*‌ این مطلب حاوی بخش‌هایی از داستان رمان است

اگر رمان چشم‌هایش را نخوانده باشید، حتما اسم و رسم آن به گوشتان خورده است. و ممکن است برایتان سوال شود که بزرگ علوی، دقیقاً در این رمان چه کرده که تا این حد و اندازه مشهور و پرفروش شده است؟ اگر آن را خوانده باشید، طبیعتاً به خوبی می‌دانید که قلم سحر‌آمیز بزرگ علوی، چه شاهکاری را در چشم‌هایش خلق کرده است. شاهکاری که در کنار نقد مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و سرمایه‌داری، در قالبی مدرن و سبکی نوگرایانه، با راوی و زمان حسابی بازی می‌کند. این بازی‌های زمانی آن‌قدر پیچیده‌ هستند که از چشم‌هایش، یک اثر منحصربه‌فرد ساخته‌اند.

برخلاف اکثر مقاله‌ها که رمان چشم‌هایش را از منظر سیاسی و نقد اوضاع سرمایه‌داری و کاپیتالیستی تحلیل می‌کنند، ما می‌خواهیم به بررسی ساختارگرایانه‌ی رمان بپردازیم. البته از اجزای مختلفی که به ساختار برمی‌گردد، صرفاً قرار است به «عنصر زمان» و نقش پررنگ آن توجه کنیم. چون اگر بخواهیم ریزبه‌ریز رمان را از نظر ساختارگرایی و پساساختارگرایانه بررسی کنیم، به جای مقاله‌ باید رساله تحویل بدهیم. چون بزرگ علوی که دست کمی از ارنست همینگوی ندارد! آن‌قدر با زبان و زمان بازی می‌کند تا بهترین اثر را برای چندین نسل به یادگار بگذارد. البته این تحلیل به‌شخصه توسط من صورت نگرفته و به لطف سه مقاله‌ی معتبر، انجام می‌شود. در اصل ما قرار است عنصر زمان را با ترکیبی از سه مقاله‌ی مختلف که توسط فرهاد دعوت خواه، دکتر محمد پاشایی و دکتر عبدالله حسن‌زاده میرعلی نوشته شده، بررسی کنیم. هر یک از این مقالات، عنصر زمان در رمان چشم‌هایش را با نظریه‌های متفاوتی از منتقدها و نظریه‌پردازهای مختلف تحلیل کرده‌اند. ما در این مقاله می‌خواهیم نظریه‌ی نظریه‌پردازها را بهم گره بزنیم تا به یک نتیجه‌ی مهم و اساسی برسیم. این‌که «عنصر زمان در واقع چه نقشی را در رمان چشم‌هایش ایفا می‌کند؟».

خلاصه‌ای از رمان چشم‌هایش

قبل از این‌که بخواهیم به سراغ بررسی ساختارگرایانه‌ی رمان برویم، بهتر است خلاصه‌ای کوتاه در اختیار مخاطبانی قرار دهیم که به احتمال زیاد، این رمان را سال‌ها پیش خوانده‌اند و شاید بخش‌ زیادی از آن را فراموش کرده باشند. رمان چشم‌هایش در دوران حکومت رضاشاه پهلوی اتفاق می‌افتد. دورانی که خفقان و استبداد از در و دیوار کوچه‌هایش بالا می‌رفت و ترس و وحشت مردم را فرا گرفته بود. ماجرا ابتدا از مدح و ستایش یک مبارز انقلابی به نام استاد ماکان شروع می‌شود. استاد ماکان، که به خاطر فعالیت‌های سیاسی به شهری دور افتاده تبعید شد، ده سال است که مرده است. اما پس از مرگ او، دولت برای این‌که روی جرایمش سرپوشی بگذارد، هر سال نمایشگاهی از نقاشی‌های او برگزار می‌کند. مدیر این نمایشگاه، ناظم مدرسه‌ای است که به آثار استاد ماکان و زندگی او علاقه‌ی بسیار زیادی دارد. از نظر او، دانستن راجع به زندگی شخصی استاد ماکان می‌تواند انگیزه‌بخش مردمی باشد که در رخوت فرو رفته‌اند.

او در میان آثار مختلف استاد ماکان، به یک نقاشی علاقه‌ی بسیار زیادی نشان می‌دهد. نقاشی از چشم‌های یک زن که می‌گویند معشوق استاد ماکان بوده است. چشم‌ها، هر لحظه تصویر خاصی را نشان می‌دهند. گاهی مرموز و گاهی خندان، گاهی غمگین و گاهی با تمسخر به مخاطب نگاه می‌کنند. این تابلو آن‌قدر پیچیده است که ناظم را وادار می‌کند به دنبال صاحب چشم‌ها باشد. او آن‌قدر به گشتن ادامه می‌دهد تا بالاخره صاحب آن چشم‌ها را پیدا می‌کند. صاحب چشم‌ها، که فرنگیس است، در ازای دریافت آن تابلو، ماجرای نه چندان عاشقانه‌ی خود و استاد ماکان را تعریف می‌کند. در این ماجرا، او که از زیبایی خارق‌العاده‌ای برخوردار بوده، توجه هر مردی جز استاد ماکان را به خود جلب می‌کرده است. اما یک دل نه صد دل عاشق استاد ماکان می‌شود و تصمیم می‌گیرد زیر دست او، نقاشی یاد بگیرد. اما هرکاری می‌کند، نمی‌تواند توجهش را جلب کند. پس از مدتی که ماجراهای مختلفی از سر گذراند، تصمیم می‌گیرد در فعالیت‌های سیاسی به ماکان کمک کند.

اما با وجود تمام تلاش‌هایش، در آخر نمی‌تواند استاد ماکان را عاشق خود کند یا حتی توجه او را داشته باشد. ماکان، به نوعی از او در راستای تحقق اهدافش، سوء استفاده می‌کند. اما فرنگیس که متوجه می‌شود فعالیت‌های سیاسی ماکان در نظمیه لو رفته است، با پیشنهاد ازدواج به رئیس نظمیه، او را نجات می‌دهد و به جای اعدام، به شهری دور افتاده تبعیدش می‌کنند. فرنگیس‌، در تمام طول زندگی خود اجازه نمی‌دهد که ماکان از این فداکاری او سر دربیاورد. او با قلبی شکسته، با مردی زندگی می‌کند که هیچ‌وقت دوستش نداشته و مخاطب در اینجا متوجه می‌شود که قهرمان اصلی داستان، استاد ماکان نیست، بلکه فرنگیس است. البته داستان، دقیقا به همین شیوه که من ساده، خطی و با وفاداری به اتحاد ارسطویی تعریفش کردم پیش نمی‌رود. بلکه ساختار زمانی و مکانی کاملاً غیر خطی و جذابی دارد. برای مثال داستان از ده سال بعد از مرگ ماکان شروع شده و به قبل از مرگ او هدایت می‌شود و دوباره سرجایش برمی‌گردد. در ادامه، تحلیل «عنصر زمان» در این رمان را آغاز خواهیم کرد.

فضاسازی ذهنی فوکونیه

فرهاد دعوت‌‌خواه در مقاله‌ی خود، چشم‌هایش را از منظر ساختارگرایانه بررسی می‌کند. او در راستای بررسی خود، از نظریه‌ی فضاسازی ذهنی و آمیختگی مفهومی فوکونیه و ترنر کمک می‌گیرد. از نظر فوکونیه، فضاسازی ذهنی در اثر مقایسه‌ی مفاهیم مختلف با یک‌دیگر به وجود می‌آید. در حقیقت، اگر ما می‌گوییم جهان فعلی، برترین جهان است، این جهان و هستی را با جهان‌ها و هستی‌های احتمالی مقایسه می‌کنیم. اگر بخواهم این نظریه را ساده‌تر توضیح دهم، باید به نظریه‌ی «واسازی» ژاک دریدا، پسا ساختارگرای معروف اشاره کنم. او می‌گفت ممکن است روز به شب ارجحیت داشته باشد، ولی روز، به خاطر وجود «شب» معنا و مفهوم پیدا می‌کند. از نظر فوکونیه، روز یک فضای ذهنی و شب یک فضای ذهنی دیگر است که هر کدام می‌توانند ویژگی‌های خاص خود را داشته باشند. البته فضاسازی ذهنی صرفاً برای بیان مفاهیم انتزاعی به کار نمی‌رود. قضیه فقط این جهان و آن جهان یا روز و شب نیست. برای مثال، عشرت ثقفی این فضاسازی ذهنی را در داستان «کباب غاز» بررسی می‌کند. به گفته‌ی او، اگر در داستان موضوعات مختلفی وجود دارد که بحث، اختلاف و مکالمات زیادی را می‌طلبد، درست به خاطر همین فضا‌سازی ذهنی است. در اصل، این فضاسازی ذهنی در اثر مقایسه‌ی دو حقیقت عینی و یکسان ایجاد می‌شود و تفاوت، «معنا» و «مفهوم» را ایجاد می‌کند.

اما ربط فضاسازی ذهنی به رمان چشم‌هایش چیست؟

ما در رمان چشم‌هایش، فضاسازی‌های ذهنی مختلفی را به کمک زمان تجربه می‌کنیم. فضای ذهنی پایه، همان دوره‌ی حکومت رضاشاه است. اما به لطف بازی‌های زمانی، ما فضاهای ذهنی دیگری را نیز تجربه می‌کنیم که اشاره به آن‌ها در مقاله‌ی دکتر عبدالله حسن‌زاده نادیده گرفته شده است. اگرچه او در مقاله‌ی خود، بیشتر به بازی‌های زبان بدن در رمان اشاره دارد، ولی در بخشی از آن اشاره می‌کند که ما تابع زمان هستیم و زمانی که بزرگ علوی در چشم‌هایش به تصویر می‌کشد، قرار است وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دوران رضاشاه را نمایان سازد.

چشمهایش

چشمهایش

ناشر : نگاه
قیمت : ۲۳۸,۵۰۰۲۶۵,۰۰۰ تومان

اما به لطف مقاله‌ی فرهاد دعوت‌خواه، متوجه می‌شویم که عنصر زمان، صرفا قرار نیست وضعیت اقتصادی دوران رضاشاه را به تصویر بکشد. بلکه به لطف همین زمان است که نظریه‌ی بعدی فوکونیه، یعنی آمیختگی مفهومی معنی پیدا می‌کند. در نظریه‌ی آمیختگی مفهومی، هر فضای ذهنی ویژگی‌ها، کاراکترها، رویداد‌ها و راوی‌های مخصوص به خود را دارد که قلمرویی متفاوت را تشکیل می‌دهد. اما ذهن انسان می‌تواند این عناصر را با هم ترکیب کند و تصاویر ذهنی و مفاهیم جدیدی شکل دهد. درست به لطف همین قابلیت ذهن انسان (و راوی که ناظم مدرسه باشد) است که ما می‌توانیم معمایی را که پس پرده‌ی چشم‌هایش، زندگی فرنگیس، زندگی ماکان و… قرار دارد، کشف کنیم. اما چه چیزی حل این معماها و آمیختگی مفهومی را ممکن می‌سازد؟ درست حدس زدید، عنصر زمان. عنصر زمان قصد دارد معنایی که از قبل وجود دارد را به کمک تلفیق فضاهای ذهنی و روایت‌های مختلف، ملموس سازد. معنایی که به کمک «زبان»، که یک دستورالعمل است، بیان می‌شود.

چند کلامی از ژرار ژنت

ژرار ژنت، یک اثر روایی را به کمک پنج مولفه‌ی اصلی بررسی می‌کند که به ترتیب نظم، تداوم، بسامد، وجه و لحن نام دارند. محمد پاشایی در مقاله‌ی خود، رمان چشم‌هایش را از این پنج منظر ژنتی بررسی کرده است. ولی از‌ آن‌جا که ما قرار است نقش «عنصر زمان» را در این رمان بررسی کنیم، از خیر صحبت راجع به سایر بخش‌ها گذشته و کلام را به «نظم»، «تداوم»، «وجه و لحن» خلاصه می‌کنیم. به گفته‌ی فرهاد دعوت‌خواه و محمد پاشایی، رویدادها و اتفاقات مختلفی که در چشم‌هایش رخ می‌دهد، دائم در حال تغییر هستند. داستان، گاهی به شیوه‌ی معمایی رخ می‌دهد. و گاهی صرفاً بازگویی برخی از ماجراها و خاطراتی است که قبلا رخ داده است. چیزی که تمام این اتفاقات مختلف و بازی‌های روایی را معنادار می‌سازد، نه تنها تغییر زمان از حال به گذشته یا آینده است، بلکه سرعت حرکت داستان در بازه‌ی زمان است.

اول از همه، اگر بخواهیم راجع به «نظم» در ترتیب وقوع وقایع صحبت کنیم، به یک بی‌نظمی سازماندهی شده دست پیدا می‌کنیم. اگر بزرگ علوی می‌خواست ماجرا را از زبان ماکان روایت کند، مطمئنا با داستانی بی‌مزه و نه چندان جالب روبه‌رو می‌شدیم. ولی او، سخن که تک‌ساحتی است را با روایت داستانی چند ساحتی ترکیب می‌کند و در این میان، پرش‌های روایی اتفاق میفتد. برای مثال، فرنگیس در حال بیان ماجرایی از گذشته است و در این میان، راوی ناگهان تغییر کرده و ناظم از زبان اول شخص، مطلبی ادا می‌کند. پس می‌توان گفت که چشم‌هایش، با «بی‌نظمی» توانسته معمایی بودن اثر خود را افزایش دهد. چون به هر حال، راوی اصلی با ماجرا کاملا ناآشنا است و سعی دارد همه چیز را حدس بزند و پیش‌بینی کند. اگر بزرگ‌ علوی، هنگام روایت ماجرا از زبان فرنگیس، آقای ناظم را فراموش می‌کرد، «معمایی بودن» اثر نیز از بین می‌رفت. در این میان، او توانسته با بازی با زمان (تغییر از گذشته به حال)، به مخاطب تلنگر بزند. از دیدگاه ژنت که در مقاله‌ی دکتر پاشایی نیز بیان شده، در رمان چشم‌هایش، سه مورد «پرش به گذشته، پیش‌بینی و زمان پریشی» اتفاق می‌افتد که با توجه به توضیحات بالا، همگی جزئی از جذابیت‌های رمان هستند. با این حال، اگر بخواهیم دیدگاه ژنت را با فوکونیه مقایسه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که به قول فوکونیه و فرهاد دعوت خواه، این آمیختگی مفهومی و تلفیق زمانی است که چنین بی‌نظمی هایی را معنادار می‌کند.

نقش زمان در سرعت وقوع وقایع

به نقل از مقاله‌ی دکتر محمد پاشایی، از دیدگاه «ژنت»، هر داستان می‌تواند با سرعت خاصی روایت شود که به آن تداوم روایت یا همان (duration) می‌گویند. اگر رمان «خانم دالووی» را خوانده باشید، حتما می‌دانید که رمان، ماجراهای مربوط به «یک روز» از زندگی خانم دالووی را روایت می‌کند. پس طبیعتا، تداوم روایت در این رمان بسیار کند پیش می‌رود. اما این تداوم روایت (که کاملا به زمان بستگی دارد) در رمان چشم‌هایش پیچیده‌تر است. در بخش‌های آغازین رمان، ماجرا به سرعت پیش می‌رود. ناظم مدرسه که راوی اصلی است، سریعا فضا را توصیف می‌کند و جایگاه خود و سایر شخصیت‌ها را نیز مشخص می‌کند. طولی نمی‌کشد که با آمال، آرزوها، انگیزه‌ها و حتی ملاقات او با صاحب تابلوی «چشم‌هایش» روبه‌رو می‌شویم. ولی وقتی فرنگیس شروع به بیان روایت می‌کند، زمان وقوع وقایع کند می‌شود و روایت، به کندی پیش می‌رود.

تمام این بازی‌ها با عنصر زمان، برای این است که وجه معمایی بودن داستان بیشتر شود. اگر زمانی که فرنگیس شروع به بیان روایت می‌کند، همه چیز سریع اتفاق بیفتد، شما به هیچ عنوان نمی‌توانید عشق ناکامی که او تجربه کرده، فداکاری‌ها و… را درک کنید. پس بزرگ علوی، با کندتر کردن زمان وقوع رویدادها، اثرش را پیچیده‌تر و معمایی‌تر می‌کند. حالا اگر بخواهیم این دیدگاه ژنت را با دیدگاه فوکونیه از مقاله‌ی فرهاد دعوت‌خواه مقایسه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که اگر در حال حاضر، زمان وقوع رویدادها را تندتر یا کندتر می‌کنیم، به خاطر همان فضاسازی ذهنی است که در مقایسه‌ی دو بخش مختلف رمان، به دست آورده‌ایم. سپس به کمک نظریه‌ی آمیختگی مفهومی، درمیابیم که این «تندی» و «کندی» وقوع رویدادها هر یک به فضای ذهنی متفاوتی تعلق دارند و از تلفیق این دو با یکدیگر در سراسر رمان، یک شاهکار ادبی تمام عیار تشکیل می‌شود.

نقش عنصر زمان در تعیین لحن و آوای روایت

به عقیده‌ی ژنت، عنصر زمان نه تنها در رمان چشم‌هایش بلکه در تمام داستان‌ها، لحن و آوای روایت را مشخص می‌کند. به نقل از محمد پاشایی، از آن‌جا که رمان چشم‌هایش یک اثر روایی است و به بیان خاطرات می‌پردازد، پس زمان وقوع روایت با زمان وقوع رویداد‌هایی که روایت می‌شود، فاصله‌ی زیادی دارد. به همین ترتیب، می‌توان گفت که لحن و آوای روایت، به پس از وقوع رویدادها تعلق دارد.

سخن آخر

به طور کلی، وقتی صحبت از رمان «چشم‌هایش» باشد، ناگریز به «عنصر زمان» آن فکر می‌کنیم. بزرگ علوی آن‌قدر زیبا با زمان بازی می‌کند که تنوع آن غیر قابل انکار یا نادیده‌گیری است. ما در این مقاله سعی کردیم عنصر زمان را به کمک نظریه‌ی فوکونیه و ژنت که توسط فرهاد دعوت خواه و محمد پاشایی صورت گرفته بود، تحلیل و بررسی کنیم. امیدواریم که به لطف این مقاله و نظریه‌های ساختارگرایان، به بزرگی بزرگ علوی، پی برده باشید. در صورتی که می‌خواهید راجع به نویسنده و رمان چشم‌هایش اطلاعات بیشتری به دست بیاورید، شما را به خواندن مطلب «چشم‌هایش، رمانی سیاسی اما عامه‌پسند» در وبلاگ مجموعه‌ی کتابچی دعوت می‌کنیم. 

دسته بندی شده در: