شادی، هماهنگی و تفاهم کلمات بزرگی برای نسل امروز بشر هستند که شاید بیشتر از حقیقی بودن، دور از دسترس و خیالی جلوه کنند. حتی اگر رسیدن به آنها در لوح سرنوشت بشریت آمده باشد و مسیری را به غلط بپیماید. به قول فرانتس کافکا:

گاهی اوقات بهتر است در زنجیر باشیم تا آزاد!

«فارنهایت ۴۵۱» نتیجه یکی از همین راه‌های غلطی است که انسان می‌تواند از آن طریق به شادی برسد. داستانی به ظاهر کوتاه اما عمیق در پس پرده، جایی که همه چیز در نبودن خلاصه می‌شود. ژانر کتاب علمی-تخیلی و پادآرمان شهر است که از آینده‌ای غم انگیز سخن می‌گوید که کتاب خواندن، تامل و تفکر در آن جرمی بزرگ به حساب می‌آید. مردم باید با نهایت سرعت به زندگی خود بپردازند و زمانی را صرف اندیشه نکنند.

فارنهایت ۴۵۱

فارنهایت ۴۵۱

ناشر : سبزان
قیمت : ۱۲۲,۴۰۰۱۳۶,۰۰۰ تومان

ری بردبری، نویسنده‌ی کتاب با چنان تلخی و سیاه‌بینی نسبت به آینده سخن می‌گوید که گویی هیچ نقطه روشنی در آن نمی‌بیند و تنها سعی در هشدار دادن به مخاطب خود دارد. او متعقد است که در راه پیشرفت نباید از سنت‌ها و ارزش‌ها دست کشید. و آن‌ها را از بین برد. اما آن‌ها را محکوم به نابودی توصیف می‌کند. و شاهکار شماره یک او نیز خبر از چنین آینده‌ای دارد.

کتاب، ما را در تاریخ به حرکت در می‌آورد؛ جایی که آمریکای دروغ و فریب، غرق در قرص‌های خواب و شعله‌های آتش را به تصویر می‌کشد. جایی که جنگ بین شادی و تفکر، هرج و مرج می‌آفریند. متاسفانه این وضعیت تلخ آینده‌ای است که می‌تواند به تحقق بپیوندد. و این دلیلی است بر از دست نرفتن جذابیت کتاب پس از سال‌هایی که از انتشار آن می‌گذرد.

البته عوامل مختلفی منجر به محبوبیت و جذابیت کتاب فارنهایت ۴۵۱ شده‌اند که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به استفاده زیبای نویسنده از نمادهایی مانند سمندر و سیمرغ و همچنین پروراندن موضوع در سه بخش مختلف و جذاب اشاره کرد. بردبری این کتاب را پس از تجربه دوران جنگ جهانی دوم و همچنین جنگ سرد نوشته است.  که می‌توان منبع اصلی الهام وی را تصمیمات هیتلر در جنگ جهانی دوم مبنی بر سوزاندن کتاب‌ها و یا افرادی مانند استالین دانست که نویسندگان و خالق آثار ادبی در زمان حکومت این افراد دستگیر می‌شدند.

آقای پیشگو؟

ری داگلاس بردبری شاعر و نویسنده پرکار آمریکایی معاصر (۲۲ آگوست ۱۹۲۰- ۵ ژوئن ۲۰۱۲) که آثار او را می‌توان در ژانر وحشت، خیال‌پردازی و علمی-تخیلی دسته بندی کرد. اگرچه خیلی‌ها او را یک علمی-‌تخیلی‌نویس می‌دانند. و به همین دلیل جایزه استاد بزرگ را از انجمن نویسندگان علمی تخیلی آمریکا دریافت کرد اما خود او در این مورد گفته بود:

نخست اینکه من علمی-تخیلی‌نویس نیستم. تنها کتاب علمی-تخیلی من فارنهایت ۴۵۱ است. علمی-تخیلی توصیف واقعیت است با شرحی خیال‌پردازانه. از این جهت تاریخچه‌ی مریخ علمی-تخیلی نیست، خیال‌پردازی است. معلوم است که ممکن نیست چنان اتفاقاتی روی دهد! و همین دلیلی است که اثر ماندگاری خواهد بود، چون مانند اساطیر یونان است و اسطوره‌ها مانا هستند.

۴۵۱ درجه فارنهایت!

عنوان کتاب توسط ری بردبری به صورتی استادانه انتخاب گردیده است؛ فارنهایت ۴۵۱ درجه حرارتی است که کاغذ در آن آتش می‌گیرد.

کتاب فارنهایت ۴۵۱ که در سال ۱۹۵۳ انتشار یافته است، شاید بی‌تاثیر از کتاب‌سوزی نازی‌ها در آلمان نباشد. جایی که مردم به کتاب‌های محدودی دسترسی داشتند و تفکر آزاد به شدت سرکوب می‌شد. این رمان که درباره عواقب کتاب‌سوزی و سانسور و اهمیت تفکر و ادبیات است، خودش بارها زیر تیغ سانسور رفته، اما مهم‌ترین نکته اینجاست که به جهت سطوح و لایه‌های فراوان، هر نسل به فراخور زمانه‌اش برداشت و تفسیری شگفت از این اثر هنری داشته و همین یعنی ناکامی و شکست سانسورچیان و سرکوبگران اندیشه. با این حال بردبری همواره تأکید داشت که درون‌مایه فارنهایت ۴۵۱ کاهش دامنه توجه افراد، سطحی شدن فرهنگ، و خطر رسانه‌هایی چون تلویزیون است و نه سانسور. در یک مورد بردبری با دانشجویی که اصرار داشت موضوع کتاب سانسور است درگیر شد و سخنرانی‌اش را نیمه‌کاره تمام کرد.

نثر نویسنده نیز در این اثر جالب توجه است زیرا بیش از اینکه نثر باشد به شعر شبیه است. و عنصر خیال بیش از هرچیز دیگری در آن به چشم می‌خورد، پرش‌های زمانی-مکانی خواننده را درگیر موقعیت‌ها، حالات و شخصیت‌ها کرده و او را به تفکر وا می‌دارد.

داستان در این حول می‌چرخد که آتش‌افشانان که پیشتر آنان را آتش‌نشان می‌خواندند و وظیفه‌شان چیز دیگری بود هر کتابی را که بیابند، می‌سوزانند و خاکستر می‌کنند. در این بین یکی از مأموران آتش‌افشانی از وظیفه‌اش سر باز می‌زند و خطرناک‌ترین سؤال، یعنی «چرا؟»، به ذهنش خطور می‌کند. اما قهرمان داستان در بین طیف وسیع مخافان کتاب‌سوزی گم می‌شود و این سوال را به ذهن مخاطب می‌رساند که آیا قهرمان داستان یک شخصیت است یا یک اندیشه؟ تفکری که انسان‌های زیادی را برای مخالفت با سیستم موجود بسیج می‌کند.

مونتاگ آتش‌نشانی است که از کار خود لذت می‌برد. کار او سوزاندن کتاب‌های ممنوعه است. و از قضای روزگار تمام کتاب‌ها ممنوع هستند. اما یک باری که با کله‌ریس مک‌کله‌لن ملاقات می‌کند به او می‌فهماند که زندگی‌اش آنطور که فکر می‌کرده شاد نیست و این برای مونتاگ سرآغاز شیدایی است. همان شب مونتاگ همسر خود را می‌بیند که تمام شیشه قرص خواب آور را مصرف کرده و در حال مرگ است. و دیگر در همه چیز زندگی خود شک می‌کند. به زودی برای اولین بار کسی را می‌بیند که حاضر نشده همراه پلیسی که او را یافته برود و ترجیح می‌دهد با کتاب‌های خود بسوزد. این واقعه مونتاگ را وامی‌دارد که کتابی بردارد و بخواند.

بالاخره خانه مونتاگ نیز توسط مأمورین شناسایی می‌شود و او مأمور می‌گردد تا خانه خود را بسوزاند. در جریان این اتفاقات مونتاگ موفق می‌شود تا از دست مأمورین و همکارانش بگریزد. و در ادامه با گروه گرنجرآشنا می‌شود که رهبر گروه تبعیدی‌هایی است که هدفشان حفظ کتاب‌ها برای نسل‌های بعدی است. کسانی که به آینده‌ای چشم دارند که شاید هرگز نیاید.

روی پرده!

تاکنون اقتباس ‌ای زیادی در قالب فیلم و نمایش از این کتاب انجام شده است. که از اولین اقتباس‌‌کننده‌ها می‌توان به فرانسوا تروفو، کارگردان شهیر فرانسوی، که سال ۱۹۶۶ اثری به همین نام (Fahrenheit 451) ساخت اشاره کرد. اگرچه داستان اندکی تغییر کرده و برخی شخصیت‌ها حذف شده‌اند، اما بردبری از آن اظهار نارضایتی نکرده است.

جدیدترین اقتباس از این کتاب هم توسط دو نویسنده ایرانی برای فیلمی به همین نام انجام شد. که در آن اسکار ورنر، هنرپیشه اتریشی در نقش مونتاگ و ژولی کریستی در دو نقش ظاهر شد. ژولی کریستی یک‌بار در نقش همسر مونتاگ، میلدرد، و بار دیگر عهده‌دار نقش کلاریس بود. فیلم‌نامه در جاهایی از اصل رمان فاصله گرفته و صحنه‌هایی در آن حذف شده است. برای مثال:

  • صحنه جنگ که در بخش دوم کتاب خواننده را متأثر می‌سازد، در فیلم بازآفرینی نشده‌است.
  • از سگ مکانیکی (رُبات) در فیلم نشانی نیست.
  • فابر که از دانشمندان قدیمی، عضو گروه سری «حافظان ادبیات» و منجی مونتاگ است در فیلم حاضر نیست.
  • «کلاریس» بیست‌ساله‌است و دوره تربیت معلم را می‌گذراند. درصورتی‌که در رمان بردبری دانش‌آموزی هفده‌ساله‌است که تمام روز را سرگردان بوده و در خیابان‌ها پرسه می‌زند.

«درنیامده است» آقای کارگردان!

این اقتباس سینمایی که در سال ۲۰۱۸ میلادی توسط رامین بحرانی صورت گرفته است، مسئله اصلی‌اش اینجاست که مخاطب از چیزی که در فیلم (Fahrenheit 451) می‌بیند، آن چنان که انتظارش را دارد لذت نمی‌برد. آیا دو‌ هنرمند ایرانی خالق اثریعنی امیر نادری (فیلمنامه نویس) و رامین بحرانی (کارگردان) مقصرهستند یا مشکل از جای دیگری آب می خورد؟

امیر نادری تصمیم داشته صرفا با استفاده از پی‌رنگ رمان، به فیلم‌نامه‌اش پر و بال دهد. و مشکلات فیلم‌نامه از این نقطه آغاز شده است. و فیلم‌نامه‌ای که شاهدش هستیم، بیش از حد ساده به نظر می‌رسد. طوری که نمی‌توان به آن حتی برچسبِ اقتباس آزاد زد. به عنوان مثال همسر مانتنگ را در قصه این فیلم نمی‌بینیم. یا کلاریس که در کتاب به نوجوانی کنجکاو توصیف شده در فیلم فارنهایت ۴۵۱ (سوفیا بوتلا عهده‌دار نقشش بوده) دیگر همان بچه‌ی کم سن و سال رمان نیست ولی با این حال همانند رمان، نیروی محرکه مانتنگ در جلب کردن نظرش به مطالعه کتاب‌های فیزیکی است.

البته قصه مورد نظر بردبری در دنیایی که در تخیلش سیر می‌کرد به شکلی که در فیلم تماشا می‌کنیم در آینده دور روایت نمی‌شود.

در رمان می‌خوانیم وجود تلویزیون در هر خانه‌ای به عنوان یک کالای لوکس و تجملی محسوب می‌شد. ولی گویا بحرانی عمدا دنیایی مدرن و پیشرفته را به ما نشان می‌دهد. و او در مصاحبه‌های مختلف درباره این تغییر اساسی خود توضیح می‌دهد:

به خاطر لمس این معضل در حال حاضر که پیشرفت اینترنت و تکنولوژی به حد اعلای خود رسیده، بهتر بود دنیای رمان را به آینده‌ای پیشرفته تغییر دهیم.

رامین بحرانی نتوانسته از رمان فارنهایت ۴۵۱ اثری با استانداردهای معمولی تحویل مخاطبین شبکه HBO بدهد. شاید اگر با یک دید وسیع‌تر به سراغ تدوین این اثر پیش می‌رفت، فارنهایت ۴۵۱ قابل تحمل‌تر بود.

به هر حال به قول بردبری: «کتاب برای اینست که خریت و نادانی ما را جلوی چشم هایمان قرار دهد» شاید پس از خواندن کتاب یا تماشای آخرین سکانس از این فیلم، در حالیکه وحشت از آینده‌ای چنین به سراغتان آمد، کتابی از قفسه کتاب‌خانه‌تان بردارید و برای چند ساعتی هم که شده به مطالعه بپردازید!

دسته بندی شده در:

برچسب ها: