ارائه‌ی تصویری مردانه از جنگ در طی سالیان دراز باعث شده است تا مردان به تنها قهرمانان و مبارزان در جنگ تبدیل شوند و نقش پررنگ و کلیدی زنان نادیده گرفته شود. نه تنها در جنگ جهانی دوم بلکه در تجربه بازگویی خاطرات و تجلیل از قهرمانان و مبارزان جنگ ۸ ساله‌ی ایران و عراق نیز شاهد این تبعیض هستیم. گویی زنان به کلی از میدان جنگ غایب بوده‌اند و تنها وظیفه‌ی آنان در فرزندآوری و خانه‌داری خلاصه می‌شده است. حال آنکه زنان پا به پای مردان چه در مقابل دشمن و چه در پشت سنگرها جنگیده‌اند. اما زنانی که از جنگ بازگشتند مزین به مدال افتخار نشدند، بلکه اغلب از جامعه طرد و رانده شدند و محکوم به انزوا و تنهایی. سوتلانا آلکسیویچ حالا به سراغ زنان روسِ بازگشته از جنگ جهانی دوم رفته‌ است تا داستان‌های آنان را بشنود و به عنوان چهره‌هایی محذوف و صداهایی گمشده در هزارتوی تاریخ، مکتوب‌شان کند. روایتی از صداهایی متنوع و متکثر که هر کدام در لباس و موقعیت و مناسب خود، با واقعیت جنگ روبرو شده‌اند. روایت‌هایی گاه چنان تکان‌دهنده که انسان برای فرار از باورش دوست دارد به نیروی خیال پناه ببرد و تصور کند با داستانی تخیلی مواجه است، نه روایتی مستند. بیایید نگاهی جامع به کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» بیندازیم.

الکسیویچ خود در سال ۱۹۴۸ در خانواده‌ای که از جنگ آسیب دیده بودند به دنیا آمد. خویشاوندان نزدیکش توسط آلمان‌ها کشته، بر اثر حصبه از بین رفته یا زنده‌زنده سوزانده شده بودند. او در دهکده‌ای در بلاروس بزرگ شد که بیشتر زنان آن به دلیل جنگ بیوه شده بودند. الکسیویچ پیش از آنکه زندگی خود را وقف جمع‌آوری شهادت‌های شفاهی کند، مدرسه را ترک کرد و به عنوان خبرنگار روزنامه محلی مشغول به کار شد تا بخشی از تاریخ شفاهی معاصر شوروری را به صورت مستند ثبت کند. او که نویسنده، گزارشگر، جامعه شناس، روانشناس و مبلغ است، جهان را به عنوان گروه کر یعنی مجموعه‌ای از «صداهای فردی و کلاژ جزئیات روزمره» می‌داند.

پروژه الکسیویچ از آنجا شروع شد که وی مقاله‌ای را در مورد مهمانی خداحافظی برای یک حسابدار زن ارشد که به عنوان یک تیرانداز در طول جنگ، ۷۵ نفر را کشته بود خواند. در اتحاد جماهیر شوروی، بیش از یک میلیون زن در طول جنگ جهانی دوم در ارتش خدمت کردند، نه تنها به عنوان پرستار، بلکه در مشاغل دیگر که آنها را در معرض قتل‌ عام قرار داد، از جمله پزشکان، خلبانان، رانندگان تانک، مسلسل‌ها و تک‌تیراندازها. سوتلانا الکسیویچ خاطر نشان کرد که در تاریخ رسمی جنگ تحریم شده توسط دولت، فقط صدای مردها مستند شده است (حتی اگر بر وحدت مردم اتحاد جماهیر شوروی تأکید شده باشد)، و وحشت جنگ به دور از دلاوری‌های میدان جنگ، سالم‌سازی شده است. الکسیویچ بعدها نوشت: «تاریخ جنگ با تاریخ پیروزی جایگزین شده بود.»

اسوتلانا الکسیویچ اولین نویسنده‌ای نبود که شرح مشارکت شوروی در جنگ جهانی دوم را از طریق تاریخ شفاهی بیان کرد. آلس آداموویچ، بلاروسی که الکسیویچ او را مربی خود توصیف می کند، روایت‌هایی را از جبهه جمع‌آوری و منتشر کرده است اما این موارد به ندرت حاوی روایت زنان است. او هزاران مایل را طی کرد و طی هفت سال با صدها زن مصاحبه کرد و داستان‌های تاریخ شفاهی را جمع‌آوری کرد که از بسیاری جهات از روایت رسمی شوروی از جنگ بزرگ میهنی فراتر رفت، یا با آن مغایرت داشت. این کتاب پس از دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۵ ، در سال ۲۰۱۷ به انگلیسی ترجمه شد و در ایران برای نخستین بار در سال ۱۳۹۵ توسط عبدالحمید احمدی ترجمه و به همت نشر چشمه منتشر شد.

هر انسان یک تاریخ

هر یک از ما به وسیله تجارب زیسته‌ی خود بخشی از تاریخ را می‌سازیم. تاریخ‌نگاران ممکن است مسائلی را از دریچه‌ی نگاه خود ثبت کنند، و شاعران و نویسندگان و هنرمندان با توجه به تعهد اجتماعی خود مسائل سیاسی، اجتماعی را در اثرشان بازتاب دهند اما هیچ چیز به اندازه‌ی تجارب زیسته‌ی خود افراد، که از طریق خودشان و با بیان احساسات و تجربیات انسانی‌شان بازگو می‌شود قابل اعتماد نیست. کنار هم قرار دادن این تجارب زیسته مانند ساختن پازلی هزار تکه است که در عین تکثر و چند صدایی، به فردیت و جهان‌بینی هر فرد احترام می‌گذارد.

جنگ مقدس نیست

الکسیویچ در حین نوشتن این کتاب بارها توسط سانسورچی مورد خطاب گرفته است که چرا به جای قهرمان‌پروری و تقدیس مبارزه در جنگ، زنان مبارز را تا حد یک انسان عادی پایین آورده و این پیروزی را با بیان مشکلات و ویرانی‌ها و زشتی‌های جنگ مخدوش کرده است. پاسخ آرام الکسیویچ این است: «من انسان‌های کوچک را دوست دارم. تلاشم این است تا آن جایی که رنج از انسان کوچک، انسان بزرگ می‌سازد در همان لحظه روح انسانی را بررسی کنم. من پی انسانِ کوچکِ بزرگِ هستم، انسانی که تحقیر شده، شخصیتش لگدمال شده اما پیروز شده و هیچکس نمی‌تواند این پیروزی را از او بگیرد.» اشاره‌‌ی الکسیویچ به مساله‌ای است که خود زنان نیز در خاطرات‌شان بیان می‌کنند این که جنگ هیچ روی زیبا و رهایی‌بخشی ندارد، و آنها نیز انسان‌هایی فرا زمینی و ابرقهرمان نبودند بلکه انسان‌هایی عادی بودند با دغدغه‌ها و آرزوها و امیدهایی مانند تمامی انسان‌ها که راهی جنگ شدند و در این مسیر علی‌رغم پیروزی بخش اعظمی از روح و جسم و زندگی آینده‌شان آسیب دید.

حکایت آن‌ها که بازگشتند

بازگشت به خانه لذت کمی داشت. بسیاری از رفقا گم شده بودند و نوزادانی که زنان از خود به جای گذاشته بودند به کودکانی تبدیل شده بودند که آنها را نمی‌شناختند. شوهرها در جنگ ناپدید شده بودند و پدر و مادرها را باید در گورهای کم عمق ویرانه روستاهای سوخته پیدا کرد. چهره جنگی بدون زن تا اوایل سال های پس از جنگ، زمانی که استالین مخالفان را به اردوگاه های کار در شرق می فرستاد، ادامه می‌یابد و سکوت و پنهان‌کاری تنها وسیله بقا بود. بسیاری از زنان با الکسیویچ در مورد طرد شدن توسط مردان صحبت کردند، زیرا آنها از جنگ به دنبال نرمی زنانه و نه سختی این خلبانان زن، تیراندازها و توپچی‌ها به خانه آمده‌ بودند. آن‌ها برای زنانگی از دست رفته خود سوگواری کردند؛ آن‌ها بی نصیب بودند و وقتی به خانه برگشتند، حتی آن‌هایی که هنوز در اوایل ۲۰ سالگی بودند، دیگر هرگز احساس جوانی نکردند.

این مردها بودن که قهرمان شدن، فاتحان جنگ، شوهران مورد علاقه، جنگ مال اونا بود، به ما به چشم دیگه‌ای نگاه می‌کردن، اینجوری بگم؛ پیروزی رو از ما گرفتن و مصادر کردن، خیلی بی سر و صدا اون رو با خوشبختی عادی زنانه عوض کردن، پیروزی رو با ما قسمت نکردن…

آن‌ها نمی‌دانستند در لباس شهروندی و در شرایط صلح چه کسی هستند، و باید چه وظایفی را بر عهده بگیرند؛ چرا که دوستان هم سن و سال‌شان را می‌دیدند که به دانشگاه رفته‌اند درس خوانده‌اند و تشکیل زندگی داد‌ه‌اند. به تدریج این زنان برای جلوگیری از طرد شدن در جامعه حتی خاطره‌ی حضورشان در جنگ را مخفی می‌کردند چرا که علی رغم تقدیری که از مردان بازگشته از جنگ می‌شد آنان پس زده می‌شدند.

دنیای زنانه در جنگ

فرماندهان جنگی که به قدرت و مهارت زنان در جنگ اعتماد نداشتند در ابتدای ورود آن‌ها با تمسخر و طعنه از آن‌ها می‌خواستند که به خانه بازگردند و برای تحقیر به آن‌ها لقب «دختر کوچولو» را می‌دادند، اما زنان با پافشاری خود علی‌رغم وجود محدودیت‌ها و مشکلات در جنگ ماندند و پا به پای مردان جنگیدند. این مسئله و به رسمیت نشناختن حضور زنان در جنگ تا جایی پیش می‌رود که برای آن‌ها حتی لباس و پوتین مناسب وجود نداشت و باید از لباس و پوتین‌های مردانه استفاده می‌کردند، ضمایر و نام‌هایی که برای تک‌تیراندازان و… استفاده می‌شد مردانه بود و در دل همان جنگ بود که کلماتی برای اشاره به جنسیت مونث ساخته شد. زنان هنگام عادت ماهیانه در جنگ با شرم از خونی شدن لباس‌هایشان به مبارزه ادامه می‌دادند و وقتی از جنگ برگشتند با پوشیدن دامن و لباس‌ها و کفش‌های زنانه دچار احساسات عجیب و دوگانه‌ای شدند.

اما رویه دیگری از جنگ نیز بود که آنها را بخاطر جنسیت‌شان مورد آزار و تهمت قرار می‌داد، تهمت به روابط جنسی متعدد در جنگ، مورد تجاوز قرار گرفتن و…مشکلاتی بود که با آن دست به گریبان بودند. زنانی بودند که در جنگ فرزند خود را به دنیا آوردند، زنانی که برای حفظ کودک خود کودکشان را نمک اندود کردند تا تب کند و سربازان از هراس تیفوس او را از بازرسی رد کنند. در این میانه، عشق نیز در پرتگاه مرگ جریان داشت. چه بسیار زنان و مردانی که در جنگ عشق را نیز تجربه کردند، عشق‌هایی گاه یک روزه و گاه چند ساعته که با یک شلیک و انفجار به پایان می‌رسید. زنان شور و عشق و زندگی را با شجاعت و قدرت درهم آمیختند و در دنیای مردانه‌ای که از آن‌ها تنها خانه‌داری و فرزندآوری را می‌خواست پا به جبهه‌های جنگ گذاشتند و بهای آن را هم پرداختند. زنانی که پس از پایان جنگ بوی خاک و خون می‌دادند، اما کسی مدال افتخار به گردن‌شان نیاویخت؛ در سکوت به زندگی، رنج‌ها و کابوس‌هایشان ادامه دادند تا الکسیویچ دست ما را گرفت و به مهمانی خانه‌هایشان برد، به مهمانی آنها که تاریخ وامدار بزرگی‌شان است.

دسته بندی شده در: