این‌روزها که مخاطب کم‌حوصله دیگر رابطه‌اش با مجله‌ و دکه‌های روزنامه فروشی کمرنگ‌تر از قبل شده و ترجیحش این است که با موبایلش خبر و مطلب و مقاله بخواند، باز هم آدم‌هایی که دغدغه‌ی اعتلای فرهنگ و هنر را دارند دست از تلاش برنداشته و لااقل برای آرام کردن دیوانگی خودشان و شوقشان نسبت به کار ادبی و فرهنگی هم که شده، همچنان مجله چاپ می‌کنند. و به‌نوعی قدمی برای ترمیم رابطه‌ی آسیب‌دیده‌ی مخاطب امروزی با کاغذ برمی‌دارند.

فصلنامه‌ی «فرهنگ‌بان» از انتشارات بان که نخستین شماره‌اش در سال ۱۳۹۷ منتشر شده، خود را به‌عنوان «مجله‌ای عمومی با رویکردهای پژوهشی و معرفی و نقد کتاب در زمینه‌های مختلف فرهنگی و هنری» معرفی می‌کند. این مجله‌ی مستقل اظهار می‌کند که خودش را از هرگونه گرایش به جریان‌های مختلف سیاسی جدا می‌داند، تنوع فرهنگی را می‌پذیرد و به اصول علمی نقد نیز پایند است. شماره‌ی دوم این فصلنامه با عنوان فرهنگ‌بان(۲) که تابستان ۱۳۹۸ منتشر شده، اثری است از موسسه‌ی فرهنگبان که «علی حسین‌خانی» صاحب‌امتیاز آن بوده و سردبیری آن را نیز «مرتضی هاشمی‌پور» به‌عهده داشته است.

به‌جز بخش یادداشت سردبیر که در آن درباره‌ی معیارهای انتشار آثار ارسالی نوشته و مختصر توضیحی درباره‌ی این شماره داده است، مجله به هشت بخش اصلی تقسیم می‌شود: «نامه»، «اندیشه»، «تاریخ»، «ادبیات و زبان فارسی»، «ایران در جهان»، «داستان»، «معرفی و نقد کتاب»، و در پایان هم «یادنامه». حتی اگر مجله را ندیده باشید هم از تصور حجم ۲۷۷ صفحه‌ای آن می‌توانید حدس بزنید که هر بخش چه اندازه پُربار و مفصل است.

یک پرسه‌ی کوتاه در فهرست

باوجودی که یک نگاه کلی به فهرست، کافی است تا مخاطب بداند آیا فرهنگ‌بان، آن محتوایی که می‌خواهد را به او می‌دهد یا نه، شروع اصلی مجله با ورود به بخش اندیشه و انتشار مطلبی از داریوش آشوری پژوهشگر، نویسنده و مترجم شناخته‌شده‌، همچنین صاحب کتاب مطرح دانشنامه سیاسی در نقد اندیشه‌های «ماکیاوللی» و «تامس مور» و سپس مطلبی از «نیما شجاعی» در رابطه با نظریات جامعه‌شناسی یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان این عرصه، باعث می‌شود خواننده با پس‌زمینه‌ی اصلی این مجله آشنایی بیشتری پیدا کند. و بداند این مجله بر یک مبنای تحلیلی مفصل پیش می‌رود.

باوجود پیوستگی علوم نظری مختلف به یکدیگر اما بر اساس سلیقه هم می‌توان فرهنگ‌بان را ورق زد و از بخشی به بخش دیگر رفت، برای مثال مخاطب شیفته‌ی مطالب تاریخی می‌تواند در بخش تاریخ به یک یادداشت و دو ترجمه‌ی جذاب با موضوعات مختلف برسد، مخاطب شیفته‌ی زبان‌شناسی و ادبیات می‌تواند در بخش ویژه‌ی ادبی آن مطالبی درباره‌ی سرگذشت شعری از دکتر حمیدی‌شیرازی یا کتابخانه‌ی مجتبی مینوی پیدا کند، و مخاطب بی‌حوصله نسبت به نقد و تحلیل و مقاله هم می‌تواند با یک حرکت سریع، سری به صفحه‌ی ۱۴۶ بزند و داستان‌های ترجمه شده را بخواند و سرگرم شود.

روبه‌روی ویترین کتاب

اما دو تا از بخش‌های مفصل مجله، به معرفی و نقد کتاب و سپس یادنامه اختصاص داده شده‌اند. در بخش معرفی کتاب، حدود ۱۴ کتاب توسط منتقدین و پژوهشگران معاصر ادبیات، معرفی و نقد مختصری شده‌اند. اغلب این کتاب‌ها غیرداستانی و تخصصی هستند. و از بین عناوینی مانند زبان‌شناسی، جامعه‌شناسی، ادبیات ایران و جهان، ادبیات نمایشی، تاریخ و غیره انتخاب شده‌اند.

شاید جذاب‌ترین بخش معرفی و نقد کتاب در این مجله را بتوان قسمت «پشت شیشه‌ی کتابفروشی‌ها» دانست که در آن «روزبه شکیبا» ۲۲ کتاب را به‌صورت مختصر و در حد یک پاراگراف معرفی کرده است. نکته‌ی جالب دیگر این است که عناوین انتخابی باوجودی‌که همچنان تخصصی هستند اما در بین آن‌ها نمایشنامه، کتابی درباره‌ی عکاسی، و زندگینامه‌ی شاعری مانند «سیمین بهبهانی» نیز دیده می‌شود. چنین بخشی که به صورت ویترینی، به معرفی کتاب می‌پردازد پتانسیل این را دارد که با روشی خلاقانه‌تر در شماره‌های بعدی مجله نیز ارائه شود.

به یاد عزیزان از دست رفته!

اما بخش پایانی مجله که یادنامه نام گرفته است، شامل یادنامه‌هایی است که اساتید مختلف، درباره‌ی بزرگان درگذشته‌ی عرصه‌ی ادبیات نوشته‌اند. این یادنامه‌ها معمولاً شامل بیوگرافی کوتاهی از شخص درگذشته و فعالیت‌های اوست و بعضاٌ با نقل خاطره‌ای نیز همراه است. بخشی که حتی می‌تواند به خودی خود، تبدیل به یک شماره‌ی لاغرتر از یک مجله‌ی مستقل شود که به‌طور ویژه یادبود عزیزان از دست‌رفته را در بربگیرد.

حتی اگر تصور کنیم شیوه‌ی چیدمان فصل‌های مختلف مجله، ربطی به اهمیت محتوایی آن‌ها ندارد، قرار گرفتن یادنامه در بخش پایانی، خودبه‌خود این تصور را تداعی می‌کند که تیم مشاورین مجله نیز احتمالاً به این فکر کرده‌اند که کمتر کسی ممکن است سراغ یادنامه برود؛ چون خود کلمه‌ی «یادنامه» باری القا می‌کند که به مخاطب این پیش‌داوری را می‌دهد که قرار است برود و خاطرات بین دونفری که خوب نمی‌شناسدشان را بخواند؛ و یا اینکه اهمیت این بخش مهم را تا حد خواندن آگهی ترحیم، پایین می‌آورد. برای همین شاید بهتر باشد حتی اگر در محتوای یک یادنامه هم خلاق عمل نمی‌کنیم، در انتخاب تیتر برای سرفصل اصلی‌اش، از تکرارها دوری کنیم و یا اینکه بخش کوتاهتری را به آن اختصاص دهیم.

نه به خلاقیت گرافیکی

 اما غنی بودن مجله از لحاظ محتوای تحلیلی جدی‌ای که دارد، به‌طور ویژه این پیام را می‌دهد که فرهنگ‌بان فقط گروه خاصی از مخاطبین ادبیات را نشانه می‌گیرد و انگار به‌طور ویژه برای آن‌ها طراحی شده است. و مخاطبی که در ابتدای راه است یا هنوز با ساختار کلی نقد و تحلیل و مطالب حجیم آشنا نیست، نهایتاً می‌تواند از بخش معرفی کتاب آن استفاده‌ی خوبی ببرد؛ هرچند که در آن بخش هم بیشتر به معرفی و نقد کتاب‌هایی پرداخته شده که قشر خاص‌پسند و متخصص در ادبیات سراغش خواهند رفت.

اما از نگاه کلی به تقسیم‌بندی‌های مجله و محتوای آن که بگذریم، می‌شود یک نقد کوچک و کلی به شکل و ساختار و گرافیک مجله وارد دانست. اگر یک فیلم از قاب‌بندی‌، میزانسن و ریتم مناسبی برخوردار نباشد، باوجود زحمت زیاد و تلاش تیم سازنده، باز هم اثر خود را آن‌طور که باید بر مخاطب نخواهد گذاشت. این مسئله را می‌توان به چاپ کتاب و مجله و گرافیک آن نیز تعمیم داد. فرهنگ‌بان پر از مطالب خواندنی است و از نظر محتوایی، برای غنی‌تر شدن آن از هیچ تلاشی فروگذاری نشده؛ اما جلد مجله و سپس گرافیک داخل آن، برای خواننده تداعی این است که یک مجله‌ی قدیمی به‌جامانده از سالیان پیش را باز کرده و ورق می‌زند.

کدام مجله و کدام مخاطب؟

از جلد که فقط یک لوگوی نام مجله و اسم همکاران این شماره‌اش را دارد که بگذریم و ورق زدن را شروع کنیم، با فاکتور گرفتن صفحه‌های تمام طوسی‌ای که فصل‌های مختلف مجله را از هم جدا می‌کنند، می‌بینیم تقریباً به‌جز عکس نویسنده‌ها و کسانی که در مجله از آن‌ها نام برده شده و عکس جلد کتاب‌هایی که از آن‌ها سخن به میان رفته، مجله تقریباً هیچ شکل گرافیکی دیگری ندارد. و می‌توان آن را بیشتر شبیه به کتاب دانست تا یک مجله.

من به سلیقه‌ی تیم خوب فرهنگ‌بان و اندیشه‌ای که پشت این کار داشته‌اند بسیار احترام می‌گذارم. اما فکر می‌کنم مرز بین یک کتاب و یک مجله باید مشخص باشد؛ به‌ویژه اگر مجله پر از مطالب متنوع تحلیلی باشد که ذاتاً طولانی و به‌ظاهر کسل‌کننده هستند؛ و گرافیک باید در اینجا از نظر بصری به چشم مخاطب انرژی داده و با خواندن آشتی‌اش بدهد. آن هم مخاطب فست‌فودی امروزی که یک پاراگراف را هم به‌زور می‌خواند، در مواجهه با چنین گرافیک ساده و خسته‌کننده‌ای مطمئناً راضی برنخواهد گشت.

شاید تصور خیلی‌ها این باشد که عاشقان و مخاطبین جدی ادبیات قطعاً مسئله‌ی گرافیک را در درجه‌ی چندم اهمیت قرار می‌دهند و فقط شیفته‌ی خواندن هستند و بس؛ اما به‌هرحال نمی‌شود این را درنظر نگرفت که سادگی تعمدی ظاهر مجله و عدم استفاده از ایده‌های گرافیکی خلاقانه در آن و شبیه شدنش به یک مجله‌ی قدیمی، نقطه‌ضعف آن محسوب می‌شود. در کنار این مسئله، باید در نظر بگیریم که فرهنگ‌بان فقط برای مخاطبین خاص ادبیات طراحی شده و مخاطب عام نمی‌تواند سهم زیادی از آن بردارد. اما آیا با چنین توضیحی، می‌توان این عدم خلاقیت در انتخاب فصل‌بندی‌های مختلف و ساختار گرافیکی را توجیه کرد؟ جوابش را با ورق زدن فرهنگ‌بان، خودتان پیدا کنید چون به تعداد خواننده‌های مجله، می‌تواند پاسخ‌های گوناگون برای این سوال وجود داشته باشد.

دسته بندی شده در:

برچسب ها: