از همین ابتدای کار بگویم که این نوشته قرار است یک «ضد نقد» باشد؛ چه‌اینکه هر چه با نور چراغ‌هایی همچون نشانه‌شناسی، نمادشناسی، فرم‌شناسی، محتواشناسی، زبان‌شناسی و… به گشتن داخل صفحات سفید «خانه‌ای در تاریکی»، اثر سیامک گلشیری مشغول شدم، جز وحشتم و حتی جز تاریکی‌ام نیفزود! قولی که به خودم داده بودم این بود که در معرفی یا نقد هیچ‌کدام از آثاری که حس می‌کنم «تجربه‌گرا» هستند به نقد جدی روی نیاورم و با ملاطفت بیشتری عمل کنم؛ چه برسد به اینکه بخواهم ضد نقد بنویسم. اما بزرگ‌ترین نکته‌ی کتاب خانه‌ای در تاریکی که باعث شد چنین ایجابی صورت بگیرد -ورای نکاتی که در ادامه‌ی این مقاله خواهیم خواند-، تجربه‌گرایی غیراصیل و کپی‌کاری شده بود.

به هر حال بسیاری از نویسندگان -حتی نویسندگان بزرگ- روزگاری از نویسنده‌ی دیگری الهام گرفته‌اند، یا قبل از صاحب سبک شدن، از روی دست سبک[های] دیگری نوشته‌اند؛ لیکن نکته‌ی قابل اعتنای چنین رویه‌ای، توجه به زیرساخت‌های مبدأ و مقصد اقتباس یا الهام است. درواقع این موضوع، به صرف و به خودی خود، نکته‌ای منفی نیست و حتی می‌شود به راحتی، آن را بنا به عنصرِ پست‌مدرنِ بینامتنیت و یا ساده‌ترش کنیم همان الهامِ عرف شده‌ی روراست -چه ذکر شده و چه ذکر نشده- تفسیر و توجیه کنیم. اما چیزی که اجازه‌ی چنین کاری را می‌دهد، قطعاً توجه نویسنده به انطباق فرهنگی و هویتی روز است که در تفاوت‌های زمانی، مکانی، فرهنگی و… بین مبدأ و مقصد، جایگشت خواهد خورد و کار خیلی ساده‌ای هم نیست.

جدای از این، نکته‌ی منفی وارده‌ی بعدی من، آن‌جایی است که وقتی می‌شود خلق کرد؛ آن هم در کشوری که پیشینه‌ای غنی از متل‌ها، حکایات، داستان‌های عامه و… را داراست، چرا باید به منابعی نه‌چندان قوی چنگ زد؟ چه‌اینکه سیامک گلشیری، در آثار قبلی نشان داده استعداد خلق را داراست و در تبار خود هم افرادی این‌چنینی را دارد.

معرفی کتاب خانه‌ای در تاریکی و اندکی درباره‌ی نویسنده

همان‌طور که در بالا اشاره کردیم، «خانه‌ای در تاریکی»، کتابی نوشته‌ی سیامک گلشیری، نویسنده‌ی میانسال ایرانی است. کسی که احتمالا شما هم او را با پدرش، احمد گلشیری و از او مهم‌تر، عمویش هوشنگ گلشیری به یاد بیاورید. افرادی که هردو از بزرگان مولفِ تاریخ ترجمه و داستان‌نویسی معاصر ایران به شمار می‌آیند. خانه‌ای در تاریکی، چهارمین اثر بلند سیامک گلشیری در حوزه‌ی رمان‌های کودک و نوجوان محسوب می‌شود. گرچه که او در حوزه‌های متنوع دیگری از داستان کوتاه بگیرید تا ترجمه و تألیف رمان‌های بزرگسال هم دست بلندی بر آتش دارد.

خانه‌ای در تاریکی، در مجموعه‌ی رمان نوجوانِ نشر افق به چاپ رسیده است؛ رمانی نسبتاً کوتاه است که ۱۷۶ صفحه در قطعی نامشخص (که بیشتر نزدیک به قطع رقعی است) و جلدی شومیز که قالبی جذاب، ساخته را شامل می‌شود. این اثر از نظر فرمی در ۲۱ بخش جداگانه روایت می‌شود که پیوندی نسبتا منسجم را برای رمان ساخته‌اند. از طرف دیگر، ژانر اثر را می‌توانیم بیش از هر چیزی در حوزه‌ی وحشت (horror) طبقه‌بندی کنیم. خانه‌ای در تاریکی برای اولین بار در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسید و تا به حال، پنج بار تجدید چاپ گردیده است که نشان از اقبال نسبی مخاطب به این اثر دارد. اما همان‌طور که گفتیم، اقبال مخاطب خاص و جدی و همچنین منتقدان ادبیات را کسب نکرده است. و شاید شاهد این موضوع را بتوانیم از بین جایزه‌های مختلفی که گلشیری معمولا برای آثار دیگرش کسب کرده بود -و برای اثر حاضر کسب نکرده است- بیابیم.

خلاصه‌ای از سوژه‌ی رمان خانه‌ای در تاریکی

این رمان از آن رمان‌هایی است که سعی بر تعلیق و کارکردهای غافل‌گیرانه دارد؛ بنابراین نمی‌توان خلاصه‌ای از آن ارائه داد و انتظار داشت که مخاطبِ نخوانده، باز هم کششی برای رفتن سراغ آن را حس کند؛ پس ما هم در این بخش تنها به بیان سوژه‌ی کار اکتفا می‌کنیم. ماجرای کتاب، مطابق انتظار، در حول و حوش چند شخصیت نوجوان و اتفاقات پیرامون آنان جلو می‌رود. پیرنگ اولیه‌ی داستان از جایی آغاز می‌شود که بهنام به همراه سه نفر از دوستانش قرار گذاشته تا در نیمه‌های شب، بدون خبر دادن به پدر و مادرهایشان، به یک کانال در خارج از شهر بروند تا آن‌جا شنا کنند و بعد از این خوش‌گذرانی، قبل از صبح به رختخواب‌شان برگردند تا این‌جور به نظر بیاید که همه‌چیز مثل همیشه است و نه خانی رفته، نه خانی آمده است!

ماجرا عملی می‌شود اما در میانه‌ی راه، چیزی مشکوک در بین درختان برق می‌زند و پای بهنام و دوستانش را به خانه‌ی عجیب و غریبی می‌کشاند که بخش اصلی داستان را کلید می‌زند. این خانه‌ی ترسناک، جایی است که قصه‌های وحشتناک و مرموز زیادی را در دل خود جای داده است و مهم‌ترین داستان پشت خانه، داستان یک دختر کوچک است که به همراه خانواده‌اش به آنجا رفته و در آن‌جا پدر و مادرش از جلوی چشمانش ناپدید شده‌اند.

کارِ سختِ منفی نامیدن!

شاید بعد از سه بخش با دید منفی، اگر شروع نقد محض خود را با حق دادن به نویسنده آغاز کنم، متعجب شوید. اما می‌خواهم به این نکته بپردازم که اولا اگر بخواهم ملاطفت بیشتری به خرج دهم، کتاب «خانه‌ای در تاریکی» را باز هم به عنوان یک تجربه‌ی صرف ستایش می‌کنم، اما دلیل نمی‌شود محصول نهایی را چیزی مقبول به حساب بیاورم. درواقع با تمام این تفاسیر باید گفت که مشکل از جای دیگری است! مع‌الاسف، نوشتن رمان برای نوجوانان -آن هم در ژانر وحشت-، چیزی است که خیلی سابقه‌ای از آن را در ادبیات داستانی زبان فارسی پیدا نمی‌کنیم و شاید همین نکته است که به نوعی نویسنده را ناگزیر می‌کند تا در خلق اثرش به دنبال اقتباس غیرمستقیم از الگوهای غربی باشد.

برای مثال و همان‌طور که دیدید، خلاصه‌ی داستانی که در بخش بالا مرور کردیم، بیشترین تطابق را با داستان‌های معمایی یا کُمیک‌استریپ‌های وحشت نوجوان غربی دارد. حتی اگر بخواهیم دنبال این‌چنین داستانی در فضای تصویری بگردیم، به راحتی هر چه تمام‌تر، آثار سریالی یا سینمایی مانند نارنیا، پادشاه تابستان، گرگ و میش و… به یادمان می‌آیند.

اما نقد این‌جاست که لااقل می‌شود از جنبه‌های مثبتی که در تاریخ ادبیات ایران (در این حوزه) وجود داشته‌اند، مانند ادبیات تعلیمی استفاده کرد و یا حداقل فضای داستان را به نحوی جلو برد که مخاطب بعد از مطالعه‌اش یاد نمونه‌های موفق تصویری ایران، مثل سفر جادویی، پاتال و آرزوهای کوچک، خواهران غریب و… بیفتد. اما باز هم برای یک نویسنده‌ی ایرانی، این حق را قائلم که فقر برخی از قوالب، ژانرها، حوزه‌ها و مکاتب جدید در ایران، به واسطه‌ی ترجمه‌ی دیرهنگام و دم دستی، عقب‌افتادگی فرهنگی در دوره‌ی قاجار -که رشد سریع اروپا در حال انجام بود- و دلایلی مثل این‌ها باعث خالی‌تر بودن چنته‌اش از همتایان غربی باشد و مشکلاتی را پدید بیاورد که در ادامه به آن‌ها خواهیم پرداخت.

بی‌‎تعاملی خانه و تاریکی!

یکی از مهم‌‌ترین و توی ذوق‌زننده‌ترین مشکلات خانه‌ای در تاریکی، عدم تعامل فرم و محتوا است. درواقع این همه در بخش‌های بالا راجع به خاستگاه و نوع ژانری این رمان و پیرنگش صحبت کردیم، حالا عجیب نیست اگر وسط چنین خط داستانی، ناگهان و به کرّات، بریده‌هایی این‌چنینی به چشم‌تان بخورد؟ آخر شعر لالایی فارسی در بین یک داستان غربی چه کار می‌کند؟

لالایی کن، بخواب، خوابت قشنگه
گل مهتاب شبات هزارتا رنگه
یه وقت بیدار نشی از خواب قصه
یه وقت پا نذاری تو شهر غصه
لالایی کن مامان چشماش بیداره
مثل هر شب لولو پشت دیواره
دیگه بادکنک تو نخ نداره
نمی‌رسه به ابر پاره‌پاره

که کاش حداقل موقع تصمیم به استفاده از چنین بخش‌هایی، از نمونه‌های موفق و مشهور لالایی استفاده می‌شد تا مشکلات وزنی، عروضی و اشتباهات قوافی را مشاهده نمی‌کردیم. نکته‌ی مهم دوم این اثر آن‌جاست که معمولا، مقطّع کردن رمان در ژانرهایی مانند رازآلود، معمایی، جنایی و مشابهات‌شان از نظر فرمی، باعث کمک به قصه‌گویی می‌شود؛ اما نکته این‌جاست که این موضوع، تنها در تقطیع خط قصه به کار می‌آید و اگر قرار باشد مانند خانه‌ای در تاریکی، در هربار تقطیع، نویسنده سعی کند داستان را پیچیده‌تر کند، عملاً چیزی از خود قصه باقی نمی‌ماند!

و نکته‌ی آخر در بین اشتباهات بزرگ گلشیری، استفاده از پایانی نیمه‌باز و سرهم‌بندی شده در انتهای طوماری از بالا و پایین‌ها، تعلیق‌ها و… است که ما را به این نتیجه می‌رساند احتمالا پرکاری او باعث شده تا بخواهد سریعاً یک پایانی جور کرده و سراغ نگارش اثر بعدی برود! درواقع وقتی سوالات زیادی در دل یک داستان مطرح می‌شود، نیاز به پاسخ برای آن‌ها مهم‌ترین نیازی است که مخاطب حس می‌کند برای ارضا شدن می‌خواهد! اما گنگی فراوان خانه‌ای در تاریکی، باعث می‌شود تا حتی با قبول تمام مشکلات بالا، نتوانیم به نقطه‌ای خوب در پیوند با داستان دست پیدا کنیم. از سویی، حتی نمی‌شود پایان باز را یک تمهید آگاهانه برای کارکردگیری نویسنده در داستان به شمار آورد؛ زیرا برای مثال، آثار فلسفی، آثار اجتماعی و… مانند داستان‌های کارگردانان بزرگ -از دارن آرنوفسکی بگیرید تا همین اصغر فرهادی خودمان- قابلیت این را دارند تا با ایجاد دیالکتیک، یک فضای هاله‌ای و پلورالیسمی از مضمون خود به وجود بیاورند و نتیجه را به مخاطب واگذار کنند، اما استفاده از این موضوع در ژانر وحشت، تنها یک شوخی بی‌مزه به نظر می‌آید.

دسته بندی شده در: