پیش از این در بررسی کتاب «مراقبت و تنبیه، تولد زندان» به بررسی دیدگاه‌های فوکو نسبت به جایگاه قدرت در جامعه پرداختیم. این‌بار به سراغ کتاب دیگری از فوکو به نام «تاریخ جنون» رفته‌ایم. این کتاب مربوط به تاریخچه مفاهیم بیماری‌های روانی از اواخر سالهای ۱۵۰۰ تا اواخر ۱۷۰۰ است؛ اما در واقع شامل تاریخچه‌ی خود بیماری‌ها، علائم یا زمان بروز آنها نیست بلکه شامل تاریخچه‌ای است از این که جنون چگونه در جوامع غربی درک می‌شود. این کتاب شبیه کتاب دیگری است که در سال ۱۹۶۵ در ایالات متحده با عنوان Hysteria: The History of a Disease  و به قلم llza Veith منتشر شده است. ویت نیز مانند فوکو به معانی فرهنگی هیستری، جنون، و به ویژه چگونگی پیدایش آن علاقه‌مند بود. فوکو یک گام فراتر از ویت پیش می‌رود، او به تغییرات گفتمان، یا چگونگی گفتار و نوشتار مردم درباره جنون نگاه می‌کند تا ببیند چگونه جوامع مختلف درک مشترکی از معنای جنون را از طریق ادبیات، قانون، اسناد پزشکی و سایر نمودهای زبان ایجاد کرده‌اند. فوکو از تجربیات خود به عنوان کارآموز در انستیتوی روانپزشکی بیمارستان Sainte-Anne پاریس نیز برای نوشتن کتاب الهام گرفته است.

فوکو کتاب «تاریخ جنون در عصر کلاسیک» را که در حقیقت رساله دکتری اوست در سال ۱۹۶۱ منتشر کرد و مدال مرکز پژوهش‌های علمی را به خود اختصاص داد. خلاصه‌ی این اثر در سال ۱۹۶۴ با عنوان «تاریخ جنون» منتشر شد، استادش پس از مطالعه‌ی پایان‌نامه‌ی او گفته بود که این پایان‌نامه فقط یک اثر فلسفی یا تاریخی نیست. شعر است.

پل میشل فوکو در پانزدهم اکتبر ۱۹۲۶ در پواتیه به دنیا آمد. او از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ در پاریس تحصیل کرد، جایی که در آنجا فلسفه و روانشناسی می‌خواند و مدت کوتاهی عضوی از حزب کمونیست فرانسه بود. پس از فارغ‌التحصیلی، فوکو در دانشگاه لیل به تدریس روانشناسی پرداخت. فوکو همواره به منزلۀ یکى از مهمترین چهره‌هاى اندیشۀ انتقادى مطرح بوده اسـت. آثار و افکار او نیـز بر مکتب‌هاى مختلفى چون پساساختارگرایى، پسااستعمارگرایى، پسامارکسیسم و حتى فمینیست تأثیرگذار بوده اسـت. فوکو اندیشمندى کنجکاو و شکاک بود که شیوه اندیشیدن جدیدى را باب و افکار بسیارى را مشوش کرد. او سعى داشته همواره سیاستى رهایى بخش را تصویر کند، امـا در تصویرى کاملا متناقض، خود این امکان را تضعیف کرده و گاهى غیرممکن جلوه می‌دهد. (میلز،۱۳۸۹)

فوکو نه تنها یک روشنفکر و فیلسوف بود، بلکه یک فعال سیاسی نیز بود. وی درگیر طیف وسیعی از اعتراضات و کارزارها بود: علیه جنگ در الجزایر، علیه نژادپرستی، جنگ ویتنام و اصلاح زندان. در بیشتر دهه ۱۹۷۰ کارهای سیاسی او را تقریباً به خود مشغول کرد. فوکو در سال ۱۹۸۴ در اثر بیماری ایدز درگذشت. کتاب تاریخ جنون با ترجمه فاطمه ولیانی توسط نشر هرمس در سال ۱۳۸۱ به چاپ رسیده است و در سال ۱۳۸۲ به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی برگزیده شده است.

اهمیت فوکو و تاریخ جنون

رابطه فوکو با «ساختارگرایی» پیچیده است. او بارها «ساختارگرا» بودن خود را انکار کرد، اما با این وجود بسیاری از منتقدان کارهای او را با اندیشمندان ساختارگرا مانند لوی اشتراوس، رولان بارت، ژاک دریدا و لاکان مرتبط دانسته‌اند. ساختارگرایی به عنوان یک جنبش سعی در بررسی ساختارها و سیستم‌های خاص فلسفی زبان داشت. این مکتب از کار تئوریسین زبان سوسور‌، که بر نقش نشانه‌ها در زبان تأکید می‌کرد، ناشی می‌شود. علائم متشکل از اصواتی است که نشانه یک کلمه هستند و شیء یا مفهومی که آنها نشان می‌دهند. گفتار و زبان کنش متقابل پیچیده‌ای از علائم مختلف هستند.

بسیاری از نگرانی‌های فوکو را می‌توان ساختارگرایانه توصیف کرد، مانند علاقه او به نقش زبان و سیستم‌های قدرت در کنترل افراد. از همه مهم‌تر، برداشت او از «فرد» شبیه بسیاری از ساختارگرایان دیگر است. اگرچه در بیشتر کارهای فوکو هدف این است که به افراد گرفتار در یک گفتمان خاص «صدا» بدهد، اما ایده‌های جهانی درباره طبیعت انسان نزد او بی‌معنی است. برای او ساختارهای گسترده‌تری که انسان را کنترل و ایجاد می‌کنند از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. زمینه عملی‌ترِ فعالیت‌های فوکو تجربه او در بیمارستان های روانپزشکی به عنوان دانشجو است. وی مدت کوتاهی در بیست سالگی به دلیل افسردگی در بیمارستان بستری شد و بعداً به روانپزشکی علاقه‌مند شد. وی کلینیک‌ها را مشاهده کرد و با پزشکان در بیمارستان روان معروف Sainte-Anne در نزدیکی پاریس کار کرد و سرانجام دیپلم روانشناسی گرفت. فوکو قبل از روی آوردن به فلسفه و روانشناسی فلسفی، به طور خلاصه حرفه روانپزشکی را آموخت. اینکه این تجربیات دقیقاً چگونه او را آگاه کرده‌اند نامشخص است، اما روشن است که فوکو دانش دست اولی در مورد درمان مدرن جنون داشت.

تأثیر فوکو در مطالعه جنون قابل توجه است. این تأثیر به ویژه در آمریکا مشهود است، و بیشتر در پذیرش اصطلاحات وی توسط سایر فلاسفه و مورخان مشهود است. فوکو حمایت خود را از جنبش «ضد روانپزشکی» که با بسیاری از اقدامات روانپزشکی مدرن مخالف بود اعلام کرد. طیف متنوعی از نویسندگان در مورد تاریخ علم، پزشکی و روانپزشکی نیز تحت تأثیر او قرار گرفته‌اند.

تاریخ‌شناسی جنون

در کتاب تاریخ جنون فوکو اصرار دارد که جنون امری طبیعی و تغییرناپذیر نیست، بلکه به جامعه‌ای که در آن وجود دارد بستگی دارد. ساختارهای مختلف فرهنگی، فکری و اقتصادی تعیین می‌کند که چگونه جنون در یک جامعه معین شناخته شده و تجربه شود. به این ترتیب هر جامعه تجربه جنون خود را می‌سازد. تاریخ جنون نمی‌تواند گزارشی از تغییر نگرش نسبت به یک بیماری خاص یا وضعیت وجودی ثابت باشد. جنون در دوره رنسانس تجربه ای بود که در بقیه جهان ادغام شد، در حالی که در قرن نوزدهم به عنوان یک بیماری اخلاقی و روانی شناخته شده بود. به تعبیری، آنها دو نوع جنون بسیار متفاوت هستند. سرانجام فوکو معتقد است که جنون در یک فضای فرهنگی خاص در جامعه قرار شکل می‌گیرد. شکل این فضا و تأثیرات آن بر کسی که دارای جنون است به خود جامعه بستگی دارد. کتاب تاریخ جنون فوکو به هیچ وجه دیوانگی و جنون را از منظر روان پزشکی و یا حتی از نگاه علمی مورد بررسی قرار نمی دهد، بلکه این پدیده از منظر دانش دیرینه‌شناسی یا باستان‌شناسی مورد تحلیل قرار می‌دهد. فوکو در این کتاب تاریخ جنون را در چهار مرحله متمایز مورد بحث قرار داده است.

در سده های میانه (قرون وسطی) جنون نیرویی متافیزیکی قلمداد می‌شد که از مفاهیم کتاب مقدس از جمله: مشیت الهی ، دوزخ ، شیطان، و آخرالزمان تأثیر پذیرفته بود. در مرحله دوم یعنی عصر رنسانس جنون در ادبیات و فلسفه و هنر به عنوان نیرویی در اعماق روح انسان تجسم می یافت. جنون، در این پویه دارای نقشی نمادین اما اجتماعی بود و در چهره دلقکی ابله در کوی و برزن متجلی می‌شد. اما در عصر کلاسیک یعنی دوران حاکمیت بازنمایی Representation جنون به گونه‌ای مؤثر سرکوب شده و رفته‌رفته مجانین از کوی و برزن جمع‌آوری و در مؤسسات روانی و دارالمجانین نگهداری شدند. از این رو آزادی مجانین دوره رنسانس از میان رفت و جنون به عنوان مفهوم مخالف عقل و یا نفی خرد، عنصری نامطلوب در جامعه تلقی شد و به همین جهت نهادهای محدود کننده‌ای عهده‌دار نگهداری مجانین گردید. در این دوره تفاوتی میان جنایتکاران، متکدیان و مجانین وجود نداشت و فلسفه توقیف و حصر این عناصر بر پایه توجیحات اقتصادی – اجتماعی، صورت می‌گرفت زیرا که در این عصر کار، مترادف رستگاری و نجات تلقی شد و بیکاری و ولگردی در حکم طغیان و شورش علیه نظام حاکم بود. مرحله چهارم، یعنی قرن بیستم، عصر سلطه مدرنتیه است که در آن نگاه فروید و روانکاوی را می‌توان ملاحظه نمود. به قول فوکو، فروید روانشناس اتریشی در آثار خود رژیم سکوت و سرکوب را مردود عصر کلاسیک را مردود اعلام کرد و گفتمان جنونDiscourse of Madness را جانشین آن کرد. بدین معنا که روانکاوی فروید و طرفداران او کوشید تا از طریق به زبان آوردن بیمار روانی مکنونات نهفته در ضمیر ناخودآگاه او را کشف و آشکار نماید.

جنون در گفتمان مدرن

در روزگار مدرن گفتمان روان‌پزشکی اعتبار بی‌سابقه‌ای یافت و در واقع زندان بزرگ عصر کلاسیک در عصر مدرن به دهلیز وجدان آدمیان انتقال یافت. از این دوران «ندامتگاه وجدان» جای آسایشگاه‌های کلاسیک را گرفت. دیوانگی در دورات مدرن بر خلاف عصر کلاسیک که وجهیی ناهنجاری اجتماعی قلمداد می‌شد، به بیماری و ناهنجاری روانی تغییر ماهیت داد. در این زمان به جای حبس و طرد و تبعید، توانبخشی روانی جانشین آن‌ها گردید.از این زمان بود که روان‌پزشک نقش پدر روحانی دوران استیلای کلیسا را به خود گرفت و لذا مظهر قانون‌مندی و مشروعیت جامعه شناخته شد. بدین معنا که رفتار جنون‌آسای مجانین رفته رفته در گستره‌ای موسوم به حوزه روان‌پزشکی؛ مسئله‌ای پزشکی تلقی گردید. فوکو در اینجا از واژه‌ی discipline به معنای استعاری بهره گرفت. Discipline هم به معنای رشته و گستره در حوزه‌های علمی چون جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، کیفرشناسی و نظایر آن به کار می‌رود و هم به معنای انضباط و لذا قرار دادن در چارچوبی محصور و محدود به کار رفته است. فوکو روان‌پزشکی را از این جهت یک دیسیپلین قلمداد کرد که هم رشته‌ای خاص و هم دارای انضباط ویژه‌ای بود که بیمار روان در چارچوب آن مداوا می‌شد. اینجاست که او در قلمرو دیسیپلین دانش و قدرت را هم مورد بحث قرار داد و مدعی شد که روانپزشک در سایه همین دیسیپلین بیماران خود را در معرض نظارت فراگیر و کنترل مستقیم قرار میدهد و انضباط خاصی را بر آنها تحمیل می‌کند. به زعم فوکو مکانیسم‌های قدرت در نهادهای مدرنی چون آسایشگاه‌ها، سربازخانه‌ها، مدارس، زندان‌ها، بیمارستان‌ها و حتی دانشگاه‌ها همگی مصادیق همین دیسیپلین محسوب می‌شوند و قدرت در قلمرو همین گستره‌هاست که دامنه خویش را هرچه بیشتر گسترش می‌دهد.

به طور کلی باید گفت فوکو به مسئله جنون  سایر مقولات اجتماعی در چارچوب مناسبات میان دانش و قدرت توجه نمود و آن‌ها را از منظری نهادی وسازمانی تحلیل کرد.اما استعاره اصلی مورد توجه او «حصر و محدودیت» بود و همین دیسیپلین نیز در معنای محدودیت از ناحیه او به کار می‌رفت. این محدودیت در قرن هجدهم یعنی با ظهور فلسفه روشنگری به صورت فضایی درآمد که در آن جامعه بعضی از اعضاء خطاکار و بدسگال را محبوس نمود. فوکو می‌گوید افتتاح بیمارستان عمومی در سال ۱۶۵۶ تبلور عینی این فضای محصور به شمار می‌رود که با انقلاب کبیر فرانسه دوران این‌گونه ندامتگاه‌ها به پایان رسید و شکل جدیدی از محدودیت که بیشتر ماهیتی فردی و ذهنی داشت به وجود آمد. علاوه بر مفهوم دیسیپلین و حصر و محدودیت، فوکو در کتاب «تاریخ جنون» از واژه گفتمان discourse  بهره گرفت. مراد او از این واژه نظام جامع و فراگیر معرفت است که صدور گزاره‌های صادق و کذب را امکان‌پذیر می‌کند. فوکو می‌گوید برای مثال فرانچسکو گویا نقاش اسپانیایی قرن هجدهم در آثار خویش این‌گونه جنون را در چهره‌های خاص تجسم نمود. بدین معنا که در این عصر جامعه‌ی غربی صدای دیوانگان را خاموش کرد. اما کسانی چون گویا، دوساد و آرتو در آثار خویش فریاد مجانین را به گوش جامعه رساندند. فوکو در پایان کتاب «تاریخ جنون» به ارتباط هنر و جنون پرداخته و می‌گوید در دوران کلاسیک بر خلاف سده‌های میانه سکوتی تحمیلی از سوی نهادهای تخصصی و بازداشت‌کننده، رشد و گسترش روان‌پزشکی را فراهم کرد.

به زعم فوکو در این دوره مجانین و دیوانگان در پشت حصارهای بلند و نفوذ ناپذیر آسایشگاه‌ها محبوس شدند و دیگر صدای آن‌ها به گوش نمی‌رسید و ما تنها در خلال آثار هنرمندانی چون گویا و آنتوان آرتو و مارکی دوساد غریو روح خراش آن‌ها را می‌شنویم. به طور کلی فوکو در این بخش از کتاب از فردریش نیچه فیلسوف آلمانی، آنتوان آرتو شاعر و هنرمند و کارگردان فرانسوی و فلیپ پینل و گویا یاد کرده و مدعی اسا که فلسفه نیچهریال شعر هولدرلین و نقاشی های وان گوک همگی جلوه هایی از جنون و دیوانگی را بازتاب بخشیده و گفتمان مجانین را به گوش ما میرسانند.

دسته بندی شده در: