جوهر به روایت خون

یکی از مهم‌ترین پدیده‌‌هایی که در طول تاریخ وجود داشته، دارد و خواهد داشت جنگ است. از زمانی که تمدن‌های انسانی شکل گرفتند و شهرهای کوچک، کم‌کم به کشورهایی با مرزهای جغرافیایی تبدیل شدند، تمایل به جنگ هم در تمام صاحبان قدرت خودنمایی کرد. زبان و ملیت با تمام ویژگی‌های مثبت و جذابیت‌هایی که دارند، عامل اصلی جنگ هستند. امروز همه‌ی کشورها درصد غالب بودجه‌ی خود را به تسلیحات نظامی و موشک و تجهیزات سربازها اختصاص می‌دهند؛ که اگر زمانی دشمن حمله کرد بتوانند از کشور و مردم خودشان دفاع کنند. اما این تفکر در کشور مقابل هم وجود دارد و مردم با همین انگیزه به ارتش می‌پیوندند. این حقیقت قابل انکار نیست که هر ضعیفی مورد حمله‌ی قوی‌ترها قرار می‌گیرد، اما این‌که چرا جنگ‌ها شروع می‌شوند، به هیچ وجه ربطی به مردم ندارد.

در طول این چند ده هزار سال، جنگ همیشه مخرب‌ترین عامل برای یک تمدن بوده؛ چرا که عواقب بعدی جنگ بسیار گسترده‌تر و عمیق‌تر از کشته شدن مردم در خود جنگ است و تا نسل‌ها ادامه پیدا می‌کند. اما وقتی جلوتر می‌آییم و می‌رسیم به جنگ جهانی، همه‌ی قواعد قبلی جنگ هم شکسته می‌شود. می‌دانستید جرقه‌ی جنگ جهانی اول، با ۲۰ میلیون کشته‌‌ از مرد و زن و بچه و نظامی و غیرنظامی، از کجا روشن شد؟ از ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ که ولیعهد اتریش-مجارستان به دست یک ملی‌گرای صرب کشته شد! این اتفاق به‌خودی‌خود مهم و ترسناک بود، اما هیچ فیلسوف و نویسنده و متفکر و هنرمند و انسان‌گرایی، تابه‌حال نتوانسته حتی تصور کند که دقیقاً چرا یکهو جنون تمام حکومت‌های اروپایی را در خودش غرق کرد؟ چه شد که یک ترور از سر حماقت، چنین فاجعه‌ی بزرگی را به بار آورد که تا بشر از روی زمین محو نشده، از جلوی چشمش محو نمی‌شود.

شاید با توجه به این‌که جنگ جهانی دوم نزدیک به چهار برابر جنگ اول کشته و تلفات و خرابی به‌جا گذاشت، تمام تقصیرها را به گردن هیتلر بیندازیم؛ و حق هم داریم. هیتلر به همان اندازه که متفکر بود، یک جنایت‌کار هم بود؛ هرچند جسارت و اراده‌ی این را داشت که ایده‌های غیرانسانی‌اش را عملی کند. این هم از نجات نسل بشر با پاک کردن نژاد یهود از روی زمین! هیتلر و چرچیل و موسولینی و استالین تصمیم گرفتند یکدیگر را شکست دهند و بهای این انتخاب، یک فاجعه بود. حالا تاحدودی می‌دانیم جنگ جهانی دوم چقدر سیاهی و کثیفی را به این دنیا آورد و چه تأثیر ترسناکی روی کشورهای زیادی گذاشت. بنابراین نسل‌هایی که از دوره‌ی پس از جنگ به عرصه‌ی ادبیات و فلسفه پا گذاشتند، جنبه‌هایی از تاریکی و تباهی را به دیگران معرفی کردند که تا قبل از آن نمونه‌های بسیار کمی از آن وجود داشت. در این مطلب معرفی پنج رمان از ادبیات جنگ را به همراه خلاصه‌ای از داستان و نکات حاشیه‌ای مطالعه می‌کنید؛ البته از آن‌‌جا که رمان‌هایی مثل «وداع با اسلحه، سلاخ‌خانه‌ی شماره پنج و تبصره ۲۲» جزو آثار مشهور این دسته محسوب می‌شود و در قبلا در مجله‌ی کتابچی مورد بررسی قرار گرفته‌اند، من تصمیم گرفتم کتاب‌هایی نه گمنام اما کمتر شناخته شده را به ترتیب زمان انتشار، به شما معرفی کنم.

«نشان سرخ دلیری» اثر استفن کرین

این کتاب، منتشر شده در ۱۸۹۵، اولین رمان مشهوری‌‌ست که به طور اختصاصی، داستانش را حول محور جنگ می‌سازد. داستان در فضای جنگ داخلی آمریکا می‌گذرد و سربازی به نام هنری فلمینگ، شخصیت اول داستان است. چه از نظر زمان انتشار، چه از نظر ساختاری و مضمونی و چه از نظر دوره‌ی زمانی روایت، می‌توانیم این کتاب را پدر ادبیات جنگ در اروپا و آمریکا بدانیم. هرچند در دهه‌های بعد آثار بسیار درخشانی در این زمینه‌ نوشته شد، «نشان سرخ دلیری» کتابی‌ست که دغدغه‌های درونی انسان اعم از ترس‌ها، رنج‌ها، دلتنگی‌ها و رؤیاها را در متن جنگ به نمایش می‌کشد. شاید برای اولین بار با خواندن این کتاب بوده که بسیاری از مردم دنیا، با اولین ایده از این تفکر مواجه شدند که «سربازهای دشمن هم انسان هستند.»

هنری بعد از این‌که از ترس جانش از جنگ می‌گریزد، با غلبه به ترسش بار دیگر برمی‌گردد تا نشان سرخ دلیری را به دست آورد؛ استعاره‌ای از زخم جنگی که فرار از وظیفه را در وجود شخصیت هنری جبران می‌کند. شاید بگویند که ترغیب کردن مردم به جنگ و تبلیغ آن، یک پروپاگاندای سیاسی‌ست و حرکتی ضدانسانی‌ست. اما تا آن‌جایی که به مخاطب برمی‌گردد، در نقد اثر باید توجه کنیم که نویسنده هدف و منظورش را به چه شیوه‌ای رسانده و ساختار را تا چه اندازه یکپارچه حفظ کرده است. با این‌که استفن کرین در دوره‌ی پس از جنگ متولد شد و آن را تجربه نکرده بود، اثر او به رئال بودن روایت و فضاسازی واقع‌گرا از جنگ، پرداختن داستان به شیوه‌ای ناتورالیستی، توصیف‌های شفاف و دقیق از صحنه‌های جنگی، رنگ‌پردازی منحصربه‌فرد با بهره‌گیری از عناصر ادبی، و همچنین کنایه‌آمیز بودنِ لحنِ روایت، مشهور است. این کتاب منبع الهام دو فیلم سینمایی محصول‌ سا‌ل‌های ۱۹۵۱ و ۱۹۷۴ نیز شده است.

«شیرهای جوان» اثر ایروین شاو

رمان شیرهای جوان که برای اولین بار در سال ۱۹۴۸ منتشر شد، به بخشی از مسئله‌ی جنگ می‌پردازد که ابعاد تازه‌تری را نسبت به اثر قبلی پیش چشم مخاطب باز می‌کند. در کتاب قبل دیدیم که وظیفه، ایمان و استقامت اولین حرف‌ها را در منظر انسانی می‌زدند و نتیجه و پیام داستان، با غلبه‌ی انسان به وسوسه‌ها و سختی‌هایش همراه است. کتاب شیرهای جوان هم هرچند از نظر روایی در ساختاری کلاسیک جای می‌گیرد، اما می‌توانیم به واسطه‌ی فاصله‌ی زمانی که بین این اثر و نشان سرخ دلیری وجود دارد، و همچنین متأثر از ویرانی‌های انسانی و معنوی و مادی جنگ جهانی، تفاوت‌های کوچکی را نیز شاهد باشیم. در این داستان ایروین شاو جنگ را با نگاهی می‌بیند که دیگر نمی‌تواند ارزش‌های گذشته‌ی انسان را به رسمیت بشناسد.

افتخار و ایمان و وطن‌پرستی در قالب بزرگ‌ترین قتل عام تاریخ بشر، رنگ می‌بازد و جای خود را به فردیت می‌دهد؛ فردیتی که از نگاه سه شخصیت متفاوت در داستان روایت می‌شود و حالا به جای یک کارکتر، سه شخصیت اصلی داریم: یک اتریشی سمپاتیک که ناآگاهانه به سمت نازیسم کشیده می‌شود، یک یهودی آمریکایی که با تبعیض نژادی مواجه می‌شود و یک مسیحی آمریکایی که نمی‌تواند راه زندگی‌اش را پیدا کند. در این داستان ایروین شاو مفهومی را در بطن ماجرا قرار می‌دهد که همیشه برای انسان‌ها مسئله بوده است: عدالت. این‌که ما با چه نگاهی داستان و شخصیت‌هایش را قضاوت کنیم، باعث می‌‎شود که مفهوم عدالت برایمان به چالش کشیده شود و مثل خود ذات جنگ، به یک بحران تبدیل شود.

«برهنه‌ها و مرده‌ها» اثر نورمن میلر

بار دیگر با مضمونی که در قالب زمانی و مکانی جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد، کتاب برهنه‌ها و مرده‌ها داستانی را از دل یک جوخه از سربازان ارتش ایالات متحده که برای تصرف جزیره‌ای خیالی، به فیلیپین اعزام شده‌اند، روایت می‌کند. نورمن مِیلر در سال ۱۹۴۸ این کتاب را منتشر کرد؛ بنابراین فاصله‌ی زمانی  کمی که بین انتشار این کتاب و شیرهای جوان وجود داشت، باعث شد توجهات زیادی به این اثر نیز معطوف شود. خط روایی مستقیم است و داستان به چهار بخش اصلی تقسیم می‌شود و تمام این بخش‌ها، مراحل آمادگی سربازها برای شروع عملیات و سپس مواجهه با دشمن را شرح می‌دهد. به جرأت می‌توان گفت که این کتاب اولین داستان شاخصی‌ست که شخصیت‌های اغراق‌آمیز و به دور از قهرمان‌های همیشگی را می‌آفریند و به این واسطه، طنز سیاهی را به تمام فضای پیرنگ تزریق می‌کند. همان‌طور که اشاره کردیم، مدرنیته تمام جهان را با خودش به سمت جدیدی برد و بخش مهمی از تشکیل ایدئولوژی‌هایی مثل پست‌مدرنیسم و آنارشیسم نیز، از این تغییر جریان تأثیر پذیرفت.

بنابراین با تکیه به نگاه فلاسفه‌ای مثل سارتر و کامو که پوچ‌گرایی را به شکل درخشانی وارد عرصه‌ی ادبیات کردند، نورمن میلر داستانی را نوشت که پیش از این شاید نظیر نداشت. در این داستان درماندگی سربازها با رفتارهای هیستریک و شوخی‌های آن‌ها با یکدیگر قبل از شروع عملیات، به تصویر کشیده می‌شود و همذات‌پنداری که با آن‌ها در پس‌زمینه قرار گرفته، تلخی این طنز را به مخاطب می‌چشاند. نویسنده با بهره‌گیری از قدرت انتزاع بالا توانسته از وضعیتی واقعی، در فضایی خیالی استفاده کند و شرایط وحشتناکی را که در یک نبرد در جنگ جهانی حاکم است، به شکلی واقع‌گرا و باورپذیر ترسیم کند. سال‌ها بعد و با وقوع جنگ ویتنام، این کتاب به دلیل نزدیکی فضا و موقعیت مکانی داستان به شرایط ویتنام، بار دیگر مورد استقبال نسل‌های جدید قرار گرفت و جایگاهش در آثار فاخر داستانی آمریکا، تثبیت شد. از این کتاب در سال ۱۹۵۸ فیلمی به نام «پاناما» اقتباس شده است.

«از این‌جا تا بی‌نهایت» اثر جیمز جونز

یکی از مهم‌ترین وقایع جنگ جهانی دوم، در نبرد بزرگی به نام pearl harbor (بندر مروارید) اتفاق افتاد که غافل‌گیری سنگینی برای ارتش آمریکا را به همراه داشت و ورود این کشور را به جنگ جهانی تسریع کرد. در این نبرد بیش از ۲ هزار سرباز آمریکایی کشته شدند و در حافظه‌ی تاریخی مردم آمریکا، به عنوان یک فاجعه شناخته می‌شود. هرچند دولت آمریکا ۴ سال بعد با دو بمب اتمی، هزاران برابر از ژاپن تلفات گرفت. جیمز جونز این کتاب را با ترکیب تجربیاتی که از جنگ داشت، و خلق داستانی، نوشت. داستان کتاب از این‌جا تا بی‌نهایت، درباره‌ی یک سرباز ارتش آمریکا و یک مشت‌زن حرفه‌ای به نام رابرت پریوت که برای ورود به بخشی از گردان تلاش می‌کند.

افسر مافوق او در این داستان به نوعی حکم یک نیروی برتر را دارد؛ می‌توانیم او را با نگاهی نمادگرا تبدیل به ضعف‌ و ترس‌های رابرت بکنیم یا این‌که این وقایع را بخشی از سلسله‌مراتب قدرت ببینیم که در تغییر سرنوشت شخصیت‌ها تا چه اندازه مؤثر و البته مقصر است. در این داستان نیز با نوآوری تازه‌ای در داستان‌های جنگی مواجهیم: عشق در دل توپ و خمپاره‌ها. رابرت از نظر روحی تضعیف شده و به یک روسپی پناه می‌برد. عشق در این داستان حکم نیرویی شبه‌ماورایی را دارد که در مقابل شرارت‌ها و تاریکی‌های قدرت و جنگ، می‌تواند کورسوی امیدی برای رابرت و امثال او باشد. بیشتر تحسین‌های مخاطبان این اثر بر قدرت پرداخت ادبی در صحنه‌‌های خشن داستان است که از فضا و موقعیتی واقعی و مکتوب، در خدمت ایجاد یک ساختار تازه استفاده شده است. در بحث اقتباس سینمایی، این کتاب در صدر قرار می‌گیرد. فرد زینه‌مان کارگردان جریان‌ساز و نظریه‌پرداز سینما، در سال ۱۹۵۳ فیلمی پرستاره را با الهام از این کتاب ساخت که برنده‌ی جواز متعددی از جمله ۸ اسکار شد.

«رنگین‌کمان جاذبه» اثر توماس پینچن

آخرین کتاب در این لیست، متفاوت‌ترینشان نیز هست. در تمام آثار قبلی دیدیم که نویسنده بخشی از فضای جنگ را بر محور شخصیت سربازها به عنوان زمینه انتخاب کرده تا داستانی را روایت کند که در دل خود، مدرنیسم را نقد می‌کند، از تاریک‌ترین جنبه‌های بشر -حتی شده با روشی طنز- می‌گوید و جهانی را توصیف می‌کند که نه تحمل نوآوری را دارد و نه توانایی بازگشت به گذشته را. اما رنگین‌کمان جاذبه اصولاً با ۴ رمان قبلی متفاوت است؛ هرچند باز هم هسته‌ی اصلی مفهوم کتاب را جنگ جهانی تشکیل می‌دهد. در این کتاب، داستان در اواخر دوره‌ی جنگ جهانی دوم، حول موضوع موشک‌‌‎های وی-۲ ارتش نازی و پرتاب آن‌ها می‌چرخد. توماس پینچن در سال ۱۹۷۳ این کتاب را نوشت، بنابراین دور از ذهن نیست که نویسنده برای پرداختن به دغدغه‌های انسانی‌اش، به سراغ داستانی معمایی برود که در دل تکنولوژی جنگ نهادینه شده است.

اما این فقط جنبه‌ای از تفاوت‌ها و نوآوری این کتاب است. پینچن علاوه بر مضمون، در ساختار کتاب و شیوه‌ی انتقال مفهوم نیز به شکل تازه‌ای عمل می‌کند؛ به شکلی که حداقل مخاطبان ادبیات جنگ تا پیش از این با آن روبه‌رو نشده‌ بودند. سبک روایت به صورت پیچیده -و گاهی تعمداً گمراه‌کننده- خلق شده و تکنیک‌های مختلفی در داستان به بازی گرفته می‌شوند. رنگین‌کمان جاذبه برخلاف آثار قبلی، شخصیت‌محوری را کمتر در نظر گرفته و تلاش می‌کند تا ماشین‌ها صنعتی را بیشتر جلوی چشم مخاطب قرار دهد؛ عنصری که با پیشروی در داستان و ایجاد پیوندهای بیشتر بین المان‌ها، به دیدگاهی سیاسی و فلسفی درباره‌ی آگاهی اجتماعی و تبلیغات سیاسی می‌انجامد.

دسته بندی شده در: