ارتباطات اجتماعی ما بر چه مبنایی هستند؟ چند درصد از ما در زمینه‌ی فرهنگ رفتارهای جمعی واقعاً «باسواد» هستیم؟ چطور می‌توانیم رفتارهای نامناسب احتمالی را پیش‌بینی کنیم؟ این‌ سوالات و صدها سوال مشابه، همه و همه در حیطه‌ای معنی پیدا می‌کنند که کنترل آن در دست ما نیست؛ اجتماع. جامعه‌ی انسانی مبنای شکل‌گیری تمدن، علم و فرهنگ و تمام زمینه‌های دیگری‌ست که دنیا بر آن‌ها بنا شده. از قدیم گفته‌اند یک دست صدا ندارد و همه این تجربه را داریم که یک کار سخت، در یک گروه پنج نفره چقدر آسان‌تر از یک فعالیت انفرادی حل و فصل می‌شود. اما سوالات دیگری نیز وجود دارند، مثلاً این‌که اگر جامعه تا این اندازه خوب است چرا بدرفتاری وجود دارد؟ معضلات اجتماعی چیزی نیست که بتوانیم در یک جمله خلاصه‌اش کنیم و مثل یک پزشک نسخه بپیچیم. در جهانی که نزدیک به ۸ میلیارد نفر جمعیت دارد، مردم در بیش از ۲۰۰ کشور زندگی می‌کنند و ده‌ها هزار مذهب و سنت و فرهنگ وجود دارد، نمی‌توانیم به این سادگی ریشه‌ی مشکلات را پیدا کنیم. متخصصان علوم اجتماعی با بررسی تمام داده‌هایی که از آمارها به دست می‌آورند، تلاش می‌کنند تا بهترین و دقیق‌ترین نتایج را پیدا کنند و مسائل را ریشه‌یابی کنند. اما گاهی مسئله اصلاً یک امر طبیعی در سطح اجتماع نیست و این‌جاست که ماجرا پیچیده‌تر می‌شود. برخورد با افرادی که خودشان هم نمی‌دانند چرا رفتار نادرستی دارند، کاری‌ست که از حوزه‌ی توانایی‌های یک جامعه‌شناس خارج است و باید در این مورد با یک روان‌شناس صحبت کرد.

دکتر «لیلیان گلسس» روان‌شناس و مشاور مطرح آمریکایی که نزدیک به ۳ دهه فعالیت تخصصی در درمان و طرح روش‌های آموزشی برای بهبود سطح روانی جامعه را در کارنامه‌ی خود دارد، در کتاب مشهورش از آدم‌هایی حرف می‌زند که اصولاً نه بیمارند و نه سالم! «آدم‌های سمّی» لقبی‌ست که او به آن‌ها داده و البته حالا که عبارت «سمی» به عنوان یک صفت در زبان فارسی نیز رواج پیدا کرده، ما بهتر می‌توانیم منظور نویسنده را بفهمیم! آدم‌های سمی لزوماً نه بد هستند نه خوب، نه آشنا هستند و نه غریبه؛ در واقع آدم‌های سمی هیچ ویژگی واحد و مشترکی ندارند. تنها راه شناختن آن‌ها برخورد نامتعارف و سمی‌ست که فقط با مشاهده‌ی این رفتار می‌توانیم از شخصیت آن‌ها خبردار شویم. البته لازم به ذکر است که اغلب نوشته‌های این کتاب از هرگونه استدلال و استنتاج علمی بی‌بهره است و صرفاً یک راهنمای عملی جهت آزمون و خطاست.

آدم‌های سمی را بشناسیم

قبل از هر چیز باید این مسئله را با خودمان حل کنیم که سمی بودن اصلاً چیز بدی نیست! رفتار سمی اصولاً مثل هر گره روانی، ریشه در گذشته‌ی فرد دارد و به خلأهای عاطفی او برمی‌گردد. اگر بتوانیم در یک مورد به طور صددرصد روی چیزی پافشاری کنیم و به آن کاملاً باور داشته باشیم، این است که هیچ انسانی کامل نیست. همه‌ی انسان‌ها تحت تأثیر شیوه‌ی کارکرد ذهن خود هستند و پیچیدگی‌های این حوزه آن‌قدر زیاد است که نمی‌توان برای آن دلیل و مدرک پیدا کرد. تنها چیزی که می‌دانیم این است که انسان‌های سمی تنها نیستند! هر کسی بسته به موقعیتی که در آن قرار گرفته و شرایطی که دارد، بخش‌های ناپیدایی از شخصیت خود را بروز می‌دهد. بی‌آن‌که خودمان متوجهش باشیم، افراد سمی در اطراف ما هم حضور دارند و اولین مرحله‌ی این کتاب، طریقه‌ی شناخت آن‌هاست.

رفتار سمی به چهار بخش تقسیم می‌شود: «عاطفی، روانی، جسمانی و ارتباطی». این چهار عنوان ریشه‌ی تمام مشکلات است و فردی را که برخوردی سمی دارد، باید از این چهار جهت بررسی کنیم و بشناسیم. مثلاً وقتی یک نفر در جشن تولد شما طوری برخورد می‌کند که انگار روز عزای اوست! در این مورد با یک مورد عاطفی طرفیم که شخص در آرزوی جشن تولد مانده است. به همین ترتیب هر اتفاق کوچک و بزرگی می‌تواند در روان شخص تأثیر گذاشته باشد و ما از آن بی‌خبر باشیم. در تمام این ابعاد، نشانه‌هایی از انتقال احساسات منفی به شخص مقابل وجود دارد که اگر شما این حس را داشته باشید، می‌توانید آن فرد را به طور پیش‌فرض یک «آدم سمی» به حساب آورید!

نشانه‌شناسی رفتارهای سمی در کتاب آدم‌های سمی

بعد از پیدا کردن افراد سمی در اطرافمان، باید شروع به یافتن نشانه‌هایی از رفتارهای سمی کنیم. همان‌طور که گفتیم نگاه نویسنده به افراد سمی علمی نیست و خود لقب آن هم نشان می‌دهد که تعریف دقیقی برای این دسته‌ اجتماعی وجود ندارد. بنابراین باید طبق راهنمایی کتاب با پیروی از حس خود ببینید که چه‌کسی سمی هست و چه‌کسی نیست! بعد از پیدا کردن آدم‌های سمی، باید خیلی مراقب باشیم که آن‌ها از نقشه‌ی ما خبردار نشوند؛ چرا که در صورت بروز کوچک‌ترین سرنخی از شما، مکانیسم دفاعی آن‌ها مثل یک دیوار آهنین در ذهنشان بسته می‌شود و بی‌آنکه خودشان بخواهند، راه را به سمت دیگری می‌برند. حالا باید ببینید که یک فرد سمی چه نوع رفتارهایی را از خودش نشان می‌دهد؟ همه‌ی ما رفتارهای عجیب و غریبی در بعضی جمع‌ها داشته‌ایم که ما را از خودمان خجالت‌زده کرده‌اند و دیگر نتوانسته‌ایم در آن جمع رفتار راحتی داشته باشیم؛ آن‌هم فقط از ترس قضاوت دیگران و اینکه ناخودآگاه دوباره همان افتضاح پیش بیاید! پس می‌توانید به قسمت سمی حافظه‌تان رجوع کنید و ببینید که در مجموعه خاطرات شما، کدام رفتارها بیشتر از همه از هرگونه منطق روشن و شیوه‌ی قابل توضیحی خالی‌ست! مطمئنم حداقل یکی دو نفر را پیدا می‌کنید که در عین تفاوت، رفتارهایی از یک جنس مشترک داشته‌اند؛ از جنس سمی بودن. بنابراین سعی کنید با یک نگاه متعادل آن‌ها را در ذهن داشته باشید و ببینید افراد سمی که حالا اطرافتان هستند و می‌خواهید رفتارشان را بسنجید، تا چه اندازه به موارد قبلی شبیه‌اند.

از نمونه‌های رفتارهای سمی که در جامعه معمول است و کسی هم جلوی آن‌ها را نمی‌گیرد می‌توانیم مثال‌های زیادی بزنیم. بعضی از افراد طوری شوخی می‌کنند که در دل حرف‌هایشان مفهوم کنایه‌آمیز وجود دارد و راه پس و پیش را در برابر طرفشان می‌بندند! در این مورد شخص نه می‌تواند بخندد، چون معنای حرف ناراحتش کرده؛ و نه می‌تواند اعتراض کند، چون او در ظاهر حرف بدی نزده است! از این نوع افراد در چهارراه‌ها، صف‌های خرید، ادارات و غیره به وفور یافت می‌شود. در واقع این سم مهلک در قالب اجتماعی پدیدار می‌شود و به شدت هم مُسری‌ست. برای همین لیلیان گلس، نویسنده کتاب آدم‌های سمی می‌خواهد به ما یاد بدهد که با این افراد چگونه برخورد کنیم؛ و از جایی به بعد اگر اثرگذار نبود، تنها راه‌حل فاصله گرفتن است.

راه‌های برخورد با آدم‌های سمی

اولین و مهم‌ترین عاملی که در شکل‌گیری یک شخصیت سمی نقش دارد، مثل همیشه در مکانیزم‌های دفاعی خلاصه می‌شود. روان‌شناسی آن‌قدر نقاط تاریک و مبهم دارد که نمی‌توانیم حتی فکرش را بکنیم! علوم تجربی و روان‌پزشکی از سمت دیگر روزبه‌روز به حقایق عجیب‌تری در مورد مغز انسان می‌رسند و این هدف که بتوانیم کارکرد دقیق هرکدام از بخش‌های مغز را بفهمیم، بزرگ‌ترین معمای بشر است. اما رفتارهای سمی در قالب اختلالات روانی یا سندروم‌ها قرار نمی‌گیرند و هر دلیلی که دارند، در اعماق ذهن شخص و زیر هزاران هزار اتفاق دیگر مدفون شده است. باید بدانیم که درمورد افراد مبتلا به سندروم یا اختلالات روانی، قدرت کنترل وجود ندارد؛ اما افراد سمی از نظر روانی سالم هستند و فقط انگیزه‌های پنهانی آن‌ها موجب رفتار نامعقول آن‌ها می‌شود.

در کتاب آدم‌های سمی نویسنده فهرستی از افراد سمی شامل «متلک‌گو، وراج، فرصت‌طلب، بددهن، فراری، خودمخرب، خبرچین، ستیزه‌جو، قربانی، فضول، خسیس» و… را تهیه کرده تا به ما در دفع خطرات احتمالی این افراد کمک کند. زمینه‌ای که باعث بروز چنین رفتارهایی می‌شود اصولاً در یک رابطه‌ی دوجانبه شکل می‌گیرد که برخلاف یک گفتگوی سالم، به یک چالش تبدیل می‌شود. ما باید بدانیم که این افراد همیشه در کمین‌اند تا واکنشی از دیگران دریافت کنند و در پاسخ به آن، رفتاری توجه‌طلب بروز دهند. به این ترتیب اولین نکته‌ای که باید در ذهن داشته باشیم خودداری از ایجاد یک مکالمه با آن‌هاست. نکته‌ی دیگری که در تمام شخصیت‌های سمی مشترک است، احساسی‌ست که در برابر «مقابله به مثل» به آن‌ها دست می‌دهد. اما اصلاً نگران نباشید! ما تصمیم نداریم تبدیل به یک شخصیت سمی شویم و شدت آن را بالا ببریم! مقابله به مثل یعنی رفتار کردن مانند یک آینه. این کار اصلاً ساده نیست و فقط افراد متخصص می‌توانند اصول و قواعد درست این برخورد را تعیین کنند. گاهی حتی روان‌شناسان بزرگی مثل «دکتر اروین یالوم» هم، همان‌گونه که شخصیت کتاب «درمان شوپنهاور» به این مشکل برمی‌خورد، تعامل با شخص را مثل یک دیوار بتنی می‌بینند. در کتاب آدم‌های سمی هم یک روان‌پزشک مشهور و باسابقه با شخصیتی روبه‌رو می‌شود که در ابتدا نمی‌داند چطور با او برخورد کند و حتی تا لب مرز ناامیدی کامل هم پیش می‌رود؛ اما در نهایت راه‌حل آن‌ را پیدا می‌کند و این ارتباط باعث رشد روانی و معنوی هردو طرف می‌شود.

در برخورد با افراد سمی ما باید حواسمان باشد که شخصیت خود را حفظ کنیم و در عین حال، واکنشی را که یک فرد سمی از ما می‌خواهد بروز ندهیم. برخورد با این افراد نیاز به تحمل و صبر بسیاری دارد و اگر در زندگی‌تان افرادی از این دسته هستند که همیشه با شما بوده‌اند و نمی‌توانید به سادگی خود را از او جدا کنید، بهتر است راه‌حل‌هایی علمی از مشاور متخصص بخواهید. باید یادآوری کنیم که افراد سمی بیمار نیستند و نمی‌خواهند که ما را اذیت کنند؛ به همین دلیل گاهی باید با رفتارهایی که به ظاهر سرکوب‌کننده است و بی‌توجهی به حساب می‌آید، به آن‌ها کمک کنیم که به این مشکلات خود پی ببرند.

دسته بندی شده در: