اگر با شیوه‌ی روایت اروین یالوم آشنا باشید می‌دانید که او برای درک عمیق‌تر مفاهیم روانشناسی دست به داستان‌پردازی می‌زند تا فهم مفاهیم سخت و تخصصی را برای برای خواننده‌ی عادی قابل فهم و دسترس‌پذیر کند. پیش از این به بررسی کتاب «مامان و معنی زندگی» یالوم پرداخته بودیم، گرچه اروین یالوم در ایران اغلب با کتاب «وقتی نیچه گریست» شناخته شده است؛ و این کتاب مورد استقبال بسیار زیادی در ایران قرار گرفته است، اما در کتاب «مسئله‌ی اسپینوزا» نیز مشابه «وقتی نیچه گریست» و «درمان شوپنهاور» برای بیان داستان خود به سراغ یک شخصیت تاریخی-فلسفی می‌رود.

در مسئله اسپینوزا، اروین یالوم واقعیت و داستان را به یک رمان روان‌شناسی–فلسفی فراموش نشدنی تبدیل می‌کند. یالوم، به عنوان روانپزشکی که علاقه زیادی به مباحث فلسفی دارد، به طور مشترک داستان باروخ اسپینوزا، متفکر قرن هفدهم، فلسفه و تکفیر وی از جامعه یهودیان و تأثیر آشکار او بر آلفرد روزنبرگ، نظریه‌پرداز نازی که تاثیر زیادی بر هیتلر داشت را بررسی می‌کند. زندگی باروخ اسپینوزا و آلفرد روزنبرگ، در تاریخ با فاصله‌ای ۳۰۰ ساله از هم جدا شد و به طرزی جذاب و غیرمنتظره در کتاب اروین یالوم درهم آمیخت. داستان‌ها گرچه روایتی از دو زندگی هستند اما نه تنها با یکدیگر پیوند دارند، اما از آنجا که کتاب بسیار خوب نوشته شده است، این تغییر مداوم از یک زندگی به زندگی دیگر در هر فصل از کتاب، قصدی را که این کتاب نسبت به خلق اثر در ذهن خواننده خود دارد از بین نمی‌برد.

در میان گنجینه های بی شماری که نازی‌ها در طول جنگ جهانی دوم از اروپا سرقت کردند، مجموعه ای از کتاب‌ها بود که در موزه اسپینوزا در رینزبورگ هلند به نمایش درآمد. در مقایسه با آثار رامبراند و ورمیر، این مجلدات عتیقه از ارزش خاصی برخوردار نبودند، اما افسر نازی که برای انجام این غارت مامور شده بود، گفته است: این کتاب‌ها از اهمیت زیادی برای کشف مسئله‌ی اسپینوزا برخوردارند. مسئله‌ی اسپینوزا چه اهمیتی می‌تواند برای نازی‌ها و جنون غریب‌شان به یهودی‌ستیزی داشته باشد؟ کسی نمی‌داند، اما این جنایت فرهنگی سالها بعد الهام بخش رمان اروین یالوم این نویسنده‌ و روانشناس کنجکاو و خیال‌پرداز شد. کتاب «مسئله اسپینوزا» در ایران توسط بهاره نوبهار ترجمه و به همت نشر قطره به چاپ رسیده است.

باروخ اسپینوزا مطرود اجتماع یهودیت

باروخ اسپینوزا از آن جهت توجه اروین یالوم را برای خلق داستان به خود جلب کرد که یکی از فلیسوفان و متفکران مطرح قرن هفدهم بود که در تنهایی و انزوا نیست و به دلیل آراء و نظریاتش مورد طرد جامعه یهودیت قرار گرفت. سنت‌شکنی اسپینوزا و تکفیر شدنش در سن بیست و چهارسالگی توسط جامعه یهودیت و سانسور شدنش توسط مسیحیان آن چیزی بود که توجه یالوم را به خود جلب کرد.  اسپینوزا در کتاب اخلاق بیان داشته است که در جهان تنها یک جوهر وجود دارد و آن جوهر خداست. بنابراین هر آنچه وجود دارد به خداوند و وجود او مربوط می‌شود. خدا طبیعت را خلق نکرده بلکه خود او طبیعت است. یعنی جهان مظهر همه صفات خداوند است، او قائل به وحدت وجود است.

اسپینوزا عشق عقلانی به خداوند را یکی از ابعاد فلسفه خویش می‌داند و باور دارد که این عشق انسان را به خوشبختی می‌رساند و از عشق دنیوی جداست. (یعقوب نعمتی وروجنی، رسالت ۱۳۹۰) انیشتین نیز وقتی از خدا حرف می‌زد از خدای اسپینوزا حرف می‌زد، خدایی که شامل همه چیز می‌شود و «با کائنات نرد بازی نمی‌کند»، بدین معنی که هر اتفاقی قانون و نظم طبیعت را دنبال می‌کند. یالوم تصمیم می‌گیرد تا از زندگی اسپینوزا بنویسد اما در حین تحقیقاتش متوجه می‌شود با توجه به آنکه اسپینوزا فردی منزوی، درون‌گرا و تکفیر شده بوده است هیچ اتفاق عجیب و خارق‌العاده‌ای در زندگی شخصی، خانوادگی و یا حتی روابط دوستانه و عاشقانه‌اش وجود ندارد که دستمایه‌ی داستان‌پردازی شود، پس دست به کار می‌شود تا دنیای درونی فردی را تصویر کند که در بیست و چهار سالگی از اجتماع طرد شده و با امیال و احساسات و افکاری درون خود دست و پنجه نرم می‌کند.

یالوم پیامدهای روانشناختی قطع ارتباط اسپینوزا با جامعه یهودیان را بررسی می‌کند و به نظر می‌رسد سرانجام تبعید و تنهایی و انزوای اجباری او به نفع رسالت فکری او تمام شده است. یالوم در حین خیال‌پردازی درباره این داستان، با بازدید از موزه‌ی اسپینوزا و یک مکالمه‌ی بسیار اتفاقی به جزئیاتی برمی‌خورد که مسیر داستانش را به کلی عوض می‌کنند. یالوم به عنوان مقدمه‌ای برای فهم فلسفه پیچیده اسپینوزا، روش‌های زیادی را به کار می‌بندد. او مانند یک معلم خوب، هر بار فقط چند ایده ارائه می‌دهد و با جمع‌بندی مکرر، از یکی به دیگری با دقت حرکت می‌کند. گفتگوهایی که او ایجاد می‌کند، توضیح شفافی از ایده‌های اصلی اسپینوزا در مورد طبیعت، اراده آزاد و… ارائه می‌دهد.

نظریه‌پرداز نازی چگونه با اسپینوزا گره می‌خورد؟

در جایی که اسپینوزا با تفکر و به کار بردن عقل و استفاده از منطق به یک فرد منزوی فقیر، تکفیر شده، و رانده شده از اجتماع تبدیل می‌شود، روزنبرگ کاملاً شیفته نظریه‌های نژادی خیالی و ایدئولوژی نازی است. او به حزب نازی می‌پیوندد، زندگی درخشانی دارد و با هیتلر دوست می‌شود. همه اینها به اروین یالوم فضای زیادی برای ساختن داستان‌های خیالی خود می‌دهد. او متخصص رمان‌های تاریخی است، اما روان درمانگر نیز هست. بنابراین این کتاب فقط یک رمان تاریخی نیست. همان‌طور که رمان آنها را به تصویر می‌کشد، این دو شخصیت دور و مخالف در یک تقابل مشترک برای یافتن هویت و حقیقت شخصی خود در جهان هستند. یالوم یک کار استادانه انجام می دهد تا زندگی دو مرد را کاملاً متفاوت از نظر زمان و مکان را در هم تنیده کند. رمان یالوم ما را به یاد مبارزات مشترکی می اندازد که همه مردم، صرف نظر از دوران تاریخی آنها، با آن روبرو شده‌اند. تقابل و درهم تنیدگی همزمان روزنبرگ و اسپینوزا نمونه‌هایی از سرنوشت همه بشریت و پیوند هویت در طول زمان است. این رمان شاهدی برای مبارزه جهانی برای یافتن جایگاه خود در جهان است.

در یکی از فصل‌های کتاب، آلفرد روزنبرگ به دلیل عقاید متعصبانه‌اش توسط معلمانش مورد سوال قرار می گیرد. آنها نگران او هستن و برای مقابله با تأثیراتی که افکار یهودستیزانه بر روزنبرگ جوان دارند، به او دستور می‌دهند تحقیق کند و مقاله‌ای درباره‌ی قهرمان گوته ( که شخصیت موردعلاقه‌ی روزنبرگ بود) بنویسد. اما قرهمان گوته کسی نیست جز باروخ اسپینوزا! روزنبرگ تعجب می‌کند که چگونه بزرگترین نویسنده مدرن آلمانی می‌تواند در نوشته‌های یک یهودی تبعیدی ارزش پیدا کند، اما مسئله‌ی اسپینوزا چیزی فراتر از یک تلاش صرف علمی است. روزنبرگ بخشهایی از «اتیکا»ی اسپینوزا را بخاطر می‌سپارد ، اما در آن زمان کاملاً اسپینوزا، زندگی و نظریه‌های او را به درستی درک نمی‌کند. با این حال او تا سالها با «مسئله‌ی اسپینوزا» دچار وسواس و درگیری ذهنی می‌شود، و این وسواس ذهنی سرانجام به غارت کتابخانه‌ی اسپینوزا در جنگ جهانی دوم برای فهم مسئله‌ی اسپینوزا می‌انجامد.

روان‌درمانی برای معمار کوره‌های آدم‌سوزی

 آلفرد روزنبرگ معماری خواند و پایان نامه‌اش را به طراحی کوره‌های آدم‌سوزی اختصاص داد. او در دوران اوج نازیسم کتاب نژادپرستانه‌ای نوشت که بعد از کتاب نبرد من هیتلر به پرفروش‌ترین کتاب تبدیل شد. وی معتقد بود تنها راه نجات آلمان در بازگشت این کشور به سنت‌های نژاد آریایی است و کتابی نیز با نام افسانه قرن بیستم در همین مورد نوشته بود که در کنار کتاب نبرد من آدولف هیتلر مهم‌ترین کتاب ایدئولوژیک رایش سوم به شمار می‌رفت. وی در کتابش دین اصلی نژاد آریایی را ادیان باستانی قوم ژرمن معرفی می‌کند و ادیان اسلام و مسیحیت را به عنوان دین‌های یهودی نفی می‌کند. او در افسانه قرن بیستم اسلاوها خصوصاً لهستانی‌ها را مادون انسان توصیف می‌کند. روزنبرگ افسرده از اینکه هیتلر مانند گذشته او را به خود نزدیک نمی‌داند در آسایشگاهی بستری شد و روانشناسی را علمی یهودی می‌دانست اما دوست خانوادگی که از کودکی او را می‌شناسد دکتری روانپزشک است و تنها فردی است که روزنبرگ به او تمام احساسات خود را می‌گوید.

فصل‌های متناوب کتاب که به قدرت رسیدن روزنبرگ مربوط می‌شود، نوع دیگری از جذابیت را در زمینه شناخت شخصیت روزنبرگ برمی‌انگیزد، اما یالوم می‌خواهد به ذهن انسان برسد و ببیند که ذهن انسانی مانند روزنبرگ چگونه کار می‌‌کند و چگونه ممکن است بهبود یابد. این رمان تصور می کند که روزنبرگ با یک روانکاو فرویدی دوست می‌شود و طی سالها به عنوان حامل استاندارد ایدئولوژیک حزب، یک سری جلسات موقت مخفی را با او برگزار می‌کند. یالوم می خواهد قدرت بینش فلسفی اسپینوزا را برای ناآرام کردن ذهن یک هیولای کوچک رقت‌انگیز مانند روزنبرگ نشان دهد. خوشبختانه، ما همه از فرزندان فیلسوف یهودی هستیم و هیچ کس کتاب «افسانه قرن بیستم» روزنبرگ را مطالعه نمی کند. ذهنیت عقلانی و درست پیروز شد، اما چه راهی خونین برای پیروزی.

دسته بندی شده در: