هرچه بخواهیم خودمان را گول بزنیم و هرچه بخواهیم فراموشی بگیریم، نمی‌توانیم وقتی اسم رضا براهنی به میان می‌آید، از تأسف و تأثر دوری کنیم؛ از بس که در این جامعه‌ی ادبی -ولو کوچک- به او کم‌مهری شده است. و حالا پس از سال‌ها، زمانی که او فراموشی گرفته است، تازه فراموشی مخاطبان ادبیات، نسبت به او کم‌رنگ می‌شود. انگار که باید هر ادیب بزرگی در دوران ما، زبان‌مان لال به آلزایمر مبتلا شود و طعم توجه و درک مخاطب را نچشد. یا بیایید خودخواه‌تر باشیم و از سوی مقابل نگاه کنیم؛ گویی که مخاطب ادبیات باید زمانی سراغ بزرگان زمانه‌اش را بگیرد که دیگر از نعمت مصاحبت او برخوردار نیست! رضا براهنی، یا بهتر بگوییم دکتر رضا براهنی… زیرا در اصل از نظر مطبوعاتی صحیح نیست که از القاب و پیشوند یا پسوندهای اسامی افراد در یک مقاله استفاده کنیم؛ مگر زمانی که آن پیشوند یا پسوند، ارتباطی به ماهیت متن و موضوع مورد بررسی داشته باشد. و رضا براهنی یکی از معدود دکترهای ادبیات ماست که دکترایش به ادبیات مربوط است.

در همین راستا، در دنیای تجربی ادبیات ما، او یکی از شاعران، نویسندگان و منتقدین آکادمیکی است که موفق شده و در دل خشکیِ دنیای دانشگاهی، خلاقیت و انعطاف خود را از دست نداده است. این چپ‌گرای معاصر، علاوه بر مسائل فرهنگی هنریِ ذکرشده، به فعالیت سیاسی اجتماعی هم علقه‌ی خاصی داشت و به روزنامه‌نگاری، مقاله‌نویسی و سایر کنش‌های این‌چنینی می‌پرداخت؛ هم‌چنین او با درک تنهایی هنرمندان حوزه‌ی ادبیات، همیشه کنش صنفی را مد نظر داشت. برای شاهدی این مدعا، می‌توانیم به تأسیس کردن کانون نویسندگان ایران و عضویت داشتن در آن یا ریاست انجمن قلم کانادا اشاره داشته باشیم. او علاوه بر درک نشدن از سوی مخاطبان، از اهالی جدی ادبیات هم خیر آن‌چنانی ندید؛ مساله‌ای که از سوی خیلی‌ها با شدید‌اللحن بودن و رک‌گویی او توجیه می‌شود. در همین راستا، تنها جوایز و تقدیرهایی که از رضا براهنی به عمل آمده در دریافت تندیس چهره‌های شاخص شعر آوانگارد و جایزه‌ی ادبی یلدا برای یک عمر فعالیت فرهنگی در زمینه‌ی نقد ادبی خلاصه می‌شود.

مروری کوتاه بر زندگی رضا براهنی

این‌که خانواده‌ای بی‌سواد و فقیر توانسته باشد بزرگ‌ترین منتقد یک قرن کشورش را تحویل جامعه بدهد، معمولاً پس از تعجب شنونده، تحسینش را نثار پدر و مادر هنرمند خواهد کرد؛ اما اگر با زندگی براهنی آشنا باشید، می‌دانید که خانواده‌اش کم‌ترین سهم را در این شکوفایی داشته‌اند. درواقع اگر سر و کله‌ی خیّری بازاری به نام حاجی حسن بادامچی (از افراد مشهور مشروطیت) پیدا نمی‌شد که خرج تحصیل براهنی را بدهد، قرار بود او هم یک اُمّی بار بیاید. با این وجود، کمک‌خرجی‌های حاجی هم کافی نبود تا رضا و برادرش حین تحصیل، مجبور باشند از همان دوران کودکی به کارگری بپردازند. موضوعی که احتمالاً علاوه بر قشرِ خانوادگی‌اش، در تمایلش به چپ‌گرایی، بی‌تاثیر نبوده است. رضا براهنی اصالتاً اهل تبریز است. او در کنار این همه سختی، کودکی و نوجوانی خود را در دوران سخت وطن گذراند و به معنای واقعی، درد را چشید. احتمال اگر او اکنون آلزایمر نگرفته بود و قرار بود، از آن دوران بگوید، تصاویری جز وحشت خود از جنگ جهانی دوم، قطحی تبریز، شکست سنگین فرقه‌ی دموکرات و آتش گرفتن کتاب‌ها در میدان اصلی تبریز را به یاد نداشت.

پس از این ماجراها، او تصمیمش برای مبارزه را گرفت و البته نگاهش به مبارزه، با دیدن شکست جنگ چریکی، به حوزه‌ی فرهنگ متمرکز شد. رضا براهنی، شخصیتی است که بعد از گرفتن لیسانس و دکترا در دانشگاه‌های تبریز و استانبول، شکل گرفت و به برندی تبدیل شد که تا پیش از پیشرفت بیماری، همواره در حال جنگی نرم با خفقان، آن هم با سلاح قلم بود. حاصل این رویارویی، گذاشتن یک عمر بر روی ادبیات فارسی بود. او در زندگی شخصی، پس از گذراندن دوره‌ای با پارتنر خود (آنجلا مارنگوزیدی) با یکی از شاگردان خود به نام ساناز صحتی ازدواج کرد. ازدواجی که در زندگی حرفه‌ای او تاثیر به سزایی داشت و بسیاری، خلق شاه‌کاری چون «طلا در مس» را مستقیماً به ازدواجش مربوط می‌دانند. فرزندان او به نام‌های الکا، اُکتای‌محمد و ارسلان هم به نوعی هنرمند بوده‌اند؛ علی‌الخصوص اکتای که کارگردان سینماست.

فعالیت‌های اجتماعی

برخلاف آن‌چه که با شنیدن اسم چپ‌گرایی و مرور مطالب بالا به ذهن‌مان متبادر می‌شود، رضا براهنی تمایلات جدی ملی‌گرایانه داشت. به عنوان اولین موید این نکته، می‌‌توانیم توجه رشک‌برانگیزش به زبان فارسی را مثال بزنیم؛ با وجود این‌که زبان مادری او ترکی (آذری) بود. خود رضا براهنی در این‌باره می‌گوید:

فارسی، زبان رسمی و مشترک همه‌ی ایران است و زبان فوق‌العاده شاه‌کاری است که من نویسنده‌ی آنم، ولی از زبان مادری خودم هم دفاع می‌کنم و ابداً به تجزیه اعتقادی ندارم. هرگز تمامیت ایران را از نظر دور نداشته‌ام و گفته‌ام که اسلحه دست می‌گیرم و برای آن می‌جنگم، ولی خب عده‌ای دفاع من از زادگاه و زبان مادری‌ام را برای مقاصد خودشان بهانه کرده‌اند…

هم‌چنین او با وجود فعالیت‌های سیاسی‌اش، همیشه مخالفت خود با تجزیه‌طلبی را فریاد می‌زد و با ردّ اتهام پان‌ترک بودنش از این مکتب، دوری می‌جست. او در همین رابطه گفته بود:

من بیش از هر کس دیگری درباره‌ی مسائل مربوط به حقوق بشر صحبت کرده‌ام و در نتیجه همه نوع پانیسمی از طرف من مردود است. از طرف دیگر رقبای ادبی من اشخاصی هستند که نمی‌توانند از طریق مسائل ادبی با من برخورد کنند و به محض اینکه من می‌گویم فلانی قصه‌ی کوتاهش خوب بود یا بد بود می‌گویند براهنی پان‌ترکیست است!

البته هیچ‌کدام از حرف‌های او باد هوا نیستند! او برخلاف بسیاری از هنرمندان که گوشه‌ای می‌نشینند و تنها تِز می‌دهند و نظریه‌پردازی می‌کنند، بسیار عمل‌گرا بود. اثبات تعلق خاطر حقیقی او به عقایدش و ردِ شعارگونگی این صحبت‌ها را می‌توانیم در زندانی شدنش توسط ساواک ببینم. البته نگاه او همیشه دوسویه بود و برای مثال با جمع‌آوری خاطراتش از زندان، روایت کردن و نظام‌بندی آنان کتاب ظل‌الله را نوشت. اثری که مانند یک مانیفست برای ادبیات انقلابی و تجددخواهانه به شمار می‌آید و اشعار دوره‌ی زندان او را هم دربر دارد.

آثار رضا براهنی

آثار مکتوب رضا براهنی در سه زمینه‌ی مهم ادبیات فارسی، یعنی سرودن شعر، داستان‌نویسی و ارائه‌ی نقد ادبی به صورتی هم‌زمان پیش رفته‌اند. البته او از جایی به بعد، شعر و داستان را در حاشیه گذاشت و تقریبا پس از دهه‌ی شصت، تمام زمان خود را به نقد ادبی اختصاص داد. در زمینه‌ی شعر، کتاب‌های «آهوان باغ»، «جنگل و شهر»، «شبی از نیمروز»، «مصیبتی زیر آفتاب»، «گل بر گسترده‌ی ماه»، «ظل الله»، «غم‌های بزرگ»، «بیا کنار پنجره» و «اسماعیل» از او به چاپ رسیده‌اند. اما قطعاً بیش از هر کتابی، می‌توانیم او را با اثر ماندگارش یعنی «خطاب به پروانه‌ها» و «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» که در سال ۱۳۷۴ منتشر شد، به یاد بیاوریم؛ کتابی که هم‌زمان در حوزه‌ی نقد ادبی هم قرار می‌گیرد. ضمن این‌که او یک مجموعه‌ی شعر به زبان انگلیسی با نام «نقاب‌ها و بندها» را هم در کارنامه‌ی حرفه‌ای خود به یادگار گذاشته تا میزان تسلط جهانی خود به ادبیات را نشان دهد.

خطاب به پروانه‌ها

خطاب به پروانه‌ها

نویسنده : رضا براهنی
ناشر : مرکز

البته بسیاری از آثار او که به زبان فارسی نوشته شده‌اند، هم به زبان‌های دیگر دنیا اعم از انگلیسی، سوئدی و فرانسوی ترجمه شده‌اند. طبیعتاً واضح است که ترجمه‌ی آثار او به زبان‌های دیگر، بیشتر در حوزه‌ی داستان و مقاله بوده است، زیرا شعر در ترجمه، بسیاری از خصوصیات خود را منتقل نمی‌کند. او داستان‌های خود را غالبا در قالب رمان نوشته است. رمان‌های «آواز کشتگان»، «رازهای سرزمین من»، «آزاده خانم و نویسنده‌اش»، «الیاس در نیویورک»، «روزگار دوزخی آقای ایاز»، «چاه به چاه» و «بعد از عروسی چه گذشت»، آثار داستانی رضا براهنی را تشکیل می‌دهند. در آخر هم کتاب‌های نقادانه‌ای هم‌چون «طلا در مس»، «قصه‌نویسی»، «کیمیا و خاک»، «تاریخ مذکر»، «در انقلاب ایران» و «گزارش به نسل بی‌سن فردا (حاوی سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها)» را در کارنامه‌ی او می‌بینیم. در ادامه به سبک‌شناسی قلم رضا براهنی در این سه حوزه و بررسی مهم‌ترین آثارش خواهیم پرداخت.

شعر رضا براهنی

اگر اشعار رضا براهنی را خوانده باشید، می‌دانید که او بیش از علاقه به خلق شاه‌کارهای ماندگار در سبک‌های پیشین، به دنبال ساخت سبک‌های جدید بوده است. درواقع شعر او بیش از ماندگاری به واسطه‌ی خود اثر، به مثابه جریان‌سازی و تحت تاثیر قرار دادن شاعران دیگر، ارزش یافته است. علاوه بر این، او بیش از آن که به ارائه‌ی محتوا بپردازد، بر روی فرم تمرکز داشته است. اشعار او صورت و ساختار را هدف قرار می‌دهند و خلاقیت را در گوناگون کردن گونه‌های انتقال مفهوم می‌بینند، نه در مضمون‌پردازی‌های عجیب و غریب. حال اگر بیشتر در مساله‌ی فرم وارد شویم، به صفت اصلی او یعنی زبان‌گرا بودن می‌رسیم. زبان‌گرایی در آثار او، ایقاع را به عنوان هدف اصلی خود قرار می‌دهد و با گذر از قید تصویر، مفهوم و احساس به عنوان اولویتِ شعر (از نظر اکثریت شاعران)، سعی می‌کند تا نظریه‌ای برای برون‌رفت شعر فارسی از بن‌بست شعر نیمایی و آزاد (سپید) ارائه دهد. البته او در ابتدای راه شاعری این‌چنین نبود و به مایه‌هایی از تغزل هم وابسته بود؛ اما به قول منتقدین، براهنیِ منتقد، براهنیِ شاعر را متحول کرد و رسالت شعر او را در عصیانی علیه همه‌ی قراردادهای شعر فارسی، ساخت. برای مثال شاید مطالعه‌ی بخشی از اثر مشهور او در رثای محمد مختاری، گوشه‌ای از زبان‌گرایی او را نشان دهد:

چشم‌هایت را که ببندند، مختاری! مختاری! مختاری!
باغ‌هایت را که ببندند، مختاری! مختاری! مختاری!
این کویر زن آن کویر مرد این کویر کودک آن کویر آهو
این کویر طاووس آن کویر کفتر
همه می‌گویند مختاری! مختاری! مختاری!
های هایا هایا هایا ها ها!
های هایا! مختاری! مختاری! مختاری!
مرد می‌گوید ما این‌جوری هستیم این‌جوری این‌جوری
مرد می‌گوید دریا را ما خالی می‌خواهیم؛ خالی خالی خالی
مرد می‌گوید دریا را بی‌ماهی می‌خواهیم
جنگل را بی‌چلچله، بی‌کفتر، بی‌آهو می‌خواهیم
و خشن می‌گوید؛ یک‌یک می‌گوید می‌خواهیم می‌خواهیم…

غزل پست مدرن

یکی از مهم‌ترین یادگارهایی که رضا براهنی به‌جا مانده، غزل پست مدرن است. البته او هیچ‌گاه غزل پست مدرن نسرود و حتی نظر عمومی خاصی را هم درباره‌ی آن بروز نداد. اما با این وجود، می‌توانیم این جریان شعری را ثمره‌ی ماتأخر نظریات و کوشش‌های او دانست. جریانی که توانست، تا حدود زیادی، به قهقرا رفتن ایقاع -به عنوان مهم‌ترین اصلِ اصیل شعر فارسی- در اشعار سپید را جبران کند و هم‌زمان، پاسخی برای پوسیدگی مضمون و اندیشه‌ی اشعار موزون داشته باشد. یکی از مهم‌ترین دلایلی که می‌توانیم برای اثبات این الهام‌گیری و وام‌داری ارائه کنیم، -ورای اتکای غزل پست مدرن به نظریات براهنی-، شروع این جریان با زبان‌گرایی است. البته که این سبک در ادامه سعی کرد تا نوعِ تلطیف شده‌تری از آن زبان‌گرایی را بر بستر تعامل فرم و محتوا ایجاد کند. با این وجود، او در جایی راجع به شعر فارسی گفته بود:

وظیفه‌ی شاعر، بیان خود زبان بوده است. نیما زبان را به صورت خاصی بیان کرده، شاملو آن را به صورت دیگری بیان می‌کند و ما به دنبال بیان آن به صورت دیگری هستیم.

گفتاوردی که مشخص می‌کند براهنی علاوه بر ساخت چراغ راه، بر لزوم تحول مسیر شعر فارسی هم تاکید کرده بوده است.

سبک و شیوه‌ی داستان‌نویسی

اگر جریان پست مدرن در شعر، بعد از دوره‌ی حرفه‌ای براهنی و با اتکا به نظریات او شکل گرفت، داستان پست مدرن در ایران، دقیقا با خود او و آثارش آغاز شدند. او با توجه به عناصر پست مدرنی مانند «عدم انسجام روایی، عدم قطعیت منطقی، نفی یا شکست زمان، روایت اسکیزوفرنیک، مرگ مولف، چندصدایی، تناقض، نقیضه و…» کتاب «آزاده خانم و نویسنده‌اش» را نوشت. اثری که تبدیل به یکی از برترین رمان‌های فارسی شد. از نکات جذاب داستان‌نویسی او، تاکید شخصی بر پویایی آثارش بودند. برای مثال اثری هم‌چون «روزگار دوزخی آقای ایاز» که توسط بسیاری از مخاطبان و منتقدان، یک شاه‌کار خوانده می‌شود، پس از مدتی، مورد قبول شخص او واقع نشد. در همین راستا، او پس از یک دوره‌ی انتشار، جلوی چاپ اثر را گرفت و این رمان، اکنون تنها به صورت زیرزمینی منتشر می‌شود! البته او در همان دوره‌ی سپردن اثر به ناشران هم از آنان خواسته بود: «نخوانید؛ ولی چاپ کنید!» او قبل از این اتفاق هم چندین بار با وسواس، اثرش را نوشته، پاره کرده و بازنویسی کرده بود!!! بعد از این اتفاق هم او از نشر امیرکبیر خواست تا نمونه‌ی در دست‌شان را خمیر کنند. درواقع نسخه‌ای از «روزگار دوزخی آقای ایاز» که به ما رسیده، نسخه‌ای ناکامل و حاصل رساله‌ی دکترای یکی از دانشجویان براهنی است.

کارگاه داستان‌نویسی

یکی دیگر از انشعابات کاری براهنی، -علی‌الخصوص مربوط به داستان‌نویسی-، تشکیل کارگاه‌های داستان‌نویسی در دهه‌ی ۶۰ است. او آن‌چنان به معلمی عشق می‌ورزید که در زیرزمین خانه‌ی خود، به تدریس می‌پرداخت و بیش از خانواده‌ی خود، برای شاگردانش زمان می‌گذاشت! پسرش، ارسلان، جمله‌ای از او خطاب به فرزندانش را نقل می‌کند:

من یک نویسنده‌ی جدی‌ام. چیزی حدود ۵۰ جلد کتاب نوشته‌ام. شما باید از وقتی که باهم می‌گذرانیم استفاده کنید و مثلاً با هم درباره‌ی چیزهایی مثل «ساختارگرایی»، «فاصله‌گذاری» و «پسامدرنیسم» صحبت کنیم!

البته باید اشاره داشته باشیم که در تقابل او با هوشنگ گلشیری، گرچه براهنی در نقد ادبی و نظریه‌پردازی، بسیار موفق‌تر بود، هیچ‌گاه در معلمی و پرورش شاگردان به سطح گلشیری نرسید. شاگردان گلشیری، افرادی مانند عباس معروفی، شهریار مندنی‌پور، منیرو روانی‌پور و ابوتراب خسروی شدند که داستان‌نویسان برجسته‌ای هستند؛ اما شاگردان براهنی مانند هوشیار انصاری‌فر، شمس آقاجانی ناهید توسلی، رؤیا تفتی، رزا جمالی، احمد نادعلی و… تنها توانستند موجی کوتاه و حاشیه‌ای را بر ادبیات داستانی ایران شکل دهند.

نقد و تحلیل ادبی

حالا به مهم‌ترین بخش دوران حرفه‌ای براهنی می‌رسیم. رسالتی که براهنی در قبال ادبیات ایران با پرداختن به نقد ادبی انجام داد، با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. درواقع شاید عده‌ای ندانند که نقد ادبی در ایران -حتی همین حالا- چیزی بسیار لاغر و بی‌پشتوانه است. نقدی که تازه در دوران معاصر با «رساله‌ی قرتیکا» اثر میرزا فتحعلی آخوندزاده شروع شده بود. اما نکته‌ی مهم‌تر از جوان بودن نقد فارسی، دو نکته است. اول این که باید بدانیم، همین نقد ادبی هم بیشتر با نقدهای غیرمنظم، تازه‌کار و بی‌مانیفست دوران ادبیات کلاسیک ما، اعم از تذکره‌ها تطابق بیشتری داشت تا با نقد مدرن جهانی؛ و دومین نکته این است که بعد از آخوندزاده، -فارغ از تلاش‌هایی موردی و ناموفق- هیچ کسی به صورت جدی، راه نقد را ادامه نداد، تا اینکه رضا براهنی ظهور کرد و تبدیل به مرجع نقد ادبیات ایران شد.

برای مثال، تنها کتاب «طلا در مس» او برای اثبات محق بودن براهنی در دریافت لقب «پایه‌گذار نقد ادبی مدرن در ایران» کافی است. او در این اثر به بررسی تاریخ شعر فارسی پرداخته است و هم اشعار برجسته‌ی کلاسیک و هم اشعار نوگرا را تحلیل کرده است. شاعران زیادی همانند نیما یوشیج، احمد شاملو، نادر نادرپور، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سیاوش کسرایی، فریدون مشیری و… به بوته‌ی نقد براهنی در این کتاب رفته‌اند. از مهم‌ترین ویژگی‌های براهنی در نقد او، رکاکتی است که باعث می‌شود تا با دوری از تیرانی شهرت و ملاحظاتی که ممکن بودند باعث بدنامی او شوند -که شدند!-، تنها نکاتی علمی و فنی که می‌خواست را بیان کند و هیچ ابایی از واکنش‌ها نداشته باشد! او حتی زمانی که بعضی از شاعران دوره، مانند نصرت رحمانی، در جواب نقدهای او به شاملو، برایش چاقوکشی کردند و کتکش زدند هم در قلم خود، تفاوتی را ایجاد نکرد و به گفته‌هایش وفادار ماند…

دسته بندی شده در: