فرهنگ عامه‌ی ما ایرانیان همیشه زیاده‌گویی و پرحرفی را نقد کرده است و معمولا از همان دوران کودکی از پدر و مادرمان شنیده‌ایم که «خدا دو گوش و یک زبان به انسان داده است!»؛ فرهنگ ادبی زبان فارسی هم در همین راستا به نحوی غلیظ‌تر، ایجاز را ستایش کرده و بهترین آثار ادبی را آثاری می‌داند که در عین کوتاهی متن‌شان بتوانند بیشترین و عمیق‌ترین مفاهیم را به مخاطب خودشان منتقل کنند. و تاییدیه‌ی این ادعا از دیرباز در قامت قوالبی اعم از دوبیتی و رباعی است که اتفاقا فلسفی‌ترین مفاهیم را تنها در دو بیت (چهار مصارع) بیان می‌کنند!

حکیم نظامی گنجوی (یا گنجه‌ای) هم در داستان لیلی و مجنون از کتاب خمسه درمورد این موضوع به شرح زیادی پرداخته که دو بیت از آن حتی تبدیل به ضرب‌المثل شده است:

کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد!

حالا با بسط این موضوع از خود اشعار و متون ادبی به نقد ادبی فارسی –که اتفاقا نقدی نوپاست-، می‌توانیم نتیجه بگیریم که نقد یا نظریه‌پردازی ادبیِ موجز و تاویل‌پذیر هم نسبت به نقدی عریض و طویل در اولویت قرار می‌گیرد. کتاب «براده‌ها»، نوشته‌ی سید حسن حسینی دقیقا می‌خواهد چنین کاری را کند و علاوه بر ایجاز طولی و عرضی اثر، از زبانی ساده و گیرا برای همه‌ی مخاطبان استفاده می‌کند که در عین حال به شدت فلسفی است…

مشخصات کتاب براده‌ها

براده‌ها برای اولین بار در سال ۱۳۸۷ هجری شمسی و چهار سال پس از فوت نویسنده توسط نشر سوره‌ی مهر در مجموعه‌ی «کتاب‌های نقره‌ای» به چاپ رسید. اما لازم به ذکر است که اولین نسخه‌ی تجمیع شده‌ی براده‌ها طبق گفته‌ی خود حسینی در خرداد ۱۳۶۵ تنظیم شده بوده است. این کتاب (در نسخه‌ی سوره‌ی مهر) تاکنون ده بار تجدید چاپ گردیده است؛ اثری که ۷۱ صفحه از قطع رقعی را شامل می‌شود. براده‌ها در فرم کلی خود از بریده‌هایی در حد یک جمله تا نهایتا یک بند از سخنان سید حسن حسینی تشکیل شده است. این براده‌ها (یا همان بریده‌ها) در دو قسمت اصلی تنظیم شده‌اند؛ بخش اول که مربوط به شکل کلی هنر است و تحت عنوان «هنر، هنرمندی و نقد هنری» موجودیت یافته و بخش دوم که مربوط به ادبیات منظوم ماست و عنوان کلی «شعر و شاعران» را داراست. خود سید حسن حسینی درمورد کتاب در بخش حرف اول نوشته است:

براده‌ها ساده‌ترین نامی است که می‌توان بر این مجموعه نهاد و شاید هم برازنده‌ترین تراشه‌های فکر در گوشه و کنار کارگاه خیال و براده‌های قلم در کف آهنگری محقر تشبیه و تمثیل. سخت مختصر است اما مفید بودنش را نمی‌دانم. امیدوارم که مضر نباشد. در این دفتر سخن از هر دری رفته است اما یقین ندارم در هر سری بگیرد. باری این هم کاریست که شیرازه‌اش را پراکندگی و تعدد موضوعات بسته است. از این رو من پیشاپیش دست خواننده‌ی صبور را که این دانه‌های پراکنده به نخ ظریف حوصله‌اش پیوسته و ردیف می‌شوند، می‌فشارم.

همان‌طور که گفتیم، بریده‌ها شامل جملاتی تکه‌تکه است که نیاز به تفسیر و تاویل دارند؛ ما هم در ادامه‌ی این متن و پس از آشنایی ابتدایی با نویسنده‌ی کتاب، پنج جمله از هرکدام از بخش‌های کتاب را دوره کرده و سعی می‌کنیم شرحی نقادانه بر آن‌ها بنویسیم.

آشنایی با سید حسن حسینی

سید حسن حسینی یکی از شاعران، نویسندگان، منتقدان و پژوهش‌گران جوان‌مرگ معاصر ایران است. او که در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمده بود، در ۴۸ سالگی و سال ۱۳۸۳ به علت سکته‌ی قلبی درگذشت. او در ابتدای کار به ادبیات علاقه نداشت و حتی در رشته‌ی علوم تغذیه تحصیل کرده بود، اما سپس تغییر رشته داد و دکترای زبان و ادبیات فارسی را کسب کرد. او نویسنده‌ای آکادمیک بود و علاوه بر پژوهش در زبان فارسی، به زبان عربی تسلط کاملی داشت و با زبان‌های ترکی و انگلیسی در حد خواندن و نوشتن آشنا بود. حسینی در جوانی با کسب عنوان برترین شاعر آئینی در اولین دوره‌ی جشنواره‌ی بین‌المللی شعر فجر، نامی برای خود دست و پا کرد و به مرور توانست عنوان «سیدالشعرای شعر انقلاب» را به دست بیاورد. البته او جزو شاعران نسبتا آزاداندیش جریان انقلاب بود و با افرادی هم‌چون مرحوم قیصر امین‌پور، آشنایی و دوستی نزدیکی داشت. این دوستی و آزاداندیشی تا جایی پیش رفته بود که او و امین‌پور به علت اختلافاتی با مدیران حوزه‌ی هنری، از مسئولیت خودشان استعفا کرده و به تدریس مشغول شدند.

حسینی علاوه بر شعر و نقد در حوزه‌ی ترجمه هم فعال بود و برای مثال کتاب حمام روح را از جبران خلیل جبران به زبان فارسی برگردانده بود. اما غیر از براده‌ها، مهم‌ترین آثار تالیفی او عبارت‌اند از کتاب‌های «هم‌صدا با حلق اسماعیل»، «مشت در نمای درشت»، «در ملکوت سکوت»، «سکانس کلمات» و «فستیوال خنجر».

حال بیایید به براده‌ها بازگردیم و جملاتی از کتاب را بازخوانی کنیم.

هنر، هنرمند و نقد هنری در کتاب براده‌ها

هنرمندان مقلد هم مراتب و درجاتی دارند. همه‌ی طوطی‌ها نمی‌توانند حرف زدن انسان را تقلید کنند. (صفحه‌ی ۹ کتاب براده‌ها)

این جمله از کتاب را می‌توانیم از چند جهت تفسیر کنیم؛ اولین نکته آن‌جاست که حسینی به طرزی زیرپوستی و غیرمستقیم، تقلید در هنر را قبول می‌کند و آن را بالذات مذموم نمی‌شمارد. درواقع همه می‌دانیم که در همه‌ی رده‌های هنری –کم و زیاد-، اولین راه شروع به خلق اثر هنری، تقلید هنرمندان بزرگ دیگر است. اما چند مساله پیش می‌آید؛ یک اینکه تقلید تا جایی و برای راه افتادنِ دست هنرمند آماتور (تازه‌کار) جایز است؛ دو اینکه خودِ خوب تقلید کردن هم هنری است که شاید حتی استعداد یک هنرمند تازه‌کار را نشان دهد.

و جدای از همه‌ی این مسائل، دیدِ تحقیرآمیز حسینی به کپی‌کاران همیشگی در این جمله معلوم است. اینکه هنر از خلق و کشف به وجود می‌آید، نه از بازتولید دیگری؛ او معتقد است که کپی، برابر اصل نیست اما لااقل اگر کسی می‌خواهد چیزی را کپی کند، باید تلاش کند تا در ابتدا مولفه‌های آن را بشناسد و سپس از روی دستش کاری انجام دهد. ازطرفی حسینی وظیفه‌ی هنرمند اصیل را هم نشان می‌دهد که اگر می‌خواهد کاری اصیل را انجام دهد، اثری را خلق کند که اصلا قابل کپی کردن نباشد! درواقع هنرمندی که اثر امضادار خلق می‌کند، قابل کپی کردن است؛ اما هنرمندی که اثر انگشت خود را پای کارش می‌گذارد، جلوی تقلید دیگران را می‌گیرد و ناخواسته به رفتن دیگران به سمت خلاقیت بیشتر هم کمک می‌کند.

رابطه‌ی هنر و هنرمند

هنر، به نردبان شبیه‌تر است تا آسانسور. وسیله‌ی بالا رفتن است، بالابرنده نیست! (ص ۹)

می‌توانیم بگوییم که این جمله‌ی حسینی، پیشنهادی برای اتمام نزاع همیشگیِ مابین «جوششی بودن و یا کوششی بودن هنر» است! درواقع حسینی برخورداری از استعداد هنری (جوشش قریحه) را مانند داشتن یک نردبان می‌داند که اگرچه کمک‌حال بالا رفتن از یک ارتفاع است، اما خودش انسان را بالا نمی‌برد و برای استفاده از آن نیاز به تمرین و برای بالا رفتن از آن نیاز به تلاش و هزینه دادن اعم از وقت و نیرو و… است. پس هیچ هنرمندی صرفا با دارا بودن از استعداد هنری، نمی‌تواند به خودش تفاخر کند و انتظار داشته باشد که این هنر او را از مناظری هم‌چون شناخت، عرفان و… بالا ببرد؛ زیرا گرچه استعداد هنری کمک کننده است؛ اما شرط لازم است و شرط کافی نیست! درواقع می‌توانیم استعداد را در تکامل تشبیهِ حسینی، به سان چرخ‌های کمکی برای دوچرخه‌سوار شدن یک کودک فرض کنیم؛ چرخ‌هایی که تا جایی فرد را پیش می‌برند؛ اما چیزی که در ادامه باعث می‌شود تا او دوچرخه‌سواری یاد بگیرد، تلاش و تمرینش و حتی کنار گذاشتنِ آن کمک‌کننده‌های فطری است.

ایدئولوژی

هنرمند بی‌طرف، ترکیب بی‌معنی و ابلهانه‌ای است. هنر یعنی طرفداری و هنرمند یعنی طرفدار. (ص ۱۰)

حسینی در این جمله به طرزی واضح درمورد ایدئولوژی و باورهای هنرمند صحبت می‌کند؛ او در ابتدا و در پس پرده این نکته را توضیح می‌دهد که اساسا نمی‌توان ایدئولوژی نداشت! درواقع پاسخ افرادی که از بی‌طرفی هنرمند می‌گویند این است که «ایدئولوژی نداشتن هم یک جور ایدئولوژی محسوب می‌شود!» اما حالا که انسان محکوم به ایدئولوژی داشتن و شاید در رویه‌ی ابزورد امثال آلبر کامو که در مطلبی با نام «قدم زدن با کامو در پس کوچه‌های ابزوردیسم» به آن اشاره کرده بودم است؛ پس چرا حسینی این‌قدر جوش می‌زند که بفهماند هنرمند یعنی طرفدار تفکر یا عقیده‌ای خاص؟! درواقع نزدیک نشدن هنرمندان به فضای ایدئولوژیک تحت توجیهاتی چون ما سیاسی نیستیم و هنر از سیاست جداست، می‌تواند بزرگ‌ترین سم برای آنان باشد؛ زیرا هر اثری بالاخره یک ایدئولوژی را به عنوان پشتوانه‌ی خود دارد و اگر هنرمند  یک ایدئولوژی مشخص نداشته باشد، سوژه‌های او هم‌راستا نمی‌شوند و نه‌تنها آثاری متناقض یا نامنظم از سوی او تولید می‌شوند، بلکه مسیر پیشرفت هم برای او تبیین نمی‌شود.

منتقد هنری

کار یک منتقد واقعی، تعریف از خال زیبای پشت دست هنرمند نیست. وظیفه‌ی یک منتقد راستین، نشان دادن کورک پس گردن هنرمند است! (ص ۱۰)

در جامعه‌ی ما سخنی رواج پیدا کرده که ما را یاد کلام امیرالمومنین می‌اندازد که می‌گوید «هذا حرف حق یرادها الباطل» و آن جمله چیزی نیست جز اینکه «نقد باید سازنده باشد و فقط تخریب نکند!» در همین راستا بسیاری وقتی نقدی کوبنده یا حتی صرفا منفی می‌بینند، تصور می‌کنند این نقد نیست و نقد باید تماما راهکار بدهد و مثبت باشد! هم‌سو با این باور عمومی، حتی  بسیاری از نوآموزان و هنرجویان هم تصور می‌کنند کسی که از آن‌ها انتقاد می‌کند و اشتباهات‌شان را گوشزد می‌کند، مغرض است! درحالی که واقعا اگر یک منتقد می‌خواهد برای هنرمندی دلسوزی کند باید بی‌پرده از اشتباهات او بگوید تا هنرمند با اصلاح کردن‌شان پیشرفت کند؛ زیرا مجیز شنیدن همیشگی تنها باعث درجا زدن هنرمند خواهد شد!

از سوی دیگر در این جمله می‌توانیم وجهی دیگر از ویژگی‌های منتقد هنری که همانا ریزبینی اوست را برداشت کنیم؛ بسیاری از منتقدان با استفاده از کلی‌گویی و حرف‌هایی تکراری، فضای نقد هنری ما را به سمت کلیشه‌ها برده‌اند و جوری کلی و پرطمطراق حرف می‌زنند که اغلب شنوندگان نمی‌فهمند و تصور می‌کنند چه چیز عجیب و بامسمایی شنیده‌اند! درحالی که از نظر حسینی در جای‌جای کتاب براده‌ها، ساده پرداختن به مسائل جزئی، ویژگی مهمی است.

بی‌مرز بودن هنر

هنر خوب مثل ابری مسافر است که بی گذرنامه سفر می‌کند. هیچ ابری را نمی‌توان به پاسگاه جلب کرد یا با چکش به قسمتی از آسمان میخ‌کوب نمود… (ص ۱۲)

دو نکته یا شاید بهتر بگوییم دو ترس هنرمندان اجتماعی و متعهد در این جملات از سوی حسینی مورد بررسی قرار گرفته‌اند؛ یکی سانسور و دیگری دیده نشدن هنرمند! بسیاری از هنرمندان مانند فرخی یزدی بودند که مورد سانسور حاکمیت اختناق‌وار خود قرار گرفتند اما سانسورچیان هرچه کردند صدای آنان به واسطه‌ی هنرمندان دیگر و مردم هنردوست پخش شد! و بسیاری از هنرمندان هم بودند که به دلایل متنوع‌تری از جمله نداشتن تریبون یا بد بودن سلیقه‌ی مخاطبان، در دوره‌ی خودشان شناخته نشدند اما بعدها به چشم مخاطب حرفه‌ای آمدند و دیده و خوانده شدند! جمله‌ی حسینی را می‌توانیم بازتولیدی از جمله‌ی معروف احمد شاملو بدانیم که تقریبا چنین مضمونی داشت: «اثر خوب را در گنجه‌ای بسته در اتاقی دربسته، در خانه‌ای دربسته بگذارید؛ آن اثر هرطور که شده بیرون می‌آید و راه خودش را پیدا می‌کند!»

شعر و شاعران در کتاب براده‌ها

شعر خوب زنی زیبا و عفیف است که تنها به محارم خویش رو نشان می‌دهد. شعری که همه را راضی کند روسپی ول‌گردی بیش نیست! (ص ۳۲)

حسینی درمورد این موضوع صحبت می‌کند که اولا به قول رضا براهنی، شاعر خوب باید سلیقه‌ی مخاطب را بالا بکشد و به خودش نزدیک کند، نه اینکه خودش را تا سطح مخاطب پایین بیاورد؛ یعنی «شاعر باید برای مخاطب ارزش قائل شود» به این معناست که او باید مخاطب را باسوادتر کند؛ وگرنه نوشتن شعری که همه آن را بفهمند، تقلیل دادن معنا و ارزش شعر است! اما از سوی دیگر، اگر بخواهیم نگاهی اجتماعی داشته باشیم، محارم کیستند؟ همان‌طور که در خلاصه‌ای از کتاب فیه ما فیه برای‌تان گفته بودیم، مولانا معتقد بود که «خیر الامرا من زار العلما و شر العلما من زار الامرا»، یعنی بهترین امیران کسانی هستند که به زیارت علما می‌روند و بدترین عالمان افرادی هستند که به دیدار امرا می‌روند! طبیعی است که عالم معنایی گسترده دارد و هنرمند متعهد هم جزوی از آن است. پس شعری که برای مردم باشد عفیفه است و شعری که برای حاکمیت باشد، روسپی است! چه‌اینکه مهدی اخوان ثالث هم گفته بود که: «بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه…»

مخاطب شعر

یک شعر خوب یک راز سر به مهر است که شاعر و خواننده‌ی شعر در افشا شدن آن سهم[ی] مساوی دارند. (ص ۳۵)

این جمله را می‌توانیم در راستای دوطرفه بودنِ شعر از دیدگاه حسینی برداشت کنیم. درواقع شعری که نظری قاطع و تزریقی را بدهد، اثرگذار نخواهد بود؛ بلکه باید مقداری از دیدگاه و قضاوت را به دستان مخاطب خود بسپارد. و از سوی دیگر هم می‌توانیم نوعِ انتقال مطلب را از سویه‌ی بدیع ببینیم؛ یعنی از نظر حسینی، شعری که کشف نداشته باشد، شعر خوبی نیست! زیرا همه‌چیز عینا و رک در آن گفته شده و مخاطب را به بازی نمی‌گیرد. شعری خوب است که بتواند مخاطب را به تکاپوی کشف کردن لایه‌های آن وادار کند.

جمیع این مباحث می‌تواند در راستای مرگ مولفی که رولان بارت می‌گوید، تفسیر شود. عنصری پست‌مدرن که در نظریات حسینی جای گرفته است.

انصاف در شاعری

بندتنبانی شعری است که همه‌ی شاعران یقین دارند که شنیده‌اند، اما شک دارند که [خودشان] گفته باشند! (ص ۳۶)

فکر می‌کنم توضیحی لازم نباشد؛ حسینی همان ضرب‌المثل معروفِ «یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به مردم…» را به عرصه‌ی شعر کشانده است. همان‌طور که دیده یا شنیده‌اید، در تمام ادوار شعر فارسی –خاصه قرن حاضر- دعواها و جنگ‌های زرگری زیادی پدید آمده که همه ناشی از بی‌انصافی شاعران است؛ پای صحبت هر شاعری که بنشینید، شعرهای خود را تا حد سعدی و حافظ بالا می‌برد و شعر دیگران را در حد شعارهای استادیومی بی‌ارزش می‌داند! حسینی که در سرودن شعر طنز مهارت زیادی داشت، حالا در طنزی سیاه، طعنه‌ای سنگین به قاطبه‌ی شاعرانی می‌زند که همه را تخریب می‌کنند اما نقدی به خودشان ندارند. می‌توان برداشت کرد که چنین شاعرانی هیچ‌گاه به جلو پیش نخواهند رفت؛ زیرا علاوه بر ندیدن مشکلات خودشان، با رد تمام اشعار دیگران، تکنیک‌ها و نوآوری‌های آنان را برای الهام‌گیری نخواهند دید.

منبع شاعری

شاعری که آثار شعرای بزرگ را مطالعه نکرده است، هم‌چون جهان‌گردی است که پا از خانه‌ی مسکونی خویش بیرون نگذاشته باشد!(ص ۳۶)

این بریده از براده‌ها مربوط به جهان‌بینی شاعر است که همراه با منابع سرایش و خلق آثارش، باعث تعیین کیفیتِ آثار او می‌شوند. در نقد و بررسی کتاب روزنه، اثر محمدکاظم کاظمی گفتیم که او چگونه منابع شاعر را جهان پیرامون و شعرِ شاعران دیگر می‌داند. حالا بخش اول صحبتِ حسینی، در تعامل با صحبتی که در بخش قبلی (و جمله‌ی قبلی او) کردیم، یکی از ملزومات شعری است. به روز کردن دانش چیزی است که می‌تواند به راحتی با مطالعه‌ی آثار شاعران دیگر اتفاق بیفتد.

اما در این جمله از نقطه‌ی مقابل تمثیل حسینی هم می‌توان برداشت مهمی کرد. بخش دوم صحبت او مربوط به اهمیت تجربه‌ی زیستی است؛ چیزی که به قول کاظمی به جهان پیرامون مربوط می‌شد و منبع دیگری برای به روز کردن ایده‌ها و سوژه‌های یک شاعر است.

شعر معروف یا شعر محبوب؟!

یک شعر بد مثل یک عطسه‌ی بلند ممکن است توجه دیگران را به خودش جلب کند، ولی تحسین کسی را برنمی‌انگیزد! (ص ۳۸)

آخرین چیزی که دوست دارم در این کتاب به آن بپردازم، همین جمله‌ی بالاست؛ جمله‌ای که بر رویش تاکید دارم. درواقع در عصر حاضر با گسترش ارتباطات و اضافه شدن مخاطب عام، ممکن است که بسیاری از شعرهای بد معروف شوند؛ اما قطعا ستایش منتقدان واقعی و مخاطبان خاص شعر را دریافت نخواهند کرد! اما با خلط شدن این مباحث و اتکا به تیرانی شهرت، ممکن است که شعری بد، به اشتباه توسط مخاطبان خاص هم خوب دیده شود، زیرا حجم استقبال عمومی از آن خیلی بالاست؛ با این وجود شاعر چنین شعری نمی‌تواند به شعرش افتخار کند و مخاطب و منتقد هم باید حواسش را جمع کند تا به چنین ورطه‌ای نیفتد! مسائلی که در ضدنقد کتاب‌هایی هم‌چون «گریه‌های امپراتور» و «قورماغه‌ای جلوی تیفال» به آن اشاره کرده بودیم.

دسته بندی شده در: