تفسیر عنصر عشق در نمایشنامه‌ی رومئو و ژولیت

وقتی نام عشق در میان باشد، هیچ نویسنده‌ی دیگری مثل ویلیام شکسپیر وجود ندارد که در ادبیات کلاسیک، به آن توجه زیادی نشان داده باشد. در واقع هیچ نویسنده‌‌ یا شاعری مثل او، عشق میان افراد و نتایج مختلفی که به همراه دارد را جدی نگرفته است. او با مفهوم عشق، داستان‌های متفاوتی خلق کرده و غزل‌های زیادی سروده است. در اکثر آثارش نیز «مرگ» پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر است که نمایشنامه‌هایش را به اثری تراژدی تبدیل می‌کند. اولین تراژدی شکسپیر حدوداً در سال ۱۵۹۲ نوشته شد و پس از آن، در سال ۱۵۹۵، رومئو و ژولیت نوشته شد. جالب است بدانید که طی این سه سال، شکسپیر ۱۵۴ غزل و دو داستان شعر‌گونه‌ی طولانی و عاشقانه را به ثبت رساند. این دو شعر، «ونوس و آدونیس» و «تجاوز به لوکرس» بودند. هر دو اثر نیز رمانتیک، تراژدی و عاشقانه بودند.

این در واقع نشان می‌دهد که ویلیام شکسپیر به خوبی با سلیقه‌ی مردم دوران ملکه الیزابت یا همان رنسانس به خوبی آشنا بود و آثاری عاشقانه و دراماتیک خلق می‌کرد. اما در عین حال، به مضامین و مفاهیم زیادی نیز اشاره می‌کرد که او را از زردنویسی فاصله می‌داد و به یک نابغه تبدیل می‌کرد. گرچه ناگفته نماند که شکسپیر، علاوه بر تراژدی به ژانرهای تاریخی و کمدی نیز اهمیت می‌داد و نمایشنامه‌ی ریچارد سوم و رویای نیمه شب تابستان را در دو ژانر تاریخی و کمدی به ثبت رساند. از دیگر آثارش نیز می‌توان به حکایت زمستان، درد بیهوده عشق، مکبث، هر طور که شما دوست دارید، ژولیوس سزار، هملت، شاه لیر، طوفان، تاجر ونیزی و… اشاره کرد. اما هدف کلی ما در این مقاله، صحبت از هنر شکسپیر در خلق عاشقانه‌های تراژدی، به ویژه در نمایشنامه‌ی رومئو و ژولیت است.

رومئو و ژولیت، پلی به سمت حرفه‌ای شدن

رومئو و ژولیت نمایشنامه‌ی بسیار تاثیر گذاری است که از ترکیب نثر و شعر به‌وجود آمده است. شکسپیر در این نمایشنامه، به دیدگاه تازه‌ای از عشق و تراژدی دست پیدا می‌کند و این دیدگاه را در آثاری چون اوتلو، ترولیوس، کرسیدا، آنتونی و کلئوپاترا نیز خود را نشان می‌دهد. رومئو و ژولیت نه تنها یکی از بزرگ‌ترین داستان‌های عاشقانه در عرصه‌ی ادبیات است، بلکه به عنوان یکی از محبوب‌ترین نمایشنامه‌های عاشقانه محسوب می‌شود. به عبارتی می‌توان گفت که عاشقانه‌ای مشهورتر از رومئو و ژولیت وجود ندارد و داستان آن‌ها به یک افسانه‌ی فراموش نشدنی تبدیل شده است. افسانه‌ای که در درک ما از عشق رمانتیک تاثیر می‌گذارد. گرچه رومئو و ژولیت، با وجود محتوای غنی که دارد، توجه منتقدان و محققان دوره‌ی ملکه الیزابت را زیاد هم جلب نکرد. آن‌ها ترجیح می‌دادند که تراژدی‌های تلخ‌تری را به عنوان یک تراژدی به حساب بیاورند. در واقع، آن‌ها بیان داشتند که دو شخصیت عاشق این نمایشنامه، از پیچیدگی کافی برخوردار نیستند. آن‌ها می‌گفتند که رومئو و ژولیت، صرفا دو قربانی هستند، نه کسانی که به خاطر عشق، یک تراژدی فراموش‌نشدنی بسازند.

رومئو و ژولیت

رومئو و ژولیت

ناشر : نگاه
قیمت : ۲۰۲,۵۰۰۲۲۵,۰۰۰ تومان

رعایت اصول ارسطویی و نوآوری‌های شکسپیر در نمایشنامه

ویلیام شکسپیر نمایشنامه‌ی رومئو و ژولیت را بر اساس یک داستان باستانی نوشته است. ولی در نوشتن دوباره‌ی آن، خلاقیت‌ به خرج داده و تغییرات زیادی اعمال کرده است. تا جایی که هدف و منظور اصلی محتوای آن به طور کلی تغییر می‌کند. در این نمایشنامه، همانطور که ارسطو توصیه کرده، قهرمانان نه سلطنتی هستند و نه نجیب‌زاده. آن‌ها تنها دو نوجوان ساده و درگیر اختلافات خرد خانواده‌های خود هستند. جالب است بدانید که وضعیت عاشقان جوانی که در برابر مخالفت والدین یا جامعه قرار داشتند، از زمان روم باستان، بخش کمدی هر نمایشنامه را تشکیل می‌داد. در واقع، عشق میان نوجوانان در هیچ اثری جدی گرفته نمی‌شد. اما شکسپیر با نشان دادن مرگ دو جوان عاشق، قراردادهای طنز را نقض کرد. او اظهار داشت که عشق و عواقب آن را می‌توان با جدیت بی‌سابقه‌ای بیان کرد. همانطور که هری لوین منتقد اشاره کرده است، کسانی که هم‌دوره‌ی شکسپیر بودند، از مشاهده‌ی ماجراهای جدی بین عاشقان متعجب و احتمالاً شوکه می‌شدند.

در نسخه‌ی اصلی داستان که به زبان ایتالیایی و فرانسوی نوشته شده بود، تراژدی و عواقبی که این دو عاشق را تهدید می‌کرد اصلا مطرح نشده بود. شکسپیر برای نوشتن نمایشنامه، از شعر آرتور بروک «تاریخ تراژدی رومئو و ژولیت» استفاده کرده است. این شعر، در واقع به منزله‌ی هشدار به جوانان در برابر عواقب نافرمانی از والدین نوشته شده بود. در مقابل، شکسپیر شور عاشقان را تصفیه و جلال بخشیده، آسیب‌ها را شدت می‌بخشد و بی‌عدالتی در رابطه با عاشقان را تأکید می‌کند. شکسپیر در نسخه‌ی بازنویسی‌شده، نقش شخصیت‌های ثانویه مانند مرکوتیو و پرستار ژولیت را به پرتره‌های زنده‌ای تبدیل می‌کند که عشق ناب جوانان را با بدبینی دنیوی در تضاد قرار می‌دهد. او در واقع، آیه‌ی متبحر بروک را به یک نمایشنامه‌ی کلامی بسیار قدرتمند تبدیل می‌کند.

درون‌مایه‌ی اصلی نمایشنامه رومئو و ژولیت

اگر نگاهی به درآمد نمایشنامه بیندازیم، از همان ابتدا منظور و هدف نویسنده را کاملا ملموس درک خواهیم کرد.

دو خاندان که از لحاظ شان و مقام هم‌تراز بودند، در شهر زیبای ورونا که نمایش ما در آن‌جا برگزار می‌شود، کینه‌ی قدیمی خود را به فتنه‌های تازه‌ای کشانده و خونی که در این نزاع ریخته می‌شود دستان پاکی را آلوده می‌سازد. سرنوشت این بود که نطفه‌ی دو عاشق، که ستاره‌ی آن‌ها بهم پیوست، در این دو خاندان کینه‌توز بسته شود، و وقایع ناگوار رقت‌انگیزی به مرگ آن‌ها منتهی گردد و در نتیجه به مجادله‌ی پدرانشان پایان بخشد. جریان عشق مرگبار و ترسناک آنان و برافروخته شدن شعله‌ی خشم اولیای آنان، که چیزی جز مرگ فرزندانشان آن را نمی‌توانست نابود سازد، موضوع داستان و وقایع نمایش دو ساعته‌ی ماست که اگر شما با صبر و شکیبایی به آن گوش بسپارید، آن چه در این‌جا کم و کاست باشد، با تصور و کوشش خود جبران خواهیم کرد.

همان‌طور که می‌بینید، تعلیق در مورد سرنوشت عاشقان از همان ابتدا برطرف می‌شود. زیرا شکسپیر بر نیروهایی که آن‌ها را نابود خواهد کرد، تأکید می‌کند. صحنه‌ی اولیه این مسئله را به وضوح روشن می‌کند، زیرا درگیری عمومی بین خادمان تنها زمانی پایان می‌یابد که شاهزاده ورونا آتش بس را اعلام کند. پسر جوان مونتاگا، رومئو، در این درگیری شرکت نمی‌کند زیرا او کاملاً جذب زیبارویی به نام رزالین شده است. در ابتدا رومئو به عنوان شخصیتی مضحک و مالیخولیایی وارد صحنه می‌شود. کسی که به او دائم اصرار می‌کنند دربرابر غرق شدن زیر بار سنگین عشق مقاومت کند و دیگری را که شایسته‌ی محبت او است، جستجو کند.

خویشاوند دیگری به نام مرکوتیو رومئو را ترغیب می‌کند که «با عشق خشن باشد» و به شرایط خود مسلط شود. پس هنگامی که به طور تصادفی فهمیدند که روزالین برای شرکت در یک مهمانی شرکت می‌کند، بنوولیو پیشنهاد می‌کند که آن‌ها نیز به آن‌جا بروند تا جذابیت‌های روزالین را با سایر زنان زیبا در مهمانی مقایسه کنند و در نتیجه شیفتگی او نسبت به روزالین را درمان کنند. رومئو در آنجا ژولیت، دختر ۱۴ ساله‌ی کاپولت را می‌بیند. پس عشق در یک نگاه به عشقی نفس‌گیر بین رومئو و ژولیت ایجاد می‌شود. رومئو پس از دیدن ژولیت ادعا می‌کند که زیبایی واقعی را تازه آن شب دیده است و به خاطر تماشای آن زیبایی، بیماری مالیخولیایی سابقش درمان می‌شود. در ادامه هر دوی آن‌ها در نهایت از دانستن این نکته که درگیر اختلافات خانوادگی هستند، شوکه شده و عشق آن‌ها به مرور به چالش کشیده می‌شود.

خودکشی یا ایدئولوژی؟ مسئله این است!

بسیار خوب، تا اینجا داشتیم با اقتباس از صحبت‌های هارولد بلوم در مقاله‌ی «خلق یک انسان»، راجع به شاهکار شکسپیر و جدیت او در مسائل عاشقانه صحبت می‌کردیم. اما آیا واقعا، خودکشی پایانی نمایشنامه، چیزی است که جدیت ماجرا را نشان دهد؟ شکسپیر توجهش به عاشق‌های نوجوان را خیلی خوب نشان می‌دهد. ولی وقتی نوجوان‌ها خودکشی می‌کنند، این احساس به مخاطب دست می‌دهد که با همان دوستی طرف است که می‌گوید: «تو چطور این شرایط را تحمل می‌کنی؟ من جای تو بودم، خودکشی می‌کردم.» عشق رومئو و ژولیت را هر نوجوان یا جوانی درک می‌کند. سن کم قهرمانان این نمایشنامه، به مخاطب اجازه می‌دهد که با آن‌ها همذات‌پنداری کند. با این حال، در سال‌های اخیر به این نکته تاکید شده که به هیچ وجه، خودکشی نوجوان‌ها از طریق رسانه یا کتاب منتشر نشود. در واقع گاهی برنامه‌هایی برای هدایت نوجوانان تهیه می‌شود که کاملا برعکس عمل می‌کند و در ناخودآگاه آن‌ها، مفهومی که نباید شکل می‌گیرد.

خصوصاً که بخواهد با قلم شکسپیر و با یک ایدئولوژی ترکیب شود. چندی پیش، در مقاله‌ی «چرا شکسپیر بخوانیم؟» گفتم که برخی از منتقدان عقیده دارند، شکسپیر در واقع با سیاستی خاص، قدرتمندتر شدن بورژوازی را تبلیغ می‌کرد. آیا با توجه به همین تحلیل‌ها، نمی‌توان به این نتیجه رسید که شاید حتی رومئو و ژولیت نیز نوشته شده تا خودکشی را به شیوه‌ای غیرمستقیم تبلیغ کند؟ البته آثار مختلفی در این زمینه نوشته‌ شده و به نظر می‌رسد که رومئو و ژولیت از این مبحث مستثنی است. اما چرا؟ چرا باید در مدارس غربی، این نمایشنامه به عنوان یکی از درس‌های مهم آموزش داده شود و تا این حد و اندازه نیز مشهور باشد که بچه‌ و بزرگسال، دست‌کم با نامش آشنا باشند؟ برخی می‌گویند به این خاطر است که مرگ دو نوجوان، به عنوان تلخ‌ترین فاجعه‌ی نمایشنامه به تصویر کشیده شده است. برخی از منتقدان ادعا می‌کنند که مرگ دو نوجوان در نمایشنامه، تلطیف شده است. برخی دیگر معتقدند که اثر شکسپیر، به عنوان یک ادبیات کلاسیک می‌تواند قابل تحمل باشد و اشکالی ندارد که توسط نوجوان‌ها خوانده شود. اما با توجه به سابقه‌ی بودار شکسپیر در سیاست و ایدئولوژی، بهتر نیست با نگاهی بازتر به نمایشنامه فکر کنیم؟

مقایسه‌ی فیلم «۱۳ دلیل برای اینکه…» و رومئو و ژولیت

شاید با خودتان فکر کنید که شکسپیر بیچاره، سپر بلای بسیاری از نویسنده‌ها شده که در آن، کودک یا نوجوانی را به کشتن می‌دهند. اما دغدغه‌ی اصلی من و بسیاری از منتقدان این است که آیا صحیح است که خودکشی دو نوجوان (یا به عبارتی، دو بچه!) امری رمانتیک جلوه کند؟ طبیعتا اگر از این منظر به خودکشی رومئو و ژولیت نگاه کنیم، می‌توانیم بوی ایدئولوژی را نیز حس کنیم. ولی آیا واقعا قصد شکسپیر همین بود؟ بیایید این خودکشی را از نگاهی دیگر نیز بررسی کنیم. هانا، شخصیت اصلی سریال «۱۳ دلیل برای اینکه…»، خودکشی می‌کند. ولی پس از مرگ او، نوارهایی ضبط شده از او به اطرافیانش ارسال می‌شود. در ابتدای نوار گفته شده، اگر این را دریافت می‌کنی، پس در خودکشی من سهیم هستی. او به این ترتیب، به مرگ و خودکشی خود معنا و مفهومی جانانه می‌بخشد. نمایشی که او به راه میندازد، پیامد‌های منفی مرگش را کمرنگ می‌کند و خودکشی او را به اسلحه‌ای مرگبار تبدیل می‌کند. اسلحه‌ای که درست، پیشانی کسانی که دیگران را به مرگ نزدیک می‌کنند، هدف می‌گیرد.

اگر بخواهیم با همین نگاه، رومئو و ژولیت را بررسی کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که خودکشی این دو نفر، تبلیغی برای مردن نیست. شاید سی. اس. لوئیس در کتاب «نارنیا»، تنفر از زندگی روزمره را تبلیغ کند و بگوید «هر کسی از خوبان که مرده، حالا در آرامش و شادی و خوشبختی به سر می‌برد»؛ ولی قصد شکسپیر می‌تواند در مقصر جلوه دادن اطرافیان و مرگ خونینی باشد که به خاطر هیچ و پوچ صورت گرفت. رومئو و ژولیت به اختلافات خانوادگی که سال‌ها آزارشان داده بود، به زندگی خود پایان می‌دهند. پس درست مثل هانا، مرگ آن‌ها به تندیسی برای عشق تبدیل می‌شود. فاجعه در این واقعیت است که آن‌ها می‌توانستند با هم باشند، اگر فقط رومئو چند دقیقه بیشتر صبر می‌کرد. آن‌ها به خاطر عشق، خود را می‌کشند که در نهایت کاملاً قابل توجیه است. پایان عاشقانه‌ی این دو عاشق که در آغوش یکدیگر می‌میرند، کاملاً از این واقعیت حکایت دارد که جواب تمام بدبختی‌ها و مشکلات، خودکشی نیست.

دسته بندی شده در: