یکی از مشهورترین کتاب‌های چند سال اخیر، نه در ایران، که در جهان، همین «انسان خردمند»، نوشته‌ی یووال نوح هراری، نویسنده، روشن‌فکر و تاریخ‌دان اسرائیلی است. در حدی که حتی پس از توقیف شدن مجوز انتشارش، هم‌چنان خوب می‌فروشد و در هر سوراخ و سنبه‌ای نامش دیده می‌شود! تا جایی که بسیاری از مردمی که سعی دارند تا چیزی بیاموزند، تصور می‌کنند که منبع هر روشن‌فکری‌ای از انسان خردمند شروع می‌شود؛ آنان چه جوان، چه پیر، چه ثروتمند و چه فرودست و حتی چه لامذهب و چه مذهبی با آغوشی باز سراغ این کتاب می‌روند!

شاید پر بی‌راه نباشد، بگویم که هراری توانسته با استفاده از شرایط موجود جهان، اثر (یا آثارش) را خوب مطرح کند و اگر کتاب‌های او در دوره‌ای دیگر به چاپ می‌‌رسیدند که شبکه‌های اجتماعی نبودند یا فروخوردگیِ ناشی از التقاط حقایق و واقعیات و دروغ‌ها این‌چنان دامن مردم را نگرفته بود و یا تب پرخاش و تعصب، جهل مرکب و بی‌اعتقادی را پدید نیاورده بود، بعید بود که آثار هراری از اقبال فعلی‌شان برخوردار شوند و حتی فراتر از آن، محلی از اعراب داشته باشند. برای مثال، انسان خردمند از جنبه‌ی شناختی، بند کفشِ آثار عرفانی کلاسیک ما مانند مثنوی معنوی مولوی، تذکره الاولیای عطار نیشابوری، اسرار التوحیدِ ابوسعید ابوالخیر (نوشته‌ی محمد بن منور) یا طواسین حسین‌بن منصور حلاج هم نخواهد شد! البته احتمال می‌دهم که این مدعای بدون مصداق برای شما گران بیاید و صدالبته اگر چنین نبود هم در قاموس ما این نبود که مانند هراری، بخواهیم چیزی را بدون استدلال در مغزی فرو کنیم. بنابراین سعی دارم تا با گذر از کلیات کتاب و معرفی انسان خردمند که در مطالبی مانند «خلاصه‌ی کتاب انسان خردمند» به آن پرداخته بودیم، مانند رویه‌ای که در نقد کتاب دیگر هراری، یعنی «انسانِ خداگونه؛ واقعیتِ تلخ یا توهم شیرین؟!» داشتم، به نقد استنتاجی کتاب بپردازم.

دایره‌المعارفِ هیچ و همه!

هرچه گشتم، عنوان بهتری برای این بخش نیافتم؛ بخشی که می‌خواهم درمورد کلیتِ اثر هراری صحبت کنم. چراکه از نظر هر خواننده‌ی حرفه‌ای، انسان خردمند قصد داشته دایره‌المعارف باشد یا حداقل برای مخاطب عادی این‌گونه جلوه کند که نویسنده‌اش «استادِ همه‌چی دون» است!!! اما دایره‌المعارفی که هراری ارائه می‌دهد، همه و هیچ است! چیزی که وقتی بخواهید، چند هزار سال تاریخ انسانی را تنها در ۶۲۱ صفحه‌ی رقعی جا کنید، ناگزیر اتفاق می‌افتد! با این وجود، هراری سعی کرده تا از کلی‌گویی‌دوستیِ آدمی‌زاد کمک بگیرد و کاری کند که مخاطبش عملا پس از خواندن اثرش چیز خاصی کسب نکند، اما توهم این را بزند که شاهکار مطالعه کرده است! کاری که معمولا بین سیاسیون اتفاق می‌افتد؛ برای مثال در مناظرات یا مصاحبه‌های سیاسیون می‌بینیم که به راحتی درمورد مشکلات کلان جامعه صحبت می‌شود و این‌گونه القا می‌شود که راه حل برون‌رفت در مشتِ آن‌هاست؛ اما در حقیقت اتفاق دیگری می‌افتد و بعضا حتی یک خط برنامه برای مشکل‌زدایی وجود ندارد! این مساله برای انسان خردمند هم صادق است؛ مخاطبان و شاید بهتر باشد بگوییم پیروان هراری، این نویسنده‌ی اسرائیلیِ هم‌جنسگرا را تا حد پیامبرِ زمانه‌ی خود بالا می‌برند؛ اما افسوس که او در هیچ‌جای اثرش عمیق نمی‌شود و اقیانوسی به عمق یک سانتی‌متر را پدید می‌آورد و هرجا هم که سعی می‌کند از واگویه‌ی متفاوت چیزهایی که قبلا دیگران گفته‌اند، عبور کند و حرفی جدید بزند به خطا می‌رود؛ درمورد این موضوع در ادامه‌ی متن بحث خواهیم کرد.

اما در راستای مباحث ابتدای این بخش، دانشمندان و منتقدان زیادی اعم از رابرت هالپایک، چارلز سی من، آوی توشمان، جان سکستون و مارکوس پاول در رویکردی متضاد با عموم مردم، انسان خردمند را اثری ضعیف و بد می‌دانند و آن را با صفاتی هم‌چون بی‌سند، غیرجدی، فریبنده و معیوب توصیف می‌کنند.

روشن‌نگری، تاریک‌بینی نیست!

فوران یأس و ناامیدی در جامعه، یکی از بهترین فرصت‌ها را برای گرفتن ماهی از آب گل‌آلود می‌دهد و از قضا، حوضی که ماهی ندارد، قورباغه را سرور و سالارِ خود می‌بیند. بی‌راه نیست اگر بخواهیم وضع جامعه‌ی جهانی که از یک‌سو میان چرخ‌دنده‌های سرمایه‌داری خرد شده و ازطرفی فشار مضاعف جنگ و بیماری و… را می‌بیند، به جامعه‌ی اوایل قرن نوزدهم تشبیه کنیم که به سمت نیهیلیسم رفت و هرچه امثال داستایوفسکی برای بهبود فکری‌اش تلاش کردند، تا مدت‌ها از آن باتلاق بیرون نیامد! چنین دورانی فرصت خوبی است تا امثال هراری با ادعاهای شبه‌علمی خود جلو بیایند و با فرصت‌طلبی، اذهان را برای منجی‌ای هم‌چون گلوبالیسم -که چیزی متفاوت از غول مرحله‌ی آخر نیست-، آماده کنند.

جدای از این‌ها، هراری خودش هم به کاری که می‌خواهد بکند آن‌چنان مسلط نیست و باعث می‌شود تا بتوانیم از او گاف‌هایی گزاف بگیریم. برای مثال، یکی از نکات بارز «انسان خردمند»، سیاه‌بینی همیشگی اثر است. در حالی که همزمان با این موضوع، هراری می‌خواهد ژستِ علمی بگیرد! درواقع او با چیدن پیش‌فرض‌هایی اثبات نشده، مباحثش را جلو می‌برد که واضحا با دید علمی در مغایرت قرار دارند. برای مثال، او اصل تصادفی‌بودن را به عنوان وحیِ کتاب انسان خردمند به ذهن مخاطب فرو می‌کند، اما هیچ‌کس به این موضوع پی نمی‌برد که اگر قرار بر تصادفی‌بودن همه‌چیز باشد، در یک چرخه‌ی نامتناهی، به دید جبرگرایانه‌ی قرون وسطی نزدیک می‌شویم و این یک تناقض آشکار است که بخواهیم با آن دیدِ دگم، از روشن‌فکری دم بزنیم!!! اما بعضا فریب‌های آگاهانه‌ای هم وجود دارند؛ برای مثال می‌توانیم تاکید هراری بر همین تصادفی بودن را تمهیدی برای توجیهِ بی‌مصداقی پیش‌فرض‌هایش بدانیم. او سعی می‌کند تا همه‌چیز را تصادفی جلوه دهد تا زمانی که از قسمت‌های نامطلوبِ تاریخ (برای ایدئولوژی خودش) گذر می‌کند، صدای کسی درنیاید و فرم کاتوره‌ایِ کلی مباحثش سرپوشی بر این نکته شوند که دید علمی همیشه در دیالکتیک شکل می‌گیرد و محقق، موظف است که به جای خوانشی یک‌سویه و عوام‌فریبانه، دو (یا چند) طرف بحث را پیش بکشد و به مقایسه و استنتاج بپردازد!

اما با علاقه‌ی جهان ناامید و رخوت‌زده به تاریک‌بینی، هراری سعی کرده تا با تغییرِ تاریخ (History) به داستان (Story)، دکان باز کند و الحق هم خوب محبوب شده است…

ربات شدن، خردمندی است؟

فرض کنید که کسی بیاید و یک ساعتِ تمام از خصائص و فضائل شما تعریف کند، اما در آخر شرط بگذارد که بیا و در ازای این تعریف‌ها، از این به بعد برده‌ی من باش! آیا شما قبول می‌کنید؟ طبعا نه! اما اگر قورباغه را به جای انداختن در آب جوش، در آب ولرم بگذارید و آرام‌آرام زیرِ قابلمه را زیاد کنید، او سِر می‌شود و اصلا نمی‌فهمد که باید از خطر مرگ فرار کند؛ کاری که نویسنده با گذاشتن هندوانه‌ی خردمندی زیر بغل مخاطبانش می‌کند تا آنان را برای ابژه شدن آماده کند! البته شرطِ گلوبالیست‌هایی هم‌چون هراری، مستقیم نیست و در پس پرده پنهان شده که اتفاقا جنبه‌ی تهدیدآمیز آن‌ها را غلیظ و غلیظ‌تر می‌کند. در مطلب قبلی‌ام راجع به هراری هم از تاثیر خاستگاه یک نویسنده گفته بودم و شاهد مدعای خود را می‌توانم در حرف‌های رابرت هالپایک راجع به کتاب حاضر خلاصه کنم:

[انسان خردمند] تاخت و تاز فکری وحشیانه‌ای است در عرصه‌ی تاریخ، با جلوه‌های احساسی از حدس و گمان که با پیش‌گویی‌های وحشتناکی درباره‌ی آینده‌ی بشر خاتمه می‌یابد…

درواقع اگر تعاریف و تمجیدهایی که کتاب دریافت کرده را به یاد بیاوریم و منابع تحسین‌ها را در بیل گیتس ببینیم، حداقل سعی می‌کنیم تا بدون اعتماد خاصی سراغ مطالعه‌ی کتاب برویم؛ زیرا دیدِ منفعت‌گرای ایدئولوژیک، یکی از مهم‌ترین تهدیدات برای کتابی علمی است و بدیهی است که این تحسین‌ها نشان‌دهنده‌ی سفارشی بودن کتاب است. سفارشی بودنی که باعث می‌شود تا هراری روی بسیاری از نقاط مهم قلم بگیرد؛ برای مثال او در سیر تاریخی‌اش از چین می‌گوید اما از قوم هان می‌گذرد؛ از تمدن خاورمیانه در سال‌ها پیش می‌گوید اما از کوروش رد می‌شود؛ از زرتشت می‌گوید اما اشاره‌ای نمی‌کند که او ایرانی بوده است! از دوره‌ی روم حرف می‌زند اما سعی می‌کند تا مدام به آنان بگوید ایتالیایی! و و و…

کدام اومانیسم؟!

این‌ها تماما مسائلی هستند که باعث می‌شوند تحریفات کتاب را تئوریزه و صدالبته کانالیزه تلقی کنیم. فروضی که اگر قرار باشد بنا به رویه‌ی جدلی، مانند رویکرد مفهومی کتاب، بستر یک نتیجه‌گیری را تشکیل دهند، غایتی غیر از تلاش گلوبالیسم برای گرفتن هویت والای انسانی بشریت، پوچ نشان دادن تاریخ و درنهایت برده‌سازی از انسانِ بی‌ارزش شده را فریاد بزند! اما در کمال تعجب (و شاید خباثتِ نویسنده) تمام این فرآیند در ظاهر تحت لوای مکتب زیبایی به نام «اومانیسم» مخفی شده؛ درصورتی که نه‌تنها رویکرد هراری با انسان‌گرایی جور در نمی‌آید، بلکه با آن در تضاد قرار می‌گیرد. البته هراری سعی کرده تا با به کار بردن عبارت ناهمگون «اومانیسمِ تکامل‌گرایانه!» این تناقض آشکار را توجیه کند؛ اما مساله آن‌جاست که خود این عبارت هم به پارادوکسی بیشتر دامن می‌زند! درواقع انگار که دوباره به همان قرن نوزدهم برگشته‌ایم و جدال بر سر این آغاز شده که انسانیت به دیدِ الهی باز می‌گردد یا در کتاب «منشأ انواع» چارلز داروین حل خواهد شد؟ و نکته‌ی این التقاطِ محتوایی آن‌جاست که بدانیم، همیشه از نظر یک صهیونیست، منبع شناخت بیش از آن که به معرفت بازگردد، تحت لوای مسائل امنیتی بازتولید می‌شود!

در همین راستاست که این نویسنده‌ی اسرائیلی تا توانسته از به کار بردن تاریخ تمدن ایرانی گذر کرده و کلا نامی از پارسیان به میان نیاورده؛ اما از آن‌جا که با ذات انسانیت و فطرتِ منعطف مشکل دارد، علاوه بر فرهنگ شرقی، سعی کرده جنبه‌های مثبت فرهنگ غربی را هم سانسور کند! او در جای دیگری از تکامل‌گرایی اجتماعی صحبت می‌کند؛ لفظی که به قول داوود طالقانی در روزنامه‌ی فرهیختگان، یادآور استفاده از دید صفر و یکی و ریاضیاتی در حوزه‌ی علوم انسانی و اجتماعی است؛ دیدی کلیشه‌ای و شکست خورده که هراری سعی کرده تا کپی دست چندمی از آن را دوباره در انسان خردمند استفاده کند!

اشتباهاتِ بی‌شمار انسان خردمند

اگر بخواهیم که اشتباهات بی‌شمار کتاب را –ولو به صورت گذرا- بررسی کنیم، به یک آش شله‌قلمکار برخورد خواهیم کرد؛ زیرا خود کتاب آن‌چنان به ورطه‌ی «از هر دری سخنی» افتاده که اشتباهاتش هم بسیار متنوع است و از گاف‌های تاریخی بگیرید تا مباحث زیست‌شناسی و جامعه‌شناسی را شامل می‌شود. پس مرور این نکات هم به سان کشتی گرفتن با خوک است و مقاله‌ی ما را از سندیت می‌اندازد؛ زیرا جزیره‌جزیره است و نه ابتدا، نه انتها، نه رشته‌ی منطقی مرتبطی را شامل می‌شود. پس ما سعی می‌کنیم تا تنها به صورت موردی به ارائه‌ی چند مثال بپردازیم و شما را برای مطالعه‌ی بیشتر در این باب به مصاحبه‌ی شروین وکیلی، زیست‌شناس و جامعه‌شناس و اسطوره‌شناس مشهور ارجاع دهیم.

منتها اگر بخواهیم دلیل این اشتباهات (اگر فرضِ نیت‌خوانیِ بد را کنار بگذاریم) بررسی کنیم، باید همان متخصص نبودنِ هراری در تمام رشته‌ها و سعی بر انگولک کردن حداکثری را پیش بکشیم! در ادامه به چند سرتیتر از اشتباهات خنده‌دار هراری خواهیم پرداخت.

اشتباهات جانوری

مصداق‌های اشتباه در کتاب حاضر، فراوان‌تر از فراوان‌اند و معلوم نیست که هراری می‌خواسته کتابی علمی بنویسد یا در ژانر سوررئالیسم، دنیایی عجیب و غریب و تخیلی را خلق کند! برای مثال او در جایی می‌گوید که «پنج ساعت از زندگی روزانه‌ی شامپانزه‌ها به جویدن غذا می‌گذرد.» و بعد با تکیه بر این مصداق غلط شروع به فلسفه‌بافی می‌کند! درحالی که یک کودک هم می‌داند غیر از حیواناتِ سُم‌داری مانند گاو و گوسفند که غذا را نشخوار می‌کنند، غذا جویدن هیچ حیوانی پنج ساعت طول نمی‌کشد!!!

حالا تصور کنید که این مصداق آن‌قدری واضح است تا بتوانیم غلط بودنش را درک کرده و نتایج استدلال از روی آن را نپذیریم؛ اما در ادامه چه‌طور می‌شود به کتابی علمی اعتماد (و بعضا استناد) کرد و تهدید بی‌پشتوانه بودن مصداق‌هایش را جدی نگرفت؟ آیا پیش نخواهد آمد که هراری بخواهد مصداقی جزئی‌تر را پیش بکشد که ما اصلا دیدی به آن نداریم و سپس بخواهد از روی بستر موردنظرش، نتیجه‌گیریِ شازی کند که انگشت به دهان بمانیم؟!!!

عدم تسلط زبانی و ادبی

یکی از بسترهای فلسفی، پذیرفتن این است که «انسان حیوان ناطق است!»؛ چیزی که در کتاب منطق ارسطو (ارگانون) مطرح شده بود. حال این بستر اجازه داده تا لغتی به نام homo sapiens خلق شود که اشاره‌اش به همین بررسی گونه‌ی انسانی به مثابه یک عامِ جانوری است. اما هراری با عدم تسلط زبانی (و تاریخی‌اش) از این لغت در قرون وسطی استفاده می‌کند! جایی که همه می‌دانیم دیگر انسان اولیه‌ای به مثابه جانورِ ناطق وجود ندارد و تمدن‌ها پیشرفت کرده‌اند! درواقع شاید منظورِ هراری با مطالعه‌ی بیشتر تاریخ معلوم شود و بدانیم که او می‌خواسته از بَربَرهایی خاص در قرون وسطی حرف بزند؛ اما باز هم مشکل ادبی او برای کتابی در این سطح، مشکل بزرگی است. زیرا یک نویسنده باید به بار معنایی دقیقِ کلمات توجه داشته باشد تا به جای بفرما از بنشین یا بتمرگ استفاده نکند و بالعکس!

اشتباهات تاریخی

هراری در یکی از عجیب و غریب‌ترین اشتباهاتش، تمامی آیین‌های یکتاپرستی را با محلی نامیدن به شروع یهودیت منتسب می‌کند و باعث می‌شود هر انسانی با اندکی سواد سرش را به دیوار بکوبد! معلوم نیست که او به علت تعصب افسارگسیخته به خاستگاه خود، کور شده و یا واقعا مخاطب خود را ساده و ابله فرض کرده که در چنین سانسور گسترده‌ای، ادیان ابراهیمیِ فلسفه‌مندی هم‌چون زرتشتیت را قلم گرفته است؟

و باز هم نیاز است تذکر بدهم که تنها اشتباه بزرگ هراری در این نقطه خلاصه نمی‌شود و کلا نگاه تاریخی نویسنده، نگاهی سلیقه‌ای و خیالی است!

اشتباهات دینی

در پایان، گاف‌های بنیادی هراری به مسائل دینی هم می‌رسد. او مکاتبی مانند مارکسیسم، لیبرالیسم و حتی نازیسم را با لغت دین توصیف می‌کند! کاری که معلوم نیست آیا باز از بی‌سوادیِ ادبی هراری نشأت می‌گیرند یا چیزهای دیگر…؟

درواقع همه می‌دانیم که دین برابر است با تفکر و روشی شیوه‌مند که در لغت «مناسک» خودش را تثبیت می‌کند. پس نمی‌توانیم هر مکتبی که پیروانی دارد را یک دین بدانیم؛ زیرا میلیون‌ها میلیون دین خواهیم داشت و چه بسا بیشتر و در حد تمام انسان‌های زنده و مرده‌ی روی کره‌ی زمین که بدیهتا هرکدام تفکر ویژه‌ای داشته‌اند! و تازه اگر بخواهیم چنین بسطی را قائل شویم، قبل از نازیسم و مارکسیسم، پدیده‌های دم دستی‌تری مانند ورزش‌ها، مثلا همین فوتبال، با عمل‌گراتر بودن‌شان لیاقت بیشتری برای دین بودن دارند!!!

در پایان هم بد نیست از شما دعوت کنم، اگر کتاب انسان خردمند را خوانده و آن را تحسین می‌کنید یا به آن نقد دارید، برای ما از دید خودتان بنویسید.

دسته بندی شده در: