دوتا خفن، خفن‌تر از همیشه!

در وبلاگ کتابچی قبل‌تر در مطلب «معرفی کتاب دو تا خفن؛ دنیای کودکانه-جلد اول»، کتاب اول مجموعه‌ی «دوتا خفن» را که با همین عنوان به چاپ رسیده زیر ذره‌بین قرار دادیم. و از شخصیت‌ها و پیچش‌های داستانی تا قریحه‌ی طنز و خلاقیت زبانی نویسنده، همه را از نظر گذراندیم.

در این بخش، دومین کتاب از این مجموعه با نام «دوتا خفن، خفن‌تر می‌شوند» را باز می‌کنیم. تا ببینیم ماجراهای «مایلز مُرفی» و «نایلز اسپارکس» که پیش از این رفاقت محکمی بین آن‌ها جوش خورده بود، این‌بار و در این داستان آن‌دو را به کجا خواهد کشاند.

نکته‌ای که بارها در مطلب وبلاگی قبل تاکید شد، اهمیت نگرش تازه و خلاقانه‌ی نویسندگان به روان‌شناسی و علوم تربیتی بود. علومی‌ که در شکوفایی نسل‌های آینده و کارآمدی تلاش‌های خانواده تاثیر درخشانی دارد. و جامعه‌ی جهانی امروز، بیش از هر زمان دیگری از تاثیر این مساله در جهت‌دهی به مسیر حرکت بشریت، آگاه است.

گفتیم که «مایلز مُرفی» و «نایلز اسپارکس» با تمام شاخ‌ و برگ‌های شخصیتی که در طول داستان از خود بروز می‌دهند. و همذات‌پنداری را شدت می‌بخشند. هرکدام به نمایندگی از تیپ‌های روان‌شناختی به‌خصوصی در قصه ایفای نقش می‌کنند. چگونگیِ آغاز کنش و واکنش بین این دو شخصیت و حرکت به سمت یک تعامل و همکاری سازنده، قطعاً یکی از مهم‌ترین جنبه‌های پیام داستان است. که تسلط خالقان این اثر را به شکل ویژه‌ای به چشم می‌آورد.

از طرفی مدیر مدرسه، «بری بارکین»،‌ که یکی از شخصیت‌های اصلی داستان محسوب می‌شود. و بیشترِ بار طنزِ خورده‌پیرنگ‌ها را به دوش می‌کشد. در این قسمت دستخوش تحول شخصیتی بزرگی می‌شود. تحولی که محصول شینطت‌های همیشگی «مایلز» و «نایلز» است. و آن‌قدر تاثیرگذار است که در ارتباط‌های اجتماعی‌اش با دانش‌آموزان، با پسرش جاش و از همه‌ مهم‌تر با پدرش برتراند، اثر پررنگی می‌گذارد. نویسندگان در به تصویر کشیدن این تحول با حوصله رفتار می‌کنند. و حتی این سیر تکاملی را به کتاب بعدی هم می‌کشانند.

خفن به توان خفن

در این قسمت از مجموعه، با همان زوج خفن‌ها طرفیم. اما نه دقیقاً همان قبلی‌ها. این‌ دو پسر بازیگوش حالا از نظر فکری و رفتاری درس‌های زیادی از همدیگر یادگرفته‌اند. و با آموزش قدم‌به‌قدم تعامل‌های اجتماعی که با چاشنی یک رفاقت عمیق به تار و پود وجودشان نشسته، دیگر نگاه‌های همدیگر را می‌شناسند. تلپاتی برقرار می‌کنند. و وارد مراحل جدیدی از شناخت و صداقت نسبت به هم می‌شوند. چیزی که تا پیش از این هیچ‌کدام از این‌دو، تا این‌ اندازه تجربه‌اش را نداشتند. و اصلی‌ترین مایه‌ی محتوایی داستان را شکل می‌دهد.

«جاش بارکین» در این قسمت هم مثل کتاب قبل،‌ برای درآوردن حرص خواننده از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند. و در نمایش یک شخصیت زننده‌ی لوس کاملاً موفق است! شخصیت او را می‌توانیم در قالبی طنز، یک آنتی‌گونیست بدانیم. که با اتّکا به پسر مدیر بودن، از زیر بار مسئولیت‌هایش در می‌رود. و به همه احساس برتری دارد. که البته همیشه حضور چنین کارکتری در هر مدرسه‌ای از ضروریات است. و در جامعه نیز از این مدعی‌های بادی زیادند!

هرچند «جاش» نیز فقط تا اواسط کتاب که سر و کله‌ی پروتاگونیست اصلی داستان پیدا می‌شود، فرصت و توان جولان دارد. جایی که دوتا خفن در یک حقه‌ی بامزه و هوشمندانه، گل‌های بنفشه‌ی وحشی را به شکلی کنار هم در حیاط مدرسه می‌کارند. که کلمات شینطت‌آمیزی هجّی می‌شود!

مدیر «بری بارکین» بیچاره هم که روحش از همه‌جا بی‌خبر است، بعد از فهمیدن ماجرا، و البته طبقِ معمول بعد از بنفش شدن!، به بن‌بست می‌خورد. چون گل بنفشه نماد ایالتی شهر است و چیدن آن پیگرد قانونی دارد!

در قلب این خورده‌پیرنگ، نکته‌ی حائز اهمیتی نفهته است. که خواننده‌های نوجوان را با هنجارهای درست قانونی آشنا می‌کند. حتی قوی‌ترین و صاحب‌اختیارترین افراد هم اجازه‌ی تخطّی از قانون را ندارند. حتی اگر در حیاط مدرسه‌ی خودشان باشد. پیروی از قانون مساله‌‌ای است حیاتی. که فارغ از درستی یا نادرستی بندهای قانونی، رعایت آن جزء لاینفک آموزش‌های ابتدایی در هر جامعه‌ای است. دغدغه‌ای که روزانه درحال بحرانی‌تر شدن است. و همان‌طور که همه دیده‌ایم می‌تواند در بعضی موارد نتایج فاجعه‌باری را به دنبال داشته باشد.

از کنش‌ها و واکنش‌ها در ارتباط «بری بارکین» با فرزندش «جاش»، می‌توانیم نتایج و نکات روان‌شناسی دقیق و مستندی را پیدا کنیم. که اشاره به شباهت تقلیدگونه‌ی فرزندان از رفتار والدین‌شان دارند. شباهتی که در رفتار‌های «مایلز» و «نایلز» هم دیده می‌شوند. ریشه‌های شخصیتی‌شان به حساب می‌آیند. و طبق اصول اجتماعی، تا رسیدن به سن تکامل فکری و پایان بلوغ جسمی، این تقلیدها در شخصیت فرزندان پابرجاست.

زیرآبی به سمت قطب مثبت!

«مایلز» از ابتدای کتابِ اول شخصیتی پذیرا دارد. و پس از آشنایی و رفاقت با «نایلز»، این گیرندگی بیشتر هم می‌شود. از جمله هنرهای نویسندگان این است که «مایلز» و «نایلز»، همیشه‌ی خدا مشغول خراب‌کاری هستند. و همین، لایه‌ی خوبی برای پوشاندن تغییرات رفتاری در آن‌ها است. تغییراتی که به اصطلاح به آن‌ها می‌گوییم زیرآبی! البته از نوع مثبتش.

«مایلز» و «نایلز» با تفاوت‌های رفتاری و فکری و شخصیتی‌ای که دارند، مثل دو قطب کاملاً متناقضِ قطب‌نما هستند. و در عین‌حال کاملاً متمایل به یک‌دیگر. البته این حرکت آهسته و پیوسته‌ی پنهانی، از سمت مایلز مشهودتر است. و از سمت نایلز عمیق‌تر. مثل دو حرکت یکسان، یکی در عرض و دیگری در طول.

حالا باید در نظر بگیریم که این تغییرات در دیالوگ‌ها، ترکیب و رنگ لباس‌ها، ایده‌ها و خلاقیت‌ها و… به‌ قدری ریز و دقیق کار شده است، که از بین توصیفات تکرارشونده‌ی نویسنده غیرقابل تشخیص است. و این، مساله را درخشان‌تر می‌کند.

شبیه‌سازی به سبک شبیه‌سازی

در جای‌جای کتاب، از پانوشت‌ها گرفته تا توضیحات مفصل در متن دیالوگ‌ها، ذهن خام خواننده‌ی کودک و نوجوان با الگوی درستی از نهادها و موسسات مهم دولتی و اجتماعی آشنا می‌شود. مانند دادگاه اختصاصی‌ای که در جلسه‌ی هیئت‌مدیره‌ی مدرسه برای استیضاح «بری بارکین» ترتیب داده می‌شود.

یا پروژه‌ی گروهی‌ای که خانوم «شندی» با تشبیهِ کلاس به یک حکومت و شرحِ وظایف و تعریفِ «پروپاگاندا» و «سامیزدات‌نویسی»، بچه‌ها را ملزم به انتخاب یکی از این دو گروه می‌کند. و آزمون شخصیتی جالبی برای پیش‌بینی آینده‌ی سیاسی بچه‌ها رقم می‌زند.

یا قلّک تامین بودجه‌ای که «هالی»، دانش‌آموز نماینده‌ی کلاس، برای انجمن دانش‌آموزی تدارک دیده. و با فروش شیرینی در روز جشن اولیا و دانش‌آموزان، آن را با پول بچه‌ها پُر می‌کند. هرچند این صندوق و تمام محتویاتش هم مثل روبانِ همیار مدرسه‌ی «نایلز»، اجباراً به «جاش بارکین» تعلّق می‌گیرد!

سوپرویلِن وارد می‌شود!

اما از تمام خُرده‌پیرنگ‌ها و ریز و درشت‌شان، از نمک‌ها و خنده‌ها، از هیجان‌ها و استرس‌ها و غیره و غیره که بگذریم، تمام این تفاصیل ما را به بزرگ‌ترین دشمن خونی بچه‌ها می‌رساند. «برتراند بارکینِ» بنفش‌رنگِ چقِرِ بدذات!

این شخصیت با توصیفاتی که در متن می‌شود و طراحی‌ جذاب «کوین کورنل»، رنگ و لعاب یک شخصیت منفیِ جان‌دار را به خود می‌گیرد. و ورودش دقیقاً مصادف می‌‌شود با گل کاشتنِ دوتا خفن! که البته به معنی واقعی کلمه‌، جایی است که گُل‌های بنفشه‌ی وحشی و کلمات ساخته‌شده با آن‌ها، کنترل را از دست «بری بارکین» خارج می‌کند.

«برتراند بارکین» به دفتر پسرش تلفن می‌کند. و با بازخواست او نسبت به این افتضاح، گوشزد می‌کند که یک مدیر لایق هرگز منابع اطلاعاتی‌اش را از دست نمی‌دهد. حتی پس از بازنشستگی! این پیرمرد بلای جان «دوتا خفن» می‌شود. و از همان ابتدا تمام حقه‌های آن‌ها را در نطفه خفه می‌کند.

کارکترِ بی‌نقطه‌ضعفی که این‌جا در برابر خواننده ترسیم می‌شود. و یک دلهره‌ی واقعی از جنس موقعیت‌های واقعیِ زندگی را به او می‌دهد. آن‌هم این‌که قرار است چگونه شکست‌اش بدهند؟!

بنابراین، این کتاب تعلّق می‌گیرد به مبحث امید، همکاری، ریزبینی و جسارت برای روبه‌رویی با مشکلات. هرچند آن مشکل‌ها سدّ راهی باشند برای خراب‌کاری! اتفاقاً همان‌طور که گفتیم، خراب‌کاری یک سمبل است. یک خروجی استعاری است که می‌توانیم ارجاعش بدهیم به هر نیروی نهفته‌ی بالقوه‌‌ای که نامش را می‌گذارند نیاز به کودکی کردن. نیرویی که نیاز به بالفعل شدن دارد. و باید به شکل انرژی‌هایی متفاوت، از وجود کودکان تخلیه شود. و مرز تشخیص آن با شرارت و بدآموزی، نکته‌ی حیاتی در شناخت این مجموعه است.

کتاب دوم با طرح معضلی جدید از جنسی جدید، خواننده را مجاب می‌کند که این کُندیِ نسبیِ ریتم داستان را به جان بخرد. و تمرکزش را بر دقت و موشکافی برای پیدا کردن راه نجات شخصیت‌هایش بگذارد.

«برتراند بارکین» درست مثل یک دیکتاتور تمام‌عیار، هیچ چشمه‌ای از قدرت را نمایش‌نداده باقی نمی‌گذارد. و تمام منابع نفوذ و دسترسی را از هرکسی‌ که ممکن است تهدیدی برایش به حساب بیاید، سلب می‌کند. او تابلوی روزشمارِ مخصوصِ جلوگیری از خراب‌کاری را در مدرسه نصب می‌کند. و بدون ذره‌ای تزلزل، ثمره‌ی دهه‌ها تجربه‌ی مدیریتِ استبدادی‌اش را به بچه‌ها می‌چشاند. «بارکین» در بین بچه‌ها به مدیرِ شکست‌ناپذیر معروف شده و حتی «هالی» که این را باور ندارد، موقع از دست دادن صندوقش، به آن ایمان پیدا می‌کند!

این خفقان و استثمار در مدرسه آن‌قدر ادامه پیدا می‌کند. که حتی «نایلزِ» باهوش و دانا هم از این‌که روزی بتوانند خراب‌کاری‌هایشان را دوباره مثل سابق انجام دهند، ناامید می‌شود. و حتی رفاقتش با «مایلز» را برای مدت کوتاهی سست می‌کند.

نویسنده، چینش و ترتیب اتفاقات را در داستان به درستی رعایت می‌کند. و به عبارتی اثر را در کنار دل‌نشینی و در اوج همذات‌پنداری، به طور جدی به فُرم هنری می‌رساند.

البته سرنوشت هر گره‌ای باز شدن است. و «سوپرویلن» یا همان ابرشرور داستان، آقای «برتراند بارکینِ» پیر، آن‌قدر در استبدادش زیاده‌روی می‌کند. تا این‌که مغزِ متفکرِ داستان یعنی «نایلز اسپارکس»، پس از دو هفته مرخصی، راز شکست‌ناپذیری او را کشف می‌کند.

انتقام خونی، مثل پرتقال!

«نایلز» و «مایلز» در آخرین سکانس از داستان، نقطه‌ضعفِ واقعیِ «برتراند بارکین» را پیدا می‌کنند. نقطه‌ضعفی که در اعماق شخصیتش و در دوران جوانی‌ ضربه‌ی محکمی به او زده.

داستان تا پرده‌ی آخر با همان شیبِ صعودی قبل پیش می‌رود. و با وجود تمام حدس‌ها، باز هم می‌تواند برایمان شگفتی‌ساز شود. «مایلز» و «نایلز» از پسرِ خودِ «برتراند» برای بی‌آبرو کردنش جلوی همه استفاده می‌کنند. «بری بارکین» حالا مجموعه‌ای است از چیز‌هایی که پدرش از آن‌ها بیزار است. و «بری» را هم مجبور به بیزاری از آن‌ها کرده‌است.

پسرش در لباس مضحک لابستر، روی صحنه‌ی نمایش مدرسه، درحال اختلال در نظم مدرسه و از همه بدتر، درحال مضحکه کردن پدرش جلوی بچه‌ها! انتقام «بارکین» توسط پسرش از او گرفته می‌شود. پایان‌بندی‌ای که پیام جالب‌‌توجهی در دل خود دارد.

سال‌ها نفرت و بدصفتیِ «بارکین»، از نتیجه‌ی رفتارهای اشتباه خودش برمی‌خیزد. و نه فقط در مقابل خودش قد علم می‌کند، بلکه این‌بار نمای احمقانه و زشتی که برای ساختمان وجودش ساخته است را فرو می‌ریزد. و «بری بارکین»، البته با کمک دوتا خفن، برای همیشه بساط مدیریت پدرش را برمی‌چیند.

پرفروشِ پرفروغ

«جوری جان» و «مک بارنت» در طراحی، تالیف و ساخت و پرداخت مجموعه‌داستان «دوتا خفن» یکی‌ از موفق‌ترین پروژه‌های ادبیات داستانی کودک و نوجوان را در جهان پیاده‌سازی کرده‌اند. و بی‌شک تصویرسازی «کوین کورنل» در تثبیت این کتاب‌ها در ذهن خوانندگان، تاثیر چندبرابری داشته‌است.

این مجموعه در مجلات «نیویورک‌تایمز»، «پابلیشرز ویکلی» و «ایندی‌باوندی» به طور گسترده به چاپ رسیده. و در مقیاس جهانی، جزو پرفروش‌ترین آثار ادبیات کودک و نوجوان به حساب می‌آید.

نویسندگان بسیاری نیز از این مجموعه‌ی درخشان استقبال و تمجید کرده‌اند. اما طبق آرزوی خود مولفان کتاب، مهم‌ترین جنبه‌ی این محبوبیت، تاثیر آن در ذهن و روح کودکان و نوجوانان است. و می‌تواند باارزش‌ترین هدیه‌ به آن‌ها باشد.

دسته بندی شده در:

برچسب ها: