شعری بخوانیم از مولانا محمد بن خواجه زین‌الدین علی بن جمال‌الدین شیرازی ملقب به جمال‌الدین و متخلص به عرفی. این شاعر قرن دهم هجری قمری، علاوه بر سرودن شعر، در خطّاطی به خط نسخ و موسیقی‌شناسی، نوازندگی و آواز هم تسلط داشت. علاقه‌ی عرفی به شاعری از کودکی او آغاز شد. عرفی ابتدا در محافل ادبی شیراز شرکت کرد و سپس با مهاجرت به هندوستان با فیضی دکنی، آشنا شد. مصاحبت عرفی با این شاعر بزرگ باعث شد تا تغیّر شگرفی در کیفیت اشعارش پدید بیاید. هم‌چنین او پس از آن در دربار اکبرشاه در لاهور هند رفت و تا زمان مرگ زودرسش در ۳۶ سالگی، همان‌جا به مدح شاهان هندی پرداخت. طبیعی‌ست که چنین شاعری باید به سبک هندی شعر سروده باشد. چنین هم هست و بیش‌تر شهرت عرفی به دلیل قصیده‌های متعدد و جذاب اوست. کلیات قصاید عرفی، حدود چهارده هزار بیت را تشکیل می‌دهد. البته او غزل‌ها، رباعیات، قطعات، مثنویات و اشعاری در قوالب دیگر را هم در کارنامه‌ی خود بر جای گذاشته است. هم‌چنین در بین آثار او می‌توانیم به دو مثنوی به نام‌های «مجمع الابکار» و «فرهاد و شیرین» و رساله‌ای به نثر درباره‌ی تصوف به نام «نفسیه» نیز اشاره داشته باشیم. در این‌جا قطعه‌ای متفاوت از او را با هم خواهیم خواند.

دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای
کابادی و خرابی آن جسته‌جسته است

آبادیش عمارت بر باد رفته‌ای
ویرانیش عماری درهم شکسته است

از عرعر خران وی اسبان رمیده‌اند
وز تیز استران شتر از خواب جسته است

این آب و نان و اطلس دیبا و ناز و نوش
جل‌های فاخر و علف دسته‌دسته است

گردن‌کشی که کف بلبل آورده از غضب
سرمست اشتری است مهارش گسسته است

وآنکس که هرزه گردوپریشان علف بود
خود بارکش خری است که از بند رسته است

وآنکس که پای بسته راه و روش فتاد
اسبی است کز اصالت خود پای بسته است

گر ناگه آدمی ز خری زاده در میان
یا کشته گشته یا ز لگدپا شکسته است

گفتم که آدمی ز خری زایدای حکیم
این نکته حل کنم که دلت تنگ و خسته است

در ملک مردمی نسب روح معتبر
عقل این حسب ز زادن جسمی نجسته است

در معنی از طبیعت گل رسته شاخ گل
از روی صورت ارچه هم از خاک رسته است

بس آن سفالگر که بزاد از گهر فروش
واز دوده سفال فروشان، برسته است

وآن جوهری که زاده ز صلب سفالگر
از دودمان جوهریان خجسته است

وآن هم که گفتم آدمی آزارکش فتاد
کز هرکسیش گرد، بدل برنشسته است

آنرا از این خران رسد آفت که چون خران
معنی چو صورتش بجهان باز بسته است

آن کوقرین عالم معنی است: صورتش
درهر دو کون نقش مرادش نشسته است

دسته بندی شده در: