شاید همه به صورت پیش‌فرض، نویسندگان را افرادی منفعل، ساکت و گوشه‌نشین تصور کنیم که صبح تا شب در کنج خلوت، مشغول نوشتن هستند و کتاب‌ها را هم چیزهای لوکسی بدانیم که از دل این فرآیند اتوکشیده بیرون آمده‌اند. با چنین دیدی اما نمی‌توانیم کتاب شوهر آهو خانم، نوشته‌ی علی‌محمد افغانی را توجیه کنیم! برخی از کتاب‌های موفق، ماجراهایی عجیب و غریب دارند که شاید از خود اثر هم جذاب‌تر و شنیدنی‌تر باشند؛ این‌که بدانیم پشت هر داستانی چه داستانی بوده و چه مسیر سختی طی شده تا با انواع شانس و قضا و قدر و ایضا تلاش‌های زیاد برای گذر از محدودیت‌ها و مشکلات یک، نویسنده بتواند اثری را به عالم ادبیات هدیه کند.

شوهر آهو خانم، یکی از همین ماجراهای جالب توجه را داراست؛ شاید اگر علی‌محمد افغانی ذره‌ای بداقبال بود، هیچ وقت این شاه‌کار را خلق نمی‌کرد یا صدایش به جایی نمی‌رسید. او که یکی از افسران سازمان نظامی حزب توده بود، در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی، دست‌گیر و به اعدام محکوم شد! اما یک اتفاق باعث شد تا این حکم عملی نشود و با یک درجه‌ی تخفیف، افغانی مشمول حبس ابد شود. اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضا شاه درباره‌ی آن روزها می‌گوید:

اعلی‌حضرت در روزهای آغاز محاکمه‌ی افسران توده‌ای، چند بار گفت که باید دست‌کم ۱۵۰ نفر از آنان تیرباران شوند تا دیگر هیچ ارتشی از این غلط‌ها نکند، اما فشار جهانی زیاد بود و به همین دلیل اعدام‌ها نتوانست ادامه پیدا کند.

شوهر آهو خانم

شوهر آهو خانم

نویسنده : علی‌محمد افغانی
ناشر : نگاه
قیمت : ۴۴۵,۵۰۰۴۹۵,۰۰۰ تومان

دوران زندان

بعد از این اتفاق، افغانی برای سرگرم شدن و گذران وقت در دوره‌ی حبس ابد خود، سراغ ادبیات و مطالعه و پژوهش ادبی آمد. او طی پنج سال و بین ۱۳۳۳ الی ۱۳۳۸ کتاب شوهر آهو خانم را با مرارت و دشواری‌های بسیاری، در اوقات فراغت زندانی بودنش نوشت. خود او درباره‌ی شیوه‌ی سخت کار ادبی در زندان می‌گوید:

زندان مکانى براى تمرکز حواس نبود. در بندى که ما بودیم حدود ۱۳۰ زندانى وجود داشت و در هر اتاق هم پنج تا شش زندانى! و لذا جایی براى تمرکز نبود و مدتى می‌نوشتم و بعد باید کمی کار را تعطیل می‌کردم تا شاید شرایط براى نوشتن دوباره فراهم شود…. [به علاوه] مأموران زندان، جلوی نوشتن من را می‌گرفتند و یادداشت‌هایم را بازرسی می‌کردند، به همین دلیل در هنگام نوشتن شوهر آهو خانم، [هم‌واره] یک دیکشنری انگلیسی جلوی خودم باز می‌کردم تا وانمود کنم که در حال ترجمه‌ی یک کتاب انگلیسی هستم و این کتابِ [در حال نگارش]، کتاب خود من نیست!!!

به هرحال با تمام این سختی‌ها، افغانی موفق می‌شود تا کتاب را به اتمام برساند و با چشمک زدن ستاره‌ی بختش، شاه پهلوی که از تحکیم موقعیت خود و اتمام تحزّب سیاسی مطمئن شده بود، بسیاری از مشمولین حبس ابد، من‌جمله افغانی را مورد عفو قرار می‌دهد و آزاد می‌کند. این نویسنده با آزاد شدن از زندان، سریعا به دنبال چاپ اثرش می‌افتد. اما باز هم سنگ بزرگی جلوی پایش قرار می‌گیرد. هیچ ناشری حاضر به هم‌کاری با او و چاپ شوهر آهو خانم نیست! نکته‌ی تاسف‌بار آن‌جاست که طبق گفته‌ی خود نویسنده، تمام ناشران از مطالعه‌ی کتاب، لذت برده و کیفیت آن را تحسین می‌کرده‌اند، اما به دلایلی حاضر به چاپ آن نبوده‌اند.

عدو شود سبب خیر…

ناشران آن زمان، معتقد بودند در دوران رخوت اجتماعی پس از کودتای ۲۸ مرداد، مردم از فرهنگ و ادبیات، علی‌الخصوص ادبیات اجتماعی، دور شده‌اند و نمی‌شود به مردمی که حوصله‌ی خواندن پاورقی را هم ندارند، کتاب ۱۰۰۰ صفحه‌ای فروخت! دیگر دلیل ناشران هم گم‌نامی علی‌محمد افغانی بود که تازه اولین اثرش را نوشته بود و احتمالا او را -طبق اصطلاحات امروزی-، صاحب مارکت نمی‌دانستند! علی ای حال، عدو سبب خیر شد و با عدم هم‌کاری ناشران، افغانی تصمیم گرفت تا کتاب را با هزینه‌ی شخصی خود و در تیراژ ۲۰۰۰ نسخه به چاپ برساند. اقدامی که مزیت‌هایی اعم از دست نخوردن، سانسور نشدن و توزیع دل‌به‌خواهی کتاب را در بر داشت و به شدت نتیجه داد. در کم‌تر از یک سال و بدون هیچ توزیع‌کننده یا حامی مالی بیرونی‌ای، تمام موجودی کتاب به فروش رفت و شوهر آهو خانم در بازار کتاب، نایاب شد!

اغلب مخاطبان جدی کتاب و منتقدان ادبی به سراغ این اثر رفته و بعد از مطالعه، آن را ستودند. بسیاری پا را فراتر گذاشته و این نظریه را مطرح کردند -که اگر بخواهیم معیارهای دقیق تعریف شده برای رمان را در نظر بگیریم-، «شوهر آهو خانم اولین رمان واقعی ادبیات فارسی است!» منتقدان و هنرمندان بزرگی مانند جمال میرصادقی، نجف دریابندری، حسن میرعابدینی، حسین پاینده و کنعان کیایی از حامیان این اثر هستند. رمانی که توانست در سال ۱۳۴۰ برنده‌ی جایزه‌ی سلطنتی کتاب و هم‌چنین ‌برگزیده‌ی انجمن کتاب ایران شود. این داستان بر بسیاری از نویسندگان هم‌عصر خود تاثیر عمیقی ایجاد کرد و می‌توانیم آثار بزرگی هم‌چون رمان سووشون از سیمین دانشور و همسایه‌ها نوشته‌ی احمد محمود را الهام گرفته از شوهر آهو خانم بدانیم. هم‌چنین فیلمی اقتباسی از روی این داستان به کارگردانی داوود ملاپور ساخته شده است. ناشرانی مانند امیرکبیر و جاویدان هم شوهر آهو خانم را چاپ کرده‌اند؛ اما نشر نگاه، تاکنون به تنهایی در حدود ۵۰ هزار جلد از آن را فروخته است.

سووشون

سووشون

نویسنده : سیمین دانشور
ناشر : خوارزمی
قیمت : ۱۳۲,۳۰۰۱۴۷,۰۰۰ تومان

خلاصه‌ی داستان شوهر آهو خانم

این رمان، خطر لو رفتن زیادی ندارد، با این وجود، سعی کردم تا در این خلاصه، برای آن‌هایی که کتاب را نخوانده‌اند، مزه‌ی روایت را از بین نبرم. داستان شوهر آهو خانم در شهر کرمانشاه می‌گذرد؛ جایی که موطن دوم خود نویسنده، پس از مهاجرت پدرش هم بوده است. سال ۱۳۱۳ و در بحبوحه‌ی قدرت رضاشاه، زمانی است که قرار است تا به سیرِ سیّالِ ماجرای ۷ سال زندگیِ یک خانواده‌ی آرام، غلیان کرده، متشنج و دوباره آرام ورود کنیم! سیدمیران سرابی، مردی متدین و مقبول در جامعه است که زندگی نسبتا خوبی دارد و در کارش، یعنی نانوایی هم موفق است و به تازگی ریاست صنف نانوایان را عهده‌دار شده است.

میران از هم‌سری جوان، زیبا و مهم‌تر از آن مدیر و مدبر، به نام آهو بهره می‌برد که می‌فهمیم قبلا در رساندن میران از فرش به عرش، نقش مهمی داشته است. آهو در گذشته پا‌به‌پای میران کار کرده و خانواده را به استحکام رسانده، حالا هم با تعویض نقشش، مادری دل‌سوز شده که خانه‌داری را انتخاب کرده است. اما این آرامش به زودی با اتفاقاتی پیش پاافتاده به هم می‌ریزد. میران یک روز زنی زیبا و بی‌کس و کار به نام هما را در صف نانوایی خود می‌بیند. او متوجه می‌شود که این زن، از سوی شوهرش طرد شده و حالا تنهای تنهاست. میران به سرعت به او علاقه‌مند می‌شود اما به دلیل وضع خوب زندگی مشترکش با آهو، سعی در نادیده گرفتن هما و انکار درونی علاقه‌ی خود می‌شود. در همین راستا، میران سعی می‌کند تا شبیه به داش‌مشتی‌ها، واسطه‌ای برای آشتی هما و شوهرش و بازگشت آن‌ها به زندگی شود. اما زمانی که می‌فهمد، هما سه طلاقه شده است، بیش‌تر برای وصلت با او وسوسه می‌شود و نیاز به محلل، توجیهی است که برای خودش می‌چیند تا ارضای تمایلات جنسی‌اش را به سان یک کار خیر جلوه دهد!

داستانی دیگر؟

میران، هما را به عقد خود درمی‌آورد و از این‌جا به بعد، گویی که با داستان دیگری مواجه می‌شویم؛ زیرا همه‌چیز رنگ می‌بازد. هما که چادر را به دندان خود می‌گرفت، با محکم شدن جای پایش، جنبه‌های متناقضی مانند رقاصه بودن و هوس‌رانی را بروز می‌دهد؛ هم‌چنین همایی که به دلیل بی‌پناهی، با روی باز خانم خانه به خانه آمده بود، حالا بر آهو مسلط می‌شود، او را کتک می‌زند، به او ناسزا می‌گوید و…

علاوه بر این مسائل، هما به دلیل سوگلی بودن، نه تنها حمایت، که اطاعت سیدمیران را در مشت خود دارد؛ پس شروع به وا کردن عقده‌های خود در اوامری جدید می‌کند. او میران را مجبور می‌کند تا قیافه‌ی سنتی و بازاری‌اش را عوض کرده و برای اولین بار در زندگی، ریش و سبیلش را بتراشد! مهم‌تر از این نکات جزئی، فرو رفتن میران در گل، بنا بر هزینه‌ها و ندانم‌کاری‌های زیاد هماست؛ چیزی که در تفکر آنان، تجدد نامیده می‌شود!

همین نزدیک شدن به فقر، به جای تعویض رفتار هما، رابطه‌ی او با میران را خراب می‌کند؛ زیرا میران دیگر کم‌تر می‌تواند نیازهای بی‌پایان و انتظارات بلند افسون‌گر خود را برآورده کند! اما این مسائل هم باعث نمی‌شود تا میران از اشتباهاتش بازگردد و او در توهمات خود، آهو را مقصر معرفی می‌کند. او همسرش را از خانه بیرون می‌اندازد و آهو موقتا به دِه می‌رود.

چرا شوهر آهو خانم؟

پایان داستان اما بسیار تاثیرگذار است. هما میران را وادار می‌کند که راه سعادت آنان در سفری طولانی است؛ سفری که معلوم نیست به کجا ختم خواهد شد! آهو از این ماجرا خبردار می‌شود و در تردید ناشی از تحقیر شدن‌هایش، ریسک را به جان می‌خرد تا خانواده‌‌اش را نجات دهد. پس با دلی شکسته و رنجور، صورتش را با سیلی سرخ می‌کند و این بار با اقتدار تمام به سراغ این دو می‌رود و شوهرش را از دست شست و شوهای مغزی هما نجات می‌دهد. حالا هما شهر را ترک می‌کند و آهوخانم سعی دارد تا زندگی‌ای که دوباره از عرش به فرش رسیده را از نو بسازد. با این تفاوت که میران سرابی، دیگر هویتش را از دست داده و درهم شکسته تا در یک استحاله‌ی ۱۸۰ درجه‌ای، وجه تسمیه‌ی کتاب مشخص شود؛ حالا آهو خانم نیست که زن سیدمیران است، میران است که صرفا شوهر آهو خانم است!

سبکی اورژینال، برای هفت سال

بیایید کمی به نکات زبانی و نوع خاص روایت‌گری علی‌محمد افغانی در شوهر آهو خانم بپردازیم. برای هر منتقد و مخاطبی که به ادبیات ایران و تاریخ آن، تسلطی نسبی داشته باشد، پر واضح است که افغانی در این کتاب، چیزی ورای یک نوگرایی انجام داده است و بدایع او در جریان‌سازی، مولف بودن و ساخت سبکی جدید، مبرهن است. شوهر آهو خانم، از نظر پیش‌برد زمانی، اگر بهتر از شاه‌کارهایی چون «صد سال تنهایی» نباشد، چیزی هم کم‌تر از آنان نخواهد داشت. افغانی در این اثر، هفت سال از زندگی یک خانواده را با توالی منظم زمانی (سیر روایت خطی) بیان می‌کند. او در این مسیر ظاهرا بی‌پیچ و خم و سرراست، آن‌چنان تمام ریزه‌کاری‌ها را با تفصیل، بروز می‌دهد که ما را یاد بزرگان رئالیسم جهان، مانند انوره دو بالزاک می‌اندازد!

صد سال تنهایی

صد سال تنهایی

نویسنده : گابریل گارسیا مارکز
ناشر : آریابان
مترجم : کیومرث پارسای
قیمت : ۲۲۵,۰۰۰۲۵۰,۰۰۰ تومان

از طرفی او در شخصی کردن رئالیسم مورد نظرش، زمان زندگی افراد را برای روایت انتخاب می‌کند و با گذر از مفهوم سنتی زمانِ خطی، اجازه نمی‌دهد که روایت به کندی یا تندی دل‌زده‌ای جلو برود. نویسنده بسیار در این تمهید می‌کوشد و مانند یک رهبر ارکستر، سرعت نوای داستانش را آن‌چنان در اختیار خود می‌گیرد که تمام نقاط عطف یک زندگی هفت ساله از سه شخصیت اصلی را به صورتی اطناب‌وار ببینیم اما هم‌زمان خسته نشویم و کتاب هم تنها -بله تنها!- در هزار صفحه جمع‌بندی شود!

جدای از این مسائل، دیگر نکته‌ی امضادار افغانی، ترکیب ناتورالیسم با رئالیسم است. او با این حرکت، توانسته با دوری حداکثری از شاعرانگی زبان فارسی، دخالت احساسات و ایده‌آل‌گرایی، بر روی جزئیات روزمره‌ی پیرنگ‌ها و زوایای کم‌تر دیده شده‌ی هر شخصیت انسانی متمرکز شود. حسن میرعابدینی در کتاب صدسال داستان‌نویسی ایران (لینک شود)، با مقایسه‌ی این اثر نسبت به دو کتاب بوف کور صادق هدایت و چشم‌هایش، اثر بزرگ علوی، توصیفات دقیق و واقعی اعمال شخصیت‌ها، دوری کردن افغانی از قضاوت آنان و توجه به مسائل اجتماعی، می‌نویسد:

اگر بوف کور، موقعیتِ روحی روشن‌فکران عصر رضاشاه را تصویر می‌کند و چشم‌هایش به مبارزان این سال‌ها می‌پردازد، شوهر آهو خانم، خلقِ افغانی از‌ طریق تجسم زندگی خانوادگی، پرده از این دوران تاریخی برمی‌گیرد. این سه رمان، البته با ارزش‌هایی متفاوت، وجوه گوناگون سال‌های  ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰ را تصویر می‌کنند.

آه از این طبقه‌ی متوسط!

گفتیم که افغانی به دنبال نقد اجتماعی است؛ اما چه نقدی؟ می‌توانیم ادعا کنیم که بیش‌ترین دل‌خوری افغانی از طبقه‌ی متوسط روبه‌بالای جامعه (از عمل‌کرد‌ و وجودشان و نه شخص‌شان) است و مسائلی مانند نکوهش چندهمسری، لزوم رجوع به سنت‌ها و فطرت‌مداری و… که از نظر اکثر منتقدین، به عنوان مفاهیم مورد نظر کتاب معرفی می‌شوند، از نظر ما اولویتی ندارند و در رده‌های بعدی اهمیت قرار می‌گیرند. طبقه‌ی متوسط، طبقه‌ای است که بدون هیچ اختیاری از سوی خود، با خواست و اراده‌ی حاکمیت، از دوران داستان کتاب (و نه نگارش کتاب) به جغرافیای اجتماعی کشور ما راه یافت و به جای درست کردن ابرو، چشم ملت را هم کور کرد. درواقع طبقه‌ی متوسط برخلاف تصور، بیش از یک‌دست سازی جامعه، در آن سال‌ها بیش‌تر مجیزگویی بورژوازی را به عهده گرفت و بعدها هم توزیع فقر را شدت داد و خود نیز پله‌پله پایین رفت؛ اما هم‌‌چنان حس تفاخر خود به واسطه‌ی بالاتر پنداشته شدنش از طبقه‌ی کارگر را داشت تا بتواند در این توهم، آلت دستی برای حاکمیت‌ها و نظام سرمایه‌داری باشد! نه، نترسید! از ماهیت داستان دور نمی‌شویم و صغری کبری نمی‌گوییم؛ اما یقین داشته باشید که جملات بالا اصلا به داستان، نامربوط نیستند و علاوه بر کدهایی که ذکر خواهیم کرد، باید چپ بودن گرایش سیاسی اجتماعی نویسنده را هم پیش چشم داشته باشید.

یا صفر باش و یا صد!

حالا بیایید به صورت مستقیم به داستان برگردیم؛ سیدمیران سرابی نیز شخصیتی است که هم‌زمان چاپلوس حکومت است و به تازگی وارد طبقه‌ی نوظهور متوسط شده است. افغانی به خوبی نشان می‌دهد که چنین طبقه‌ای، هیچ‌گونه ثباتی برای افراد خود نمی‌شناسد. در همین راستاست که فردی مانند سیدمیران، با وجود اِهن و تُلُپِ بسیار، چه از نظر اجتماعی (خیانت به عشق همسرش) چه از نظر اقتصادی (درگیر شدن دوباره با فقر) چه از نظر فرهنگی (عدول از تدیّن خود که در مسائلی مانند بی‌حجابی هما و تراشیدن ریش خود، نمود دارد) و چه از نظر سیاسی (افت قدرت او در جایگاه صنفی) به لرزه می‌افتد و مدام بالا و پایین می‌شود.

درواقع یک تبعه‌ی طبقه‌ی متوسط، می‌تواند با ایمان داشتن به جایگاه خود و قمار کردنی احمقانه، به سرعت هرچه تمام‌تر، هر چه رشته بوده را پنبه کند و هر چه داشته را از کف بدهد؛ همانند سیدمیران که تمام اعتماد آهو و فرزندانش، شغل و رفاه مالی خود و آبروی ظاهرا ایدئولوژیکش را از دست می‌دهد. چرا که اساسا ایدئولوژی‌ای جز خدمت به طبقه‌ی بورژوازی (و جهل مرکب نسبت به این خدمت) برای طبقه‌ی متوسط مطرح نیست. شاید دلیل بی‌ثباتی، بی‌هویتی و ازخودبیگانگی اکثریت این طبقه هم در همین نکته خلاصه شود. و در تضاد ماهیتی با این طبقه‌ی التقاطی، طبقه‌ی کارگر و سرمایه‌دار را داریم؛ طبقاتی که طبق تصور درست شما، هیچ‌وقت به این سادگی دچار استحاله یا پوچی نمی‌شوند و «تازه به دوران رسیده» هم لقب نمی‌گیرند!

گذار با گدازه

از طرفی، افغانی، امکان حرکت طبقات اجتماعی (و زیرطبقات) به سوی هم‌دیگر را رد نمی‌کند و مذموم هم نمی‌داند! بلکه او بین مراحل گذار، اهم‌فی‌الاهم می‌کند و معتقد است که گذارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، برای تثبیت شدن مسیر حرکتی و عدم واپس‌گرایی‌ نیاز لازمی به گذار فرهنگی دارند؛ نیازی که طبعا کافی نیست و ممکن است هر لحظه، هر گذاری با گدازه‌های زیادی درگیر شود. در همین راستا، سیدمیران هم از آن‌جا در گذار خود دچار شکست می‌شود که ریشه‌های فرهنگی خود را قبل از سایر ریشه‌های انتزاعی و چارچوب‌های فکری، به قالب جدید منتقل نکرده است. بنابراین همیشه یک جای کارش می‌لنگد، در تردید به سر می‌برد و طعم لذت را نمی‌چشد که هیچ، شادی‌های گذشته‌ی خود را هم از دست می‌دهد.

خرده‌بورژوا بودن میران تا جایی که به طبقه‌ی فقیر نزدیک‌تر است، با اعمالی مانند تحقیر کارگران، بدرفتاری با زیردستان و چاپ‌لوسی از سرمایه‌داران، شیب صعودی دارد. اما با نزدیک شدن هر چه بیش‌تر به کانون ثروت و قدرت، چون شیوه (Lifestyle) چنین طبقه‌ای را نیاموخته، ابتدا ساکن می‌‌شود و رضایتش از هر چیزی را از دست می‌دهد، سپس با سر به زمین سقوط می‌کند! بنا به همین موضوع، او دیگر نه اقتصاد دارد و نه اخلاق…

زن‌سالاری در شوهر آهو خانم

به جای استفاده از لفظ فمینیسم، این عنوان را انتخاب کردم. چون اساسا با وجود شناختی درست و اصولی از تعریف فمینیسم (حتی موج اول فمینیسم در آن دوران) نمی‌شود شوهر آهو خانم را یک اثر فمینیستی دانست. گرچه که این اثر بارها به اشتباه فمینیستی خوانده شده باشد و حتی مجله‌ای مانند کاوه در نطقی غرا درموردش نوشته باشد:

آیا تاکنون کسی بوده که تا این حد وحشی‌گری آشکار و ماجرای کینه‌توزانه‌ای را که بر سر زن ایرانی می‌گذرد بنویسد و در جایی ثبت کند؟!

و حتی خود افغانی با تقدیمیه‌ی ابتدای اثر، به این مدعاها دامن زده باشد:

هدیه‌ی از آب گذشته‌ای تقدیم به مادرم بابت دردها، داغ‌ها، مصیبت‌ها و بالاخره هجران‌هایش.

البته که نمی‌توانیم این پیام‌ها را از پایه، رد کنیم، مظلومیت زنان در آن دوران را نادیده بگیریم و این نکات را بی‌ربط به موضوع فمینیستی بودن اثر فرض کنیم. اما اولا این نکته را باید در نظر بگیریم که آیا می‌توان با مرگ مولف نسبی اثر، به صورت قطعی درمورد چنین مدعایی صحبت کرد؟ و ضمنا با نزدیکی بن‌مایه‌ی اثر به اصالت‌بخشی انسانی (اومانیسم)، آیا بهتر نیست که جنسیت‌ها را مانند همان‌چیزی که اثر مطرح می‌کند، در کالبد انسانی ببینیم؟ همان‌گونه که زن مثبت و زن منفی داریم؛ اما زن منفی داستان هم سیاهِ سیاه نیست و با خاکستری بودنش، همانند خود سیدمیران، بازیچه و قربانی شده است. بنابراین، قربانیان سرمایه‌داری را همان‌گونه که نمی‌توان گناه‌کار ندانست، نمی‌توان در رویه‌ای تعمیمی، به ریشه‌ی مشکلات نسبت داد و در هر صورت با دریافت فمینیستی، با تناقضی غیر قابل حل در بسط فلسفه‌ی این اثر مواجه خواهیم شد.

ثانیاً روی آوردن به چنین تفکری، فلسفه‌‌ی والای اثر را به سمت تقلیل‌گرایی خواهد برد و بسیار ناچیزتر از چیزی که هست، نشان خواهد داد. درواقع نمی‌توانیم بگوییم که شوهر آهو خانم به دنبال مظلومیت زنان ایرانی نیست! چرا که هست! اما مساله آن‌جاست که این اثر از مظلومیت زنان به مثابه یک سوژه برای مظلومیت انسانِ اُبژه پنداشته شده و خالی از هویت شده، استفاده کرده است. انسانی که می‌تواند جنسیت زن را هم در بر بگیرد!

زنان مریخی و ونوسی در برابر مرد زمینی!

در همین راستا بیایید تا نگاهی دوباره به سه شخصیت اصلی داستان بیندازیم؛ سه شخصیتی که گویی هر کدام از یک سیاره‌ی متفاوت‌اند. اگر بخواهیم به صورت کلی، رفتار افغانی با شخصیت‌هایش را کانالیزه کنیم، باید بگوییم که او در این بخش از فرهنگ شرقی بهره می‌گیرد و دو زن اصلی داستان را با کمک دید کهن‌الگویی می‌سازد. آهو به صورت خلاصه و کلی، کهن‌الگوی زن فرشته‌خو است و هما هم نقش کهن‌الگوی زن وسوسه‌گر را بازی می‌کند. در این میان، شبیه‌ترین آدم به ذات بشری، خود سیدمیران است که میان این دوگانه‌ی خیر و شر حضور پیدا کرده؛ از طرفی مدام مانند اتاق اعتراف کلیسا، گناه می‌کند و بخشیده می‌شود و از طرف دیگر، با بیرون آمدن از آن‌جا به ادامه و تشدید خطا، وسوسه و علاقه‌مند می‌شود.

از طرفی، اگر به صورت کلی نگاه کنیم، مرتجع‌ترین (نه به معنای علقه به سنت، که در آن صورت پای آهو پیش می‌آید و نگاه افغانی هم مثبت می‌شود) فردِ رمان همین سیدمیران است. برای مثال، ادبیات سکسیستی مردانه در لحن و گفتار میران، کاملا واضح است؛ اما ضمن تعجب احتمالی شما، این نکته، امری در ردِ فمینیستی بودن اثر است. او در جایی از کتاب، وقتی آهو را پس از چندین سال زندگی مشترک، از خانه‌اش بیرون می‌اندازد، به او می‌گوید که «یا به قبرستان برود یا به فاحشه‌خانه!» علاوه بر آشنایی‌زدایی و طنز تلخ موجود در این جابه‌جایی، باید به ردِ «عقده‌ی فرشته-فاحشه» توسط سیدمیرانِ گم‌راه توجه کنیم. درواقع افغانی با نشان دادنِ دید سنتی‌اش که خارج از چارچوب روان‌کاوی فروید است، تبیین می‌کند که پیش‌نهادش رجوع به سنت است و نه چیزهایی که برخی از منتقدین می‌گویند. زیرا برخلاف انتظاری مدرنیستی، میران فاحشه‌ی واقعی را مقدس درنظر می‌گیرد و طبق همان آشنایی‌زدایی، فردِ مقدس را فاحشه می‌خواند و از خود می‌راند!

رواداری چیست؟

کهن‌الگوهای داستان به همین جا ختم نمی‌شود و زنان داستان در یک دیالکتیک جذاب، کارکرد مهم دیگری را هم برعهده دارند. افغانی با استفاده از کهن‌الگوهای یادشده، یک قهرمان و یک ضدقهرمان برای دفاع از دو فلسفه‌ی خاص می‌سازد. آهو به عنوان قهرمان داستان، مظهر «رواداری» است؛ یعنی تا جایی که می‌تواند و بنا به مصلحت جمعی، تحمل می‌کند، تاب می‌آورد، دیگران را حمایت و پشتیبانی می‌کند و این نکات، به صورتی کاملا تئوریزه، نشان می‌دهند که باید مدارای آهو را به عنوان یک دکترین اندیشه در شوهر آهو خانم قبول کنیم؛ زیرا او تا زمانی که تنها فردیت خودش زیر سوال می‌رود، سکوت می‌کند و بلاهای مختلفی را به جان می‌خرد.

اما همین آهوی ظاهرا توسری‌خور و همیشه مظلوم، وقتی که در انتهای داستان، می‌بیند با رفتن میران، بنیان خانواده (به مثابه امری اجتماعی یا در مقیاس کلان‌تر مربوط به خلق) در حال از هم پاشیده شدن است، قیام می‌کند و نشان می‌دهد همیشه توان خشونت یا تحکم کردن را داشته است و تا به حال، بنا به فلسفه‌ی رواداری از آن استفاده نکرده است. در سوی دیگر، ضدقهرمان داستان یعنی هما، با صفاتی هم‌چون مصرف‌گرایی، خودبینی، تکبر، غرور، تهاجم و… شناخته می‌شود که همه از تازه به دوران رسیدگیِ مطلوب سرمایه‌داری نشأت می‌گیرند و جنس هما را به یک قربانیِ درّنده تشبیه می‌کنند! احتمالا در طول تاریخ، هیچ نویسنده‌ی چپ‌گرایی نتوانسته تا پوچی یک خرده‌بورژوا را به این خوبی تصویرگری کند که افغانی در زوایای کالبد هما قرار داده است.

سر و همسر «بگرفتم» که گرو بود سرم!!!

اگر قرار بود با معیار شعری شهریار، مصرعی را به مضمون اصلی پیرنگ شوهر آهو خانم نسبت دهیم، احتمالا به چنین ملغمه‌ای می‌رسیدیم! چه‌این‌که سیدمیران، بدون توجه به این‌که ممکن است سرش گروی کسی دیگر باشد (یا بعدا بشود) ازدواج کرده و حالا پس از هفت سال، نویسنده ماجرایی را روایت می‌کند که اصلا از نظر شرعی، نکوهیده نیست. اما هم‌زمان یک خیانت عاطفی محسوب می‌شود و منظری کم‌تر دیده شده از اخلاق غیردینی را زیر سوال می‌برد. از سوی دیگر، همان‌طور که می‌دانید، در ادبیات فارسی (و به طور کلی شرقی) با تاکید بر وجه عاطفی عشق (برخلاف عشق وصال‌محور و حتی اروتیکِ غربی)، معشوق با پارتنر یا شریک زندگی (همان سر و همسر) جمع بسته نمی‌شود و معمولا تفاوتی بنیادی بین این دو مفهوم وجود دارد.

درواقع عشقِ آتشین در ادبیات فارسی محکوم به شکست است و معشوق، معمولا موجودی به شدت زیبارو، نازک‌بدن، دل‌پذیر، زبان‌باز و خوش‌اندام و عشوه‌گر است که معمولا رگه‌هایی از سادیسم (یا در کم‌ترین حالت، بی‌توجهی) را دارد؛ شخصی که از هر قید و بندی آزاد است و به عاشق خود، بی‌وفایی کرده و بعضا او را آزار می‌دهد. از سوی دیگر، زنِ سنتی فرهنگ (و به تبع آن ادبیات) فارسی، کسی است که بیش‌تر از صفات ظاهری و جسمی، درک متقابل و عاقله بودن را داراست؛ کسی که بیش‌تر در خانه دیده می‌شود، پس‌وند یا پیش‌وند مادر را به همسر ترجیح می‌دهد، معمولا سختی کشیده است و اکثرا بیش از اقبال فردی شوهر، مقبول بودن نزد طیف وسیعی از اجتماع را به عنوان مزیت خود دارد. اما اگر می‌پرسید در این وسط، جای سیدمیران کجاست؟ باید بگوییم که خیلی ساده است؛ ماجرای شیخ صنعان از عطار نیشابوری را مرور کنید؛ البته منهای پایان دل‌انگیزش…

مسائل فرمی شوهر آهو خانم

در خلال صحبت‌هایی که کردیم، کمابیش به مسائل فرمی شوهر آهو خانم پرداختیم؛ اما با توجه به فرصت کمی که برای واکاوی این نکات داشتیم، بیایید تا مقاله را با این بازبینی به پایان ببریم. ارائه‌ی تصویرهای دقیق، جزئی‌نگری در شخصیت‌سازی و توجه به مسائل زبانیِ (به مثابه نمایندگی از قشر و گروه) افراد حاضر در داستان، احتمالا سه ضلع مهم افغانی در تمهیدات فرمی اثر هستند. تمهیداتی که همگی از درهم‌تنیدگی و تعامل خاصی با محتوا بهره می‌برند. برای مثال ببینید که افغانی چه‌گونه تصویرسازی فریب‌دهنده‌ای را هم‌راستا با تزویر ابتدایی شخصیتی هما، به مخاطبش ارائه می‌کند:

زن چادر سفید که برای بار دوم طرف پرسش صاحب دکان واقع می‌شد بی‌آنکه کاملاً جلو بیاید، با حالتی شرم‌آگین که سادگی دل‌نشین آن از نجابت بزرگ‌زادگان نشان داشت، دست پیش آورد و سکه‌ای یک ریالی روی سکو گذارد و با صدایی نرم و نیمه‌شکسته که کوشش داشت ته‌لهجه‌ی کردی آن را بپوشاند، چارکی نان خواست. او روی خود را باز نکرد. پول را هم برای آن‌که چشم نامحرم به دستش نخورد با گوشه‌ی چادر روی سکو گذارد و لحن گفتارش چنین می‌نمایاند، یا زن خود می‌خواست بنمایاند، که او از آن قبیل کسان نیست که برای خریدهایی از این قبیل به کوچه و بازار پا بگذارد…

در ادامه‌ی این تصویرهای خوب، ببینید که چه‌گونه از جزئی‌نگریِ فلسفیِ راوی در زوایای شخصیتی و عمل‌‌کردیِ شخصیت‌هایش برای تکمیل مبحث قبلی استفاده می‌کند تا شخصیت‌‌پردازی‌اش با وجود حضور راوی بیرونی (دانای کل) اصلا لطمه‌ای نخورد:

عشق پیری و هوس‌های کودکی با خواب صبح همان اندازه شیرین و مفرح‌اند که رویا انگیز و پرورنده‌ی خیالات خوش.

و در پایان، لحن آکنده از تدین سیدمیران را ببینید که چه‌گونه مانند نمایندگان قشر بالادستی این کاسب، اطمینانی ویژه را ایجاد می‌کند تا بعدها با ترس همیشگی آهو از شکست این غره بودن، مرد را به سمت پرت‌گاه ببرد:

[در جواب به پرسش آهو مبنی بر این‌که این زن (هما) کیست؟]: یکی از بندگان فراوان خدا. یک عترت ویلان مانده و بی‌پناه از شوهرش طلاق گرفته و چون جا و مکانی زیر سر ندارد دو سه شبی این‌جا مهمان توست، تا بعد چه پیش آید. شوهر یا کسانش برای بردنش خواهند آمد…

دسته بندی شده در: