توجه: این متن در نقاطی ممکن است داستان کتاب را فاش کند.

بسیاری از نویسندگان برای خلق آثار خود به سراغ وقایع سیاسی، اجتماعی، تاریخی‌‌ می‌روند که در واقعیت رخ داده است. آن‌ها خمیرمایه و پی‌رنگ کار خود را از این وقایع گرفته و با قریحه و استعداد خود، آن را در جهت دست یافتن به اثری ماندگار می‌پرورند. در تاریخ، وقایعی وجود دارند که حجم سبوعیت آن‌ها از باور خارج است؛ نویسنده با تصویر کردن مجدد آن‌ها از دریچه‌ی نگاه خود آن واقعه را ثبت و برای آیندگان در معرض یادآوری و نقد قرار می‌دهد. «ژان تولی» در کتاب «آدم‌خواران» با استناد به گزارش‌ها، اسناد و اظهارات موجود در باب قتلی تاریخی که در سال ۱۸۷۰ میلادی در یکی از روستاهای جنوب غربی فرانسه رخ داده است، پرونده‌ی این قتل را از هزارتوهایِ مسکوت تاریخ بیرون می‌کشد و آن را مورد بازخوانی قرار می‌دهد. ژان تولی که با کتاب «مغازه‌ی خودکشی» در ایران به شهرت رسید، رمان‌نویس، کارتونیست و کارگردان فرانسوی است که اغلب آثارش با زبانی کمیک (طنز سیاه)، و یا تراژیک پرده از فجایع و وقایع تلخ برمی‌دارند. در هنگام خواندن کتاب ممکن است از شدت وحشت، مدام در انتظار این باشید که نویسنده جایی  و به شگردی از خواب بیدارتان کند و بگوید چنین اعمال وحشیانه‌ای از انسان برنمی‌آید و این داستان تنها زاییده‌ی تخیل و به مثابه یک کابوس است، اما اشاره به حقیقی بودن آن چون سیلی سختی است که به صورت‌تان می‌خورد و شما را به فکر فرو می‌برد. کتاب آدم‌خواران با ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی که پیش از این نیز آثار دیگر ژان تولی را به فارسی ترجمه کرده، توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

آدم‌خواران و ضیافت خون

داستان آدم‌خواران بر خلاف نام وحشت‌انگیزش شروعی آرام و دلپذیر دارد. حکایت مردی به نام آلن دومونی که به معاونت شهرداری منصوب شده است و با صدای پدر و مادر مهربانش از خواب بیدار می‌شود تا برای جشن به مرکز روستا و به میان مردم برود. آلن دومونی فردی مسئولیت‌پذیر، با اخلاق و دست‌گیرِ نیازمندان تصویر می‌شود که علی‌رغم معلولیتِ یکی از پاهایش حاضر به معاوضه‌ی نوبت خود برای حضور در جنگ میان فرانسه و پروس با فردی دیگر نیست و برای حضور در جبهه و دفاع از میهنش، با وجود نگرانی پدر و مادرش مصمم است. روستاییان که با پدیده‌ی کم‌آبی و خشکسالی روبرو هستند و کشاورزی آنها از رونق افتاده است، در میانه‌ی جنگ و تلخ‌کامی انگیزه‌ای برای شادمانی ندارند؛ پس این جشن کوچک بهانه‌ای می‌شود که برای ساعاتی هرچند کوتاه، آنچه زندگی‌شان را تهدید می‌کند فراموش کنند و به سلامتی سربازان دلاوری که در جنگ با پروس در حال مبارزه هستند برقصند و بنوشند. مردم که تحت تاثیر نظام حاکم و به دلیل حس وطن‌پرستی بسیار به شدت پیگیر اخبار جنگ هستند با خود گمان نمی‌برند که در معرض خطر شکست قرار داشته باشند؛ و از آن‌جایی که به دلیل بی‌سوادی و عدم دسترسی به روزنامه‌ها در جریان آخرین رخدادهای جنگ نیستند، ناگهان خواندن قسمتی از یک روزنامه که خبر از شکست فرانسه در جنگ با پروس می‌دهد به سرعت جشن‌شان را به آشوب می‌کشد و ترس، وحشت و دلهره مانند طوفانی شادی و ضیافت‌شان را در می‌نوردد.

سوءتفاهمی به قیمت جان

برای مردمی که که تحت سیطره جنگ و قحطی زندگی می‌کنند و بسیاری از آن‌ها فرزندانشان را در جنگ از دست داده‌اند، تنها جرقه‌ای کوچک می‌تواند مانند شعله‌ی کبریتی در انبار باروت باشد که خشم و اندوه‌شان را شعله‌ور می‌کند. پس از خواندن خبر شکست فرانسه در جنگ با پروس توسط پسرعمه‌ی آلن دومونی، و بیان اعتراضات او نسبت به حکومت و بی‌کفایتی‌اش در مدیریت جنگ، سر و صداها بالا می‌گیرد و او متهم به دفاع از دشمن و وطن‌فروشی می‌شود. در این حین آلن دومونی که در صدد آرام کردن جمع برآمده است، با یک لغزش زبانی و سوءتفاهم کوچک به طعمه‌ی بعدی این خشم و اندوه بدل می‌شود. در ابتدا حجم حملات و صدمات به آلن آن‌چنان غیرقابل باور است که خود آلن نیز تصور می‌کند مردم با او در حال شوخی هستند، و این شوخی قرار است تا لحظاتی بعد به پایان برسد، اما آن‌ها با متهم کردن آلن به پروسی بودن و ضدیت با فرانسه گویی هویت آلن را به کلی به فراموشی می‌سپارند و چنگال‌های تیز خشم‌شان را بر تن او فرو می‌کنند. حتی کسانی که که آلن زمانی به کمک و همدلی با آن‌ها برخاسته، یا همکلاسی دوران کودکی‌اش که از او شناخت کاملی دارد بر علیه او برمی‌خیزند و یک ‌صدا او را پروسی می‌نامند.

تشریفات شکنجه

خشم مردم آنتوفی گویی پایانی ندارد و پس از طی کردن هر مرحله در شکنجه‌ی آلن دومونی به مرحله‌ی بعد و درجاتی فجیع‌تر وارد می‌شود، سنگ‌پراندن به سمت آلن، کشیدن او با طناب، زیر پتک گرفتن دست‌ها و پاهایش تا مرز از بین رفتن انگشتانش، مثله کردن، سوزاندن و در نهایت خوردن او زنجیره‌ای وحشت‌آور از سیر سقوط انسان به اعماق تاریک اخلاق و انسانیت است. مردم آنتوفی، مراسم قتل آلن دومونی را به تفریح بدل می‌کنند و در این بین حتی دست کودکان‌شان را نیز به این قتل آغشته می‌سازند. گرچه در نقدهای بسیاری که بر این اثر نوشته شده همواره مردم مورد اتهام قرار گرفته‌اند، اما نمی‌توان مردم را بدون در نظر گرفتن منبع خشم و جنون‌شان مورد اتهام قرار دارد، گرچه این مسئله تاییدی بر اعمال وحشیانه و قتلی که رخ داده نیست، اما پیش از متهم کردن مردم بهتر است به بررسی ریشه‌های این خشم و تنزّل انسانیت در این جامعه پرداخته شود، که بی‌شک پاسخی به عاملی بیرونی و ناشی از سالیان متمادی تحت خشونت و رنج قرار گرفت همین مردم بوده است.

احسان کرم‌ویسی مترجم اثر نیز می‌گوید فقط قحطی نیست که مناسبات اخلاقی را تغییر می‌‌دهد؛ یکی از دلایلی که کتاب را ترجمه کردم همین بود که با آن احساس نزدیکی می‌‌کردم. در واقع این کتاب فقط شرح شکنجه و کتک‌زدن و قتل و آدم‌خواری نیست. یعنی هست، ولی این‌ها ظاهر ماجراست. روح و عاطفه و احساسات و شخصیت آلن هم خرد و نابود می‌‌شود. جماعتی که تاب تحمل «دیگری» را ندارد چطور جماعتی است؟ با نابود کردن این «دیگری» چه تغییری ایجاد کرده‌‌ایم؟ (ایبنا)

عشق یخ‌زده

در این بین آنا دختر قهوه‌خانه‌دار روستا شخصیتی در حکم ناجی آلن دومونی است که با خبر کردن کشیش درباره‌ی واقعه‌ای که در روستا در جریان است از او کمک می‌طلبد، کشیش که راه‌حل را در سرگرم کردن مردم می‌بیند آن‌ها را به کلیسا دعوت می‌کند و با شراب بسیار از آنان پذیرایی می‌کند تا شاید دست از شکنجه‌ی آلن دومونی بردارند؛ اما این مستی و شراب بیش از اندازه هم تاثیری بر خشم مردم ندارد و هربار که آلن به کمک دوستانش در معرض فرار از دست جمعیت قرار می‌گیرد، با شکنجه‌ای وحشتناک‌تر به این تونل وحشت پرتاب می‌شود. در یکی از این تعقیب و گریزها برای نجات آلن دومونی، آلن را برای مخفی شدن به یک اصطبل می‌برند و آنا که در گوشه‌ی آن اصطبل ایستاده است برای نجات آلن با فردی از روستاییان وارد رابطه می‌شود. تن بی‌جان و باردار آنا که در پایان داستان بر زمین سرد و یخ‌زده افتاده است نشان از عشقی است که نتوانست نجات‌بخش باشد و خشمی که نه تنها زندگی آلن دومونی، که زندگی پدر و مادر آلن و حتی آنا را نیز تحت تاثیر خود قرار داد.

لرزه‌های پس از حادثه

اندکی بعد از خاموش شدن شعله‌هایی که جان آلن را سوزانده بود، مردم به خانه‌هایشان بازگشتند و روستا در بهت و حیرت از آنچه به خود دیده فرو رفت. دیری نگذشت که ژاندارم‌ها برای بررسی محل حادثه روانه‌ی روستا شدند، و خود از ابعاد این فاجعه آنچنان شگفت‌زده شدند که نمی‌دانستند چه کسی را باید برای این قتل دسته‌جمعی دستگیر و مجازات کنند. متهمان اندکی بعد در دادگاه محاکمه شدند و اغلب در جواب سوالات قاضی مبنی بر انگیزه‌ی این قتل می‌گفتند: تحت تاثیر بقیه قرار گرفتم، عقلم را از دست داده بودم، ما دیوانه شدیم و… دادگاه در نهایت به اعدام سه نفر و حبس و اعمال شاقه بقیه افراد حکم داد، و پس از سی سال حبس اغلب این زندانیان به دلیل رفتار مناسب در زندان مورد عفو قرار گرفتند و صاحب بچه‌هایی شدند که نام‌خانوادگی دومونی را روی آنها گذاشتند. در شانردهم اوت ۱۹۷۰، در مراسمی به یادبود صدمین سالگرد مرگ آلن نوادگان خاندان دومونی با اولاد خانواده‌های قاتل در کلیسای اوتقای پیمان مسالمت بستند و یکدیگر را بخشیدند. همچنین پروژه‌ای که آلن برای بازسازی رود نیزون طراحی کرده بود به اجرا در آمد و حالا، پس از صد و پجناه سال آن منطقه آباد و پر رونق شده است.

دسته بندی شده در: