«چگونه تاریخچه‌ی کمونیسم را برای بیماران روانی توضیح دهیم؟»، عنوان کتابی اثر ماتئی ویسنی یک، نویسنده، شاعر، روزنامه‌نگار و نمایش‌نامه‌نویس رومانیایی‌تباری است که مدت‌هاست تبعه‌ی فرانسه محسوب می‌شود و آثارش را هم به زبان فرانسوی می‌نویسد. مفاهیم ضدکمونیستی که از اسم این نمایش‌نامه هم مشخص است، مضمون اصلی این نمایش‌نامه را تشکیل می‌دهد. نمایش‌نامه‌ای که با ترجمه‌ی ملیحه بهارلو، توسط نشر کتاب فانوس به زبان فارسی برگردانده شده است. بیایید تا صحنه‌ی سیزدهم این نمایش که یکی از طوفانی‌ترین صحنه‌های این نمایش است را با هم مرور کنیم. جامعه‌شناسی و روان‌شناسی انسانی، جزو عمیق‌ترین کارکردهایی هستند که ویسنی یک از داستان خود می‌گیرد. او در بریده‌ای که با هم خواهیم خواند، از فرم ستاره‌ای استفاده‌ی بسیار جذابی را برده است.

هروقت کشور به چیزی نیاز داشت، مردم نزد استالین می‌آمدند تا از او بپرسند چطور آن را به دست آورند؟ روزی کارگر الکسی که آهنگری می‌کرد و کارگر ولادیمیر که زغال‌سنگ حفر می‌کرد و کارگر واسیلی که سیمان مخلوط می‌کرد نزد استالین آمدند و گفتند: «رفیق استالین، در دوباره ساختن کشوری که در آن دیگر هیچ‌کس در کثافت دست و پا نزند مشکلی وجود دارد. ما تمام روز کار می‌کنیم: دوشنبه، سه‌شنبه، چهارشنبه، پنج‌شنبه، جمعه، شنبه و همین‌طور یک‌شنبه که روز کارگر وطن‌پرست است، اما شب که می‌شود و روز کاری تمام می‌شود و اضافه‌کاری تمام می‌شود و می‌خواهیم کمی نان بخریم، دهقان میخاییل، دهقان ایوان و دهقان دمیتری نمی‌خواهند چیزی به ما بفروشند.»
بنابراین رفیق استالین کبیر به برنامه‌هایی که رفیق لنین بزرگ برایش به جا گذاشته بود نگاه کرد و گفت: «کشور به گندم بیشتری نیاز دارد؛ بنابراین تصمیم داریم مزرعه‌ی اشتراکی ایجاد کنیم.» و نزد دهقان میخاییل و دهقان ایوان و دهقان دمیتری رفت و به آن‌ها گفت: «میخاییل، ایوان و دمیتری عزیزم، خوشحال باشید. قرار است مزرعه‌های اشتراکی داشته باشیم و در کشوری که دیگر هیچ‌کس در کثافت دست و پا نخواهد زد، همه گندم خواهند داشت.»
و دهقان میخاییل گفت: «بله، رفیق استالین عزیز. من می‌فهمم که چرا ضروری است که قطعه‌ی زمینم، اسبم، گاوم، خوکم و گوسفندم را به مزرعه‌ی اشتراکی بدهم و چرا مجبورم روی مزرعه‌ی اشتراکی کار کنم و از این بابت خوشحال‌ام. زیرا این کارها را انجام می‌دهم تا به ساختن کشوری که در آن دیگر هیچ‌کس در کثافت دست و پا نزند کمک کنم.»
و دهقان ایوان گفت: «رفیق استالین، من در مورد خودم باید بگویم که نمی‌فهمم چرا باید قطعه‌ی زمینم، اسبم، گاوم، خوکم و گوسفندم را به مزرعه‌ی اشتراکی بدهم؟ یا چرا مجبورم روی مزرعه‌ی اشتراکی کار کنم؟ اما از انجام دادن آن خوشحال‌ام؛ زیرا به شما ایمان دارم رفیق استالین عزیز، زیرا فقط شمایید که می‌توانید به ما نشان بدهید چطور کشوری بسازیم که در آن دیگر هیچ‌کس در کثافت دست و پا نزند.»
و دهقان دمیتری گفت: «رفیق استالین، باید بگویم که من هم نمی‌فهمم چرا باید قطعه‌ی زمینم را به مزرعه‌ی اشتراکی بدهم، زمینی که از پدرم به من به ارث رسیده است و چرا باید اسبم، گاوم، خوکم و گوسفندم را بدهم؛ چون این‌ها حیوانات من‌اند. من پرورش‌شان داده‌ام و بزرگ‌شان کرده‌ام و نمی‌فهمم که چرا باید مجبور باشم به جای کار کردن روی زمین خودم، روی مزرعه‌ی اشتراکی کار کنم و چون همه‌ی این‌ها را نمی‌فهمم، این کارها را انجام نخواهم داد رفیق استالین عزیز.»

دسته بندی شده در: