حس می‌کرد و لذت می‌برد. آرام و خوش در سطح دریا شنا می‌کرد و به خودش می‌گفت:‌«مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا می‌توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم-که می‌شوم-مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد…».

همانطور که می‌بینیم، بهرنگی در این بخش از کتاب لذت بردن از زندگی را به خوبی به تصویر کشیده است. او این لذت را در تک به تک سلول‌های ماهی سیاه کوچولو به تصویر می‌کشد و بعد از آن، بلافاصله از مرگ سخن می‌گوید. قطعا در بیان این دو مفهوم در کنار هم، عمدی در کار است. او در این بخش، سعی دارد به انسان‌هایی که به خاطر ترس از مرگ «یا هر چیز دیگری» خود را محبوس کرده‌اند، تلنگری بزند.

البته منظور او از لذت بردن از زندگی، «ولگردی»، یا «پوچ‌گرایی» نیست. اگر بود، همان ابتدای داستان اشاره نمی‌کرد که او از گردش‌های تکراری و خوشگذرانی‌های بی‌هدف با مادرش خسته شده است.

زبان سرخ سر سبز دهد بر باد!

بهرنگی در جای جای این کتاب به خوبی این ضرب‌المثل و عواقب رعایت نکردن آن را نشان می‌دهد. اما همزمان به شما توصیه می‌کند که بالاخره باید ترس را کنار بگذارید و با آغوش باز به سمت آزادی بروید.

او به خاطر این زبان سرخ، ماهی کوچولو را توسط همسایه‌های پیر مادرش محاصره می‌کند؛ او را در معرض خطر حمله‌ی یک قورباغه‌ی پرادعا قرار می‌دهد و حتی سر یک حلزون را به باد می‌دهد تا بگوید «زبان سرخ سر سبز دهد بر باد!».

در حقیقت، قلم بهرنگی همواره شما و تفکرات قدیمی ذهنتان را در طول داستان به چالش می‌کشد. این داستان کوتاه با لحنی کودکانه نوشته شده است؛ ولی نویسنده آنقدر زیرک است که شما را با زبان‌درازی‌های گاه و بیگاه ماهی کوچولو روبه‌رو می‌کند. ابتدا ممکن است نگرانش شوید و ترجیح دهید که به جای آن زبان درازی‌ها، به مسیرش ادامه دهد و از سروکله‌ زدن با قورباغه‌ اجتناب کند. ولی وقتی پا‌به‌پای او در سفرش پیش می‌روید، کم کم با روشنفکری و «زبان‌درازی‌هایش» موافق خواهید شد. تاجایی که دیگر «از حرف حساب زدن» نترسید و زبان به بیان حقایق بگشایید (یا حداقل اگر کسی زیادی ادعا کرد، او را سرجایش بنشانید)!

نمادهای داستان ماهی سیاه کوچولو

شاید بار اولی که کتاب را می‌خوانید، به نمادهای مختلفی که بهرنگی در داستان خود به کار برده، زیاد دقت نکنید. اما بهرنگی این داستان را خیلی زیرکانه‌تر از چیزی که تصور می‌کنید، نوشته است. او برای هر بخش از داستان خود، دلیلی دارد. او در این داستان از حیواناتی چون مارمولک، قورباغه، ماهی‌های پیر، ماهیخوار، مرغ سقا، خرچنگ و … استفاده کرده است. علاوه بر این در مسیر سفر ماهی کوچولو، ما از جویبار به برکه و سپس به دریا می‌رویم. حتی با مهتاب هم روبه‌رو می‌شویم. مهتابی که حرفی برای گفتن دارد.

تمام این عناصر نمادین هستند و در بررسی‌های جزئی‌تر می‌توانند معنا و مفهوم خاصی داشته باشند. برای مثال، برکه آب نسبتا راکدی دارد، پس تمامی اهالی آن ذهن‌هایی نسبتا «راکد» دارند. کسانی که تصور می‌کنند اول و آخر دنیا در همین برکه‌ی کوچک می‌گنجد. اما ماه که نماد روشنایی است، برخلاف تمام اهالی نادان این داستان، حرف حق می‌زند و می‌گوید که «این جهان، زیادی بزرگ است». چون او بهتر از ماهی سیاه کوچولو و ما انسان‌ها، با منظومه‌ی شمسی، کهکشان راه شیری و کل هستی آشنایی دارد.

دسته بندی شده در: