کتاب «تئوری انتخاب» توسط یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های دنیای روانپزشکی، یعنی دکتر «ویلیام گلسر» نوشته شده است. دکتر گلسر به دلیل ابداع رویکرد واقعیت درمانی در علم روان‌پزشکی به شهرت جهانی رسید. او سال‌ها پس از ارائۀ رویکرد واقعیت درمانی، تئوری انتخاب را به عنوان تئوری پشتیبان رویکرد واقعیت درمانی مطرح کرد. دکتر گلسر در این کتاب به طور کامل به تشریح تئوری انتخاب در ابعاد مختلف زندگی می‌پردازد و دربارۀ دستاوردهای مهمی صحبت می‌کند، که با استفاده از این تئوری در زندگی و روابطمان حاصل می‌شود.

تئوری انتخاب با ترجمه‌ی علی صاحبی و به کوشش انتشارات سایه‌سخن به چاپ رسیده است؛ با هم بخش‌هایی از این را می‌خوانیم.

تئوری انتخاب می‌گوید بنابر دلایل علمی، تمام کارهایی که انجام می‌دهیم، از جمله همین احساس بدبختی و فلاکت را خودمان انتخاب می‌کنیم. دیگران نه می‌توانند ما را بدبخت کنند و نه خوشبخت. تمام آنچه می‌توانیم از آن‌ها دریافت کنیم یا به آن‌ها بدهیم، اطلاعات است. اما اطلاعات به خودی خود نمی‌تواند احساس یا عملی را در ما ایجاد کند. اطلاعات وارد مغز ما می‌شود؛ در آن‌جا پردازش می‌شود و آن‌گاه تصمیم می‌گیریم چه کار کنیم. همان‌طور که در این کتاب به تفصیل توضیح خواهم داد، ما تمام افکار و اعمالمان را مستقیم و تقریبا تمام احساسات و بخش عمده‌ای از سازوکار بدنمان (وضعیت فیزیولوژی) را به طور غیرمستقیم انتخاب می‌کنیم. احساس شما، هرقدر که بد باشد، و بخش زیادی از آنچه به هنگام درد در بدن رخ می‌دهد، نتیجۀ غیرمستقیم اعمال یا افکاری است که انتخاب کرده‌اید یا در زندگی روزمره انتخاب می‌کنید.

به نظر من برای آن که خشنود باشیم به نزدیکی و صمیمیت با دیگر افراد خشنود نیاز داریم. بنابراین هر چه تعداد افراد خشنود و شادمان کم‌تر باشد، شانس خشنودی هر یک از ما نیز کم‌تر خواهد شد. دنیا مملو از آدم‌های تنها، ناکام، عصبانی و ناخشنودی است که نمی‌توانند به هیچ آدم خشنود و شادمانی نزدیک و با او صمیمی شوند. عمده‌ترین مهارت‌های اجتماعی آنان نیز شکایت، سرزنش و انتقاد است که به سختی می‌توان با چنین مهارت‌هایی با دیگران کنار آمد.

اعتقاد دارم به غیر از بقا که به میزان بسیاری وابسته به فیزیولوژی ماست، به لحاظ ژنتیکی این‌گونه برنامه‌ریزی شده‌ایم تا برای ارضای چهار نیاز روان‌شناختی ۱. عشق و احساس تعلق، ۲. قدرت و پیشرفت، ۳. آزادی و ۴. تفریح تلاش کنیم. تمامی رفتارهای ما همیشه در آن لحظه که دست به انتخاب می‌زنیم بهترین انتخابِ ما برای ارضای یک یا چند نیاز از این نیازهاست. ادامۀ حیات، از جمله توان تولید مثل در ژن‌های تمامی موجودات زنده، در گیاهان و حیوانات برنامه‌ریزی شده است. حیوانات سطوح بالاتر، در برخی از نیازها با ما مشترکند. مثلا سگ‌ها می‌توانند دوست بدارند و حتی گاهی حسادت کنند ولی مهرورزی و دوستی آن‌ها به پیچیدگی، تنوع و گوناگونی عشق و دوستی انسان نیست.

بسیاری از انسان‌ها قبول دارند که با وجود برخورداری از همۀ مواهب لازم هنوز به دنبال دستیابی به لذت جمع‌آوری و بیش‌تر داشتن هستند، حتی اگر به قیمت آن باشد که دیگران از مواهب کم‌تری برخوردار و با محرومیت روبرو شوند. در دوستی‌های بلندمدت نیز وقتی یک نفر می‌خواهد قدرت بیشتری داشته باشد و برای دستیابی به قدرت بیش‌تر تلاش می‌کند، به رابطۀ دوستی آسیب می‌زند. حفظ دوستی با آدم حریص و جاه‌طلب بسیار دشوار است. این احساس در بسیاری از آدم‌ها سیری ناپذیر است. ما می‌خواهیم دستِ بالا را داشته باشیم و امور، تحت کنترل ما باشد، حرف خود را به کرسی بنشانیم، به دیگران دستور بدهیم و بر انجام کارها نظارت کنیم و آن‌ها را واداریم کارها را به گونه‌ای انجام دهند که ما می‌پسندیم. بسیاری از افراد برای دستیابی به قدرت از اینکه به هر کاری که لازم می‌بینند دست بزنند، هیچ ابایی ندارند. حتی اگر به قیمت قربانی‌کردن زندگی زناشویی، رابطه با فرزند و والدین یا تخریب رقیب تجاری باشد. برای کسی که وسوسۀ قدرت دارد حتی اقدام به قتل نیز دور از ذهن نیست.

براساس تئوری انتخاب دلیل ادراکات متفاوت ما از واقعیت، به دنیای مهم دیگری مربوط است که خاص هر کدام از ماست و آن را دنیای مطلوب می‌نامیم. این دنیای کوچک و شخصی، که هر کسی به فاصلۀ کمی از تولدش شروع به خلق آن در حافظه‌اش می‌کند و تمام طول عمر بازآفرینی آن را ادامه می‌دهد، از گروه کوچکی از تصاویر خاص تشکیل شده است که بیش از هر چیز دیگری می‌شناسیم. این تصاویر بهترین راه ارضای نیازهای انسانی را به ما نشان می‌دهند و سه مقولۀ مشخص را در برمی‌گیرند:

۱. افرادی که بسیار دوست داریم با آن‌ها باشیم.

۲. چیزهایی که بسیار دوست داریم داشته باشیم و تجربه کنیم.

۳. ایده‌ها یا نظام باورهایی که بر بخش بزرگی از رفتار ما حاکمند.

برای بسیاری از ما این دنیای مطلوب همان مدینۀ فاضله یا آرمان‌شهر است؛ مکانی که اگر می‌توانستیم در آن‌جا مستقر شویم احساس بسیار خوبی پیدا می‌کردیم. هرگاه موفق شویم یکی از تصاویر این دنیای مطلوب را ارضا کنیم یا به بیانی دیگر به یکی از این تصاویر عینیت بخشیم، برایمان بسیار لذت‌بخش خواهد بود و اگر موفق نباشیم، دردناک و ناراحت‌کننده. اگر می‌دانستیم که چنین دنیایی در درون هر کدام از ما وجود دارد و نقش بسیار مهم آن را در زندگی خود درک می‌کردیم، خیلی بهتر از این‌ها می‌توانستیم با یکدیگر کنار بیاییم.

وقتی می‌گوید من افسرده‌ام، مطمئن هستم که باور دارد این بدبختی بر او عارض شده است. ولی به نظر من او این احساس بدبختی و مصیبت را انتخاب کرده است. چیزی که سعی می‌کنم در این‌جا به او بیاموزم این است که او انتخاب کرده خودش را افسرده کند تا بتواند با چیزی که همسرش انجام می‌دهد و او دوست ندارد کنار بیاید. بعد توضیح می‌دهم چرا فعل افسرده کردن را جایگزین صفت افسرده می‌کنم. آنچه از هنگام تولد تا مرگ از ما سر می‌زند رفتار است، در تئوری انتخاب به جای استفاده از صفات و اسامی برای شکوه و شکایت (آن‌گونه که اکثر ما بیان می‌کنیم) از افعال استفاده می‌کنیم. این تغییر و جایگزینی بسیار مهم است چون نه تنها به ما می‌آموزد آنچه از آن شکایت می‌کنیم را خودمان انتخاب کرده‌ایم، بلکه می‌توانیم یاد بگیریم به انتخاب‌های بهتری دست بزنیم و بر مشکلات و شکایات فائق آییم.

عشق‌های خیالی کم‌تر مشکل ایجاد می‌کنند و اغلب این عشق‌های واقعی‌اند که مشکل‌آفرین می‌شوند. این عشق‌ها در شروع خیلی خوب به نظر می‌رسند، چون کسی را پیدا کرده‌ایم که ظاهرا می‌توانیم به او نزدیک و صمیمی شویم و این بسیار مهیج است. البته بخشی از این نزدیکی، جنسی است ولی فقط به امور جنسی محدود نمی‌شود. ما فردی را یافته‌ایم که نه تنها ما را همان‌گونه که هستیم می‌پذیرد، بلکه کسی که سعی داریم بشویم را هم قبول دارد. او همان چیزی را می‌خواهد که ما می‌خواهیم.

هیچ‌گاه نباید خلاقیت را فراموش کنیم؛ خلاقیت بهترین راه مقابله با یکنواختی و کسالت است. بیش‌تر افراد از خلاق بودن واهمه دارند، چون می‌ترسند از نوآوری آنان انتقاد و عیب‌جویی شود. در رابطۀ مبتنی بر کنترل بیرونی، طرفین همیشه دنبال ایراد گرفتن از یکدیگرند. زن و شوهری که بر اساس تئوری انتخاب زندگی می‌کنند چنین بیمی ندارند. آن‌ها به دلیل برخورداری از آزادی، وقتی زندگی یکدست و قابل پیش‌بینی می‌شود از سیستم خلاق خود استفاده می‌کنند. آن‌ها از انجام کارهای نو و تازه چه به‌طور مشترک و چه به تنهایی ترس و واهمه‌ای ندارند. دایرۀ حل اختلاف، جای امنی برای ارائۀ خلاقیت فراهم می‌آورد.

بدرفتاری با کودک، طرد او و غفلت نسبت به نیازهایش اگرچه بسیار فراگیر است ولی دلیل اصلی ناخرسندی خانواده‌ها نیست. بخش اعظمی از ناخشنودی خانواده‌ها ناشی از کوشش والدین به وادارساختن کودکان به کاری است که مایل به انجامش نیستند. نیت والدین غالبا خیر است، ولی کودکان، به ویژه آن‌هایی که کمی بزرگ‌تر هستند، برای دستیابی به آزادی شخصی در برابر تلاش‌های والدین خود مقاومت می‌کنند. سال‌ها بعد نیز این اختلاف و تعارض دوباره به گونه‌ای دیگر پدیدار می‌شود و آن زمانی است که کودکان دیروز، پدر و مادر سالخوردۀ خود را به کارهایی وادار می‌کنند که والدین دوست ندارند انجام بدهند؛ کارهایی مانند منع رانندگی، زندگی با یکی از فرزندان یا نقل مکان به خانۀ سالمندان تا مراقبت از آنان راحت باشد.

تعداد اندکی از افراد حاضرند بپذیرند که تلاش ما در کنترل فرزندانمان وجب تخریب رابطه می‌شود و به این ترتیب، تنها عاملی را که می‌توانیم با کمک آن روی فرزندان کمی کنترل داشته باشیم، از دست می‌دهیم. اصل بدیهی تئوری انتخاب در زمینۀ فرزندپروری این است: «اگر می‌خواهید فرزندان شما در طول دورۀ رشد، شاد، موفق و با شما نزدیک و صمیمی باشند، کاری نکنید که فاصلۀ بین شما و آن‌ها زیاد شود و از هم دور شوید.»

این کتاب بر افراد، بر یادگیری تئوری انتخاب و بر سازگاری بهتر با یکدیگر تمرکز دارد. امید است که افراد بسیاری دست به این انتخاب بزنند، ولی با وجود این هنوز با آدم‌های بسیاری رودررو خواهیم شد که از تئوری انتخاب استفاده نمی‌کنند و در روابط خود به کنترل بیرونی متوسل می‌شوند. اگر حتی همسر، والدین، مدیر یا رئیس شما از تئوری انتخاب استفاده نکند، باز هم به سود شماست که از تئوری انتخاب استفاده کنید. ولی اگر آن‌ها هم از تئوری انتخاب استفاده کنند، شرایط بهتری برایتان می‌آفریند.

در جاهای مختلف اشاره کرده‌ام که اگر جامعه از کنترل بیرونی به تئوری انتخاب روی آورد، چقدر شرایط بهتر خواهد شد. از این رو من ایدۀ اجتماع مطلوب و شایسته را که جامعه‌ای کاملا متعهد به تئوری انتخاب است، به تصویر کشیده‌ام. اجتماع مطلوب جایی است که نگران نیستید دیگران به انجام کاری مجبورتان کنند که دوست ندارید انجام بدهید. افراد چنین اجتماعی، قبل از هرگونه اقدامی از خود می‌پرسند: آیا این کار من باعث می‌شود به دیگران نزدیک‌تر شوم یا مرا از آن‌ها دور می‌کند؟ در چنین اجتماعی وقتی در روابط خود با دیگران از تئوری انتخاب استفاده می‌کنید، می‌توانید انتظار داشته باشید آن‌ها نیز در برخورد با شما از تئوری انتخاب استفاده کنند.    

دسته بندی شده در: