اسطوره چیست؟

اسطوره خبر، حکایت، قصه یا روایتی است که معمولا نشانه‌ای از نوعی اعتقاد مابعدالطبیعی و نوعی جهان‌بینی است در دوره‌ای که فرهنگ سینه‌به‌سینه منتقل می‌شد.

اسطوره ساخته‌ی انسان است و به نوعی به شناخت او از جهان اطراف خود که به هر دلیلی دارای معانی پنهان و زوایای نهان است، کمک می‌کند. اسطوره دربرگیرنده‌ی طبیعت، دیوها، خدایان و مشخصات مادی و معنوی انساتی است و به نوعی به عنوان «پیوند مشترک» تمامی فرهنگ‌ها به شمار می‌رود. به عقیده‌ی شاهرخ مکسوب دانستن مفهوم اسطوره در هر فرهنگی به درک والاتر و کامل‌تر آن فرهنگ و ادبیات کمک می‌کند؛ و مثال می‌زند که نمی‌توان درک کاملی از ادبیات غرب داشت اگر به اساطیر یونان و تورات آشنا نبود. اسطوره از گذشته تابه‌حال همیشه مورد توجه بوده است و تنها در کارکرد گرفتن از آن متفاوت رفتار می‌شد؛ مثلاً گذشتگان به اساطیر نگاهی معرفت‌گونه داشتند و به نحوی از مفهوم طبیعت خود را آگاه می‌کردند در صورتی که نگاهی امروزی‌ها به اسطوره جهت آشنایی و یادگیری از گذشته و تاریخ پیشینیان است. به طور کلی از دید مکسوب وقتی از اساطیر صحبت می‌کنیم منظورمان مجموعه‌ی اسطوره‌هایی است که در یک نظام کلی با یکدیگر «هم‌آهنگ» هستند.

مثلا در اساطیر ایران تصور از آسمان، زمین و مظاهر طبیعت، آفرینش، رابطه‌ی انسان و ایزدان و نیکی و بدی و اهورا و اهریمن، وظیفه‌ی آدمی در این جهان و تاثیر آن در سرنوشت پس از مرگ یا یکدیگر سازگارند.

تفسیر اسطوره

در مباحث اسطوره و اسطوره‌شناسی یکی از راه‌هایی که به تفسیر اسطوره می‌پردازند تفسیر از منظر تاریخی است؛ به این شکل که ریشه‌های اسطوره را در مکتوبات و اسناد تاریخی جست‌وجو می‌کنند. ولی از آن‌جا که انباشت اطلاعات زیاد بوده و همچنین ورود افسانه تشخیص اسطوره را سخت می‌کند، این روش یکی از روش‌های سخت و زمان‌بری بوده که نیازمند مطالعات و تحقیقات فراوان است. عده‌ای دیگر اما به دنبال ریشه‌یابی تاریخی برای رسیدن به معنا و مفعوم اسطوره نیستند و معتقدند که باید اسطوره را همان‌گونه که هست پذیرفت و معنایی برای کشف وجود ندارد.

فروید و آغاز تفسیری جدید برای مفهوم اسطوره

مکسوب معتقد است که ظهور روان‌شناسی و روان‌کاوی به وسلیه‌ی فروید فرصت جدیدی را برای مطالعه اسطوره فراهم کرد و اسطوره را می‌توان با قالب‌هایی روانی بررسی کرد. و برای مثال از تفسیر فروید از اسطوره‌ی اودیپوس مثال می‌زند.

فروید قسمتی از این اسطوره را تا آن‌جا که مربوط به رابطه‌ی اودیپوس با پدر و مادرش است تفسیر می‌کند. اجمالا می‌توان گفت به عقیده‌ی فروید، در پسران گرایش ناخودآگاه نسبت به مادر وجود دارد که منشا و سرچشمه‌ی آن جنسی است و فروید آن را عقده‌ی اودیپوس می‌نامد.

بررسی اسطوره از منظر روان‌شناسی تنها به زیگموند فروید ختم نشد و یونگ نیز آن را مورد تحقیقش قرار داده است؛ و موضوع ناخودآگاه جمعی را مطرح کرد و این مفهومی است که بیان می‌کند تمام افراد یک قوم از نظر ذهنی در ناخودآگاهشان به هم متصل هستند و دلیل وجود اعتقاداتی مشابه در تاریخ یک قوم به دلیل وجود همین مشخصه ناخودآگاهی جمعی است. در کل می‌توان گفت که فروید بحث ناخودآگاه را در مقیاس فردی مطرح می‌کند و کارل یونگ آن را به مفهومی جمعی و قومی تبدیل می‌کند. یعنی با استناد به تفسیر یونگ مفاهیم اساطیری همان‌گونه که در ناخودآگاه نیاکان و گذشتگان ما بوده است به ناخودآگاه ما نیز راه یافته است.

بنا به این نظر معنای راستین اساطیر در ناخودآگاه جمعی و در ضمیر ناخودآگاه پنهان است و پیش از آن که امری اجتماعی باشد، امری روانی و باطنی است.

مثالی که کمی به این دیدگاه کارل یونگ رنگ و بوی واقعیت می‌بخشد «افسانه‌ی کودک رها» است. در این افسانه که در اقوام و فرهنگ‌های مختلف با کمی تغییرات نقل شده است این‌‌گونه است که مثلا مادری از ترس کشته شدن پسرش، او را روی رود نیل رها می‌کند و این کودک با تمامی عوامل طبیعی و انسانی که برای نابودی او قدعلم کرده‌اند می‌جنگد و سرانجام پیروز می‌شود و در زندگی‌اش به درجات بالایی نائل می‌آید. دیگر مثالی که می‌توان ذکر کرد عیسی مسیح، کیخسرو و اودیپوس است که تمامی‌شان به دست طبیعت سپرده شدند و در آینده به شکل پیامبر، پادشاه و یا ایزد به فر رسیدند.

از دیدگاه مکتب یونگ این افسانه، نماد کودکی انسان و خطراتی نیست که او را از هر جانب تهدید می‌کند بلکه بازگوکننده‌ و بیان‌کننده‌ی ناخودآگاهی جمعی است از تصور و پیدایش و کودکی (آفرینش) جهان در ضمیر ناخودآگاه فرد و قوم (نفس مشترک).

روش‌های دیگر تفسیر اسطوره

در روش پدیده‌شناختی اصل مقایسه اسطوره با اسطوره‌های هم‌دسته‌اش است و مفهوم اسطوره به عنوان یک پدیده و فارغ از مفاهیم اجتماعی و روانی آن، جامعه و منشأهای تاریخی‌اش بررسی می‌شود. ساخت‌شناسی که در سال‌های اخیر طرفدارانی را به خود جذب کرده است دیگر روش تفسیر است که بیان می‌کند اسطوره محصول زبان بوده و «یک وسیله‌ی ارتباط انسانی» است و از آن می‌توان به عنوان راه‌حلی جهت برطرف کردن تناقضات استفاده کرد. مثلا انسان از مرگ هراسان است و خواستار جاودانگی است. این میل خودش را در جهت ایجاد قهرمان‌هایی نامیرا و در حالت کلی‌تر اعتقاد به زندگی پس از مرگ نمایان می‌کند. در ادامه‌ی بحث اسطوره مکسوب به قبایل هنداروپایی سری می‌زند و کلیاتی از آن بازگو می‌کند. اندکی از زبان‌های ایرانی می‌گوید و مقدمات را برای بخش دوم این کتاب فراهم می‌کند.

اساطیر ایران

در کتاب درآمدی به اساطیر ایران مکسوب با چهار امر اساسی به موضوعات اساطیری ایران می‌پردازد:

  • یزدان‌شناسی
  • کیهان‌شناسی
  • انسان‌شناسی-روحانی (زرتشت)، شاه (جمشید)، پهلوان (گرشاسب)، کشاورزان و پیشه‌وران
  • رستاخیز یا تنِ‌پسین

نکته‌ای که در همین ابتدا باید درباره‌ی اساطیر ایران دانست این است که وجود آغاز در آن روشن و مشخص نیست. مکسوب ادیانی مانند مسیحیت، یهودیت و اسلام را مثال می‌زند که در تمامی آن‌ها خالقی از ازل تا ابد وجود دارد ولی این ریشه در اساطیر ایرانی یافت نمی‌شود؛ اهورا مزدا خالق ابتدایی و مطلق نیست و پس از پیروزی بر اهریمن به این عنوان می‌رسد.

درباره‌ی هستی یا بودن او (اهورامزدا) هرچه عقب‌تر برویم، درباره‌ی هستی اهریمن نیز به عقب رفته‌ایم. از طرف دیگر خدا (اهورامزدا) محدود است به یک ناخدا (اهریمن).

این ثنویت خودش را در قالب نیک و بد مطرح می‌کند و به مطالعات اسطوره‌ای ایرانی جنبه‌ای اخلاقی می‌دهد و از طرفی جنگ بر سر خوب بودن و طرد بدی به جنبه‌ای اساطیری منتج می‌شود. بعد یزدان‌شناسی در ایران با قبول اهورامزدا به عنوان خدایی یگانه و مطلق نمود پیدا می‌کند که می‌توان آغاز آن را در اساطیر هند یافت؛ آن‌جا که دیوه‌ها و اسوره‌ها به عنوان خدایان و دیوان حضور داشتند و در «زمان جدایی اقوام هندی و ایرانی از یکدیگر خدای هندی در ایران به صورت دیو و دیو هندی در ایران به صورت خدا در آمد.» مکسوب به تعدادی از اسامی اساطیری ایرانی اشاره می‌کند که ما در این‌جا برای نمونه از چهار مثال یاد می‌کنیم.

  • اهورامزدا: خدا
  • وهومَنه (اندیشه): منش نیک
  • اشَه: نظم راست (سامان)
  • اَمِرِتات: رستگاری و جاوندانگی

و این‌ها خود مظهری از عوامل طبیعی هستند؛ برای مثال اهورامزدا مظهر هستی نیک، وهومنه نماد گاو، اشه آتش و امرنات گیاه است که اهورامزدا هم خود از آن‌هاست و هم دربرگیرنده‌ی آن‌ها است و خود به صورت «هستی نیک» متجلی می‌شود. نویسنده از دوران ساسانیان و اشکانیان، آتشکده‌ها و از مهر -ایزد روشنی- که بعدها به ایزد سپاهیان بدل شد می‌گوید تا به ایزدان جنگی می‌رسد.

مهر نخستین ایزدی است که پیش از دمیدن خورشید از کوه هرا بر می‌آید. دارای گردونه‌ای زرین با چرخ‌های بلند و ساختی میونویی. گردونه را جهار اسب با سم‌های زرین و سیمین می‌کشند.

ایزدان جنگ در ایران

وَیو (وای) ایزد جنگ، خشن و مظهر خشونت و جنگ است: بی‌رحم، سنگدل، تیزکار و سخت‌سلاح و کشنده، جنگ ویرانگر و پیروزکننده.

«وای» به نقل از مکسوب در ذات خود دوگانه بوده و دارای دو جنبه‌ی نیک و بد است. چنان‌چه جنگ نیز در اسطوره به همین شکل است. هم زندگی را می‌گیرد و هم نجات می‌دهد. این خدا در عصر ساسانیان در میان طبقه سپاهیان بیش از دیگران پرستیده می‌شدند. نویسنده با روشن کردن اندیشه‌ی جنگ در حماسه در صفحات انتهایی کتاب به جنگ تورانیان و ایرانیان اشاره می‌کند و با استناد به شاهنامه آن را جنگی دینی می‌خواند که ارجاسپ به ایران حمله می‌کند تا راه و رسم زردتشت را از بین ببرد. از طرفی برخی خصوصیات ایزدان را در شخصیت‌‎های شاهنامه نام می‌برد و از اسطوره راهی به حماسه باز می‌کند.

به عنوان کلام آخر باید اشاره کنم که شاید شناخت اسطوره در نظر عده‌ای کاری نه‌چندان لازم به شمار آید و آن‌ها را دروغین و متعلق به گذشته‌ای دور قلمداد کنند ولی آشنایی با آن‌ها می‌تواند دستاوردهایی نظیر شناخت عمیق از فرهنگ و خصوصیات رفتاری و اخلاقی یک قوم باشد. هم‌چنین مفهوم اسطوره در عاملی مانند شکل‌گیری ملیت نیز بی‌تاثیر نیست از طرفی برای درک بسیاری از آثار ادبی مهم دنیا مانند ایلیاد و اودیسه و کمدی الهی آشنایی با کلیات اسطوره لازم است.

دسته بندی شده در: