موسیقی و شعر ایرانی پیوندی جدانشدنی از یک‌دیگر دارند و از قدیم، یعنی حتی زمانی که رادیو و تلویزیون هم نبود، خوانندگان ایرانی به شعرهای فاخر شاعران کلاسیک روی می‌آورند. مثلاً زمانی که گرامافون بود و روی صفحه‌های بزرگش فقط یک قطعه ضبط می‌شد، ثروتمندانی که توانایی خرید آن را داشتند، یا موسیقی کلاسیک مثل باخ و بتهوون گوش می‌کردند یا موسیقی خوانندگان ایرانی مثل بنان! موسیقی ایرانی هم مثل -تقریباً- تمام کشورهای دیگر دنیا امروز فضای وسیعی از خودش را به pop داده است و عموماً مبتذل شده؛ هرچند هنوز هم هستند خوانندگانی مثل «همایون شجریان» که نقش خود را ایفا کنند و سهم خودشان را از میراث موسیقی سنتی، حفظ کنند.

شعر زیر مشهوترین اثر «امیرخسرو دهلوی»ست و چون با «الف» شروع می‌شود، در دیوان اشعارش هم اولین غزل است. این شعر را احتمالاً با صدا و آواز ماندگار شجریان به خاطر دارید و هرچند با شاهکارهای شجریانِ پدر فاصله‌ی زیادی دارد، اما به‌هرحال درکنار او می‌درخشد. در این شعر امیرخسرو از تکنیک‌ها و بداعت‌هایی بهره گرفته که هنوز برای ما تازگی دارد. مثلاً باریدن ابر در ادبیات ما نشانه‌ی وصال است و در بیت اول، شاعر از این تناقض استفاده‌ می‌کند تا دگرگونی و پریشا‌ن‌حالی عاشق را برساند. بیت دوم به‌تنهایی و به اختصار تمام، یک تصویر تمام‌نماست که شخصاً فکر می‌کنم به اندازه‌ی یک موقعیت دراماتیک در رمان‌نویسی تصویرسازی در دل خود دارد و در آثار سینمایی هم، فقط در بین بزرگان دیده می‌شود.

استفاده از زبان و شیوه‌ی این کار، چیزی‌ست که در گذشته واقعاً مثل یک حلقه‌ی گم‌شده بود و فقط کسی که به دنبال چیزی بود و زندگی‌اش را برای یافته‌ای حقیقی صرف می‌کرد، می‌توانست به آن برسد؛ آن هم با ده‌ها سال فقر و زحمت و بی‌خوابی. هم‌نام امیرخسرو، یعنی بیدل دهلوی، یکی از کسانی‌ست که در بهره‌گیری شاعرانه از زبان پابه‌پای افسانه‌هایی مثل حافظ و سعدی حرکت می‌کند و به نظرم در مضمون چیزی از آن‌ها کم ندارد. فارغ از مقایسه، امیرخسرو هم به پیروی از آن‌ها در فضایی می‌نویسد که آن را تجربه می‌کند و تنها در این صورت است که امثال عبارت‌های درخشانِ به‌کاررفته در بیت هشتم و نهم را شاهد هستیم. امیرخسرو دهلوی را می‌توانیم یک نمونه از استاد بودن و استاد شدن بشناسیم؛ چرا که او مثل روش بزرگان پیش از خودش، در عین خلاقیت و تسلطی که دارد خود را مدیون آن‌ها می‌داند و در فرم و تکنیک به آن‌ها نزدیک است.

ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا

سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا

ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا

دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم
مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده ازان نعمت دیدار جدا

دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا

می‌دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش ازان خواهی، بستان و نگهدار جدا

حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا

دسته بندی شده در: