یکی از پرفروش‌ترین مجموعه‌های ادبیات داستانی کودک و نوجوان، یک مجموعه‌ی سه‌جلدی به نام «دوتا خفن» است. این مجموعه از سه کتاب به نام‌های «دوتا خفن»، «دوتا خفن، خفن‌ترمی‌شوند» و «دوتا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند» تشکیل می‌شود و هرکدام داستانی را مبتنی بر شخصیت‌ها و مکان و زمان آشنایی روایت می‌کند. «جوری جان» و «مک بارنت» نویسندگان این مجموعه، تلاش خود را بر این گذاشته‌اند که با طرح شخصیت‌ها و داستان‌های خلاقانه و متنوع، توجه مخاطبان کودک و نوجوان را به خود جلب کنند و اتفاقات قصه را بر محور ایجاد و نگهداری از دوستی‌ها می‌گردانند.

این مجموعه هم مثل آثار دیگر داستانیِ کودک و نوجوان به دو بخش محتوای متنی و محتوای تصویری تقسیم می‌شوند و معمولاً کیفیت تصویرگری در محبوبیت‌، درصد فروش و اهمیت آن‌ها در بین آثار دیگر، تاثیر مهمی دارد. تصویرگری این مجموعه را «کوین کورنل» به عهده داشته و با تصاویر جذاب و ثبت لحظه‌های مهم داستان در قالب یک طراحی گرافیکی، باعث آشنایی و نزدیکیِ بیشترِ ما به کارکترها می‌شود. اولین و سومین کتابِ این مجموعه را در ایران به ترجمه‌ی «امیرحسین دانشور کیان» می‌خوانیم. مجموعه‌ی «دوتا خفن» در سال ۲۰۱۵ به چاپ رسیده و انتشارات پرتقال، چاپ و انتشار این مجموعه را به دست دارد که زیرمجموعه‌ی انتشارات خیلی سبز محسوب می‌شود و به طور تخصصی در زمینه‌ی چاپ آثار ادبیات کودک و نوجوان فعالیت دارد.

دو تا خفن، خفن‌تر می‌شوند

دو تا خفن، خفن‌تر می‌شوند

ناشر : پرتقال
قیمت : ۱۱۱,۷۵۰۱۴۹,۰۰۰ تومان

درباره‌ی نویسنده

جوری جان در زمینه‌ی ادبیات کودک و نوجوان کتاب‌های موفق و متعددی از جمله «مشکلات پنگوئن‌ها»، «شب‌به‌خیر دیگه!»، «برگرد خونه دیگه!»، «دوستت دارم دیگه!»، «مشکل زرافه‌ای»، «من بد نیستم» و «من خوب هستم» را نگارش کرده است. از جمله کتاب‌های مک بارنت هم می‌توانیم به «سبیل»، «یک گرگ، یک اردک، یک موش»، «آن پایین چه خبر است؟»، «یک راسو دنبالم افتاده» و «تلفن» اشاره کنیم.

برگرد خونه دیگه!

برگرد خونه دیگه!

ناشر : پرتقال
قیمت : ۷۳,۵۰۰۹۸,۰۰۰ تومان

دوتا خفن

در اولین کتاب از این مجموعه، داستان درمورد مهاجرت «مایلز مُرفیِ» دوازده ساله به همراه مادرش به شهر جدیدی به نام «یاونی ولی» است. مایلز شهر قبلی‌شان را که کنار دریا بوده دوست دارد؛ نه این شهر عجیب‌ و غریب که هر چند قدم یک گاو می‌بینی! البته این‌ها بخش کوچکی از دغدغه‌های او است و بخش اصلی‌اش برمی‌گردد به دغدغه‌ی خراب‌کاری‌هایش! نگران این است که این مدرسه از قبل، یک خراب‌کار داشته باشد!

بنابراین تصمیم می‌گیرد فردا صبح که روز اول مدرسه‌ است در یک موقعیت مناسب و با یک خراب‌کاری مناسب خودش را به عنوان دلقک جدید «مدرسه‌ی علوم و ادبیات یاونی ولی» به همه معرفی کند! اما دست روزگار را نخوانده بود که فردا صبح، قرار است با تمام بچه‌ها به طرز اعجاب‌انگیزی مشغول تماشای ماشینِ آقای «بری بارکین» یعنی مدیرِ مدرسه باشند که بالای پله‌های ورودی پارک شده است! این‌ اولین زنگ خطر برای روحیه‌ی رقابت‌جوی خراب‌کارانه‌ی مایلز است؛ یک نفر در این مدرسه خراب‌کاری‌های اساسی می‌کند، آن‌هم به صورت ناشناس!

مایلز با پسری به نام «نایلز اسپارکس» آشنا می‌شود که بعداً بهترین دوستش می‌شود، اما فعلاً نه از خودش خوشش می‌آید نه از روبانِ «همیار مدرسه»‍‌اش! شخصیت بری بارکین در برخورد با فاجعه‌ی ماشینش در بالای پله‌ها، از همان اول خودش را رو می‌کند و علاوه‌بر بار طنزِ ماجرا، به نحوی شخصیتِ منفی را هم به خودش می‌گیرد تا شیطنت‌های بچه‌ها را هدف‌مندتر کند! پسر مدیر، «جاش بارکین» هم از شخصیت‌های منفی به حساب می‌رود و به نوعی قلدر کلاس است.

مایلز برنامه‌ی جدیدی برای خراب‌کاری‌هایش می‌چیند و چندنفر از بچه‌ها را به یک تولد یک شخصیتِ قلابی دعوت می‌کند تا سر فرصت، به همه بگوید که این نقشه‌ی او بوده و بعد با کادوها فرار کند! اما درست لحظه‌ای که می‌خواهد کادوها را تصاحب کند، پسرک خیالی واقعی می‌شود، از بچه‌ها برای آمدن به جشن تولدش تشکر می‌کند و با کادوها دور می‌شود! مایلز می‌فهمد که تمام این‌ها زیر سر نایلز بوده و نایلز با او طرح دوستی می‌‌ریزد.

پیوند اولیه در این کتاب برقرار می‌شود و این دوستی در کتاب‌های بعدی محکم‌تر هم می‌شود. مایلز شخصیتی هیجانی و لحظه‌ای دارد و در مقابل، نایلز اهل مطالعه و حساب‌گری است. این دو نفر با تشکیل یک گروه به نام «دوتا خفن» نقشه‌ی بعدی‌شان را برای روز اول آوریل اجرا می‌کنند: با یک نقشه‌ی دقیق و حساب‌شده، صدتا گاو چاق و چله را از مزرعه‌ی برادر بری بارکین می‌دزدند و همه را در مدرسه جا می‌دهند! بری بارکین هم حسابی حرص می‌خورد و مجبور می‌شود برای یک روز هم که شده، سنت پدرانش را بشکند و مدرسه را تعطیل کند! این کتاب با گویش ساده و زبان طنز، نوجوانان را آماده می‌کند تا با مشارکت یک دوست که حتی می‌تواند کاملاً متضاد خودشان باشد، با مشکلات روبه‌رو شوند و راه‌های درستی برای تخلیه‌ی هیجانات خود پیدا کنند.

برای مطالعه‌ی جامع‌تر درباره‌ی جلد اول می‌توانید مطلب «معرفی کتاب دو تا خفن؛ دنیای کودکانه» را در وبلاگ کتابچی مطالعه نمایید.

دوتا خفن، خفن‌تر می‌شوند

در دومین قسمت از مجموعه‌ی دوتا خفن، داستان جدیدی از همان کارکتر‌های قبلی را می‌خوانیم که این بار یک سال از داستانِ قبلی گذشته و هرکدام تغییراتی کرده‌اند؛ مایلز یاد گرفته تا تصمیماتش را صرفا بر اساس احساس نگیرد، در رفتارهایش منطق داشته باشد و روابط اجتماعی مناسب با دوستانش را در کنار شیطنت‌های یواشکی‌اش حفظ کند. نایلز که حالا بعد از سال‌ها اولین دوستش را پیدا کرده، سعی می‌کند کمی از قید و بندهای قبلی‌اش آزاد شود و ضمن این‌که برای نقشه‌کشیدن‌هایش وقت می‌گذارد، کمی هم در تصمیماتش مثل مایلز هیجانی و در لحظه عمل کند. بری بارکین از همیشه بیشتر به خراب‌‌کاری حساس است و دوتا خفن هم از همیشه بیشتر در قالب همیار مدرسه به او نزدیک اند! جاش بارکین هنوز هم همان قلدر و زورگوی کلاس است که تا اواسط کتاب نقش آنتی‌گونیست را بازی می‌کند: جایی که شرورترین شخصیتِ منفی داستان وارد می‌شود!

مایلز و نایلز با تفاوت‌های رفتاری‌شان مثل دو قطب آهن‌ربا کاملاً متناقض اند و در عین حال از هرکسی شدیدتر همدیگر را جذب می‌کنند. مایلز به خانه‌ی نایلز می‌رود و در مخفیگاهی که او در اتاقش دارد، روزها و شب‌ها نقشه‌های دقیقی برای خراب‌کاری‌هایشان می‌کشند. از برخورد با مشکلاتی که در زندگی‌شان دارند به یکدیگر می‌گویند و با کمک به هم، پیوند دوستانه‌ای که بینشان برقرار است را محکم‌تر از قبل می‌کنند. در این بین با یک خراب‌کاری بزرگ و تاریخی، عملاً آبروی بری بارکین را جلوی تمام مدرسه می‌برند و بری که در تمام طول این دو کتاب، تحت فشارهای پدرش از پشت تلفن بوده، این بار با خود پدرش روبه‌رو می‌شود: «برتراند بارکین» شخصیتِ شرور و ترسناکی است که پس از سال‌ها بازنشستگی، حالا آمده تا مدیریت را از دستان بی‌لیاقتِ پسرش بری بگیرد و سلطنتش را دوباره آغاز کند.

برتراند بارکین قوانین را سخت‌گیرانه عوض می‌کند، هیچ تعطیلی یا جشنی را در برنامه‌ی مدرسه قرار نمی‌دهد و تمام خراب‌کاری‌های دوتا خفن را در نطفه خنثی می‌کند. مایلز و نایلز تمام نیروهایشان را جمع می‌کنند و برای یک خراب‌کاری بزرگ آماده می‌شوند، اما دیگر حتی بچه‌ها هم جرات همراهی با آن‌ها را ندارد و تمام نقشه‌هاشان نقش بر آب می‌شود. بچه‌ها نام برتراند بارکین را «مدیر شکست‌ناپذیر» گذاشته‌اند و هیچ‌کس توانایی مقابله با او را ندارد.

نویسنده مدرسه را به یک حکومت دیکتاتوری تشبیه می‌کند که هیچ قدرتی خارج از محدوده‌ی مدیر، توانایی نفوذ ندارد؛ مگر جاش بارکین که با سوءاستفاده از موقعیتش به بچه‌ها زورگویی می‌کند. نایلز مریض می‌شود و علت این بیماری نه فیزیکی، بلکه ناامیدی‌ای است که در برابر مدیر شکست‌ناپذیر حس می‌کند. بعد از دو هفته غیاب نایلز در مدرسه، مایلز به ملاقاتش می‌رود و با نقشه‌ی جدید نایلز، امید تازه‌ای در رگ‌های گروه جریان پیدا می‌کند.

بری بارکین که از مدیریت مدرسه اخراج شده، حالا مشغول امتحان کردن پروژه‌های جدیدی است که در بچگی پدرش اجازه‌ی انجام آن‌ها را به او نداده است. بری بارکین حالا پس از سال‌ها با چالش جدیدی مواجه شده که معنای زندگی‌اش را متحول کرده است؛ او دیگر علاقه‌ای به مدیریت به سبک پدرانش ندارد و جرقه‌ی این تحول، زمانی می‌خورد که دوتا خفن برای پیشنهاد همکاری پیش او می‌آیند. بری بارکین که با نایلز ارتباط خوبی داشته، پیشنهاد او را قبول می‌کند و خواننده برای آخرین و مهم‌ترین پرده‌ی داستان، آماده می‌شود.

نایلز در دو هفته‌ای که خود را قرنطینه کرده بود، به این نتیجه می‌رسد که نقطه‌ضعفِ برتراند بارکین در شکست‌ناپذیری او است. بنابراین تصمیم می‌گیرد که از تنها نقطه‌ضعف او، که بری بارکین است برای شکستش استفاده کند. در روزی که برتراند بارکین می‌خواهد قدرتش در مدیریت را جشن بگیرد، دوتا خفن با کمک بری بارکین او را جلوی تمام مدرسه مضحکه‌ می‌کنند و مثل خاطره‌ی دردناک قدیمی‌ای که برتراند از دوران مدرسه‌اش دارد، آبروی او را جلوی تمام بچه‌های مدرسه می‌برند! در این قسمت نویسنده مخاطب نوجوان را با مساله‌ی امید و مبارزه با یاس مواجه می‌کند که یادگیری چگونگی این مواجهه، می‌تواند در آینده‌ی آن‌ها تاثیر تعیین‌کننده‌ای داشته باشد.

در مطلب «معرفی کتاب دوتا خفن، خفن‌تر می‌شوند؛ جلد دوم» می‌توانید به‌طور جامع درباره‌ی جلد دوم این مجموعه مطالعه نمایید.

دوتا خفن تابستان خود را چگونه گذراندند

در دو قسمت قبل اشاره کردیم که نویسنده چگونه مخاطب کودک و نوجوان را با مسائلی مثل تنهایی، آزادی‌طلبی، دوست‌یابی و ارتباطات اجتماعی و… آشنا می‌کند و با لحن طنز و موقعیت‌های بامزه‌ای که برای شخصیت‌هایش پیش می‌آورد،  همذات‌پنداری را در مخاطبان این گروه سنی برمی‌انگیزد و به طور ناخودآگاه، ذهن آن‌ها را برای مواجهه با چالش‌های سن بلوغ پرورش می‌دهد. این مجموعه حتی برای بزرگ‌سالانی که می‌خواهند علوم تربیتی و روان‌شناسی کودکان را از طریق هنر و داستان بیاموزند، می‌تواند بسیار مفید باشد و حرف‌های تازه‌ای ارائه دهد.

سومین کتاب مجموعه، همان‌گونه از نامش پیدا است، درباره‌ی فضایی است که با دو کتاب قبل متفاوت است اما المان‌هایی مشابه را به همراه دارد. دوتا خفن، بری بارکین و پسرش جاش، هالی و شخصیت‌های فرعی دیگری را از داستان‌های قبل می‌بینیم و در مقابل شخصیت‌های جدیدی مثل دوقلوها و فرمانده‌ی اردوگاه را شاهد هستیم. این کتاب مخاطب نوجوان را، باتوجه به آزادی‌طلبی ناگهانی‌ای که در ابتدای سنین بلوغ در خودش احساس می‌کند، به اتمسفر جدیدی می‌برد که جنگل فضای آن را نمایندگی می‌کند؛ جایی که مایلز و نایلز به یک اجتماع وسیع‌تر و بزرگ‌تر از مدرسه پا می‌گذارند و خطرات و چالش‌های آن به کلی با شرایط مدرسه متفاوت است.

این قسمت جاش بارکین را داریم که به اردوگاهی به نام «اردوگاه نعره و درازنشستِ یاونی ولی» رفته تا خشونت و هیجاناتش را تخلیه کند، اما این آزادی برای او خطرساز شده و او را به آنتی‌گونیستِ اصلی داستان بدل می‌کند. از آن‌طرف مایلز و نایلز که تمام روزهای تابستان را در کنار هم گذرانده‌اند، دنبال بهانه‌ای می‌گردند تا شیطنت‌ها و خراب‌کاری‌هایشان را سر جاش و هم‌قطارانش پیاده کنند. جاش دو پسر دوقلو را از اردوگاه انتخاب کرده و به عنوان زیردست آن‌ها را همه‌جا به دنبال خودش می‌کشاند و مجبورشان کرده «گروهبان بارکین» صدایش کنند! در همان وقتی که جاش مشغول قدرت‌نمایی در برابر دوقلوها است، دوتا خفن با یک نقشه‌ی حسابی چندتا مار ترسناک را در قوطی کنسرو آن‌ها می‌گذراند و وقتی جاش و دوقلوها فرار کردند، پرچم گروه آن‌ها را از روی درخت پایین می‌آورند و سنجابی را که جاش در یک قفس زندانی کرده‌بود آزاد می‌کنند.

در همین حین، جاش که فهمیده‌ ماجرا زیر سر دوتا خفن است، به سمت درخت برمی‌گردد و مایلز و نایلز را تعقیب می‌کند؛ اما دوتا خفن برای فرار از دست جاش بارکین هم حقه دارند! دوتا خفن از دست جاش، جان سالم به در می‌برند و به مخفیگاهی می‌روند که در یک غار، در وسط جنگل آن‌ را ساخته‌اند و پرچم جاش را هم به وسائل دیگرشان اضافه می‌کنند. در این قسمت می‌بینیم که نایلز هرروز، سر ساعت معینی به یک قرار مخفیانه می‌رود و مایلز هم د این مورد چیزی از تو نمی‌پرسد؛ البته بعداً هم ما می‌فهمیم که در آن سمتِ قرار، هالی لب دریاچه نشسته تا نایلز سر برسد و باهم کتاب بخوانند.

در خط داسانی دیگری، بری بارکین که از همیشه تنهاتر است، تنهایی به دل جنگل زده و مشغول قدم زدن است؛ البته این تنهایی تا جایی ادامه دارد که بری از روی یک شاخه‌ی بزرگ لیز می‌خورد و کاملاً اتفاقی مخفیگاه دوتا خفن را کشف می‌کند! از آن‌جایی که بری بارکین قبلاً در خراب‌کاری‌ها کمک‌شان کرده، دوتا خفن به او می‌گویند که می‌توانند برای مدت کوتاهی هم که شده او به گروهشان بپیوندد و بشوند «سه‌تا خفن»! نویسنده صادقانه به کودکان اعلام می‌کند که بعضی اوقات بزرگ‌ترها به کمک آن‌ها نیاز دارند و بری بارکین دقیقاً چنین شخصیتی است.

یک بزرگ‌سال که هرگز کودکی نکرده و حالا با دوتا خفن، فرصت مناسبی در اختیارش قرار گرفته‌است. از سمت دیگر، جاش برای انتقام نقشه کشیده و در همان حین که مایلز و بری در خانه‌ی درختی مشغول نوشیدن شکلات داغ اند، جاش به کمک دوقلوها، نایلز را از لب دریاچه می‌دزدد و در یکی از اتاق‌های اردوگاه زندانی می‌کند. مایلز از تاخیر غیرمعمول نایلز نگران می‌شود و به کمک حس ششم‌اش راه دریاچه را در پیش می‌گیرد؛ جایی که هالی به او می‌گوید که هرروز با نایلز قرار داشته اما امروز از او خبری ندارد.

این‌جا نقطه‌ی عطف بزرگی در شخصیت مایلز رخ می‌دهد و دوستی‌اش با نایلز به یک رفاقت جدانشدنی تبدیل می‌شود؛ لحظه‌ای که مایلز تصمیم می‌گیرد برای نجات نایلز جان خودش را به خطر بیاندازد و پیوند دوستانه در بین آن‌ها، به خواسته‌های شخص مقابل معطوف می‌شود. در پایان نقشه‌های نایلز مثل همیشه کارساز است؛ چه زمانی که می‌خواهد خودش را از دست جاش نجات بدهد و چه زمانی که درست مثل برتراند بارکین، پدربزرگش، آبروی او را جلوی تمام بچه‌های اردوگاه می‌برند و با این اتفاق تغییر بزرگی در شخصیت جاش رقم می‌زنند.

دسته بندی شده در:

برچسب ها: