دنیای سوفی، کتابی آموزنده و درعین‌حال بسیار سرگرم‌کننده بود. این کتاب ارزش‌های زیادی همچون آگاهانه تصمیم گرفتن، تفکر انتقادی و توانایی درک شگفتی‌های فلسفه را به من آموخت. این کتاب مرا قادر ساخت تا هم‌زمان در جهان‌های مختلف سرگردان و در جستجو باشم. بیانیه‌ی تاریخچه‌ی فلسفه، آن‌قدر منظم بود که خواننده می‌توانست همه‌چیز آن را درک کند؛ از اول تا آخرش بسیار قاعده‌مند است. دنیای سوفی، اثر یوستین گوردر، رمانی است که از دیدگاه یک دختر نوجوان نوشته شده است. گوردر نویسنده‌ای نروژی‌ست که رمان، داستان‌های کوتاه و کتاب‌های کودکانه می‌نویسد. کتاب «دنیای سوفی» که در سال ۱۹۹۴ نوشته شده است، کتابی بود که او را به شهرت رساند. گوردر در ۸ آگوست سال ۱۹۵۲ در اسلو متولد شد. او از خانواده‌ای با تعلّق عمیق فرهنگی آمده بود که باعث شد علاقه‌ی وافر به خواندن، نوشتن و تدریس را در او پرورش دهد. پدرش مدیر و مادرش معلم و نویسنده‌ی کتاب کودکان بود. گوردر به مدرسه‌ی کلیسایی اسلو می‌رفت و در دانشگاه اسلو به زبان اسکاندیناوی و رشته‌ی الهیات پرداخت.

او نویسندگی را بعد از ازدواج در سال ۱۹۷۴ به‌عنوان شغل شروع کرد. اولین رمان تخیلی‌اش، «تشخیص‌ها و داستان‌های دیگر» را در سال ۱۹۸۶ منتشر کرد و بعد از آن، دو کتاب داستان کودکانه به نام‌های «بچه‌های سوخاواتی (۱۹۸۷)» و «قصر قورباغه (۱۹۸۸)» را منتشر کرد. یوستین گوردر، برنده‌ی جایزه منتقدین ادبی نروژ و جایزه‌ی وزارت امور فرهنگی، علمی و ادبی برای کتاب راز تنهایی در سال ۱۹۹۰ شد. دنیای سوفی: رمانی درباره تاریخچه فلسفه، در سال ۱۹۹۱ منتشر شد و مشهورترین کتابی بود که او تا آن زمان نوشته بود؛ که تابه‌حال به ۵۳ زبان ترجمه شده و بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. این کتاب، هم به مدت ۳ سال پرفروش‌ترین کتاب نروژ باقی ماند و در سراسر جهان معروف شد.

جدا از نویسندگی، او به حمایت از حقوق بشر می‌پرداخت. به همین دلیل، گوردر و همسرش، جایزه‌ای به نام کتاب معروفش، یعنی دنیای سوفی را بنیان نهادند؛ جایزه‌ای که سالیانه برای محیط زیست بین‌المللی و توسعه‌ی آن اعطا می‌شود. همچنین گوردر جوایز بی‌شماری را برای کارها و کمک‌هایش به ادبیات دریافت کرده است. از جمله این جوایز می‌توان به جایزه‌ی منتقدین ادبی نروژ (۱۹۹۰)، جایزه‌ی کتاب پرفروش نروژ (۱۹۹۳)، جایزه ادبیات نسل جوان آلمان (۱۹۹۴)، جایزه بانکارلا (۱۹۹۵)، جایزه‌ی گاو نر (۱۹۹۷)، جایزه‌ی ویلی برانت (۲۰۰۴)، نشان سلطنتی نروژ (۲۰۰۵) و درجه‌ی افتخار از دانشگاه ترینیتی دوبلین اشاره کرد.

(پیش از این نقد و بررسی کامل این کتاب را در مطلب «دیدار با صوفی در دنیای سوفی» در وبلاگ کتابچی قرار داده‌ایم. اگر این کتاب را نخوانده‌اید، بد نیست این مطلب را برای آشنایی بیشتر با شخصیت‌ها و اتفاقات داستان، مطالعه کنید.)

آغاز دنیای بی‌کران سوفی

بعد از موفقیت دنیای سوفی، یوستین گوردر خود را وقف نویسندگی کرد و یک رمان‌نویس تمام‌وقت شد. او تاکنون هرسال یا هر ۲ سال یک‌بار کتاب‌های بسیار خوبی را چاپ کرده است. با این حال، دنیای سوفی داستان زندگی دختر ۱۴ ساله‌ای به نام سوفی آماندسن است. او دختر نروژی، معمولی و تک فرزند است که همراه با مادرش، گربه‌ای به نام شرکان، لاک پشتی به اسم گویندا، یک ماهی قرمز و دو طوطی به نام‌های اسمیت و اسمال زندگی می‌کند.

پدرش ناخدای یک کشتی نفت‌کش است و بیشتر سال را از دور از خانه سپری می‌کند. داستان از آن‌جا شروع می‌شود که وقتی یک روز از مدرسه به خانه برمی‌گردد، دو نامه‌ی ناشناس دریافت می‌کند که دو سؤال روی آن نوشته شده است: «تو چه کسی هستی؟ و این جهان از کجا آمده است؟» او تعجب می‌کند. روز بعد، یک نامه دیگر برای او می‌آید اما با این‌که نامه برای او فرستاده شده بود، ولی در واقع به نام فرد ناشناسی به نام هیلد مولر کناگ ارسال شده که طبق این نامه، برای دختر فرستنده‌ی نامه است و تولدش یک ماه قبل از تولد خودش است. مدتی بعد، او نامه‌ی دیگری دریافت می‌کند که این کلمات در پشت نامه نوشته شده بود: آموزش فلسفه، با دقت نگهداری شود! او به کمک آن نامه‌های ناشناس، دانش‌آموز فیلسوف ۵۰ ساله‌ای به نام آلبرتو ناکس می‌شود. در ابتدا، سوفی هویت آن فیلسوف را نمی‌شناخت ولی بعدها هویتش در داستان فاش می‌شود. معلوم می‌شود که نامه‌ها از طرف او می‌آمدند؛ به‌جز آن نامه‌ای که به نشانی فردی به نام هیلد کناگ از طرف آلبرت کناگ فرستاده شده بود که مسئول صلح سازمان ملل در لبنان بود.

آلبرتو درباره‌ی تاریخچه‌ی فلسفه به سوفی آموزش می‌دهد و از دورانی که فلسفه آغاز شد، شروع می‌کند؛ یعنی از زمان قبل سقراط تا زمان اگزیستانسیالیست فرانسوی ژان پل سارتر. سوفی مادامی‌که در مسیر یادگیری و درک فلسفه بود، تفکر می‌کرد و به حشره‌ای تبدیل می‌شد که از موهای خرگوش بالا می‌رود تا ببیند در آن طرف موهای خرگوش چه خبر است؛ همان‌طور که آلبرتو در نامه‌اش فیلسوفان را توصیف کرده بود. سوفی، فلسفه قرون وسطی را در زمان ژان پل سارتر فرا می‌گیرد. سؤال‌های فلسفی بسیاری به او آموخته می‌شود و او تلاش می‌کند تا همه‌ی آن افکار را در سرش درک کند. همچنین به او درباره‌ی فلسفه‌ از دوره یونان باستان تا ظهور مسیحیت و ارتباطش با اندیشه‌های یونان باستان در هنگام میان‌سالی آموخته می‌شود. دوره‌های دیگری که توسط این مسیر پوشش داده می‌شود، دوره‌های رنسانس، دوره باروک، روشن‌فکری و دوره مکتب هنری رمانتیک و فلسفه‌های نشأت گرفته از آن‌ها هستند. به خاطر این دروس فلسفه، او فلسفه‌های بسیاری از اندیشمندان بزرگ و مهم همانند سقراط، افلاطون، تالس، دموکریت، ارسطو و بسیاری دیگر را آموخت.

فلسفه در زندگی واقعی

همزمان با دروس فلسفه‌ای که سوفی آن‌ها را یاد می‌گیرد، سوفی و آلبرتو تلاش می‌کنند تا نسبت به کناگ بزرگ برتری پیدا کنند، کسی که آن‌ها گمان می‌کردند قدرت خدایی دارد که آلبرتو را در خطر می‌اندازد. در خصوص موضوع اصلی داستان، هنگامی که سوفی در حال یادگیری دروس فلسفه نیست، با مادر و بهترین دوستش، جوانا، ارتباط برقرار می‌کند که اغلب اوقات از سؤالاتی که سوفی از آن‌ها می‌پرسد، گیج می‌شوند. این موضوع محور اصلی داستان نیست اما فقط برای این است که داستان جلو برود. بعد از معرفی به جرج بکرلی، داستان از دیدگاه سوفی به دیدگاه هیلد مرموز انتقال می‌یابد. بعدها آشکار می‌شود که دنیای سوفی و آلبرتو، داستان کتابی است که توسط آلبرت کناگ بزرگ نوشته شده است که به عنوان هدیه‌ای برای تولد ۱۵ سالگی دخترش، هیلده کناگ است.

رمان با داستان هیلده به عنوان یک موضوع حاشیه‌ای برای داستان سوفی ادامه می‌یابد اما هر دو داستان هیلده و سوفی با هم ارتباط دارند، چرا که درک هیلده از فلسفه، به همراه درک سوفی گسترش می‌یابد. همان‌طور که آلبرتو کناگ به نوشتن مسیری که سوفی انتخاب کرده ادامه می‌دهد، می‌کوشد تا با آموزش هر چیزی که درمورد فلسفه می‌داند، به او کمک کند تا به مبارزه و نبرد بازگردد. او توضیح می‌دهد که این تنها راه برای سوفی‌ست که دنیای خود را درک کند. در دنیای دیگر، درس‌های آلبرتو به هیلده کمک می‌کند تا درک دنیای سوفی را توسعه و گسترش دهد و از این دانش علیه پدرش، به خاطر اِعمال بیش از حد قدرت بر دنیای سوفی، استفاده کند.

سوفی و آلبرتو فرار کرده، به دنیای هیلده سفر کردند و پدر و مادرش را پیدا کردند؛ که در آن زمان، از خدمت خود در لبنان به خانه بازگشته بودند. سوفی و آلبرتو خانواده را در حال خوردن شام تماشا کردند و پس از آن، دیدند که هیلده و آلبرت کناگ در ایوان خانه‌ی آن‌ها نشسته‌اند و در مورد جهان صحبت می‌کنند. علاوه بر این، آن‌ها سعی کردند تا اجسام را در محل اقامت کناگ کنترل کرده و جابه‌جا کنند، اما نتوانستند این کار را انجام دهند. هرچند که جابه‌جا کردن کامل هر چیز از یک مکان غیرممکن است اما سوفی گفت:

یک فیلسوف واقعی هرگز تسلیم نمی‌شود.

کتاب هیلده (دنیای سوفی) با ناپدید شدن سوفی و آلبرتو به پایان می‌رسد اما نویسنده‌ی واقعی (گوردر) فاش کرده است که آن‌ها توانسته‌اند از داستان این کتاب، بدون اطلاع نویسنده یعنی آلبرت کناگ به دنیای هیلده فرار کنند، اما آن‌ها با چشمان غیرمسلح قابل دیدن نیستند، هرچند که هیلده می‌توانست حضورشان را احساس کند.

دنیای سوفی

دنیای سوفی

نویسنده : یوستین گوردر
ناشر : نیلوفر
مترجم : حسن کامشاد

برداشت‌های شخصی از دنیای سوفی

این کتاب واقعاً برای من شگفت‌انگیز بود. در ابتدا از خواندن کتاب احساس خستگی کردم چون هنوز ماهیت نامه‌هایی را که فیلسوف گمنام (آلبرتو کناکس) برای سوفی می‌فرستاد، درک نمی‌کردم؛ اما بعداً متوجه شدم که او فقط نمی‌خواهد که سوفی در همه‌چیز در این دنیا کنجکاو شود. او می‌خواست سوفی را با بحث فلسفی آشنا کند. او می‌خواست سوفی با شیوه‌ای جذاب به یک متفکر انتقادی تبدیل شود. این اولین چیز درمورد این داستان بود که بسیار دوست داشتم. من از این‌که آلبرتو چگونه مردم بی‌تفاوت را توصیف کرد، شوکه شدم. او آن‌ها را همانند حشرات میکروسکوپی توصیف کرد که در اعماق موهای یک خرگوش وجود داشتند و هیچ کاری برای کشف چیزهایی که خارج این موها وجود دارد، انجام نمی‌دهند. برخلاف فیلسوفانی که سعی می‌کنند از موهای خرگوش بالا بروند تا چشمان جادوگر را ببینند، کسی وجود دارد که این خرگوش را کنترل می‌کند که همان دنیا است. در مثال او، من خودم را به‌عنوان یکی از کسانی طبقه‌بندی کردم که تصمیم گرفتند تا در اعماق موهای خرگوش بمانند. از خودم خجالت کشیدم که خود را به عنوان یک UPian معرفی کنم. تا جایی که می‌دانستم، Upian باید یک متفکر انتقادی باشد. من؟ من یک آدم بی‌تفاوت و بی‌روح هستم. گاهی اوقات، به این‌که خارج از مدرسه چه اتفاقی می‌افتد اهمیتی نمی‌دهم، به خصوص زمانی که به من و یا هر کس دیگری که نزدیک من است، مربوط نباشد. فقط می‌خواهم یک زندگی معمولی، بی‌تفاوت و بی‌روح داشته باشم. وقتی این کتاب را خواندم، تحت تأثیر کلمات آلبرتو قرار گرفتم. متوجه شدم اگر یک انسان بی‌تفاوت باقی بمانم، ممکن است در دنیای دروغ و بدون آگاهی زندگی کنم، چرا که هیچ کاری برای کشف چیزهای جدیدی که ممکن است حقیقت داشته باشند، انجام ندادم. مثل سوفی، من هم می‌خواهم به یک متفکر انتقادی تبدیل شوم.

می‌خواهم چیزی را بدانم که از کنجکاوی من خبر دارد و برای انجام این کار، باید درمورد هر چیزی کنجکاو باشم. از من و دیگران، سؤالات معقول بپرسید. وقتی جواب را گرفتم، باید آن‌ها را به خاطر بسپارم و در زندگی روزمره خود به کار ببرمشان. می‌خواهم به فرد بزرگی مثل سقراط تبدیل شوم و دانش‌آموزان بزرگی همچون افلاطون داشته باشم. می‌خواهم اسم من به عنوان یک فیلسوف بزرگ در یادها بماند. با این‌که این کار به تلاش زیادی نیاز دارد، معتقدم که اگر در اهداف خود جدیت داشته باشم، می‌توانم به آن‌ها دست یابم و یادگیری فلسفه، مقدمه‌ی تبدیل شدن به یک متفکر انتقادی‌ست. چیز دیگری که بسیار درمورد این داستان دوست دارم، دانستن این مسئله است که فلاسفه چگونه فلسفه‌ی خود را به تأیید می‌رسانند؟؛ هرچند که مردم آن را باور ندارند، به آن‌ها می‌خندند و آن‌ها را مسخره می‌کنند. حتی برخی از فلاسفه مانند سقراط به خاطر دنبال کردن عقاید خود محکوم به مرگ شدند. فردی مثل سقراط، باورهای خود را با دانش‌آموزان و دیگر افراد به اشتراک می‌گذاشت، اما برخی‌ها او را باور نمی‌کردند و او حتی به دلیل اشاعه‌ی فلسفه خود به دیگران محکوم به مرگ شد.

تابش خورشید فلسفه

من همچنین سپاس‌گزار سایر فلاسفه بودم، زیرا اگر به خاطر آن‌ها نبود شاید هنوز هم با دروغ زندگی می‌کردم. فردی مثل نیکولاس کوپرنیک معتقد بود که این خورشید نیست که دور زمین می‌چرخد، بلکه دقیقا خلاف این امر صادق است؛ اما او هم‌چنین تأکید کرد که خورشید مرکز جهان است، اما همان‌طور که می‌دانیم، خورشید فقط مرکز منظومه‌ی شمسی است. به‌هرحال او یکی از بزرگ‌ترین پله‌های ترقی را برای فلاسفه‌ی -و به‌طور کلّی اندیشمندان- دیگر درست کرده ‌است تا این مسئله را که خورشید تنها مرکز منظومه شمسی و نه مرکز کل جهان است، کشف کنند.

چیز دیگری که هنگام خواندن کتاب احساس کردم، این بود که غافل‌گیر و متعجب شدم زیرا برای اولین بار موفق شدم کتابی مرتبط با فلسفه را تمام کنم؛ نه به این دلیل که مجبور بودم، بلکه خودم آن را می‌خواستم. می‌خواستم بدانم داستان به کجا ختم می‌شود و می‌خواستم همانند سوفی بیشتر در مورد فلسفه بدانم و برای انجام این کار، باید این کتاب را می‌خواندم. از خودم بسیار تعجب کردم، چون وقتی کتابی مرتبط با فلسفه را می‌خواندم، به راحتی از آن‌ها خسته می‌شدم و کل داستان آن را نمی‌خواندم؛ اما دنیای سوفی متفاوت است. شیوه‌ای که نویسنده داستان را می‌نویسد، جالب است. ابتدا خواننده می‌تواند فکر کند که کل داستان درمورد سوفی‌ست؛ اما بعداً خواننده متوجه خواهد شد که این‌گونه نیست! این کتاب فقط مربوط به سوفی نیست، بلکه درباره‌ی خود من هم هست! نویسنده تنها نمی‌خواهد که سوفی فلسفه را یاد بگیرد. او از من هم می‌خواهد که فلسفه یاد بگیرم و یک متفکر انتقادی شوم؛ و من واقعاً دوست دارم که به این مهم دست یابم.

زمانی که هنوز در دبیرستان درس می‌خواندم، معلم به جای سؤالات معمولی مثل سؤالات چندگزینه‌ای در امتحان میان‌ترم، سؤالات تشریحی به ما داد. از آنجا که این نوع سؤالات، به صورت مقاله‌ای هستند، فکر می‌کردم که هر چه مقاله طولانی‌تر باشد، می‌توانم نمره‌ی بالاتری را بگیرم؛ بنابراین اطمینان حاصل کردم که مقاله‌ی من طولانی است، به طوری که معلم تحت تأثیر قرار بگیرد؛ اما وقتی نتایج امتحان مشخص شد، در مقایسه با دیگر دانش‌آموزان که مقالاتشان از من کوتاه‌تر بود، نمره‌ی کمتری گرفتم. از معلم پرسیدم: «آقا، چرا وقتی نسبت به بقیه، مقاله‌ی طولانی‌تری نوشته‌ام، نمره‌ام آن‌قدر پایین است؟» معلم به جای این‌که حرف مرا تأیید کند، فقط گفت: «نه مقاله‌ی تو مستحق همین نمره است، چون من به دنبال یک مقاله‌ی طولانی نیستم. من به دنبال یک مقاله پرمعنی هستم. طولانی بودن مقاله اهمیتی نداشت. آن چیزی که اهمیت دارد، متن آن است. به مقاله‌ی خودت نگاه کن. به اصل مطلب نپرداخته است و هیچ مفهومی ندارد.» پس از شنیدن این جمله، فهمیدم که اشتباه کردم. طولانی بودن مقاله اهمیتی ندارد، بلکه ماهیت پاسخ است که اهمیت دارد.

جواب‌هایی به یک سوال

در رابطه با فلسفه، این قضیه برعکس است. پاسخ مهم‌ترین مسئله نیست، بلکه در عوض، این سؤال است که اهمیت بیشتری دارد. من هنوز این مفهوم را در فلسفه متوجه نشده‌ام، اما تلاش خواهم کرد که آن را بفهمم؛ چون فلسفه برای تحقق رویای من که تبدیل شدن به یک متفکر انتقادی‌ست، اهمیت دارد. به راستی که من از دنیای سوفی چیزهای زیادی را آموختم و به خودم قول می‌دهم تا حتی اگر دوره‌ی فلسفه‌ام تمام شود، دنیای سوفی را بارها و بارها بخوانم تا همه‌چیز آن را کاملاً درک کنم.

پیشنهاد من تنها برای معلمان نیست، بلکه برای کارکنان کتاب‌خانه یا هرکسی‌ست که سرپرستی وسایل یادگیری مدرسه را بر عهده دارد. من توصیه می‌کنم که نسخه‌های چاپی دنیای سوفی را برای کتاب‌خانه فراهم کنند. نه فقط برای این‌که دانش‌آموزان فلسفه به آن نیاز دارند، بلکه برای دانشجویان سطح بالا نیز مورد نیاز است. دنیای سوفی کتاب خیلی خوبی است و من معتقدم که در دسترس بودن این کتاب در کتاب‌خانه‌ها، به دانش‌آموزان سطح بالا کمک می‌کند تا اندیشمندان منتقدی شوند. من هم‌چنین این کتاب را به این دلیل توصیه می‌کنم که دانش‌آموزان فلسفه خرید کتاب را راه حل پرهزینه‌ای نسبت به استفاده از پی‌دی‌اف می‌دانند که باعث آسیب به چشمان آن‌ها به علت تمرکز بسیار بر روی صفحه‌ کامپیوتر می‌شود. مایلم تا از آتی تشکر کنم. از ویندسور تشکر می‌کنم که اجازه داد تا این کتاب را بخوانیم، چرا که به من کمک کرد تا فلسفه را تا حد زیادی درک کنم. نه فقط یک قدردانی ساده بلکه از او بسیار قدردانی می‌کنم. به خاطر این کتاب، سؤالی به ذهنم خطور کرد. چه می‌شود اگر مثل سوفی، دنیای من تنها تخیلات یک نفر باشد و روزی، داستان من تمام شود و من ناپدید شده و با افکار دیگران همراه باشم؟

منبع: academia.edu

دسته بندی شده در: