در این مطلب، بخشی از کتاب «بازمانده روز» اثر کازوئو ایشی گورو را با هم خواهیم خواند. کتابی کوتاه در قالب رمان که توانست نویسنده‌ی ژاپنی-آمریکایی مذکور را به کسب جایزه‌ی بوکر سال ۱۹۸۹ نائل کند. این اثر داستانی، مانند اکثریت آثار ایشی گورو، مجموعه‌ی خاطراتی فلسفی است که از زبان اول شخص داستان (مَن‌راوی) بیان می‌شوند. آقای استیونز (راوی داستان)، سرپیش‌خدمت خانه‌ای اشرافی در انگلستان است که خاطرات زندگی گذشته‌‌ی خود را در خلال اتفاقاتی که هم‌اکنون در حال روی‌دادن هستند، بازگو می‌کند. رگه‌های طعنه‌وار در حمایت از اومانیسم و فردیّت انسان‌ها، به وفور در این اثر دیده می‌شوند:

بعضی از افراد حرفه‌ی ما بر این عقیده‌اند که در نهایت امر چندان تفاوتی نمی‌کند که انسان در حدمت چه نوع اربابی باشد و می‌گویند آن نوع توجه به کمال مطلوبی که در میان افراد نسل ما شایع بود -یعنی این‌که هدف ما پیش‌خدمت‌ها باید خدمت به رجال بزرگی باشد که امر بشریّت را از پیش می‌برند- از آن حرف‌های دهن‌پرکنی است که مبنایی در واقعیت امور ندارد. البته واضح است که اشخاصی که این نوع تردیدها را ابراز می‌دارند  در عمل افراد کم‌استعداد حرفه‌ی ما از کار در می‌آیند -یعنی کسانی که خودشان می‌دانند توانایی رسیدن به مراتب بالا را ندارند و می‌خواهند هر که را می‌توانند از اوج رفعت به حضیض ذلت خودشان بکشانند- و این است که انسان کمتر وسوسه می‌شود که این‌جور عقاید را جدی بگیرد. ولی با همه‌ی این‌ها باز هم جای شکرش باقی است که انسان می‌تواند در تاریخچه‌ی خدمت خودش به مواردی اشاره بکند که خلاف نظر این قبیل اشخاص را به وضوح نشان می‌دهد. انسان سعی می‌کند که به طور کلی و مرتب به ارباب خودش خدمت کند، و ارزش این خدمت را نمی‌توان به موارد معین محدود کرد-مثل آن موردی که در خصوص لرد هالیفکس عرض شد. آن‌چه می‌خواهم عرض کنم این است که این قبیل موارد در طول زمان رفته‌رفته به صورت نماینده‌ی یک واقعیت غیرقابل تردید درمی‌آیند، و آن این است که انسان اقبال و امکان آن را داشته است که حرفه‌ی خود را در منشأ و مرکز امور جهانی به منصه‌ی عمل بگذارد. و شاید انسان این حق را هم داشته باشد که به نوعی رضایت خاطر در خود احساس کند که برای کسانی که به خدمت اشخاص معمولی قانع هستند مقدور نیست -یعنی این که انسان به درستی بتواند بگوید که با مساعی خود، ولو در مقیاس ناچیز، سهمی در تعیین مسیر تاریخ داشته است. ولی شاید صحیح نباشد که انسان این‌قدر به گذشته توجه داشته باشد. بالاخره بنده سال‌های زیادی در پیش دارم و باید خدمات زیادی انجام دهم. آقای فارادی نه‌تنها ارباب بسیار خوبی هستند، بلکه یک نفر آقای آمریکایی تشریف دارند و مسلما وظیفه‌ی ماست که بهترین خدمات را به ایشان عرضه کنیم!

دسته بندی شده در: