غزل روزگار ما؛ غزلِ شب‌نگار ما!

اکثر ما ایرانیان، علاقه‌ی زیادی به خودزنی داریم و غالبا برای ما «مرغ همسایه غاز است!» احتمالا در همین راستاست که تصور می‌کنیم شعر و ادب خارجی، در کمال مطلق قرار دارد و شعر و ادب فارسی در حال رفتن به قهقراست. این پیش‌فرض که ادبیات ما در جایگاه خوبی قرار ندارد یا نهایتا دیدگاهی که تنها ادبیات کلاسیک ما حاوی بزرگانی چون حافظ و سعدی را ارزش‌مند می‌داند و ادبیات امروز را چیزی سطح‌پایین حساب می‌کند، نظریاتی غیرکارشناسی، غیرعلمی و بدون مصداق هستند که غالبا از عدم شناخت دقیق یا مطالعه‌ی با پیش‌فرض، مرزبندی شده و محدود به آثار ادبی نشأت می‌گیرد. اگر مخاطب شعر و ادبیات باشید، مدام از منتقدین یا افرادی که کبّاده‌ی علم و ادب کشیده‌اند، شنیده‌اید که «شعر خوب نداریم!»، «شاعر خوب نداریم» و… که البته شاید جملاتی برای تبیینِ رویه‌های غلط شعر امروز ما باشند. اما بی‌شک چنین جملاتی با وجود درست بودنِ حدیِ خود، جملاتی هستند که باید بنا به حدیث امیرالمومنین: «إنها کلمه حقّ، یُراد بها باطل» تفسیر شوند. چرا که مصداق‌هایی نیمه درست برای رسیدن به نتیجه‌ای مشمئزکننده هستند.

اتفاقا اگر فراتر از بینیِ خود را ببینیم، متوجه می‌شویم که در این زمانه، شاعر خوب، کم نداریم و شاید بیش از آن که باید دنبال شاعرِ خوب بگردیم، باید دنبال راه پیدا کردنِ شاعر خوب بگردیم! چه‌اینکه بسیاری از شاعران ما در مرحله‌ی مجوز رد می‌شوند، بسیاری بر اساس عدم توجه به شعرِ خوب، گوشه‌گیری را انتخاب می‌کنند، بسیاری بنا به هزینه‌های بالای چاپ و نشر و عدمِ حمایت ناشران، قید شناخته شدن را می‌زنند و عده‌ی دیگری هم که وارد گود می‌شوند، تازه باید با انواع و اقسام خار مغیلان دست و پنجه نرم کنند! کتاب «غزل روزگار ما» که با گردآوری و انتخابِ سید احمد حسینی، توسط نشر نیماژ چاپ شده است، اقدامی در جهت پاک‌سازی این مسیر است. در ادامه‌ی متن، بیشتر با جلد اولِ این کتابِ دوجلدی آشنا خواهیم شد. اثری که اولین بار در سال ۱۳۹۰ هجری شمسی، در قطع رقعی و ۳۱۰ صفحه به چاپ رسید و مشتمل بر اشعار دهه‌ی هشتاد شاعرانی متولد بازه‌ی ۱۳۵۰ الی ۱۳۷۱ است. این کتاب با اقبالی متوسط روبه‌رو شده و در نسخه‌ای که در دست نگارنده قرار دارد، به چاپ پنجم خودش رسیده است.

غزل روزگار ما

غزل روزگار ما

ناشر : نیماژ

طنینِ گلچینِ شعر!

حالا در راستای بخش قبلی، به نظر شما بهترین راه حل برای دغدغه‌هایی این‌چنینی چیست؟ به نظر نگارنده، اول از همه، پخش‌ها و نشرها باید برای چنین نوعی از استعدادیابی و عرضه‌ی آثار برجسته‌ی ادبی همت کنند. و بالاتر از آن، اگر قرار است که به سمت ادبیاتی جهانی حرکت کنیم، دولت و حاکمیت باید با حمایت صددرصدی خود، ادبیات ما را که انصافا، حرف‌های بکری برای جهانیان دارند را مانند یک کالای جذاب، کادوپیچ و صادر کنند. در فرآیند جهانی شدن امروزین، رسانه نقشی مهم و تاثیرگذار را برای شناخت و ارزش‌گذاری دوره‌ها و جریان‌های ادبی -بالاتر از فرد- برعهده دارد و دیگر روزگاری زندگی نمی‌کنیم که به قول شاملو «اگر شعر خوب را در صندوقی دربسته هم پنهان کنیم، از آن جا بیرون می‌آید و راه خود را پیدا می‌کند.» و وقتی که حمایت‌های مذکور وجود ندارند، ناچاریم تا ما -یعنی خودِ اصحابِ ادبیات- دست‌به‌کار شده و از کاتالیزورهایی برای جهانی کردن شعر فارسی، مانند دوره‌های درخشان گذشته‌اش استفاده کنیم.

یکی از این کاتالیزورها، همه‌گیر شدن شعر در داخل کشور است و یکی کاربردی‌ترین راه‌های شناخت شاعران خوب، تالیف و مطالعه‌ی آنتولوژی به معنای «گلچین ادبی» است. گونه‌ای ادبی که در عین حال، روشی خوب و کم‌هزینه برای معرفی شاعران هم محسوب می‌شود. همان‌طور که در حوزه‌هایی مانند موسیقی، گلچین‌های زیادی را به عنوان منتخب آثار می‌شنویم، می‌توانیم با تکیه بر عنوان یادشده، سیری در آثار ادبی هم داشته باشیم. البته تذکره‌نویسی یکی از روش‌های قدیمی ادبیات فارسی برای مطالعه‌ی مجموعه‌ای از هنرمندان است و قدمت آن به کتاب‌هایی چون تذکره الاولیاء، اثر عطار نیشابوری می‌رسد. دوره‌ای که هنوز، واژه یا مفهومی مانند آنتولوژی توسط غربی‌ها ابداع نشده بود و حتی ادبیات غربی، اثر خوبی نداشت تا آنان را به فکر ساخت آنتولوژی بیاندازد! اما این مفهوم، مدت‌هاست که در ادبیات ایران جدی گرفته نمی‌شود و از طرفی با تکیه بر ضرب‌المثل «پهلوان مرده را عشق است!»، انگار که خدای ناکرده باید شاعران ما بمیرند تا برای‌شان، زندگی‌نامه، معرفی‌نامه و تذکره بنویسیم! کتاب حاضر، یعنی «غزل روزگار ما» از این جهت اهمیت می‌یابد که با وجود اشکالاتی جزئی‌نگرانه در اجرا و ساده‌انگاری‌هایی در ساختار کلی، به راه بادیه رفتن را از نشستنِ باطل برتر دانسته و اگر مراد را نیافته، حداقل به قدر وسع خود کوشیده است.

مرحوم، زنده است!

بسیارند افرادی که تصور می‌کنند، گزینش‌گرِ این مجموعه، یکی از شاعران فقید ایران است و شاید شما هم مانند آنان باورتان نشود که «مرحوم سید احمد حسینی» نام شاعری است که فوت نشده و هنوز در قید حیات است اما این پیشوند را قبل از اسمش یدک می‌کشد تا خواسته یا ناخواسته ما را به اشتباه بیاندازد. البته این عنوان توسط خود او و مانند یک لقب کنایی به نامش اضافه شده و او به این روش، رگه‌هایی از تخلص را با سبکی نوگرایانه به نام خودش اضافه کرده است. اما از این جهت به او می‌پردازیم که از مهم‌ترین مشخصه‌های یک گلچین ادبی، می‌تواند تخصص انتخاب‌کننده‌ی آن باشد و برگزیدن اشعار مجموعه‌ی حاضر، توسط یک شاعر، مزیت خوبی برایش محسوب می‌شود. نکته‌ی دیگرِ کتاب، پیشینه‌ی سید احمد حسینی است که سال‌ها به عنوان دبیر انتشارات نیماژ فعالیت کرده است و امکانی که این موضوع به انتخاب‌کننده‌ی ذاتا شاعرِ ما اضافه می‌کند، علاوه‌بر تخصص در انتخاب، وسیع بودن دایره‌ی شناختی اوست که حداقل بنا به شغلش، روزانه اشعار زیاد و متنوعی را مطالعه کرده است.

جدای از این مسائل، سید احمد حسینی، فردی پیش‌رو در شعر به شمار می‌آید که ابداعاتی مانند قالب «غزل‌‌متن» را هم در کارنامه‌ی خود دارد. پس طبیعتا نگاهی مرتجعانه مانند نگاه ابتدای متن به شعر امروز نداشته و ندارد! حسینی جزو شاعران پرکار روزگار ماست و کتاب‌های زیادی را به انتشار رسانده که از بهترینِ آنان، می‌توانیم آثاری مانند «چسبی به نام زخم، منظومه‌ی شمسی و سیزده ۵۹» را نام ببریم. البته اغلب شعردوستان او را بیش از هر چیز با کتاب[های] «ساراییسم» می‌شناسند. مجموعه‌ی شعری که در دهه‌ی هفتاد، سر و صدای زیادی به پا کرد و علاوه بر کسب جوایز متعدد، نام حسینی را بر سر زبان‌ها انداخت. این غزل از کتاب مذکور، معروف‌ترین اثر سیداحمد حسینی است:

چسبی به نام زخم

چسبی به نام زخم

ناشر : نیماژ
قیمت : ۳۶,۰۰۰۴۰,۰۰۰ تومان

سارا نبودی
چشم گریان را ببینی
آن‌قدر باریدم که
ب
ا
ر
ا
ن
را ببینی

وَللَـه که بی تو
شهر، خود را حبس می‌کرد
بهتر! نبودی
بغضِ طهران را ببینی

تهران‌مان، طهران نشد
بهتر! نبودی
این راه‌زن،
این راه‌بندان را ببینی

بی‌بی
به چشمان تو دل خوش کرده، سارا!
کافی‌ست عکس لای قرآن را ببینی

رفتی… لَقد… ماندم… خَلَقنا فی کبد را
از بر شدم
تا رنج انسان را ببینی

بی‌بی
خودش می‌گفت:
سارا قسمت توست
بی‌بی
خودش می‌گفت:
فنجان را ببینی

از ترکه‌ها
بر پای سارا می‌نویسی
وقتی که
کابوسِ دبستان را ببینی

آن‌قدر
پشت پنجره ماندم که شاید
یک لحظه این سوی خیابان را ببینی

راضی به مرگت می‌شوی مانند سارا
وقتی نخواهی خانِ چوپان را ببینی

وقتی که دیدم
زود سرما می‌خوری، باز
تقویم را بستم
زمستان را نبینی!

همان‌طور که می‌‎بینید، با غزلی کاملا کلاسیک (از نظر وزن عروضی) روبه‌رو هستیم که بنا به امکانات زبانیِ خود، نوع نوشتاریِ (متنی) خاصی را برای ایجاد شکل بیرونی در خود می‌بیند.

مثنویِ هفتاد مَنِ غزل

اما شاید برای‌تان سوال شده باشد که چرا اشعار دهه‌ی هشتاد زیر ذره‌بین حسینی قرار گرفته‌اند؟ برای درک بهتر این موضوع، ابتدا باید با عبارت «شعر دهه‌ی هفتاد» آشنا باشید. دهه‌ای مهم در تاریخ شعر ایران که جوانانی مانند سیدمهدی موسوی، محمدسعید میرزایی، هادی خوانساری، فاطمه اختصاری و… با الهام از رهنمودهای بزرگانی چون رضا براهنی، احمدرضا احمدی، علی باباچاهی و… به دنبال احیای قالب غزل در نوعی نوگرایانه افتادند و تقریبا هرروز، علاوه بر افراد یادشده، مانیفست جریان‌هایی جدید را از سوی شاعران مختلفی می‌دیدیم که بسیاری از آنان به فراموشی سپرده شده و چندتای‌شان هم ماندگار شدند. درواقع، غزل به عنوان یک قالب، فراموش نشده بود اما آن‌چنان در مضمون‌گراییِ دهه‌های چهل و پنجاه، حل شده بود که در حال اشباع بود و جایگزینی مانند شعر سپید را به عنوان غولی بزرگ و کشنده در مقابل خود می‌دید.

اما شاعران مذکور، با تلاش‌های خود نشان دادند که غزل به عنوان پرچم‌دار و محبوب‌ترین قالب شعری فارسی، هنوز زنده است و گونه‌هایی جدید مانند شعر نو و علی‌الخصوص شعر آزاد (شعر سپید) نتوانسته‌اند آن را به محاق ببرند و چراغش را به طور کلی خاموش کنند! این تلاش‌ها با تعدیلِ مضمون‌پردازی‌های ناملموس و اغراق‌آمیز، توجه بیشتر به ایقاع و بازی‌های زبانی و همچنین کنار نگذاشتنِ محتوا و اتفاقا پررنگ‌تر کردنش با کلان‌نگری در ابعاد معرفتی، فلسفی و ساخت تاویل و تفسیر در نگاه مخاطب، همراه بود. از طرفی، یک تالیف برای تثبیت و ارائه‌ی بهترین آثارِ خود، معمولا به زمان نیاز دارد. همان‌طور که اخوان ثالث چند سال پس از عرضه‌ی شعر نو توسط نیما یوشیج، توانست شاهکارهایی در آن حوزه برای ادبیات ما خلق کند، شاعران دهه‌ی هفتاد هم نیاز به زمان بیشتری برای پخته کردنِ عناصر و مولفه‌های شعری جدیدشان داشتند. اتفاقی که به طور خاص در دهه‌ی هشتاد افتاد و خیل عظیمی از اشعار برجسته را در دفتر تاریخ ادبیات ما ثبت کرد.

غزل‌های نئوکلاسیک، شروعی بر این راه بودند، راهی که با غزلِ فرم (روایی) ادامه پیدا کرد و به غزل پست‌مدرن منتج شد. البته بر روی جلد کتاب «غزل روزگار ما» اشتباها عنوان «غزلِ مدرن» هم در کنار انواعِ مذکور آمده است که گافی در شناختِ انواع ادبی و دوره‌گذاریِ محتواییِ فرهنگ و هنر محسوب می‌شود. حتی اگر اطلاق دادن چنین عنوانی به اشعار متأخرِ شاعرانی چون سیمین بهبهانی یا حسین منزوی (و مقلدین یا پیروان آنان) را هم درنظر بگیریم، باید اشاره کنیم که نوگرایی‌ها در اشعارِ آنان، هیچ‌گاه به مثابه یک جریان درنیامده که بخواهیم، عنوانی خودساخته بر روی‌شان بگذاریم! با توجه به نکته‌ی بالا، در ادامه‌ی این متن، به معرفی کوتاهی بر سه جریان مذکورِ دهه‌ی هفتاد و شاعران و اشعار نماینده‌شان در کتاب خواهیم داشت.

به جای مقدمه‌

حسینی در مقدمه‌ی کوتاهی که برای «غزل روزگار ما» نوشته است، این‌گونه می‌گوید:

به ساعت شعر، حالا نوبت غزل است. آن هم غزل روزگار ما! غزلی که به قول مانایاد حسین منزوی، راه ششصد ساله‌ای از دفتر حافظ طی کرده و حالا رخ به رخ با جهان مدرنیته ایستاده است و دست و پنجه نرم می‌کند. غزلی که با تمام کج‌تابی‌ها و نامهربانی‌ها از پیشانی ادبیات ایران‌زمین پاک نشد. حال آن چه پیش روست، جهانی است لب‌ریز از هر آن چه که باید باشد. جهانی که اهالی آن هنوز با غزل زندگی می‌کنند، راه می‌روند و فکر می‌کنند. دست در دستِ تغزل، پس‌کوچه‌هایش را طی کردیم، با شاعرانش نشستیم، گپ زدیم و بر آن شدیم تا شناسنامه‌ای از غزل دهه‌ی هشتاد برای آیندگانش ثبت کنیم تا روزی روزگاری ما را به قضاوت بنشینند.

نگاهی که دقت، انعطافِ نگاه، توجه به زیستِ شاعرانه و امروزی بودن نگاه حسینی را اثبات می‌کند. اما از انتقادات وارده به کتاب حاضر، عمومیت پایین آن است که به طور خاص در نادیده گرفتن تمام قوالب شعریِ غیر از غزل، نمود پیدا می‌کند. این مساله از آن جهت مهم است که امروزه دیگر مانند دوره‌ی کلاسیک و نوع نگاه چارچوب‌مند و محافظه‌کارش، قالب در نگاهِ رو به آوانگاردِ ادبیات، به عنوان امری تاثیرگذار در تعیّنِ محتوا در نظر گرفته نمی‌شود. پس طبیعتا حتی اگر بخواهیم مانندِ حسینی، جنبه‌ای محتوایی و کوچک از گستره‌ی غزل، یعنی تغزل را معیار دسته‌بندی و انتخاب اثر از شاعران، تلقی کنیم، به اشعار بسیاری در قوالبی چون قصیده، قطعه و مثنوی برخورد خواهیم کرد. تازه این سهل‌انگاری ماست که به قوالب ترکیبی که جزئی انکارناپذیر و مهم از تاریخ شعر دهه‌ی هفتاد بودند اشاره نکنیم و امثالِ چارپاره، غزل‌مثنوی و مرکبِ حرکت‌ها را کاملا زیر بگیریم!

روایتِ نئوکلاسیک به پست‌مدرن

همان‎طور که گفتیم، اولین بروزِ غیرکلاسیکِ غزل در دهه‌های پیش با غزل نئوکلاسیک آغاز شد. این جریان (یا سبک شعری) به گونه‌ای از غزل گفته می‌شود که از نظر شگردهای زبانی و دایره‌ی واژگانی، تا حد زیادی تحت تاثیر شعر نو قرار داشت اما قالب، تفکرات و مضامین سنتی غزل را حفظ کرده بود. این جریان، نمایندگانی مانند مریم جعفری آذرمانی، علیرضا بدیع، حسین جنت‌مکان، مژگان عباسلو، حامد عسکری، مرحوم نجمه زارع، مهدی فرجی و آرش شفاعی را در کتاب دارد و از جمله‌ی اشعار آنان می‌توانیم به غزل زیر از کاظم بهمنی اشاره داشته باشیم:

درد یک پنجره را پنجره‎ها می‎فهمند
معنی کور شدن را گره‎ها می‎فهمند

سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین
قصه‎ی تلخ مرا سُرسُره‎ها می‎فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم‎ها بیشتر از حنجره‎ها می‎فهمند

آن‌چه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره‌ها می‌فهمند

نه! نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن‌ها بعد در آن کنگره‌ها می‌فهمند

غزل روایی -که اشتباها غزل فرم هم نامیده می‌شود- غزلی است که پس از غزل نئوکلاسیک و برای تمهیدی دیگر در راستای شعرنوسازی از غزل! به وجود آمد. در این غزل، شاعر داستانی را طی ابیاتِ غزل بازگو می‌کند و به عبارتی، غلیظ‌تر از عنصر روایت بهره می‌برد تا غزل تبدیل به متنی شود که صرفا در آن، حوادث از پیش تعبیه شده‌ای به صورت آگاهانه بیان شوند. شاعرانی مانند محمدسعید میرزایی، محمدرضا حاج‌رستم‌بیگلو، ایناز حقوقی، الهام میزبان، هادی خوانساری، سید احمد حسینی و مجید معارف‌وند از شاعران این سبک در کتاب حاضر هستند. بیایید تا نمونه‌ای از اشعار این‌چنینی در کتاب را با غزلِ حسن صادقی‌پناه، دوره کنیم:

وَ چای، دغدغه‌ی عاشقانه‌ی خوبی است
برای با تو نشستن بهانه‌ی خوبی است

حیاطِ آب‌زده، تخت چوبی و من و تو
چه قدر بوسه، چه عطری، چه خانه‌ی خوبی است

قبول کن به خدا خانه‌ی شما سارا
برای فاخته‌ها آشیانه‌ی خوبی است

غروب اول آبان قشنگ خواهد بود
نسیم، نم‌نم باران نشانه‌ی خوبی است

بیا به کوچه که فردیس شاعری بکند
که چشم تو غزل عامیانه‌ی خوبی است

+ کرج؟ 
– سوار شو، آقا! صدای ضبط اگر…
+ نخیر! کم نکن آقا! ترانه‌ی خوبی است

صدای شعله‌ور گل‌نراقی و باران
فضای ملتهب و شاعرانه‌ی خوبی است

مطابق نظر ماست هرچه می‌خواهیم
قبول کن که زمانه، زمانه‌ی خوبی است

به خانه باز رسیدیم و چای می‌خواهم
برای بوسه گرفتن، بهانه‌ی خوبی است

و سرانجام، پست‌مدرنیسم!

اگر بخواهیم از زبان چارلز داروین، شعر دهه‌ی هفتاد ایران را به قضاوت بنشینیم، قطعا «غزل پست‌مدرن» حلقه‌ی مفقوده‌ و تکمیل‌کننده‌ی تکامل غزل فارسی بود. این قضیه درحدی بین منتقدین ادبیات ایران مبرهن است که محمدعلی بهمنی می‌گوید:

اگر حافظ هم در دوره‌ی ما می‌زیست، غزل پست‌مدرن می‌گفت!

این سبک نوظهور که با شاعرانی مانند فاطمه اختصاری، محمدرضا شال‌بافان، احسان افشاری، طاهره خنیا و بنیامین دیلم کتولی در «غزل روزگار ما» حضور دارد، مهم‌ترین اصلش را بر رفع مهم‌ترین ضعف غزل امروزی گذاشت و با نگاه داشتنِ اجزای مناسب و محتومِ غزل، زبان و اندیشه‌ی امروزین را وارد بستر قالب کلاسیکش کرد. شعری از سیدمهدی موسوی را در ادامه به عنوان نمونه‌ای از این نوع غزل خواهیم خواند:

ناگهان زنگ می‌زند تلفن، ناگهان وقت رفتنت باشد
مرد هم گریه می‌کند وقتی سرِ من روی دامنت باشد

بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات
واقعا عاشق خودش باشی، واقعا عاشق تنت باشد

روبه‌رویت گلوله و باتوم، پشت سر خنجر رفیقانت
توی دنیای دوست‌داشتنی! بهترین دوست دشمنت باشد

دل به آبی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی
بعد، در راه دوست جان بدهی… دوستت عاشق زنت باشد!

چمدانی نشسته بر دوشت، زخم‌هایی به قلب مغلوبت
پرتگاهی به نام آزادی مقصدِ راه‌آهنت باشد

عشق، مکثی‌ست قبل بیداری… انتخابی میان جبر و جبر
جام سم توی دست لرزانت، تیغ هم روی گردنت باشد

خسته از انقلاب و آزادی، فندکی درمی‎آوری شاید
هجده تیر بی‌سرانجامی، توی سیگار بهمنت باشد

زبانِ غزل روزگار ما

کتاب حاضر آن‌قدر اثر درخشان دارد که اگر بخواهیم به صورتی جزئی‌نگرانه به بررسی و تحلیل اجزایش بپردازیم، شاید نیاز به ده مقاله‌ی این‌چنینی داشته باشیم! اما برای حفظ حالت جامعیتِ مرور، در سه بخش انتهایی این یادداشت، تنها به مثال‌هایی از آنان در سه ضلعِ «زبان، مضمون و محتوا، بدایع» اکتفا خواهیم کرد. مهم‌ترین نکته‌ی زبانی حسینی در انتخاب اشعار را می‌توانیم در گستره‌ی لحن زبان بدانیم. چه‌این‌که در سبک‌های متنوع یادشده در کتاب، فراوانی زبانی زیادی موجود است اما تمرکز نگاه حسینی را بیشتر از هر چیزی می‌توانیم در این نکته بدانیم. در گستره‌ی لحن، از طرفی آثاری با زبانی بسیار ساده انتخاب شده‌اند. غزل‌هایی با قوافی ساده‌انگارانه‌ که برای ساخت روایت یا ابیات جدید، کاربردِ زیادی در دهه‌ی هشتاد داشتند، نمود جدی و قابل درک این مساله هستند که از بین آنان می‌توانیم به غزلی از محمدرضا حاج‌رستم‌بیگلو اشاره داشته باشیم:

سه چاردانه‌ی گندم نوشته‌ام این جا
مگر توجه گنجشک‌های چشمت را

که کنجکاو به دنبال دانه‌ها هستند
به سمت دفتر خود جلب کرده باشم، تا

همین که پر بزنند و به دفترم برسند
به یک فریب بگیرم که چشم‌های تو را

به جای بیت چهارم به روی این کاغذ
بر این خطوط موازی ببندم و فردا

دوتا پرنده که دارند دانه می‌چینند
دو چشم با دو نگاه موازی از بالا

از طرفی در برخی از غزل‌های پست‌مدرن این مجموعه، واژگانی کاملا مدرن و بعضا وارداتی را می‌بینیم که نمودی از سخت‌خوانی را در ابیاتی از سیامک بهرام‌پرور دارند:

از آسمان خدا خوشه‌خوشه پروین را
ربوده‌اند و به جایش دو پولک و منجوق

نشانده‌اند که: آقا! ستاره کهنه شده!
جهان، جهانِ مُدِر…
Oh!
Mademoiselle!!!
Bonjour!!!

مضمون و محتوای غزل روزگار ما

همان‌طور که پیش‌تر هم گفتیم، یکی از معایب کتاب، توجه کم به حجم وسیعِ مضامینِ غزل امروز است که جلوی مقایسه و تحلیل ما را می‌گیرد. درواقع حسینی به جای مجاز فرض کردنِ غزل از قالبی موزون و کلاسیک، بیشتر بر جنبه‌ی تغزلی این قالب تاکید کرده است. نکته‌ای که باعث می‌شود، ما جز بارقه‌هایی از قسمت شاعران پست‌مدرن، تنوع بالایی از مضمون و محتوا را نبینیم و بیشتر با شعرهایی عاشقانه مانند این غزل امید صباغ‌نو روبه‌رو باشیم:

بی‌عشق، هیچ فلسفه‌ای در جهان نبود
احساس در الهه‌ی نازِ بنان نبود

بی‌شک اگر که خلق نمی‌شد گناهِ عشق
دیگر خدا به فکرِ شبِ امتحان نبود

بنشین رفیق! تا که کمی درد دل کنیم
اندازه‌ی تو هیچ‌کسی مهربان نبود

اینجا تمامِ حنجره‌ها لاف می‌زنند
هرگز کسی هر آن‌چه که می‌گفت، آن نبود!

لیلا فقط به خاطرِ مجنون ستاره شد
زیرا شنیده‌ایم چنین و چنان نبود

حتی پرنده از بغلِ ما نمی‌گذشت
اغراقِ شاعرانه اگر بارِمان نبود

گشتم، نبود، نیست… تو هم بیشتر نگرد!
غیر از خودت که با غزلم هم‎زبان نبود

دیشب دوباره -از تو چه پنهان- دلم گرفت
با این‌که پای هیچ زنی در میان نبود

بدایعِ غزل روزگار ما

تحلیل این بخش هم قرار است به کوتاهی بخش قبلی باشد و در کمال تعجب، دلیلِ آن، متضاد بودنِ این بخش با بخش قبلی است! درواقع اشعار غزل روزگار ما از نظر تکنیک، پرداخت، استفاده از آرایه‌ها و علم بدیع، آن‌چنان متنوع‌اند که نام بردن از تمام آنان در یک بخش، امکان‌پذیر نبوده و تنها آن را دچار جراحت یا سطحی‌نگری می‌کند. اما قابل ذکر است که علاوه بر آرایه‌های کلاسیک، تکنیک‌های مختلف و به‌روزی مانند «آشنایی‌زدایی، ترفندهای زبانی، آیرونی و گروتسک، بینامتنیت، معناگریزی، ارتباط عمودی و یکپارچگی، نقیضه‌سرایی و چندصدایی» در اشعار این مجموعه حضور دارند. درنهایت، مقاله را با بیت زیر از مرحوم نجمه زارع به پایان می‌رسانیم و در آینده، به جلد دوم کتاب حاضر هم خواهیم پرداخت:

عشق قابیل است، قابیلی که سرگردان هنوز
کشته‌ی خود را نمی‌داند کجا پنهان کند.

 

دسته بندی شده در: