چرا درمانده‌ایم؟

«جامعه‌شناسی خودمانی» کتابی، ساده، بی‌تکلف و روان برای آشنایی اولیه با مفاهیم جامعه‌شناسی است که مراحلی مانند «چرایی نیاز به مطالعه‌ی جامعه‌شناسی، اصول و مولفه‌های پایه‌ای جامعه‌شناسی و سیری بر جامعه‌شناسی» –با تاکید بر جامعه‌ی ایران- را شامل می‌شود. مرحوم حسن نراقی، نویسنده‌ی این کتاب، که چند روز پیش در دوم آذر ۱۳۹۹ پس از سال‌ها رنج از بیماری سرطان فوت کرد، پژوهش‌گری منعطف و پویا بود که علاقه‌ای به پُزهای معمول افراد آکادمیک نداشت و با وجود بهره‌مندی از مدرک دکترا، بیشتر به خاطر آثار تجربی‌اش در حوزه‌ی جامعه‌شناسی شناخته می‌شود. جامعه‌شناسی خودمانی با سرتیترِ «چرا درمانده‌ایم» اولین بار در سال ۱۳۸۶ به بازار کتاب آمد و همواره یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های حوزه‌ی علوم انسانی بوده است، درحدی که بیش از سی بار تجدید چاپ شده است.

این کتاب می‌خواهد «چرایی عقب‌ماندگی» جامعه‌ی ایران به عنوان یک جامعه‌ی جهان‌سومی در تقابل با جوامع پیشرفته و طراز اول را بررسی کند و به‌ طور کلی درمورد ۱۶ خصیصه‌ی بد ما ایرانیان است؛ طبعا این خصوصیات، کلی هستند و هرکدام دارای چند زیرشاخه.
نراقی در این کتاب، با توجیه چراییِ اهمیت مساله، باز کردن قضیه، تحلیل، ریشه یابی و نهایتا ارائه‌ی درمان آن مساله پیش می‌رود و بنابراین با موفقیت خوبی همراه می‌شود. مشکلاتی مانند «حافظه‌ی کم تاریخی، حقیقت‌گریزی، ظاهرسازی، استبداد، خودمحوری، بی‌برنامگی، ریاکاری، شعارزدگی، توهم، مسئولیت‌ناپذیری، قانون‌گریزی، نارضایتی دائمی، حسادت، همه‌چیزدانی و… » مهم‌ترین مسائل واکاوی شده در این کتاب هستند.

جامعه‌شناسی خودمانی

جامعه‌شناسی خودمانی

ناشر : اختران
قیمت : ۶۷,۵۰۰۷۵,۰۰۰ تومان

دشمن و قهرمان در آیینه‌اند

حسن نراقی در پشت جلد کتاب، تز اصلی خود را بر بنای شعر (مستزادِ) زیبای ملک‌الشعرای بهار استوار کرده است و معتقد است منشأ هر فلاکتی را باید درخودمان جستجو کنیم یا لااقل عوض هر جوال‌دوزی که به اجانب می‌زنیم، سوزنی را نثار خود کنیم:

این دود سیه فام که از بام وطن خاست
از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد ز چپ و راست
از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
از ماست که بر ماست
ما کهنه چناریم که از باد ننالیم
بر خاک ببالیم
لیکن چه کنیم، آتش ما در شکم ماست
از ماست که بر ماست
اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جرم ز عیسی نه تعدی ز کلیساست
از ماست که بر ماست
گوییم که بیدار شدیم! این چه خیالی است
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است که محتاج به لالا است
از ماست که بر ماست

استفاده از اشعار متنوع و زیاد در تمامی فصول کتاب هم مویدی بر ذوق و قریحه‌ی جذاب نراقی است و نشان می‌دهد که این شعر، اتفاقی به ذهنش نیامده زیرا اشعاری از مولانا، سعدی، فردوسی، ناصرخسرو و… را پیدا کرده که با موضوعات مطرح‌شده‌ی کتاب، انطباق مفهومی دارند و مخاطب را از خستگی خشکی مطالب دور می‌کنند.

نه سیاه، نه سفید

برخی از جامعه‌شناسان و منتقدان مانند حمیدرضا جلایی‌پور به کتاب نراقی نقدهای سنگینی وارد کرده‌اند؛ او می‌گوید:

این کتاب ربطی به کاربرد مطالب رشته جامعه‌شناسی ندارد، ولی نویسنده سعی کرده از نام جامعه‌شناسی استفاده کند. به عبارت دیگر، همان نقد اخلاقی که نویسنده، ایرانیان را به آن متهم می‌کند، خودش هم گرفتار آن است.

اما شاید مهم‌ترین کار نراقی -ورای تمام خوبی‌های کتاب- این بوده که در چنین خلأیی، تصمیم گرفته کاری انجام بدهد و «گر مراد نیابد» -که تا حد زیادی یافته- «به قدر وسع بکوشد». نراقی هیچ‌گاه در طول اثر لفاظی نمی‌کند و ژست نمی‌گیرد؛ او خودش را از مخاطب بالاتر فرض نمی‌کند و صمیمی حرف می‌زند، چون می‌داند مهم‌تر از دانش سخن‌ور، شیوه‌ی انتقال مفهوم و توانایی در تزریق مطلب است! چه‌این‌که بسیاری از اساتید دانشگاهی ما از دانش فراوانی برخوردارند اما چون نمی‌توانند با دانشجو ارتباط درستی برقرار کنند، اعتماد آنان برای نشستن پای کلاس درس را جلب نمی‌کنند. نراقی برای آموزش‌هایش زمینه چینی می‌کند زیرا می‌داند مخاطب روبه‌رویش فردی عام است و ابتدا باید او را در جریان بگذارد که موضوع چیست! کتاب مانند اسمش کاملا خودمانی است یعنی انگار دور کرسی نشسته‌اید و بزرگی برای‌تان مثل می‌گوید! نویسنده با این سبک روایتش ما را یاد تریبون‌های گرم و کارساز شریعتی می‌اندازد که بعدها بیشترشان به کتاب تبدیل شدند. در کنار این صمیمیت، نراقی استفاده از متل‌ها را پیش می‌کشد و مثلا از ماجراهای افسانه‌وار مزدک مایه می‌گذارد. او در استدلال، زنجیروار عمل می‌کند: آ می‌دهد ب، ب می‌دهد ث و… تا به یای نتیجه برسیم! تمام این حروف هرکدام ماجرایی جذاب و خواندنی هستند و نراقی هنگام بسط هر نظریه و حتی فرضیه‌ای «fact» یا همان «قضیه» ارائه می‌دهد. برای مثال در ماجرای حقیقت‌گریزی ایرانیان، آمارهای اشتباه روزنامه‌ها را دقیقا سند می‌کند.

با تاریخ، بیگانه‌ایم

نام فصول کتاب، بسیار جذاب عنوان‌بندی شده و نکته‌ی جذاب‌تر این است که نراقی درکنار هر سرتیتر -که بیان‌گر یک معضل است- از واژه‌ی «ما» استفاده کرده و با این مضاف و مضاف‌الیه، خود را جدا از مباحثی که مطرح کرده، ندانسته است. نراقی، در زمینه‌چینی خود به خوبی توضیح می‌دهد که حافظه‌ی تاریخی ضعیف ایرانیان، باعث بلاهای زیادی است و از قباد و یزدگرد تا مغول و فتحعلی شاه، همیشه فردیت‌های ناسنجیده بوده که جامعه را به قهقرا برده است؛ او تاریخ بدون حافظه‌ی تاریخی را مانند یک لوپ مفلوک می‌داند:

اگر به سراسر این تاریخ نگاه بکنید با اغماض‌های جزئی، سراسر آن یک طیف یک‌نواخت و تکراری و سینوسی است… قبیله‌ای دچار ظلم و ستم، رکود و پس از آن رخوت، بی‌تفاوتی و نومیدی می‌شود؛ یک قوم، یک سرکرده، یک جریان، یک همسایه فرصت را مغتنم می‌شمارد یورش می‌آورد و در دستش شمشیر و در کامش زبان چرب و وعده‌های فریبنده است اما در کله‌اش جز به غارت و تاراج به هیچ چیز دیگر نمی‌اندیشد.

نراقی، ورای حافظه‌ی بد، به حقیقت‌گریزی و پنهان‌کاری ما ایرانیان اشاره می‌کند و می‌افزاید که ما حتی اگر تاریخ یادمان باشد هم سعی می‌کنیم بنا به علایق و یا واژه‌ای مسخره مثل «مصلحت» چشم‌های‌مان را فرو ببندیم:

از بیماری صعب‌العلاج تا معضلات و مشکلات اجتماعی‌مان ترجیح می‌دهیم در بهترین حالت با سکوت به آسانی از کنار آن‌ها بگذریم و به این منظور در حادترین شرایط حاکم با «ان‌شاء‌الله» صورت مسئله را پاک می‌کنیم.

تعمیم این رویه باعث می‌شود که اساسا تصور کنیم مشکلی وجود ندارد و جامعه‌ای ببینیم درظاهر ساکت، آرام و معقول. اما وقتی که مدتی گذشت آتش زیر خاکستر عیان می‌شود و ناگهان فکر کنیم این همه مشکل از تیر غیب بوده است؛ درحالی که به قول نراقی هیچ مشکلی «یک‌شبه» به وجود نخواهد آمد!

ملیجک‌های گریان

نویسنده، چشم بستن روی اخبار بد وطنی و حرف مدام از مشکلات سایر کشورها را در معضل ذهنی دیگرمان یعنی «ظاهرسازی» می‌بیند و «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!» را نه یک رویه‌ی تحمیلی و توجیهی برای فرار از شکست، بلکه یک شیوه‌ی خودآگاه برای فریب می‌داند. او در قسمتی از کتاب که با طنز خوبش، نوشته‌های دهخدا را یادآور می‌شود؛ قبول مسئولیت ایرانیان در هر معضلی را رد می‌کند و می‌گوید:

چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم اکثریت‌مان (با شما درصد استثنایی کار ندارم، اصلا بیایید قرار بگذاریم که هروقت قضیه واقعا برای‌تان گران تمام شد خودتان را جزء همان اقلیت استثنایی بدانید، در این صورت حداقل سخنانم را راحت‌تر خواهید خواند. اصلا مخاطب من شما نیستید منظورم هم‌وطن دست راستی شماست) داشتم می‌گفتم اکثریت‌مان…

از نظر نراقی، این فرار از واقعیات آن‌چنان غلیظ می‌شود که سیبل را به سوی خود فراری تغییر می‌دهد؛ یعنی شاید در ابتدا بتوانیم با عوض کردن تعاریف خودمان را گول بزنیم اما نهایتا آن‌ها سوراخی برای گزیدن‌مان پیدا می‌کنند. در چنین فراری، مهم‌ترین نکته، یک نکته‌ی بیرونی است: آمار غلط و یا آمارسازی غلط! نراقی مثال‌های خوبی می‌زند و البته مثال‌هایش ضعف‌هایی چون «ناملموس بودن اعداد و ارقام» چند سال پیش دارد که معلول اقتصاد متورم ماست اما در عمل باز هم کارکرد خوبی دارد زیرا «آفتاب آمد دلیل آفتاب» خوبی برای تئوری تورمی نویسنده می‌شود.

حرف‌مان چندتا، خدای‌مان یکی است؟!

تناقض دیگری که نراقی پیش می‌کشد این است که جامعه‌ی ما در عین حسادت، دنبال قهرمان‌پروری است؛ پس یا نخبه‌هایش را می‌کشد و یا آنان را مانند خدا تصور می‌کند و با پرورش قهرمان به استبداد بیشتر کمک می‌کند! او تغییر و اصلاح را وابسته به وجود یک قهرمان نمی‌داند و ماجرای گالیله را پیش می‌کشد که پس از اعتراف اجباری از شاگردش شنید:

«بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد» و به قول برتولت برشت پاسخ داد: «بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد!»

زیرا بعضا قهرمان، به جای تغییر دادن، تغییر می‌کند و استبداد را پدید می‌آورد و بدتر از آن گاهی زندانی با زندان‌بانش رابطه‌ای عاطفی می‌سازد و گویی از رنج لذت می‌برد؛ این تداوم لذت از رنج شاید بزرگ‌ترین دلیل باقی‌ماندن ارتجاع ایرانیان باشد.

دسته بندی شده در: