بعد از آنکه «ژان پل سارتر» در سال ۱۹۴۳ کتاب «هستی و نیستی» را منتشر کرد که در آن طی سه بخش اصلی، با استفاده از الگوی پدیدارشناسی به توضیح مکتب اگزیستانسالیسم و تشریح مفاهیم آن با ذکر مثال پرداخت، اگرچه کتاب بین جوانان و مخاطبین جدی فلسفه تبدیل به اثری پرطرفدار و خواندنی شد اما نتوانست نظر مخاطبین عام را جلب کند. دو سال بعد سارتر در پاریس سخنرانی‌ای تحت‌عنوان «اگزیستانسیالیسم نوعی اومانیسم است» انجام داد و در آن به زبان ساده، مفاهیم مرتبط با اگزیستانسیالیسم را توضیح داد و بعداً متن این سخنرانی، منتشر و توزیع شد. این یادداشت به معرفی کوتاه کتابی با همین نام می‌پردازد که علاوه بر دربرداشتن متن سخنرانی در یک فصل، در چهار فصل بعدی خود مقالات و نوشته‌هایی مرتبط با اندیشه‌های سارتر را گردآوری کرده و دکتر داود صدیقی آن‌ها را ترجمه و به شکل یک کتاب جامع درآورده و نشر جامی، آن را منتشر کرده است.

هستی و نیستی

هستی و نیستی

نویسنده : ژان پل سارتر
ناشر : نیلوفر
مترجم : مهستی بحرینی

پاسخ به چند اتهام

در ابتدای این سخنرانی، سارتر عنوان می‌کند که می‌خواهد به اتهاماتی که علیه اگزیستانسیالیسم وارد کرده‌اند پاسخ بدهد و نقدهای مخالفان را بررسی کند‌ که دو مورد از عمده‌ترین این نقدها عبارتند از «دعوت مردم به ناامیدی، یاس و تسلیم» و «تاکید بر وضعیت فضاحت‌بار انسان و نکبت‌بار بودن زندگی‌». او اتهاماتی که کاتولیک‌های مذهبی درباره‌ی انکار واقعیت و ارزش‌های الهی و نقش خدا بر اگزیستانسیالیسم وارد می‌دانند را تیتروار بیان می‌کند و یا از انتقاد اجتماع کمونیست‌ها از بسط دادن نظریه‌ی «می‌اندیشم پس هستم» دکارتی صحبت می‌کند و با چنین مقدمه‌ای، «انسان» را به‌عنوان عاملی برای بررسی فلسفه‌اش معرفی می‌کند و با چنین نگاهی، سراغ تبیین مفاهیم مختلف و پاسخ به نقدهای گوناگون می‌رود و بین اومانیسم و اگزیستانسیالیسم، پل می‌زند.

در بخش‌های کوتاه بعدی که با تیترهای مختلفی از جمله «تقدم وجود بر ماهیت»، «اگزیستانسیالیسم ملحدانه»، «طرح»، «انتخاب و سابژکتیویسم»، «دلهره»، «وانهادگی»، «انتخاب مبتنی بر اخلاق»، «ناامیدی»، «اگزیستانسیالیسم مکتب خوش‌بینی»، «سوء‌باور»، «اصالت و انسان اصیل» و در نهایت «اومانیسم» از یک‌دیگر جدا شده‌اند، سارتر با درنظر گرفتن انسان به‌عنوان موجودی که ویژگی آگاهی تاملی او را از بقیه موجودات جدا می‌کند، «آگاهی» را به‌عنوان بنیادی معرفی می‌کند که اساس وجودی انسان و بنیان هستی‌گرایی اوست و او را تعریف کرده و می‌سازد:

انسان صرفاً وجود دارد. این نه بدین معناست که او صرفاً، آن چیزی است که برای بودن تصور می‌کند، بلکه از آن چیزی است که اراده می‌کند و بعد از موجود شدن، تصوری از خود می‌سازد. او به‌عبارت دیگر، بعد از جَست به‌سوی وجود، اراده می‌کند که باشد‌. انسان هیچ نیست جز آنچه از خود می‌سازد.

انتخاب بین بهتر و بهترین

طی سرفصل‌های بعدی سارتر به مسئله‌ی اصالت انسان می‌پردازد و اینکه اصالت او در گرو خودآفرینی است و انسان باید حوادثی که رخ می‌دهند را به نفع خودش مصادره کند و خودش را به جریان اتفاقات روزگار نسپارد، بلکه فرصت‌آفرین باشد و هر لحظه، برای خودش ارزش خلق کند؛ ارزش‌هایی که زیستن او را معنا می‌کنند. او با معرفی «سابژکتیویسم» به‌عنوان اصلی بنیادی برای اگزیستانسیالیسم به معنای «انتخاب کردن و هستی‌ بخشیدن به خود»، بیان می‌کند که انسان فقط وقتی به وجود خود دست پیدا می‌کند که با اراده -نه آرزو- چنین چیزی را رقم بزند:

نخستین تلاش اگزیستانیسالیسم آن است که هر انسانی را مالک خودش قرار دهد، آن چنان که هست، و تمام مسئولیت را برعهده‌ی وجودش و بر شانه‌های او بگذارد. هنگامی که می‌گوییم انسان مسئول خودش است، به این معنی نیست که او تنها مسئول فردیت خویش است، بلکه بدین معناست که او مسئول همه‌ی انسان‌ها است.

اما این انتخاب‌ها دقیقاً باید بر چه مبنایی انجام شوند؟ حد بین خوب و بهتر یا بهتر و بهترین کجاست؟ چگونه می‌شود میزان مناسب بودن و اخلاقی بودن یک انتخاب را سنجید و بعد از اندازه‌گیری، سراغ بهترین آن‌ها رفت؟ آیا معیاری وجود دارد؟ سارتر، خود «فرد» را به‌عنوان یک معیار معرفی می‌کند و معتقد است انسان به تناسب شرایط و فوریت‌هایی که احساس می‌کند، می‌تواند راه درست را تشخیص بدهد و این به معنای خودمحوری نیست، بلکه تاکیدی است براینکه هیچ عامل بیرونی‌ای چیستی انسان را تعیین نمی‌کند، و «خود» او بر همه‌چیز مقدم است. 

عذر و بهانه ممنوع!

یکی دیگر از مسائل مهمی که سارتر در این سخنرانی مطرح می‌کند این است که وجود داشتن یا نداشتن خدا مسئله‌ی اصلی نیست بلکه نکته‌ی مهم این است که انسان در هر دو صورت محکوم است که انتخاب‌های خودآگاه داشته باشد و تصمیم بگیرد و «وانهاده» باشد:

اگزیستانسیالیسم، برعکس، فکر می‌کند که عدم وجود خدا -برای مردم- رنج‌آور است، چرا که با عدم او هرگونه اموانی برای یافتن ارزش‌هایی در حوزه‌ی نظر از بین می‌رود. این گونه، دیگر نمی‌توانا هیچ خیر ماتقدمی وجود داشته باشد، چرا ته هیچ آگاهی کامل و نامحدودی که به آن فکر کنیم وجود نخواهد داشت. جایی نوشته نشده که خیر وجود دارد، باید صادق باشیم، نباید دروغ بگوییم؛ زیرا واقعیت این است که ما در نقشه‌ای وجود داریم که تنها انسان‌ها وجود دارند. داستایوفسکی گفت که اگر خدا نبود، هر کاری ممکن بود. این همان نقطه‌ی شروع اگزیستانسیالیسم است. حقیقتاً اگر خدا نباشد، هر چیزی مجاز است و در نتیجه، انسان وانهاده است، چرا که نه در بیرون از خود و نه در درون؛ چیزی نمی‌یابد که به آن اتکا کند. انسان نمی‌تواند برای خود عذری بیاورد.

و به این ترتیب، «وجود» را بر «ماهیت» مقدم می‌داند، جبر را خط می‌زند و انسان را موجودی آزاد -درواقع محکوم به آزادی- معرفی می‌کند. او در ادامه برای اصل وانهادگی مثال می‌آورد، مسئله‌ی انتخاب‌ها و ارتباطشان با اصول اخلاقی را می‌شکافد، «طلب آزادی» را به‌عنوان اصلی که وابسته به آزادگی دیگران است مطرح می‌کند و با آوردن مثال‌هایی واضح که معمولاً در آن‌ها دو موقعیت با هم مقایسه می‌شوند، مفاهیم را تبیین می‌کند و سپس در بخش پایانی سخنرانی، به «اومانیسم» می‌رسد و این مکتب را از دو وجه بررسی می‌کند. یکی از این وجوه، نگاهی است که انسان را «غایت فی‌نفسه» می‌داند. ژان پل سارتر این نگاه را اومانیسمی واهی می‌داند و معتقد است نباید برای انسان حدی تعیین شود و او را محصور نمود. وجه دوم، شکلی از اومانیسم است که فقط خود انسان را تعیین‌کننده‌ی سرحد و قانون‌گذار می‌داند و بیان می‌کند که او باید خودش برای خودش تصمیم بگیرد و بس.

در میان بخش‌های مختلف کتاب

سارتر از طریق این مبحث آخر، به نقدهایی که بر رمان «تهوع» -اولین کتابش که در آن نخستین آموزه‌های اگزیستانسیالیسم به شیوه‌ای داستانی مطرح شده بود- را نیز پاسخ می‌دهد. بنابراین اگر یک تعریف کلی از اگزیستانسیالیسم شنیده‌اید و زیاد به جزئیات آن ورود نکرده‌اید، این کتاب -درواقع سخنرانی، بخش اول آن- مناسب شما نیست؛ اما اگر شما هم به این مکتب نقدهایی دارید یا جاهایی در آن برایتان مبهم است و سوالات بی‌پاسخی در ذهنتان می‌چرخند، بخش اول این کتاب قطعاً به شما کمک خواهد کرد. مثال‌ها بسیار زنده و ترجمه هم آن‌قدر روان است که بشود تصور کرد یک سارتر فارسی‌زبان دارد برای شما قضیه را توضیح می‌دهد. برای مطالعه‌ی کتاب، بهتر است مقدمه‌ی مترجم را رها کنید و یک‌راست بروید سراغ فصل اول و خود سخنرانی. این مقدمه درواقع چکیده‌ای است از تمام مطالب آورده شده در کتاب و بهتر است در آخر، برای نکته‌برداری سراغش بروید و مروری کنید بر چیزهایی که در کتاب خوانده‌اید.

در بخش دوم تحت‌عنوان «اگزیستانسیالیسم» که ترجمه‌ی چند مقاله‌ی مهم پیرامون این مبحث است که نخستین‌بار در سال ۲۰۰۴ منتشر شده، به ریشه‌شناسی ظهور اگزیستانسیالیسم از گذشته پرداخته شده، اصول آن برشمرده می‌شود، مثال مطرح شده و نگاه چند فیلسوف مختلف در این زمینه بیان شده و موردتحلیل قرار می‌گیرد. در بخش سوم تحت‌عنوان «جعل معنا از نگاه سارتر و نقد و بررسی آن بر اساس مبانی شناخت‌گرایی»، یک مقاله‌ی منتشرشده در «پژوهش‌نامه‌ی فلسفه‌ی دین» را داریم که جعل معنا را تعدیف کرده و مورد نقد قرار می‌دهد. جعل معنا به‌طور خلاصه، دیدگاهی است که بیان می‌کند انسان با خلق کردن ارزش و معنا برای وجود و زندگی خود می‌تواند با ذات پوچ زندگی مقابله کند.

و اما مقاله‌ی فصل آخر که احتمالاً عنوانش برای بسیاری از مخاطبین جذاب‌تر از سایر بخش‌های کتاب باشد، «اصالت و انسان اصیل از نگاه سارتر و مولانا» نام دارد. در این مقاله، مفهوم انسان اصیل از دیدگاه سارتر و سپس مولانا تعریف و شکافته شده و در میان این تعریف‌ها، با آوردن جملاتی از سارتر و ابیاتی از مولانا، این دو دیدگاه با یکدیگر مقایسه شده‌اند.

بخوانیم یا نه؟

در انتها اینکه جمع‌آوری کتابی منسجم تشکیل شده از سخنرانی‌ها و مقالات به این شکل، کار باارزشی است؛ اما نباید فراموش کرد که پیوست کردن مقالات پژوهشگران مختلف به سخنرانی سارتر داخل کتابی که اسم او روی جلدش خورده را می‌توان به چشم یک فرآیند سلیقه‌ای نگاه کرد. بنابراین نباید فراموش کرد که این نقدها و مقالات نگاه‌های گوناگونی را متبادر می‌کنند و نباید به‌عنوان مرجعی برای مطالعه‌ی اگزیستانسیالیسم موردمطالعه قرار بگیرند؛ بلکه به‌عنوان یک مخاطب جدی و دغدغه‌مند، می‌شود نخست کتاب‌های خود سارتر را خواند و روی نظرگاه‌های مختلفش مسلط شد و سپس سراغ مقالات آدم‌های مختلف رفت و با دیدگاه خود، مثبت یا منفی بودن نگاه‌های دخیل در نوشتن آن‌ها را تشخیص داد.

دسته بندی شده در: