بارها شنیده‌اید و شنیده‌ایم که دنیای بچه‌ها و بچگی کردن، دنیای قشنگی است، دنیای شیرینی است و حتی ترشیِ آن هم مانند ترش کردنِ بزرگ‌ترها معنی عصبانیت نمی‌دهد؛ اما چرا؟ برای اثبات این موضوع، دلایل زیادی داریم؛ مثل دید مهربان کودک یا حتی نوجوان به همه‌چیز، دوری از گناه و خطا و لغزش، سادگی، صداقت و دوری از دورویی، سخت نگرفتن دنیا و برنخوردن به مشکلات جدی و و و…
اما چیزی که معمولاً کم‌تر مورد توجه‌مان قرار می‌گیرد و احتمالا دلیل اصلیِ سخت شدنِ زندگی، اعصاب‌خردی مدام و لذت نبردن از دنیاست، «خیال‌بافی» است! کاری که بچه‌ها بهتر از هر کسی بلدند آن را انجام دهند و فانتزی‌های بامزه، عجیب و غریب و گاهی شاعرانه بسازند!

پس اگر کودک یا نوجوان هستید، بهترین راه این است که تا می‌توانید و فرصت دارید، خیال‌بافی کنید. و اگر هم به سنین بالا رسیده‌اید، کودک درون خود را نکُشید، یا حداقل اگر کودک یا نوجوانی را در کنار خود دارید، به جای متهم کردن او برای خیال‌بافی و نکوهشش، اجازه دهید و حتی تشویقش کنید تا خیال‌بافی کند و از این مسأله لذت ببرد. چرا که آینده و بزرگ‌سالی او هم وابسته به همین خیال‌ها است و بعضا افرادی نابغه، شاه‌کارهای خود را از دوران کودکی و رویاهای غیرملموسی که تبدیل به رویای صادقه می‌شوند، وام گرفته‌اند. درواقع هر کودکی دوست دارد تا بزرگ‌تر از سن خودش به نظر برسد و چون در سن پایین، وسیله‌ای برای رسیدن به اعمال بزرگان ندارد، در این راه به خیال متوسل می‌شود.

کتاب «پاستیل‌های بنفش» دقیقا می‌خواهد چنین کارهایی کند. رمان یا داستان بلندی که در حوزه‌ی کودک و نوجوان نوشته شده است و در ژانر فانتزی و ماجراجویی قرار می‌گیرد. این اثر جذاب برای اولین بار در سال ۲۰۱۵ میلادی توسط کاترین آلیس اپلگیت (Katherine Alice Applegate‎) نویسنده و داستان‌پرداز اهل ایالات متحده‌ی آمریکا نوشته شده بود. نویسنده‌ای که یکی از محبوب‌ترین نویسندگان امروز جهان در حوزه‌ی کودک و نوجوان است و بارها از سوی جشنواره‌ها و نهادهای مختلف مورد تقدیر قرار گرفته است که از مهم‌ترینِ آنان می‌توانیم به مدال نیوبری (نخستین جایزه‌ی ادبی کتاب کودکان در دنیا) اشاره کنیم. فروش رفتن بیش از چهل میلیون نسخه از آثار مختلف او هم سند دیگری بر بزرگی این نویسنده است.

پاستیل‌های بنفش

پاستیل‌های بنفش

ناشر : پرتقال
قیمت : ۱۰۸,۰۰۰۱۴۴,۰۰۰ تومان

پاستیلِ پرتقالی!

یکی از نکات جذب‌کننده‌ی ما به کتاب حاضر، ارائه‌ی ترجمه‌ی فارسی‌اش توسط آناهیتا حضرتی در انتشارات پرتقال است. نشر تازه‌کار اما خوش‌ذوقی که هنوز کاملا شناخته نشده اما کتاب‌هایش با سرعت زیادی در حال جذب اقبال مخاطبین کتاب هستند و برای مثال، کتاب «پاستیل‌های بنفش» در چهار سال ابتدایی چاپش (۱۳۹۵ تا به حال) ۸۳ بار تجدید چاپ شده است. البته نکته‌ای در پس پرده وجود دارد که شناسایی و درک دلیل موفقیتِ این کتاب را راحت‌تر می‌کند. درواقع اگر بگوییم که «پرتقال» یکی از زیرمجموعه‌های نشر کمک‌درسی خیلی‌سبز است، قطعاً آن را خواهید شناخت. علی‌الخصوص اگر از نظر سنی در جایی باشید که با کنکور یا کتاب‌های درسی سر و کله زده باشید. در آن‌صورت، نشر خیلی سبز را با ایده‌های بکر و هیجان‌انگیزش در خاطر دارید. نشر پرتقال نیز همان‌طور که خود را «اولین بچه‌ی خیلی سبز» معرفی می‌کند، در مسیرش از نشر بالادستی الهام گرفته است. برای مثال، کتاب حاضر، فونت، صفحه بندی و نوع برش جالبی دارد که فانتزی بودن کتاب را علاوه بر ماجرای خودش از بیرون متن هم نشان می‌دهد. ضمناً یک تصویرسازی ساده اما جذاب در طول داستان از زوایای مختلفی تکرار می‌شود که مربوط به شخصیت محوری داستان (گربه) است و اجازه نمی‌دهد خیلی از فضای فانتزی دور شوید. تمامی این مسائل ما را به یقین می‌رسانند که شعار این نشر یعنی «ناشر خیلی متفاوت کتاب‌های کودک و نوجوان!» چیزی عبث و بیهوده نیست.

دوستانی به نام جکسون و کرنشا

رمان درباره‌ی یک پسر بچه‌ی خیال‎‌باف به نام «جکسون» است که روزهای سختی را به همراه خانواده‌اش سپری می‌کند. درواقع پدر او دچار بیماری سخت «اِم‌ اِس» شده و کارش را از دست داده است. پس این خانواده‌ی آمریکایی دیگری هیچ پولی برای پرداخت اجاره‌ی خانه و حتی خرید غذای خود ندارند. او با بچگی و معصومیت خاصی سعی می‌کند خودش را به دور از خیال‌پردازی معرفی کند اما همزمان با دوستی خیالی که یک گربه‌ی عظیم‌الجثه و سخن‌گو به نام «کرنشا» است، رفاقت و درد دل می‌کند. موجودی که سال‌ها پیش و در بچگی برای خودش ساخته بود اما حالا بر اثر فشار فقر و تنهایی، دوباره پیشش آمده است. سرانجام، جکسون موفق می‌شود تا با نیروی رویاهای خود، به زندگی سخت امیدوار شود و به جای درگیری یا اوقات تلخی برای پدر و مادر، آن‌ها را برای رد کردن مشکلات، کمک کند.

قصه‌ گفتن از زبان کودکان

مهم‌ترین نکته‌ای که با خواندن خط اول این داستان می‌فهمیم این است که برخلاف بسیاری از داستان‌های کودک، به دنیای کودکان رفته و واقعاً از زبان کودک کلاس پنجمی‌اش نوشته شده است. مترجم اثر (آناهیتا حضرتی) هم در برگردانی آن از اصطلاحات کودکانه (Teenage) استفاده کرده تا تغییری در کودکانگی آن حاصل نشود. برای مثال او در جایی می‌گوید:

من، مامان و بابا و معمولا خواهرم را دوست دارم، اما این اواخر واقعا روی اعصابم اسکی می‌روند!

مشخص است که این ادبیات گفتاری چه‌قدر به یک کودک یا نوجوان بی‌اعصاب، نزدیک است. البته حضرتی، قاعدتاً برای این کار به انجام تغییراتی در متن مجبور شده و داستان را تحت‌اللفظی ترجمه نکرده است. اما روح اثر را انتقال داده و کاری کرده که برای یک ایرانی باورپذیر و قابل لمس باشد. برای مثال واضح است که آمریکایی‌ها بازی‌ای مانند «عمو زنجیرباف» ندارند اما برای آن که کودک یا نوجوان ایرانی راحت‌تر با آن ارتباط بگیرد، این کار را انجام داده است. زیرا ممکن است که بعضی از بازی‌های آمریکایی (مانند همان فریزبی) برای ما قابل درک نباشد.

برای کودکان یا برای همه؟!

این داستان از ۵۲ بخش کوتاه تشکیل شده که باعث می‌شود حتی اگر مخاطبی بزرگسال باشید به خواندنش علاقه‌مند شوید و هیچ وقت از خواندنش خسته نشوید؛ ضمنا تنوع داستان کلی با داستان‌های ریز بیشتر می‌شود و مخاطب در داستان باقی می‌ماند. نویسنده شناخت خوبی از کودک و نوجوان دارد و گویی که برای نوشتن این کتاب خودش را جای آن‌ها گذاشته است. تکنیک «من‌راوی یا اول شخص مفرد» اولین کاری است که اپلگیت کرده است. یعنی خود بچه‌ی شخصیت اولِ داستان، قصه‌اش را برای ما تعریف می‌کند. نکته‌ی دیگر شناخت اپلگیت از مخاطبش در شناخت روحی و روانی است. برای مثال، آرزوهایی که در بچگی داشتیم یا دارید را در زندگی روزمره‌ی جکسون می‌بینید و می‌فهمید که در این مسأله تنها نیستید و همه در آن سن و سال، چنین کارهایی می‌کنند:

من دوست دارم حیوان‌شناس بشوم. مطمئن نیستم چه‌جور حیوانی! الا که واقعا از خفاش‌ها خوشم می‌آید. البته یوزپلنگ‌ها، گربه‌ها، سگ‌ها، مارها، موش‌ها و کرگدن‌ها را هم دوست دارم. شاید بعدا بتوانم یکی از ان‌ها را انتخاب کنم. دایناسورها را هم دوست دارم ولی سال‌ها پیش منقرض شده‌اند.

جدای از شناخت نویسنده، این کتاب از آن جهت خوب است که جنبه‌ی آموزشی هم دارد و خیلی از مسائل و معضلات اجتماعی، مانند فقر را به کودک یاد می‌دهد تا او آرام آرام، خود را برای آشنایی با جامعه آماده کند:

صدا زدم: مامان! شما پاستیل خریده بودی؟
مامان از آشپزخانه جواب داد: آره، حتما! کنارش خاویارم برات خریده‌م!
گفتم: جدی پرسیدم.
مامان جواب داد: برشتوکت رو بخور جکسون. همون واسه یه هفته کافیه.
چند لحظه بعد توی چهارچوب در ظاهر شد، آهی کشید و گفت: شماها هنوز گشنه‌تونه؟ یه کم ماکارونی و پنیر از شام مونده. یه نصفه سیبم هست که می‌تونین شریکی بخورین با هم.
تندی گفتم: من گشنه‌م نیست.

همچنین در آموزش نویسنده سعی شده تا تلاش کودک برای هم‌ذات‌پنداری با دنیای بزرگ‌ترها و فهم کودکانه‌ی کارهای غیرکودکانه به صورت غیرمستقیم بیان شود:

هرکسی توی خانواده‌ی من اسمش را از یک کسی یا چیزی گرفته. اسم بابابزرگم را روی بابام گذاشته‌اند. مامانم هم اسم عمه‌اش را گرفته است. من و خواهرم که اصلا اسم آدمی‌زادها را نداریم؛ اسم گیتار روی ما گذاشته‌اند! اسم من را جکسون گذاشته‌اند، چون گیتار بابام را کارخانه‌ی جکسون ساخته بود. اسم کارخانه‌ی گیتار مامانم را هم روی خواهرم گذاشته‌اند.

البته گاهی هم این آموزش‌ها مستقیم می‌شود:

رابین معنای یادگاری را نمی‌دانست. مامان گفت به چیزی که برایت باارزش است، می‌گویند یادگاری. بعد گفت تا زمانی که همدیگر را داریم، یادگاری به چیزهایی می‌گویند که زیاد اهمیتی ندارند. ازش پرسیدم یادگاری‌های خودش و بابا چی هستند؟ مامان گفت گیتارهایشان از همه مهم‌ترند و بعد کتاب‌ها؛ چون کلا چیزهای مهمی هستند.

و نکته‌ی پایانی اینکه نویسنده در بین آموزش‌هایش از طنز استفاده کرده تا تاثیر آن را بیشتر کند:

مامان گفت: باید تلویزیون رو بفروشیم. می‌دونم که خیلی کهنه‌ست اما باز از هیچی بهتره.
بابام سرش را تکان داد: می‌خوای لباسامونم بفروشیم و جاش برگ بچسبونیم به خودمون؟

دسته بندی شده در: