ژان‌لوک گدار، عصیانگر موج نوی فرانسه که در کارنامهٔ درخشانش هر ژانری را به روش خود در هم شکسته و با قوانین خودش مزین کرده، با فیلم «تحقیر» باری دیگر روابط اجتماعی را با اقتباسی از رمان «شبح در شب» از نویسندهٔ ایتالیایی «آلبرتو موراویا» به چالش می‌کشد. گدار که با فیلم‌هایش در هر ژانری روابط انسانی را به چالش کشیده و با دیدی روانشناسانه بررسی کرده است، این‌بار هم مثل هر بار سراغ چیزی متفاوت رفته تا روایت را به طرز وسواس‌گونه‌ای از آن خود کند و به روش منحصر به فرد خود آن را شرح دهد. از ابتدایی‌ترین دقایق فیلم  متوجه خواهیم شد که گدار باری دیگر دارد آزمایش جدیدی رویمان پیاده می‌کند و باز به روشی دیگر مخاطب را مجذوب خود می‌کند؛ او برای اولین‌بار از تیتراژ گویا استفاده می‌کند و دوباره ساختگی بودن سینما و همه‌چیز را به مخاطب یادآور می‌شود. شاید بتوان گفت قصد دارد بگوید پشت دوربین هم برای خودش ماجراهایی دیگر جریان دارد و به صداقت و صحت آن‌ها هم اعتمادی نیست.

آلبرتو موراویا، نویسنده، رمان‌نویس و شرح‌حال‌نویس ایتالیایی، در سال ۱۹۵۴ رمان «Il Disprezzo» که به‌نام‌های «تحقیر» و «شبح در شب» نیز شناخته می‌شود را به چاپ رسانید و گدار آن را در سال ۱۹۶۳ میلادی، یعنی دوران طلایی موج نو در سینمای فرانسه، اقتباس کرد. او در این فیلم علاوه بر به تصویر کشیدن رابطهٔ زناشویی و چالش‌های آن، در حاشیهٔ اقتباس «فریتز لنگ» از «ادیسه»، انتقادی بی‌پرده از تجارت در سینمای پرزرق‌وبرق هالیوود و کارگردانان آن می‌کند.

ادیسه‌‌ای که از هیچکس اقتباس نشده!

فیلم جایی آغاز می شود که «کامیل» از همسرش «پل جاوال»، که نویسنده است، در مورد اندامش سوال می‌پرسد که آیا همسرش جزئیات اندام او را می‌پسندد و وقتی پل تائید می‌کند، کامیل به او می‌گوید: «پس تو کاملاً من را دوست داری.» که از اینجا می‌توان فهمید فیلم قرار است داستان اصلی خود را حوالی چه‌چیزی پیش ببرد: شاید مفهوم رومنس پوچ امروزی و عشق فیزیکال و جلوهٔ بصری برای جذب مخاطب در هالیوود. گدار با استفادهٔ بهینه از صحنه‌ای عاشقانه و برهنه با حضور «بریژیت باردوِ» درخشان، هم برهنگی بی‌هدف برای جذب مخاطب را نقد می‌کند و هم برای جذب مخاطب و حرکت در راستای تجارت در سینما آن را ابتدای فیلم قرار می‌دهد.

در ادامه «جرمی پروکاش» تهیه‌کنندهٔ آمریکایی بانارضایتی از کار «فریتز لانگ» کارگردان اتریشی-آلمانی (که در نقش خودش در فیلم حضور دارد) از پل می‌خواهد فیلنامهٔ اقتباسی از «ادیسهٔ» هومر را بازنویسی کند و تغییراتی در آن ایجاد کند. پروکاش بی‌علاقه به فیلمنامهٔ لانگ، با بی‌اعتناعی حلقه‌های فیلم را پرت می‌کند و دسته‌چکش را در می‌آورد و برای پل چک می‌نویسد و پل هم با نگاهی به لانگ، بی‌چون و چرا قبول می‌کند. در راه برگشت، کامیل، همسر پل جاوال از راه می‌رسد و چشم پروکاش او را می‌گیرد و او را برای نوشیدنی دعوت می‌کند؛ پل که ظاهراً مشغول مکالمه با فریتز لانگ است، تا کامیل دربارهٔ نوشیدنی از او سوال می‌کند، قبول می‌کند. چون ماشین پروکاش دو در دارد، پل تصمیم می‌گیرد با تاکسی به آن‌ها ملحق شود و کامیل را با پروکاش که خیلی واضح جذب او شده است، تنها می‌گذارد. ماجرای ادیسه از طریق فیلمنامه و فرآیند فیلم‌سازی در داستان جریان دارد و با شخصیت‌های داستان ارتباط مستقیم و یا عکس دارد؛ گدار ایدهٔ اصلی اودیسه را در ماجرا پیاده می‌کند و اما از اصلی‌ترین اتفاقات آن به‌طور عکس استفاده می‌کند و فیلم را قابل پیش‌بینی و مورد انتظار پیش نمی‌برد.

این عقب کشیدن پل و تنها گذاشتن همسرش با پروکاش که واضح است چه قصدی دارد و با وجود اینکه زبان یک‌دیگر را متوجه نمی‌شوند اما احساساتش نسبت به کامیل زبان نمی شناسد و به صراحت دیده می‌شود، کامیل را نسبت به همسرش دلسرد می‌کند. او ناگهان احساس می‌کند دیگر پل را دوست ندارد، چرا که باور دارد پل برای صمیمیت بیشتر با پروکاش و با دیدن علاقهٔ او به کامیل، همسر خودش را به او عرضه کرده است. با این وجود پل درخواست پروکاش را می‌پذیرد و با کامیل راهی کاپری در ایتالیا می‌شود که بقیهٔ داستان در آن‌جا اتفاق می‌افتد.

حالا باید ببینیم پل می‌تواند در راستای داستان اودیسه، مثل او که در آخر به سرزمین خود بازگشت، در این پروژه جایگاه برحق خود را پیدا کند؟ و اگر موفق شد، آیا همسرش مثل پنه‌لوپه به او وفادار می‌ماند؟

روابط از دید گدار

ژان‌لوک گدار فارغ‌التحصیل رشتهٔ «مردم‌شناسی» از دانشگاه «سوربن» است؛ احتمالاً همین عبارت بسیاری از سوالات ذهن ما را حل کند. اینکه گدار چرا انقدر علاقه به نشان دادن رابطه‌ها در اشکال مختلف است و در فیلم‌هایش موقعیت‌های خاصی برای نشان دادن روابط با دیالوگ‌های ماندگار ایجاد می‌کند. برایش هم فرقی ندارد داستان عاشقانه است یا جنایی، او توانایی ایجاد بهترین موقعیت‌ها را برای به تصویر کشیدن چیزهای جالبی که در ذهنش شکل گرفته، دارد.

فیلم «تحقیر» با روایتی نسبتاً ساده و رئال و پس‌زمینهٔ سینمایی منحصر به فرد کارگردان، علاوه بر نقد رومنس در فیلم‌ها، یک‌جورهایی آن را در واقعیت هم نقد می‌کند.

کامیل ارزش انسانی‌اش را در اندامش می‌بیند و ابراز رضایت پل را دوست داشتن تلقی می‌کند. شاید مفهوم عشق به استفادهٔ متقابل آن دو از یک‌دیگر تغییر کرده است؛ کامیل فکر می‌کند به پل علاقه‌مند است چرا که پول و آپارتمان او را دوست دارد و معتقد است در مقابلش پل هم او را برای زیبایی و اندامش خواهد ستود و فایدهٔ خود را خواهد برد.

اما بعدتر به‌نظر می‌رسد پل برای جوش‌خوردن معامله و به‌دست آوردن پول، همسرش را با مرد هوسباز آمریکایی تنها می‌گذارد و به‌راحتی هم می‌شود پیش‌بینی کرد عاقبتش چه می‌شود. شاید او همسرش را به سمت او سوق دهد تا برعکس چیزی که کامیل فکر می‌کرد، از این طریق از او سوءاستفاده کند و همچنان منتظر بماند تا ببیند همسرش چقدر به او وفادار خواهد بود. کامیل هم دلزده از پل  و با دیدن مردی ثروتمندتر از او، این حق را از آن خودش می‌داند که جذب او شود و ناگهان حس کند دیگه پل را دوست نداشته است؛ که این خود تعریفش از دوست‌داشتن را به چالش می‌کشد.

در آخر با وجود اینکه این فیلم جزو آثار محبوب و برتر ژان‌لوک گدار محسوب نمی‌شود و مخاطبان یا علاقهٔ بسیاری به آن دارند و یا از آن به شدت انتقاد می‌کنند، اگر طرفدار آثار گدار باشید، می‌دانید که چگونه شما را جذب دنیای همچنان زندهٔ چندین دههٔ پیش خود خواهد کرد و از نورپردازی گرفته و تا کاربرد رنگ در نمادها موضوعی ساده را منحصر به خود و دلپذیر می‌کند.

جالب است بدانید که سوندترک اصلی این فیلم به نام «تم کامیل» در فیلم معروف «کازینو» در سال ۱۹۹۵ به عنوان سوندترک اصلی این فیلم استفاده شده و نمایی از فیلم «تحقیر» به عنوان پوستر جشنوارهٔ فیلم کن در سال ۲۰۱۶ به کار برده شد.

دسته بندی شده در:

برچسب ها: