ترانه‌ای بخوانیم از مرحوم، محمدحسن «بیوک» معیری، متخلص به رهی که بیش‌تر با نام «رهی معیری» شناخته می‌شود. این شاعر بزرگ که بین سال‌های ۱۲۸۸ تا ۱۳۴۷ هجری شمسی زندگی می‌کرد، از غزل‌سرایان معاصر ایران و از ترانه‌سرایان و تصنیف‌سرایان به‌نام دوران ما است. او در قالب‌های متفاوت و متنوعی به سرایش شعر می‌پرداخت که از جمله‌ی مهم‌ترینِ آن‌ها می‌توانیم به غزل، رباعی، قطعه و منظومه اشاره داشته باشیم. با این وجود، ترانه‌ها و تصنیف‌های او هم بسیار مشهور و ماندگارند. درواقع موسیقی‌های جذاب و نوستالژیکی مانند می‌توان «شد خزان»، «شب جدایی»، «کاروان»، «مرغ حق» و «جوانی» با اشعار او اجرا شده‌اند. یکی از دلایل این ترانه‌نویسی‌ها را می‌توان جایی یافت که بدانیم او در سال‌های آخر عمر، در برنامه‌ی گل‌های رنگارنگ از رادیو، در انتخاب (و طبعاً سرایش) شعر با داوود پیرنیا هم‌کاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی، آن برنامه را سرپرستی می‌کرد.

شعری که در ادامه می‌خوانیم، ترانه‌ی آهنگِ «شد خزان» است. اثری که بیش‌تر آن را با صدای مرحوم غلام‌حسین بنان در یاد و خاطره‌ی خود داریم. اما جالب است بدانید که اولین اجرای شد خزان مربوط به آهنگ‌سازی و خوانندگی جواد بدیع‌زاده بوده است. درواقع خوانندگان بزرگی هم‌چون خود بنان، هوشمند عقیلی‌مهر و ویگن به بازخوانی و اجراهای متفاوتی از آهنگ اورجینال بدیع‌زاده پرداخته‌اند. محبوبیت موسیقی ساخته شده از روی این شعر در حدی است که بعد از انقلاب هم مجوز پخش دارد. برای مثال در بسیاری از فیلم‌های ساخته شده‌ی مربوط به دوران پهلوی، برای ایجاد تِم (زمینه‌ی) دوران پهلوی و حال و هوای دوران گذشته از پخش این ترانه با صدای بدیع‌زاده استفاده شده است.

طنزهای رهی معیری

طنزهای رهی معیری

نویسنده : محمد حسن معیری
ناشر : زوار

شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی

عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی‌وفایی

با تو وفا کردم تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری با تو چه دارد سود

آفت خرمن مهر و وفایی
نوگل گلشن جور و جفایی

از دل سنگت آه
دلم از غم خونین است

روش بختم این است
از جام غم مستم

دشمن می‌پرستم
تا هستم

تو و مست از می به چمن چون گل خندان
از مستی بر گریه‌ی من

با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراقت ناله کنم تا کی

تو و می چون لاله کشیدن‌ها
من و چون گل جامه دریدن‌ها

به رقیبان خواری دیدن‌ها
دلم از غم خون کردی

چه بگویم چون کردی
دردم افزون کردی

برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفاداری

که شکستی چون زلفت عهد مرا

دریغ و درد از عمرم
که در وفایت شد طی

ستم به یاران تا چند
جفا به عاشق تا کی

نمی‌کنی ای گل یک دم یادم
که همچو اشک از چشمت افتادم

تا کی بی‌تو بود از غم خون دل من
آه از دل تو

گر چه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت یارم کردی

مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من

هر چه توانی ناز
کز عشقت می‌سوزم باز

دسته بندی شده در: