جریان سیال آب…

معمولاً داستان‌های بلند یا رمان‌هایی که در هر زمینه‌ای -اعم از روایت و شخصیت‌پردازی و جزئیات دیگر- بسیار کامل پرداخته شده‌اند، برای فیلم‌نامه شدن و رفتن به مدیوم سینما هم خیلی وسوسه‌انگیز و خیلی هم خطرناک به نظر می‌رسند و باید در انتخابشان خیلی مراقب بود. وقتی یک رمان، با وجودِ داشتن ظرفیت برای تبدیل به فیلم‌نامه، خودش به تنهایی یک اثر بی‌نقص و کامل است، بردنش روی پرده‌ی سینما زحمت و وسواس زیادی می‌طلبد. از یک‌طرف به جهت وفاداری زیاد به اثر، دست سازنده برای خلاقیت زیاد باز نیست. و از طرف دیگر هرگونه تغییر یا کاستی‌ای ممکن است به روایت اصلی آسیب بزند و فیلم آن‌طور که باید، خوب از آب در نیاید. رمان «گاوخونی» نوشته‌ی «جعفر مدرس صادقی» که نخستین بار در سال ۱۳۶۰ منتشر شده، یکی از آثار مهم سینمای اقتباسی ایران است. در این یادداشت یک مرور کوتاه روی رمان و فیلم گاوخونی که در سال ۱۳۸۱ توسط «بهروز افخمی» ساخته شده‌است، خواهیم داشت.

کابوس‌های شناور یک راوی بی‌اسم

«گاوخونی» داستان یک مرد جوان ۲۴ ساله است که از اصفهان به تهران آمده و با دو نفر دیگر یک خانه‌ی مشترک دارد. خواب‌های او که اغلب مربوط به کودکی‌اش در اصفهان می‌شوند، باعث می‌شود او شروع به نوشتن پاره‌هایی از خاطراتش کرده و از این طریق، درواقع روایت کردن قصه‌اش را شروع کند. دقیقاً به تعداد سال‌های عمر راوی، داستان نیز از ۲۴ بخش کوتاه تشکیل شده‌است. و وجود راوی اول شخص ثابت در تمام کتاب، و شیوه‌ی روایت که به نقل خاطره و زندگینامه‌نویسی شبیه است، خواننده را از همان صفحه‌ی اول به کتاب می‌چسباند. کتاب خوش‌خوانی که نثر ساده‌‌اش باعث می‌شود نتوان آن را لحظه‌ای زمین گذاشت‌. در فضایی که تلفیقی است از حقیقت و رویا و کابوس، راوی بریده‌های گوناگونی از خاطراتش را تعریف می‌کند که اغلب به کودکی‌اش مربوط می‌شوند. در اکثر این خاطرات، دو عنصر مشترک حضور دارند: پدرِ راوی، و زاینده‌رود‌.

گاوخونی

گاوخونی

نویسنده : جعفر مدرس صادقی
ناشر : مرکز

درواقع خاطرات راوی -که فقط راوی است و اسمش برده نمی‌شود- همگی انگار در آب شناورند و هربار، یکی از آن‌ها به سطح آب آمده و راوی آن را روی کاغذ می‌آورد. این کابوس‌ها و مرور سیّال خاطرات معمولاً به شنا کردن‌های صبحگاهی او و پدرش در رودخانه مربوط می‌شوند و اغلب، ریشه در کودکی او دارند. به‌همین‌خاطر عنصر آب و خاصیّت سیال و روان بودن آن، به خلق یک بافت سوررئال و تلفیقی برای اتفاق افتادن داستان، کمک می‌کنند. اما کلمه‌ی اتفاق به میان آمد؛ آیا داستان یک قصه‌ی اتفاق‌محور است و پر از کشف و هیجان؟ درواقع، داستان گره‌محور نیست و توالی رخ دادن اتفاق‌ها و اهمیتشان، کنش آن را رقم نمی‌زند. بلکه بیشترین تمرکز، روی تحلیل روان‌شناختی شخصیت راوی و افکار مختلف او است. اما رمان تقریباً از نیمه‌ی دوم به بعد، فضای مبهم و رازآلودی به خود می‌گیرد که تاحدی شوق کشف واقعیت را هم در خواننده ایجاد می‌کند. اما خواننده‌‌ای که منتظر یک گره‌گشایی کلاسیک است و نتوانسته دل به فضای رازآلود و جریان سیال اندیشه‌ی راوی و منطق عالم کابوس و رویا بسپارد و داستان را از این زاویه ببیند، مطمئناً ناامید خواهد شد.

یک خوانش غیررئالیستی

شخصیت‌های اصلی کتاب سه نفرند: راوی، پدرش، و معلم کلاس چهارم دبستانش! در حاشیه نیز، مادر راوی که دق کرده، و دخترعموی راوی که عشق نوجوانی اوست -و بعد هم همسرش می‌شود- و خانواده‌ی او، و دو دوست هم‌خانه‌ی راوی حضوری به‌اندازه دارند. همه‌شان را هم می‌توان به‌عنوان شخصیت‌هایی واقعی در زندگی راوی پذیرفت و هم به جنبه‌‌های نمادین مختلفشان توجه کرد. پس درواقع می‌توان گاوخونی را به‌شیوه‌ی یک خوانش رئالیستی نیز بررسی کرد. و ازدواج و نقل مکان و ارتباط راوی با هم‌خانه‌هایش و… را با چنین منطقی پذیرفت. اما از آن‌جایی که کلیّت داستان بر اساس یک جریان ذهنی پیش می‌رود، مواردی مثل ساختار زمانی داستان، ترتیب و توالی رخ دادن اتفاقات، آشفتگی ذهنی راوی و پررنگ بودن عناصر مربوط به طبیعت مثل رودخانه و… را نمی‌توان با یک خوانش رئالیستی مطلق توجیه کرد.

با قرار دادن داستان در یک قالب رویاگونه و غیررئالیستی، می‌توان لایه‌ی نمادین آن را بیشتر شکافت. روان‌شناسانی که گاوخونی را از جنبه‌ی فرویدی موردبررسی قرار داده‌اند، رودخانه را یک ابژه‌ی مهم در زندگی راوی فرض می‌کنند. راوی نسبت به دخترها احساساتی دوگانه دارد و همزمان که جذبشان می‌شود، شروع به پس زدن آن‌ها می‌کند. این الگوی رفتاری در رابطه‌ی او با رودخانه هم به چشم می‌خورد. او هر روز تا لب رودخانه می‌آید و حتی سرش را هم تاحدی توی آب می‌برد که موهایش خیس شوند، اما هرگز تن به آب نمی‌زند. روان‌شناسی با کنار هم قراردادن این دو الگوی مشابه رفتاری، رودخانه را نماد تن مادینه می‌داند. حال اگر پدر و آقای گلچین (معلم چهارم دبستان راوی) را در نظر بگیریم، می‌بینیم شباهت آن‌ها در ارتباط خوبشان با رودخانه و لذت بردن از شنا کردن است. با این تفاوت که پدر به همان قسمت تکراری رودخانه که نزدیک خانه‌شان است قانع بوده و هر روز سر و تنش را همان‌جا به آب می‌زند. اما گلچین -که اسمش هم مثل شیوه‌ی رفتارش نمادین است- یک شناگر ماهر است. او هر روز یک جای تازه از رودخانه را برای شنا انتخاب می‌کند و دنبال کشف و هیجان است. این دو شخصیت می‌توانند ابعاد سایه‌وار و سرکوب‌شده‌ی مختلف راوی باشند. او هم دوست دارد مثل یک آدم معمولی تن به آب بزند و از تکرار لذت ببرد. و هم دوست دارد خودش را در سطح یک شناگر ماهر بالا ببرد، امتحان کند و به تجربه‌های گوناگون دست بزند. اما در نهایت راوی فقط خودِ سرگردانش است و بس، و هیچ‌کدام از این دو نفر نخواهد بود.

اشاره به دق‌مرگی مادر از دست پدر و بعد هم حضور سایه‌وار او در یکی از خواب‌های راوی با لباس به‌هم‌ریخته و موی آشفته و لحن عصبانی، از دیگر دلایلی است که بر دوری کردن او از رودخانه به مثابه‌ی جنس زن تاکید می‌کند. راوی حتی در عشق و ازدواج هم فقط عطش به‌دست‌آوردن و مالکیت دارد و بعد از ازدواج، به‌قول خودش حتی دستش هم سمت دخترعمویش نمی‌رود. ناکامی راوی در جلب محبت مادر، این الگوی رفتاری همیشگی را در او به‌وجود آورده و او را اسیر احساسی کرده که مرگ پدر را آرزو می‌کند و به افسردگی و جوّ مغمومی که برای خودش ایجاد کرده، راضی است. حتی در یک بررسی دیگر می‌توان هم‌خانه‌های راوی -که یکی شاعر و دیگری پسری در آستانه‌ی ازدواج است- را هم ابعاد مختلف شخصیت او دانست. که هم میل به آشفتگی و نوشتن و دوری از واقعیت‌ها دارد و هم می‌خواهد سروسامان بگیرد و این‌قدر از اصفهان به تهران و برعکس، در حال سفر نباشد و یک‌جا بند شود. اما بالاخره راوی طرفِ کدام بخش از وجود خودش را می‌گیرد؟ جواب این را باید در کتاب پیدا کرد و در ساختار وهم‌آلود و کابوس‌وار آن، غرق شد.

وفاداری تا پای مرگ!

شاید تا اینجای این یادداشت، از گاوخونی و فضای مبهمش و رودخانه و آشفتگی ذهنی راوی برای خودتان تصویری ساخته باشید و فکر کنید چقدر جالب می‌شود که چنین داستانی را به پرده‌ی سینما کشاند. همان‌طور که در ابتدای این یادداشت نیز آمد، «بهروز افخمی» در سال ۱۳۸۱ فیلمی به همین نام را با اقتباس از این رمان ساخته است. فیلم گاوخونی با بازی (درواقع نریشن) «بهرام رادان»، «عزت‌الله انتظامی»، «بهاره رهنما»، «سروش صحت» و «آرش مجیدی»، علاوه‌بر جوایزی مانند بهترین نقش مکمل مرد و بهترین کارگردانی به‌ترتیب برای عزت‌الله انتظامی و افخمی در بخش بین‌الملل جشنواره فجر، در فستیوال‌های خارجی نیز حضور موفقی داشته است. از جمله‌ی این موفقیت‌ها می‌توان به جایزه‌‌ای تحت‌عنوان «نقطه‌دید» از جشنواره فیلم «سئول» اشاره کرد. گاوخونی با پخش شدن صدای بهرام رادان روی تصاویری از اصفهان و زاینده‌رود و زوایای مختلفی از سی‌و‌سه‌پل، آغاز می‌شود. تقریباً تمام فیلم، با تکنیک دوربین روی دست فیلمبرداری شده و چهره‌ی راوی، دیده نمی‌شود و بیننده با چشم‌های او به همه‌چیز نگاه می‌کند. راوی توی فیلم، به‌قول خود افخمی مشابه یک خواب‌گرد، مدام در گردش است. و تصاویر بدون توالی چندان منظّمی، دقیقاً مشابه کتاب، از نظرش می‌گذرند و فیلم، موبه‌موی کتاب را به تصویر می‌کشد.

گاوخونی: فیلم سینمایی یا کتاب صوتی؟!

اما آیا به این شیوه‌ی فیلم‌سازی هم می‌توان گفت اقتباس؟ آیا اگر اصلِ وفاداری به متن اصلی، قرار باشد به کلیت کار آسیب بزند، باز هم باید به آن پایبند بود؟ درواقع، آن‌چه در گاوخونی اتفاق افتاده لااقل با تعریف من از اقتباس فرق دارد. من فکر نمی‌کنم معنای اقتباس، روخوانی کردن از روی تمام متن یک کتاب باشد! آن هم با روایت‌گری بد و ماشینی بهرام رادان در تمام فیلم. یک خصوصیت ناامیدکننده‌ی دیگر گاوخونی سینمایی -که مانده‌ام آن را کتاب صوتی بنامم یا فیلم!- این است که متن اصلی و دیالوگ‌ها، اصلاً متناسب با زمانشان به‌روز نشده‌اند. داستان «مدرس صادقی»، در سال‌های دهه‌ی ۶۰ اتفاق می‌افتد و فیلم افخمی، فضای بیست‌و‌چندسال بعد از آن را به تصویر می‌کشد. متن داستان و شیوه‌ی حرف زدن شخصیت‌ها، متناسب با همان سال‌های دهه‌ی ۶۰ است و اصلاً در لحن‌گردانی آن‌ها، تغییری متناسب با زمان اعمال نشده‌است. به‌علاوه، در همان متن اصلی هم به‌جز جاهایی که به سبب خودمانی‌تر شدن روایت، متن معیار به محاوره تبدیل شده، دیگر به جایی دست نزده‌اند و کلمات، عین کلمات کتاب است.

درواقع فیلم‌نامه‌ی گاوخونی، چیزی جدا از رمان آن نیست و فقط یک پس‌زمینه‌ی تصویری برای این‌که نریشن بهرام رادان رویش پخش شود طراحی کرده‌است. که به‌نظرم تصور ذهنی هرکدام از خوانندگان کتاب از آن‌چه افخمی به تصویر کشیده، جذابیت بیشتری خواهد داشت. برای همین فکر می‌کنم تماشای فیلم گاوخونی لذت کتاب خوانده شده را تا حد زیادی کم‌رنگ خواهد کرد. و در نهایت، پایان‌بندی فیلم و جایی که تکنیک اتفاق افتادن خواب‌درخواب، راوی را به یک زاینده‌رود کوچک پشت درهای بسته‌‌ای در خیابان لاله‌زار تهران می‌رساند، شاید جذاب‌ترین جای آن به‌لحاظ تصویری و رساندن بارِ سوررئال فیلم به بیننده باشد. به‌ویژه اینکه در این سکانس پایانی، بالاخره رادان و انتظامی را واضح‌تر از همیشه، و مشغول گفتگو می‌بینیم. اگر اصرار دارید حتماً فیلم‌هایی را که از روی کتاب‌های محبوبتان ساخته می‌شود، بی‌توجه به خوب و بد بودنشان ببینید، بروید سراغ گاوخونی. در غیر این‌صورت، نسخه‌ی سینمایی این اثر توصیه نمی‌شود. و درست مانند اسمش، باتلاقی است که با تبدیل کردن آن فضای خواب‌گونه و سوررئال به فیلم سینمایی، آن‌همه ایده‌ی خوب را توی خودش بلعیده است.

دسته بندی شده در: