طعنه‌های طلاییِ طاعون

«طاعون» کتابی است به قلم آلبر کامو، نویسنده‌ی الجزایری‌الاصل فرانسه و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات که برای اولین بار در سال ۱۹۴۷ میلادی به چاپ رسید. این رمان رئالیستی به واقعه‌ای خیالی در شهر اُران الجزایر می‌پردازد که طی آن، تمامی شهر به بیماری طاعون آلوده می‌شود و در این بستر، دید خبرنگارانه و واقع‌گرایانه‌ی کامو برای کشف حقیقت و نشان دادن تقابل سودجویان حاکمیتی با ترکیب جهل و مظلومیت مردم عامه، جالب به نظر می‌رسد. نشریه‌ی گاردین درمورد کتاب نوشته بود:

داستانی برای عصر حاضر و همه‌ی اعصار…

طاعون

طاعون

ناشر : نیلوفر
مترجم : رضا سیدحسینی
قیمت : ۱۷۵,۵۰۰۱۹۵,۰۰۰ تومان

با هم چند بخش جالب از این کتاب را مرور می‌کنیم:

  • همه‌ی بدبختی انسان‌ها از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند.
  • عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است.
  • وقتی که آدم تنها خودش خوش‌بخت باشد، خجالت دارد.
  • شر و بدی که در دنیا وجود دارد، پیوسته از نادانی می‌زاید و حسن‌ نیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد، ممکن است به اندازه‌ی شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلکه آن‌ها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده می‌شود. نومید کننده‌ترین ننگ‌ها، ننگ نادانی است که گمان می‌کند همه چیز را می‌داند و در نتیجه به خودش اجازه‌ی آدم‌کشی می‌دهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشن‌بینی کافی وجود ندارد.
  • تلگراف به عنوان یگانه وسیله‌ی ارتباطی در دست ما باقی ماند. موجوداتی که از راه فکر و قلب و چشم به هم مربوط بودند، مجبور شدند [تا] نشانه‌های این وابستگی قدیمی را در حروف درشت یک تلگرام ده کلمه‌ای جستجو کنند و چون فرمول‌هایی که در تلگراف‌ها به کار می‌روند زود تمام می‌شوند، زندگی‌های مشترک طولانی یا شور و عشق‌های دردناک به زودی در مبادله‌ی پیاپی عبارتی از این قبیل خلاصه شد: حالم خوب است. به یاد توأم. قربانت.
  • در دنیا همان‌قدر که جنگ بوده، طاعون هم بوده است. با وجود این، طاعون‌ها و جنگ‌ها پیوسته مردم را غافل‌گیر می‌کنند. وقتی که جنگی در می‌گیرد، مردم می‌گویند: -ادامه نخواهد یافت، ابلهانه است.- و بی‌شک جنگ بسیار ابلهانه است، اما این نکته مانع ادامه یافتن آن نمی‌شود. بلاهت پیوسته پابرجاست و اگر انسان پیوسته به فکر خویشتن نبود آن را مشاهده می‌کرد.
  • سوال پرسید که چرا خود شما این‌همه فداکاری به خرج می‌دهید در حالی که به خدا ایمان ندارید؟ ریو بی‌آنکه از تاریکی خارج شود، گفت که به این سوال قبلا جواب داده است و اگر به خدای قادر مطلق معتقد بود از درمان مردم دست برمی‌داشت و این کار را به خدا وا می‌داشت.
  • او ظاهرا با این اندیشه که زیاد هم ابلهانه نیست زندگی می‌کند که وقتی کسی دست‌خوش یک بیماری بزرگ و یا دلهره‌ی عمیق باشد، از بیماری‌ها و دلهره‌های دیگر معاف است. به من گفت: -توجه کرده‌اید که نمی‌توان بیماری‌های مختلف را در خود جمع کرد؟ فرض کنید که شما یک بیماری سخت و یا علاج ناپذیر مانند سرطان جدی و یا سل حسابی داشته باشید، هرگز دچار طاعون و یا تیفوس نخواهید شد. غیرممکن است. حتی مساله از این حد هم فراتر می‌رود، زیرا شما هرگز ندیده‌اید که یک سرطانی در حادثه اتومبیل بمیرد.- این عقیده، چه درست باشد و چه نادرست، کتار را همیشه سرحال نگه می‌دارد.
  • آ‌‌ن‌گاه پی بردم که، دست کم، من در سراسر این سال‌های دراز، طاعون‌زده بوده‌ام و با وجود این، با همه‌ی‌ صمیمیتم گمان کرده‌ام که بر ضد طاعون می‌جنگم! دانستم که به‌طور غیرمستقیم مرگ هزاران انسان را تأیید کرده‌ام و با تصویب اعمال و اصولی که ناگزیر این مرگ‌ها را به دنبال دارند، حتی سبب این مرگ‌ها شده‌ام. دیگران از این وضع ناراحت به نظر نمی‌آمدند یا لااقل هرگز به اختیار خود درباره‌ی آن حرف نمی‌زدند. من گلویم فشرده می‌شد.
  • از آن پس دیگر تغییر نکرده‌ام. مدت درازی است که من شرم دارم، شرم از این که چه دورادور و چه با حسن ‌نیت، من به سهم خودم قاتل بوده‌ام. به مرور زمان پی بردم که حتی آنان که بهتر از دیگرانند امروزه نمی‌توانند از کشتن یا تصویب کشتن خودداری کنند زیرا جزو منطق زندگی آن‌هاست و ما نمی‌توانیم در این دنیا حرکتی بکنیم که خطر کشتن نداشته باشد.

برای مطالعه‌ی خلاصه‌ای از معرفی و بررسی این رمان در وبلاگ کتابچی به مطلب «طاعون میان‌بُر جذام و کرونا!» مراجعه نمایید.

دسته بندی شده در:

برچسب ها:

,